< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/04/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 53 تا 56

خداوند در آیات قبلی به انبیاء خطاب کرده فرمود: ﴿وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ[1] یعنی دین شما و یا جمعیت شما واحد است و نباید متفرق باشید و باید دست به دست هم دهید و دین خداوند را اقامه کنید زیرا شما در اصول که توحید و صفات الهی و معاد است یکسان هستید.

سپس در آیه ی بعد می فرماید: ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ[2]

آنها امر خود را پاره پاره کردند. مفسرین می گویند که مراد از (امر) در اینجا دین است یعنی آنها دین را قطعه قطعه کردند و دین های مختلفی ارائه دادند.

(زُبُر) را به دو گونه می توان تفسیر کرد:

یکی اینکه جمع زبور به معنای مکتوب باشد مانند (رُسُل) که جمع رسول به معنای مرسل است. در لغت عرب زَبَرَه به معنای کتبه می باشد. بنا بر این معنای آیه این چنین است: دین خود را در میان خود قطعه قطعه کردند و دارای کتاب های مختلفی شدند. ﴿زُبُراً﴾ در این صورت مفعول به برای یک فعل مقدر است مانند: کتبوا زبرا یعنی هر کس کتابی نوشت و به سراغ کتاب خود رفت و یهودی انجیل را قبول نداشت و مسیحی تورات را و هر دو قرآن را قبول نداشتند: ﴿كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ

ما این تفسیر را قبول نداریم و به نظر ما معنای دوم صحیح است و آن اینکه (زُبُر) جمع (زُبرَة) است که به معنای قطعه است همان گونه که در داستان ذو القرنین آمده است: ﴿آتُوني‌ زُبَرَ الْحَديدِ[3] یعنی قطعات آهن را نزد من بیاورید. بنا بر این معنای آیه ی محل بحث این می شود: ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ﴾ در حالی که طائفه طائفه و قطعه قطعه هستند و احزاب مختلف می باشند. بنا بر این ﴿زُبُراً﴾ ارتباطی به کتاب ندارد و از این رو نصب آن از باب حال می باشد و ﴿فَتَقَطَّعُوا﴾ ذو الحال می باشد. این تفسیر را زجاج ارائه داده است و شاهد بر این قول ذیل آیه است که از (حزب) سخن می گوید و می فرماید: ﴿كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾ بنا بر این مراد از ﴿زُبُراً﴾ همان احزاب است نه کتاب ها. یعنی یکی یهودی شد و یکی نصرانی و هر کدام از دین خود خرسند هستند و از این رو می گویند: ﴿لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى‌[4]

بنا بر این خداوند از آنها وحدت خواست ولی آنها به جای وحدت به سراغ کثرت رفتند.

رسول خدا (ص) از وضع قریش ناراحت بود و از اینکه قریش مسیر نادانی را طی می کند بسیار متأسف بود از این رو خداوند در آیه ی بعد او را دلداری می دهد و می فرماید: ﴿فَذَرْهُمْ في‌ غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حينٍ[5]

(غمرة) به آب عمیق می گویند که گودی آن زیاد است و اگر انسان وارد آن شود فرو می رود. مراد از غمرة گودی ضلالت است که خداوند به رسولش می فرماید که آنها را رها کن تا در گوال ضلالت فرو روند.

مراد از ﴿حَتَّى حينٍ﴾ یا تا زمان موت است و یا تا زمان قیامت.

در آیه ی بعد وارد مسأله ی دیگر می شود و می فرماید: ﴿أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ[6]

افراد بسیاری هستند که حق و باطل و ارزش ها را با مال و مقام می سنجند و اگر کسی مال او زیاد باشد و اولاد بسیاری داشته باشد این را علامت آن می دانند که او به خدا نزدیک است. قریش عقیده داشتند که مقرب درگاه الهی هستند زیرا هم اولاد داشتند و هم ثروت و هم مقام. خداوند در آیه ی فوق این ایده را رد می کند و کثرت مال و منال و اولاد و مقام را دلیل بر حقانیت نمی داند.

در جنگ جمل در یک طرف طلحه و زبیر دو صحابه ی معروف رسول خدا (ص) و از آن بالاتر همسر رسول خدا (ص) حضور داشت. از این رو بعضی در شناخت حق مردد شدند. یکی خدمت امیر مؤمنان علی علیه السلام آمد و عرض کرد که آیا واقعا آنها باطل و ما بر حق هستیم؟ حضرت در اینجا کلامی فرمود که طه حسین می گوید: بعد از قرآن گوش بشر کلامی به این عظمت نشنیده است. او فرمود: إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ‌ الْحَقَ‌ تَعْرِفْ‌ أَهْلَه‌[7] یعنی حق و باطل با مقام روشن نمی شود و برای اهل حق باید ابتدا حق را شناخت و بعد اهل آن را شناخت.

به همین دلیل خداوند در آیه ی محل بحث می فرماید: آیا اینکه ما به آنها مال و بنین دادیم برای این است که: ﴿نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ[8] ما آنها را به سوی خیرات پیش می بریم؟ چنین نیست بلکه آنها به سوی شر پیش می روند.

در قرآن مسأله ای وجود دارد به نام استدراج. خدا نکند که انسان دچار استدراج شود. استدراج یعنی قدم به قدم و درجه به درجه. بنا بر این خداوند می فرماید که اموال و اولاد آنها استدراج و نوعی امتحان است که آنها را به تدریج به سوی آتش می کشاند و این اموال و اولاد برای خیر آنها نیست. ﴿بَلْ لا يَشْعُرُونَ﴾ و خودشان خبر ندارند.

سپس خداوند در آیه ی بعد، بعد از بیان حال کفار به سراغ بیان حال مؤمنان می رود. این سنت قرآن است که غالبا بعد از بیان وضع کفار به سراغ وضع مؤمنان می رود.

خداوند در این آیه می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ[9]

کسانی هستند که یک حالت اشفاق دارند و آنها کسانی هستند که مقامات عالی دارند: ﴿وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ[10] ﴿وَ الَّذينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ[11] ﴿وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‌ رَبِّهِمْ راجِعُونَ[12]

خبر ﴿إِنَّ در آیات بعد می آید آنجا که خداوند می فرماید: ﴿أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ[13]

ان شاء الله در جلسه ی بعد این آیات را شرح خواهیم داد.

 

کلامی پیرامون میلاد با سعادت امام حسن علیه السلام:

ولادت حضرت بسیار دلها را شاد کرد و خانه ی حضرت زهرا با اولین فرزند منور شد. هنگام دفن حضرت در بقیع، مروان بن حکم به شدت گریه می کرد و می گفت: این کسی که درگذشت مانند کوهها دارای صبر و بردباری بود و تکان نمی خورد.

او کسی بود که وقتی فردی از شام به او فحاشی کرد به جای برخورد شدید از او دلداری کرد.

حضرت تا آخرین لحظه ی امکان با معاویه جنگ کرد و سه بار به سوی او لشکر فرستاد ولی همه با رشوه به سمت معاویه رفتند و مردم کوفه از طرف دیگر خسته بودند و نمی خواستند جنگ کنند و در نتیجه امام علیه السلام به غیر از صلح چاره ی دیگری نداشت. به همین دلیل صلح او همانند شهادت امام حسین علیه السلام است. رسول خدا (ص) نیز در جنگ حدیبیه صلح کرد ولی در جنگ احد و بدر جنگ نمود و این به سبب مقتضیات زمان بود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo