< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/04/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 57 تا 62

گفتیم که غالبا سنت خداوند در قرآن بر این جاری است که هر وقت در مورد افراد کافر سخن می گوید در مورد افراد با ایمان نیز سخنی بگوید و بالعکس. بر این اساس، در آیات گذشته سخن از از مشرکان و کافران بود و اینکه اموال و اولاد آنها بدین معنا نیست که آنها را به سوی خیرات سوق داده باشیم و در این آیه به سراغ مؤمنین می رود. جالب اینکه در مورد کفار فرموده بود: ﴿أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ[1] ﴿نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ[2] و از عبارت سرعت در خیرات استفاده کرده بود و اکنون که در مورد مؤمنان سخن می گوید از عبارتی مشابه همان استفاده کرده می فرماید: ﴿أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ[3] بنا بر این گویا خداوند یک نوع مقابله و مقایسه در اینجا انجام می دهد.

خداوند در اینجا برای مؤمنین چهار صفت قائل است:

صفت اول این است که می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ[4]

اگر ﴿خَشْيَةِ﴾ و ﴿مُشْفِقُونَ هر دو به معنای خوف باشد، آیه معنای صحیحی پیدا نمی کند زیرا معنای آن می شود: ان الذین من خوف ربهم خائفون که معنای صحیحی از آن استفاده نمی شود.

پاسخ این است که ﴿خَشْيَةِ﴾ به معنای ترس با عظمت است و به معنای صرف خوف نیست. مثلا اگر انسان از مار بترسد به آن خوف می گویند ولی اگر این ترس همراه با یک نوع احساس تعظیم باشد به آن (خشیت) می گویند. مثلا انسان هنگامی که در کنار رسول خدا (ص) است یک نوع خوف همراه با احساس عظمت دارد. بنا بر این مؤمنین کسانی هستند که از خدا می ترسند ولی این ترس همراه با احساس عظمت است.

﴿مُشْفِقُونَ﴾ نیز از ماده ی اشفاق است یعنی جایی که انسان دودل و مردد باشد. علت اینکه مؤمنین دودل هستند این است که شاید خداوند اعمال آنها را قبول نکند.

در روایت است که امام علی بن الحسین علیه السلام هنگام بستن احرام لبیک گفت و بیهوش شد. بعد که به هوش آمد و علت آن را از حضرت پرسیدند فرمود: ترسیدم که بگویم: لبیک ولی در جواب من بگویند: لا لبیک. این حالت همان حالت اشفاق است.

صفت دوم: ﴿وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ[5]

مراد از آیات خداوند آیات تکوینی نیست بلکه آیات تدوینی است که همان قرآن است. یعنی آنها به قرآن ایمان دارند و می دانند که این کتاب از جانب خداوند متعال آمده است.

صفت اول در مورد توحید بود و آن اینکه آنها نسبت به خداوند خشیت دارند و صفت دوم که مربوط به آیات قرآن است در مورد رسالت رسول خدا (ص) سخن می گوید.

صفت سوم عبارت است از ﴿وَ الَّذينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ[6]

یعنی این گروه برای خداوند شریکی قائل نمی شوند.

ممکن است این سؤال مطرح شود که کسی که آن دو مرحله را طی کرده است و نسبت به خداوند خشیت دارد و به قرآن نیز ایمان دارد چنین کسی هرگز نمی تواند مشرک باشد و بت را عبادت کند.

پاسخ این است که مراد از آن شرک خفی است: اهل سنت از رسول خدا (ص) روایت می کنند: ان أخوف ما أخاف على أمتي الإشراك بالله، أما إني لست أقول: تعبدون شمسا و لا قمرا و لا وثنا، و لكن أعمالا لغير الله[7] رسول خدا (ص) می فرماید: ترس من از این نیست که آفتاب و ماه را بپرستند بلکه منظور اعمالی است که برای غیر خدا انجام می دهند یعنی عملی که در آن ریا باشد. بنا بر این ﴿وَ الَّذينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ﴾ یعنی کسانی که در اعمال خود ریا نمی کنند.

امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در این مورد می فرماید: الدُّنْيَا كُلُّهَا جَهْلٌ‌ إِلَّا مَوَاضِعَ الْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ كُلُّهُ حُجَّةٌ إِلَّا مَا عُمِلَ بِهِ وَ الْعَمَلُ كُلُّهُ رِيَاءٌ إِلَّا مَا كَانَ مُخْلَصاً وَ الْإِخْلَاصُ عَلَى خَطَرٍ حَتَّى يَنْظُرَ الْعَبْدُ بِمَا يُخْتَمُ لَهُ.[8]

یعنی دنیا همه اش جهل و نادانی است مگر در جایی که علم و دانش باشد. علم نیز همه اش جهل است مگر اینکه انسان به آن عمل کند همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ﴾‌[9] عمل نیز همه اش ریا است مگر این از روی اخلاص باشد. عمل از روی اخلاص هم کافی نیست زیرا اخلاص در آخر عمل مهم است زیرا ممکن است کسی در ابتدا پاکدامن باشد ولی عاقبت بخیر نباشد. در مورد آن عالم بنی اسرائیل که عاقبت بخیر نشد در قرآن آمده است که او کسی بود که آیات الهی به او داده شده بود ولی سر آخر به جای بالا رفتن به زمین ماندن گرایید. ﴿وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ‌ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ[10] ﴿وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى‌ الْأَرْضِ‌ وَ اتَّبَعَ هَواه‌[11]

البته ریا خود مراحل و مراتبی دارد و باید سعی کرد که اعمال انسان خالص خالص باشد.

صفت چهارم این است که می فرماید: ﴿وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‌ رَبِّهِمْ راجِعُونَ[12]

یعنی زکات نعمتی که به آنها داده شده است را پرداخت کنند. البته این سوره چون مکی است نمی تواند زکات اصطلاحی باشد و مراد از آن صدقه است یعنی انسان رابطه ی خود را باید با مردم نیز حفظ کند. بنا بر این خداوند در ابتدا رابطه ی مردم با خود را مطرح می کند جریان عمل خالص را بیان می کند و سپس رابطه ی انسان با مردم را بیان می نماید. در جامعه ی متوازن باید دین و دنیا با هم همراه باشد.

از امام حسن علیه السلام روایت است که فرمود: اعْمَلْ‌ لِدُنْيَاكَ‌ كَأَنَّكَ‌ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا[13]

یعنی برای دنیایت به گونه ای عمل کن که گویا می خواهی برای همیشه در آن بمانی در نتیجه خانه را محکم بساز و کتاب را متقن بنویس و کارها را با اتقان انجام بده و به گونه ای باش که بعد از انسان دیگران از آن استفاده کنند. هنگامی که سعد بن معاذ فوت کرد و او را دفن کردند و خاک ها را روی قبرش ریختند ولی آن را صاف نکردند. رسول خدا (ص) با دستان خود خاک ها را صاف کرد و فرمود: جسد او به زودی می پوسد و از بین می رود ولی مناسب است که اگر انسان کاری را انجام می دهد آن را متقن انجام دهد.

به همین دلیل باید سعی کرد که اجناس ایرانی از بهترین ها باشد زیرا مؤمن اگر کاری را انجام دهد آن را باید متقن و بی عیب انجام دهد.

﴿وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ﴾ یعنی وقتی صدقه می دهند نمی گویند که قبول شد بلکه قلب ها آنها در حال تردید است و نمی دانند قبول شد یا نه.

سپس خداوند در مورد کسانی که دارای این چهار صفت باشند می فرماید: ﴿أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ[14]

خیرات همان اعمال صالحی است که ثمره ی آن ﴿وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾‌[15] می باشد. (گفته نشود که اگر عرض بهشت این همه وسعت دارد پس طولش باید چقدر باشد؟ پاسخ این است که مراد از عرض در اینجا به معنای گنجایش است و مراد از آن عرض جغرافیایی نیست.)

﴿وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾ یعنی در انجام خیرات با هم مسابقه می گذارند تا بهره ی بیشتری از خیرات داشته باشند. رقابت در کار خیر بسیار خوب و شایسته است.

اگر اکثریت جامعه دارای این صفات باشند جامعه ی اسلامی تبدیل به مدینه ی فاضله می شود.

سپس خداوند می فرماید: ﴿وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ[16]

ذکر این آیه به سبب این است که شاید تصور شود که صفات ذکر شده برای مؤمنان فوق تکلیف آنها است به همین دلیل قرآن می فرماید که همگان نمی توانند تمامی کمالات را داشته باشند ولی هر کس به مقدار توانی که دارد مکلف است. خشیت، ایمان به کتاب، زکات و اخلاص همه دارای مراتب است و هر کسی به مقدار توانش می تواند از این چشمه بنوشد. همه مانند امام علی بن الحسین علیهما السلام نیستند که وقتی برای احرام لبیک می گوید از ترس اینکه به او لا لبیک گفته شود بیهوش شود و همه مانند امیر مؤمنان علیه السلام نیستند که هنگام کشتن عمرو بن عبدود که آب دهن به صورت امام علیه السلام می افکند منصرف شود و قدم زند تا خشمش فرو نشیند تا هنگام کشتن او، او را فقط برای خدا بکشد.

مرحوم شیخ جعفر شوشتری در اوائل هزار و سیصد از مشهد که به تهران برگشت و به منبر رفت و گفت: ای مردم من شما را به خلاف آنچه انبیاء گفته اند دعوت می کنم. انبیاء مردم را به توحید دعوت کردند و من شما را به شرک دعوت می کنم. سپس در توضیح گفت: در اعمالی که برای غیر خدا انجام می دهید لا اقل مقداری را برای خدا انجام دهید و خدا را نیز شریک کنید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo