< فهرست دروس

درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی

وهابیت

جلسه 13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بزرگداشت قبور پاکان و اولیای الهی

 سخن در باره ساختن سايبان يا بنا بر قبور اوليای الهي و ائمه اهل بيت و صالحان است‌، وهابي‌ها مي‌گويند اين حرام است و گاهي مي‌گويند شرك است و بدعت.

 اگر واقعاً شرك است بايد قاعده شرك بر آن منطبق باشد در حالي كه منطبق نيست، زيرا ما نسبت به صاحبان قبر نه الوهيت را معتقدييم و نه ربوبيت و نه معتقديم كه سرنوشت ما دست آنهاست، و نه بدعت منطبق است، زيرا بدعت چيزي است كه ريشه در قرآن و احاديث اسلامي نداشته باشد در حالي كه بنا سازي و احترام قبور، ريشه در قرآن دارد.

دلیل اول

 دليل اول را خوانديم، چون آيه قرآن مي‌فرمايد خانه‌هاي انبياء را بايد ترفيع كرد و گفتيم مراد از ترفيع،‌ترفيع معنوي است نه ترفيع ايجاد خانه، بايد احترام اينها راحفظ كرد و يكي از احترام‌ها اين است كه از ويران شدن حفظ كنيم و اجازه ندهیم که کمترین آلودگي وارد آنها بشود، همگان مي‌دانند كه احترام يك خانه چيست؟

دليل دوم

 دليل دوم نیز يك دليل قرآني است و آن اين است كه حاصل آيات قرآن و احاديث اين است كه بايد خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا بر همه چيز مقدم باشد، اگر انسان به فرزند و به همسرش علاقه دارد و به ثروت علاقه دارد، بايد علاقه‌اش به خدا و رسول خدا و به جهاد در راه خدا برتر و بالاتر باشد، محبت به خدا و محبت به رسول خدا بايد در درجه عالي در قلب ما جاي بگيرد، اين آية را ملاحظه كنيد که می‌ فرماید:

«قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»التوبة/ ٢٤،

 «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خاندان شما، و اموالي كه گرد آورده‌ايد، و تجارتي كه از كسادش بيمناكيد، و خانه‌هاي كه بدان علاقه داريد، نزد شما از خدا و رسول خدا و پيامبرش و جهاد در راه خدا محبوبتر باشد، پس صبر كنيد تا فرمان حق به اجرا در آيد(عذاب خدا فرا رسد)، و خدا گروه فاسق را هدايت نمي‌كند».

 اين آيه مي‌رساند كه بايد علاقه به خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا بر همه علاقه‌هاي ديگر مقدم باشد حتي نسبت به علاقه انسان به زن و فرزندش.

 بنابراين، مهر ورزيدن به رسول خدا يك وظيفه الهي و قرآني است.

 مومن كسي كه خدا و رسول خدا و جهاد در راه او را بر همه چيز حتي همسر و فرزند مقدم مي‌دارد و از همه چيز بيشتر دوست دارد.

 2:« قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ شَكُور» ﴿الشورى: ٢٣،

 «بگو من پاداشي از شما جز مهر و مودت به نزديكانم نمي‌خواهم».

 البته در جاي خودش گفته‌ايم كه مهر ورزي به فرزندان پيغمبر و آل رسول به نفع ماست و در حقيقت مايه كمال ماست و الا آنان نيازي به مهر و محبت ما ندارند.

 بنابراين، محبت كردن به آل رسول و ذوي القربي يكي از وظايف قرآني ماست.

حديث

«ثلاث من كنّ فيه وجد حلاوة الإيمان و طعمه: أن يكون الله و رسوله أحبّ إليه ممّا سواهما»

 سه چيز است كه هر كسي آن را دارا باشد، مزه‌ و شيرينی ايمان را مي‌چشد: يكي از آنها اين است كه خدا و پيامبر نزد انسان از همه چيز محبوبتر باشد...،»

 بنابراين، آيه‌ي اول و آيه دوم و اين حديث نشان مي‌دهد كه لذت ايمان در محبت به خدا و رسول خداست، حتي اهل سنت هم نقل مي‌كنند كه:

 إنّ النبي أخذ بيد الحسن و الحسين و قال:‌«من أحبّني و أحبّ هذين الغلامين و أباهما و أمّهما كان معي في درجتي يوم القيامة» جامع الأحاديث:9/157، حدي شماره: 6706 .

 «پيامبر صلّي الله عليه و آله دست حسن و حسين عليهما السلام را گرفت و فرمود: هر كس مرا، و اين دو كودك و پدر و مادر آنها را ، دوست بدارد روز رستاخيز با من هم درجه خواهد بود»

 بنابراين، محبت و علاقه به خاندان رسالت و خود نبي اكرم يك وظيفه‌ اسلامي است هر چند اين محبت به نفع خود ماست نه به نفع آنان، يعني آنان نياز به مهر و محبت ما ندارند، بلكه مهر و محبت ما نسبت به آن حضرات سبب مي‌شود كه مقام ما بالا برود.

 حال مي‌خواهيم به پيامبر اكرم و خاندان او، مهر بورزيم،‌چه كنيم؟

 بايد دو راه را بپيماييم:

1:الإتّباع،‌بايد به سخنان آنان گوش كنيم و عمل كنيم، عمل كردن به سخنان محبوب نشانه حب است،‌نمي‌شود فردي بگويد كه من رسول خدا و اهل بيت آن حضرت را دوست دارم، اما هرگز به گفتار آنان عمل نكند، بلكه مخالفت كند، معلوم مي‌شود كه اين محبت حقيقي نيست، اگر واقعاً من كسي را دوست بدارم، به سخنان او نیز گوش مي‌كنم و عمل.

  گويا در محضر حضرت صادق عليه السلام اين دو شعر خوانده شده است، مردي ادعا مي‌كرد كه من خدا را دوست مي‌دارم، اما خدا را معصيت مي‌كرد، اين دو شعر قرائت شد و روشن شد بر اينكه محبت بايد همراه با عمل باشد.

 تعصي الإله و أنت تظهر حبّه؟!

  هذا محال في الفعال بديع

 لو كان حبّك صادقاً لأطعته

  إنّ المحبّ لمن يحب مطيع

  سفينة البحار: ماد حبّب

 خدا را معصيت و نافرماني مي‌كني در حالي كه به دوستي او تظاهر مي‌كني؟! اين ادعاي محال و مايه تعجب و شگفت است.

 هرگاه دوستي تو صادقانه بود، او را اطاعت مي‌كردي، زيرا انسان محب، پيوسته مطيع محبوب است.

 بنابراين، در درجه اول نشانه مهر به رسول خدا و ذوي القربي اين است كه راه آنان را بگيريم و پيش برويم، يعني آنچه را كه آنان مي‌گويند حلال است، ما هم بگوييم حلال است و طبق آن عمل كنيم، آنچه را كه آنان مي‌گويند حرام است، ما هم بگوييم حرام است و بدان عمل كنيم و در زندگي آنها را اسوه و الگو قرار دهيم و پيش برويم، خود قرآن هم رسول خدا را اسوه معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد:

« لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّـهَ كَثِيرًا» الأحزاب/ ٢١،

2:كاري كند كه مردم بگويند اين كارش نشانه علاقه و محبت به اوست.

  به بيان ديگر محبت يك مظهر ديگري هم دارد،‌ هر چند وهابي‌ها در اينجا دچار اشتباه شده‌اند و مي‌گويند محبت فقط در عمل كردن به گفتار است، ما مي‌گوييم اين، يكي از مظاهر محبت است و ما هم آن را قبول داريم.

 فرض كنيد يك عالمي در ميان ما زندگي كرده و آثاري هم از خود به جا گذاشته است، آثارش را چاپ كنيم، خطوطي دارد، خطوطش را حفظ كنيم، سخنانش را پخش كنيم، فرزندان يتيمي دارد، از آنها نگهداري كنيم، در جايي كه مدفون است، آنجا را تميز كنيم و هرچند گاهي هم تفقد حال كنيم و حمدي بخوانيم، همه‌ي اينها از مظاهر محبت است، شما مي‌توانيد بپرسيد كه آيا اين گونه كار‌ها، كار‌هاي محبت است يا نه؟

 رسول گرامي در ميان ما بوده، ما اولاً از او پيروي كنيم، ثانياً بايد مرقد او را حفظ كنيم و از آلودگي‌ها پاك كنيم، سخنان او را پخش كنيم، فرزندان او را گرامي بداريم، آرامگاه اورا تميز و نظيف نگهداريم، همه‌ي اينها يكنوع اظهار محبت است.

 امروز در جهان مصلحان و شخصيت‌هاي سياسي مي‌ميرند، اينها را در يك نقطه‌اي با صفا دفن مي‌كنند، اين خودش يكنوع اظهار محبت است و محبت هم يك امر عرفي است نه امر شرعي. ببينيد دنيا اگر شخصيت‌هاي علمي و سياسي و نظامي خود را در برهوت دفن نمي‌كنند، در يك بيابان گمنام دفن نمي‌كنند، چرا؟ مي‌گويند اهانت است، در يك نقطه‌اي با صفا كه سايباني دارد، كنارش نظيف و تميز است، گلي هم در كنارش است، مي‌گويند اظهار محبت و تقدير از خدمات نظامي و سياسي و علمي اين مرد است،‌اگر بناست كه نسبت به پيغمبر اكرم بعد از رحلتش محبت كنيم، محبت همين است، اما بنائي كه قبرش در آنجا هست، ويران كنيم، اين عداوت است با پيغمبر اكرم، اگر آنجا را آلوده كنيم، اين ويران گري است، مولد النبي، جايی كه پيغمبر اكرم متولد شده براي خود قبه و بارگاهي داشته است، مسلمانان چهارده قرن اين قبه را حفظ كرده بودند، چرا؟

  به عنوان محبت به رسول خدا، آيا اين شرك است؟ شرك اين است كه در آنجا يكنوع الوهيت و ربوبيت معتقد شويم، آيا اين بدعت است، بدعت چيزي است كه در قرآن و حديث داراي اصل نباشد، اصلش همان محبت به خاندان رسالت است،‌ متاسفانه با بيل وهابيت ويران شد و بعداً به صورت بسيار بد در آمد كه زبان من نمي‌تواند آن را بگويد، در حقيقت يكنوع اهانت به پيغمبر اكرم، بعداً يك انسان سالم پيدا شد و آمد آنجا را مكتبه است كه الآن هم آن مكتبه است، مكتب مكة المكرمة، از صفا كه بيرون مي‌رويد و در نقطه‌اي بالا، آن مولد النبي است، مولد براي خودش گنبد و بارگاهي داشت، مردم نگهداشته بودند و قهراً از آنجا تبرك مي‌كردند و تبرك به وجود پيغمبر اكرم يكي از ضروريات فقه ماست، بالفرض هم تبرك نكرديم، خراب كردن و ويران كردن و فرض كنيد آنجا را جايگاه حيوانات قرار دادن، آيا اهانت به پيغمبر اكرم نيست، اين چه توحيدي است كه جايگاه مولدش اولين موحد را مورد اهانت قرار بدهد، خدا بيامرزد آن مردي را كه روي التفاتي كه به جريان داشت، آنجا را كتابخانه درست كرد كه اقلاً اهانت به پيغمبر اكرم نباشد.

  پس آن آيه مباركه كه مي‌فرمايد: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ. الخ» بايد خانه‌هاي انبيا و اولياء رفيع باشد، يا آن اية‌اي كه مي‌گويد به پيغمبر اكرم مهر بورزيم، اين هم از طرف دوم، تمام اين كار‌هاي ما سرچشمه‌اش علاقه است، چرا براي ديگران نمي‌كنيم، اين همه شاهاني آمده‌اند و رفته‌اند، اين همه شخصيت‌هاي آمده‌اند و رفته‌اند، هيچگاه براي آنان وجهي خرج نكنيم، اگر خرج مي‌كنيم يك بنائي باشد و يك سايباني باشد، زائرانش در زير آن سايبان بنشينند و قرائت حمد بخوانند، دو ركعت نماز بخوانند و ثوابش را هديه كنند، آياتي را كه در حق حضرت آمده است بخوانند، براي اينها يك سايباني بسازيم، اين عين محبت به پيغمبر اكرم و اظهار مهر است، آيه را بخوانيم، قرآن كريم را دقت كنيد، قرآن كريم ما را به مهر و محبت دعوت مي‌كند، مهر و محبت همان اولي نيست، دومي هم است، هر نوع احترام به خاندان رسالت از نظر عرف داخل در اين آيه و روايات است.

دلیل سوم

 فعلاً سراغ دليل سوم برويم، اينكه من بيشتر روي آيات تكيه مي‌كنم، تا اين افراد نتوانند در مقابل آيات جسارت كنند، حديث را بياوريم، يك چيز ديگر مي‌گويند، در مقابل اين آيات حق ندارند، آنها خلاف بگويند، آيه اول، آيه رفع بيوت است، آيه دوم، آيه مسئله محبت پيغمبر اكرم است، ببينيم آيه سوم چه مسئله است، آيه سوم ما را به حقايقي رهبري مي‌كنند كه اين حقايق براي ما مسلم،‌نافع و جالب است.آيات در سور مباركه كهف است و داستان اصحاب كهف خيلي جالب است، آنها جمعيت‌هاي بودند هماهنگ با بت پرستان، بعدا موحد شدند، مدتي تقية زندگي كردند و بعداً از آنها جدا شدند، براي اينكه آنها را پيدا نكنند، شبانه به غار رفتند، خلاق متعال اراده‌اش بر اين تعلق گرفت كه آنها 300سال يا 309سال در حال خواب بمانند ، بعد از 309 سال وقتي بيرون آمدند، ديدند اوضاع عوض شده‌اند، مردم هم ديدند كه اينها افراد عادي نيستند، دوباره به غار پناه بردند و خداوند جان آنها را گرفت، مردم دور كهف را گرفتند كه اين جمعيتي از ميان رفتند و الآن در ميان اين غار زنده پيدا شدند، وارد غار شدند و ديدند كه همگي در حال مرگ هستند و افتاده‌اند و دراز كش.

 مردم دو دسته شدند، يك جمعيتي كم كه مشركان بودند، دسته دوم موحدان بودند، سه صد سال قبل مشركان حكومت مي‌كردند، اما بعد از چند قرن دو مرتبه موحدان غالب شدند و مشركان ضعيف، اما هردو موجوديت دارند،‌هم مشرك و هم موحد:

«وَكَذَٰلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا» الكهف/ ٢١.

 آن مشرك ‌مي‌گويد به احترام اينها يك بنائي بر قبر اينها بگذاريم، البته مشركان خيلي علاقه شديد اظهار نمي‌كردند، بلكه حتي مي‌خواستند مقداري از واقعيت اينها را انكار كنند،« فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ».

 اما اعتقاد داشتند كه براي تكريم آنها سايبان و بنائي بسازند، اما طائفه دوم « قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا» اما كساني كه از واقعيت اصحاب كهف آگاه بودند،‌ضمير «أمرهم» به اصحاب كهف بر مي‌گردد. «غلبوا» به معناي آگاهي است، غلبوا علي أمرهم، يعني فهميدند كه اصحاب كهف انسان‌هاي موحدي بودند كه از دست بت پرستي فرار كردند و آمدند در غار، بعد از سي سال زنده شدند و مردند و بعداً فهميدند حقيقت را، پس ضمير «أمرهم» به اصحاب كهف بر مي‌گردد و غلبوا هم به معناني آگاهي است فلذا معنايش اين است كه طائفه دوم واقعيت اينها را درك كردند و فهميدند، اما طايفه اول واقعيت اينها را خوب درك نكردند و گفتند: «رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ» يعني خدا واقعيت اينها را بهتر مي‌داند، يكنوع استنكار كردند و فقط يك بنائي بسازيم تا يكنوع احترامي از آنها شده باشد، اما طايفه دوم كه بر واقعيت آنها آگاه شدند گفتند:‌ «قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا » ما بايد كنار قبر اينها مسجد مي‌سازيم، چهار ديواري مي‌سازيم و در آنجا عبادت مي‌كنيم.

 ما از اين آيه دو مسئله را مي‌فهميم:

الف: كساني كه مي‌ميرند، مي‌شود بر قبر آنها بنا كرد، هم طايفه اول گفت و هم طايفه دوم بهترش را گفت، مسجد ممكن است سقف داشته باشد يا ممكن است سقف نداشته باشد، اما گاهي مقداري سقف دارد و مقداري سقف ندارد.

 بنابراين، اينها گفتند كه ما هم بنا مي‌سازيم، اما نه بنائي كه شما مي‌گوييد، بناء ياد بود، بلكه ما اينجا را معبد قرار مي‌دهيم، اين آيه به ما مي‌فهماند كه در ميان امت‌هاي گذشته و ملل گذشته كساني بودند اهل حق و اهل معرفت، كه هم شخصيت‌هاي ديني خود را تكريم مي‌كردند، سايبان و بنائي براي آرامگاه آنها مي‌ساختند و حفاظت از قبور آنها مي‌كردند كه الآن بحث ماست.

ب: يك بحث ديگر هم كه در آينده خواهيم داشت اين است كه در كنار اين قبور نماز مي‌خواندند و عبادت مي‌كردند.از اين قبور و از اين ارواح تبرك مي‌جستند، آيا ما تابع ابن تيميه بشويم يا تابع محمد ابن عبد الوهاب بشويم؟

 جوانان عزيزي كه پيرو مذهب حنفي، مالك، شافعي،‌حنبلي هستيد، به هر فقهي كه عمل می‌كنيد، بکنید، باید دانست که قرآن براي همه محترم است، ما و شما در كار نيست، اينها شما را گمراه كرده‌اند با آن افعال و اعمالي كه دارند.

گفتار ناصواب آلبانی

  جناب آقاي آلباني: يك كتابي نوشته است: «تحذير الساجد»، در آنجا می‌خواهد استدلال به اين آيه را خراب كند، فلذا مي‌گويد: «غلبوا» به معناي اين است كه قدرت نظامي پيدا كردند و بر طايفه اول غلبه كردند و مي‌گويد كساني كه اهل قدرت هستند، اينها اهل سلطه و زور هستند، عمل آنها حجت نيست.

 ‌ استاد سبحانی

 ما به ايشان عرض مي‌كنيم كه جناب آلباني، شما عرب صميم نيستيد، اهل آلباني هستيد، در سوريه متولد يا بزرگ شده‌ايد، بايد تفاسير را بايد مطالعه كرد،‌«غلبوا علي أمرهم»، اولاً به معناي سلطه گران نيست، طبري مي‌گويد طايفه موحد بر طايفه مشرك غلبه پيدا كردند، اگر غلبه هم به معناي خودش است، اين غلبه موحد بر مشركان است نه غلبه سطله‌اي، كه با توپ و تانك بر طائفه اول غلبه كرده باشند. اين طايفه غلبه بر طايفه اول پيدا كرده‌ بودند، منتها مراد از این «غلبه» غلبه ديني و اخلاقي و عقائدي است.

 محمد بن جرير طبري (متوفاي 310،) در تفسير خودش مي‌گويد اين طائفه غلبه بر طائفه اول كرده بودند، مراد از «غلبه» ‌غلبه ديني و اخلاقي و عقايدي است، يعني توحيد بر شرك غلبه پيدا كرده بود، قهراً عمل آنها براي ما حجت است، مراد از غلبه، غلبه نظامي نيست كه با زور و قدرت نظامي بر آنها غلبه پيدا كرده باشند. اينها نيست، بلكه غلبه، غلبه ديني است.

 ثانياً غلبه در اينجا به معناي پيروزي نيست، اين در مقابل طائفه اول است، طائفه اول استنكار كردند و گفتند: «رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ»، خدا مي‌دانند كه آنها چه كاره هستند، ولي طائفه دوم مي‌گويند:

« قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا» اصحاب كهف را خوب شناختند، گفتند ما كار مي‌كنيم، هم از آنها تكريم مي‌كنيم، قبور آنها را تكريم و تعظيم مي‌كنيم، ثانياً در كنار قبور اينها مسجد مي‌سازيم، «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا» مسجد روي قبور اينها مي‌سازيم.

 از اين آيه مي‌فهميم كه حفاظت قبور امر مستحب است و هم نماز خواندن در كنار قبور اولياء و انبياء و مردان بزرگ، بنابراين، حفاظت از قبور انبياء و اولياء و صالحان و عالمان نه شرك است، چون شرك آن است كه برای طرف يكنوع الوهيت و ربوبيت قائل بشويم و معتقد باشيم كه سرنوشت ما در دست اوست، بدعت اين است كه ريشه در دين نداشته باشد، جناب ابن حجر گفت كه هر عمل نو ظهوري كه ريشه در قرآن و حديث دارد، بدعت نيست، اين نوع سايبان ساختن، چه مشركان و چه موحدان مورد امضاي قرآن است و اگر اين دو عمل باطل بود، خدا نقل نمي‌كرد و اگر هم نقل كرده بود، نسبت به آن انتقاد مي‌كرد.هر كجا قرآن از مشركان مطلبي را نقل كند، اگر مايه شبهه باشد، فوراً آن را رد مي‌ كند، آنجا كه فرعون غرق مي‌شود، مي‌گويد:« وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» يونس/ ٩٠، اين مايه اشتباه است، مردم خيال مي‌كنند كه به هنگام مرگ اگر انسان توبه كند، توبه‌اش قبول است، قرآن اين را نقل مي‌كند و فوراً اين را نقد مي‌كند و مي‌گويد:

« آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»يونس/ ٩١. الآن وقت گذشته است.

« فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ» يونس/ ٩٢،

 بنابراين، قرآن هردو را نقل مي‌كند، انتقاد نمي‌كند، خصوصاَ دومي را با كمال عظمت نقل مي‌كند، اين براي اسوه است، من خواهش مي‌ كنم كه اين همه بي احترامي به انبياء و اولياء نكنيد، شرك در اختيار من و شما نيست تا يكي را شرك و ديگري را توحيد بدانيم، همچنين بدعت در اختيار من و شما نيست، تا عملي را بگوييم بدعت است و عملي را بگوييم سنت، شرك براي خود ضابطه دارد، بدعت براي خود ضابطه دارد، هيچكدام از اين منطبق نيست، علاوه آيات قرآني از يك طرف مي‌فرمايد: خانه‌هاي انبيا را رفيع كنيد، خانه‌هاي انبياء را تكريم كنيد، از طرف ديگر خدا امر مي‌كند كه ذوي القربي احترام كنيد، اين آيه نقل مي‌كند كه در دوران گذشته مردان موحد از رجال صالح تكريم مي‌كردند و در كنار قبور آنان نماز مي‌خواندند، چرا اينها را كنار بگذاريم و فقط برويم ببينيم كه ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب چه گفته، بلكه بايد ببينيم قرآن چه گفته. بله‌! اين ها يك دليل را دارند بر تخريب قبور، هنگامي كه قبور بقيع را تخريب مي‌كردند، اين حديث را مطرح كردند كه در جلسه‌ي آينده اين حديث را مطرح خواهيم كرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo