< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

جلسه 3

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه قبل روايت ديگري نقل شد راجع به حسني، روايتي بود مفصل و عرض کردم در کتب اهل سنت اولين کسي که آن را نقل کرده بود عقد الدرر سلمي قرن هفت و از شيعه فقط يک نفر، يعني اولين کسي که آن را نقل کرده است، از معاصرين است، او مرحوم حائري يزدي صاحب الزام الناصب از علماي قرن چهاردهم است، ايشان اين روايت را نقل فرمودند و ربطش دادند به خطبة البيان.
ما دراينجا بايد يک بحثي راجع به اصل خطبة البيان داشته باشيم. يک بحثي هم راجع به سند اين روايتي که نقلش کردند و به خطبه البيان ربطش دادند.
يكي از آقايان فرمودند که همين روايت را مرحوم مجلسي در بحار الانوار نقل کردند. عرض مي‌کنيم که همان روايت نيست، بلكه دو تا روايت است. و بنده الان براي شما نقل مي‌کنم و خواهيد ديد که دو روايت است و از دو معصوم است و مضامينش هم فرق مي‌کند.
آن روايتي که من از عقد الدرر سلمي نقل کردم، روايت اين است: (اين نسخه‌اي که بنده الان دارم ص 152، باب هفتم است) ببينيد
عن امير المومنين (عليه السلام): (معجم جلد 4، ص 140) آغاز از اينجاست: تختلف ثلاث رايات، راية بالمغرب ويل لمصر و ما يحل بها منهم و راية بالجزيره و راية بالشام[1](حديث 8 صفحه است) در لابه لاي اين روايت جريان حسني را نقل مي‌کند. مي‌فرمايد که و تسير الجيوش حتي تصير بوادي القری[2](گفتيم که وادی القری از توابع مدينه است) في هدوء و رفق و يلحقه هناك ابن عمه الحسني، در وادي القری به امام ملحق مي‌شود.
في اثني عشر الف فارس مدرک حديث: از عقد الدرر. بعد از آقاي سلمي، متقي هندي در برهان ص 76. دو کتاب ديگر هم بعد از اين نقل کرده است. اما از شيعه اولين کسي که نقل کرده الزام الناصب است. و ما برخورد نکرديم به کتابي که قبل از الزام باشد. بعد از آن مرحوم نوري در کشف الاستار ص178 اين روايت را با اندک مقداري تفاوت از عقد الدرر نقل مي‌کند. بعد از او مرحوم والدم در کتاب الشيعة و الرجعة نقل كرده است.[3] بعد از آن ملحقات احقاق الحق ج 29 ص 448 آن هم از عقد الدرر نقل مي‌کند. در چند جاي ملحقات آمده و بعد از آن هم آقاي صافي حفظه الله در منتخب الاثر ص 154 روايتش را نقل مي‌کند از متقي هندي. که گفتيم خود متقي از عقد الدرر مي‌آورد. بعد هم موسوعه احاديث امير المومنين[4] ج 1 ص 221 همان نص عقد الدرر را مي‌آورد. مي‌بينيد قبل از الزام الناصب کسي اين را نقل نکرده است. هر کس نقل کرده متاخر از مرحوم يزدي بوده است.
اما روايت مرحوم مجلسي: اجازه بدهيد بنده اولا نص روايت را بخوانم که اين است:
اقول[5] :روي في بعض مؤلفات أصحابنا، عن الحسين بن حمدان، عن محمد ابن إسماعيل وعلي بن عبدالله الحسني، عن ابي شعيب [ و ] محمد بن نصير، عن عمر بن الفرات، عن محمد بن المفضل، عن المفضل بن عمر قال : سألت سيدي الصادق (علیه‌السلام) هل للمأمور المنتظر المهدي (علیه‌السلام) من وقت موقت يعلمه الناس؟
در کتابهاي اصحاب ما از حسين بن حمدان عن محمد بن اسماعيل و علي بن عبد الله حسني) يعني ابن حمدان دو طريق دارد، يکي محمد بن اسماعيل، و ديگري علي بن عبد الله حسني است. هر دوي اينها عن ابي شعيب، و محمد بن نصير،( اگر واو را حذف کنيد، محمد بن نصير اسم مي‌شود براي شعيب، اگر واو باشد مي‌شود دو تا طريق). عن عمر ابن الفرات. عن محمد بن المفضل، عن المفضل بن عمر مفضل بن عمر مي‌گويد: سألت سيدي الصادق (علیه‌السلام) . راجع به امام زمان و اوضاع آينده از امام سوال مي‌کنند تا اينجا كه امام فرمود: ثم يخرج الحسني، الفتي الصبيح[6]، (يعني خوش چهره) الذي نحو الديلم، يصيح بصوت (با صداي رسا و فصيح مي‌گويد) يا آل احمد أجيبوا الملهوف (به داد گرفتار برسيد) و المنادي من حول الضريح، (يعني به داد من برسيد). فتجيبه كنوز الله يا لطالقان كنوز وأي كنوز (اهل طالقان همه به کمکش مي‌روند) علي البراذين الشهب بأيديهم الحراب سوار بر اسبها مي‌شوند. و درگير مي‌شود.حتي يرد الکوفه ( مي‌آيد وارد کوفه مي‌شود) و قد صفا اکثر الارض اکثر سرزمين‌ها فتح مي‌كند و آن سرزمين‌ها را دژ محکم قرار مي‌دهد براي فتوحات ديگر. و تازه وقتي که فتوحاتي را انجام داد و با ظلمه درگير و وارد کوفه شد خبردار مي‌شود امام زمان (علیه‌السلام) ظهور فرمودند.
و يقولون يابن رسول الله من هذا الذي قد نزل بساحتنا، تازه نيروها نمي‌دانند که اين آقايي که ظهور کرده و وارد قلمرو حکومت ما شده، اين آقا کيست. فيقول اخرجوا بنا إليه حتي ننظر من هو؟ و ما يريد؟ و هو و الله يعلم انه المهدي، مي‌داند اين حضرت مهدي (علیه‌السلام) است. و او را مي‌شناسد. و لم يرد بذلک الامر الا ليعرّف اصحابه من هو؟ و اگر حسني از آقا سؤال مي‌پرسد براي اين است كه به لشكر خود بفهماند كه اين شخص مهدي است. حسني خدمت آقا مي‌آيد و مي‌گويد: فيقول ان کنت مهدي آل محمد، فاين هراوة جدک؟ (هراوة: چوپ دستي را مي‌گويند، از پيغمبر اکرم بوده)، يکي ديگرخاتم است، عمامه پيامبر و... اگر تو امام زمان هستي بايد اين موارد همراهت باشد. فيخرج له ذلک، ثم ياخذ هراوة، چوپي که دستش است چوب تعليمي، که ميراث پيامبر اکرم بود، امام زمان، چوب را در سنگ زمين پر از سنگلاخ فرو مي‌کند و فورا آن تبديل به درخت سبز مي‌شود. تمام نيروهاي حسني بيعت مي‌کنند مگر چهل هزار نفر، اينها که هستند؟ اصحاب المصاحف المعروفون بالزيديه[7]. عده‌اي از زيديه هستند فانهم يقولون ما هذا إلا سحر عظيم ما نمي‌پذيريم. حضرت با اينها از در مذاکره و نصيحت در مي‌آيند، سه روز با اينها صحبت مي‌کند، هيچ اثري نمي‌کند، دستور مي‌دهد که اينها را پاکسازي کند همه آن‌ها کشته مي‌شوند. (افراد دشمن) قرآن را به گردن انداخته بودند به آنها اصحاب المصاحف مي‌گويند. آقا مي‌فرمايند بگذريد و برنداريد قرآنهايي که اينها به گردن انداخته‌اند. بگذاريد اين قرآن‌ها برايشان حجت باشد.
شما مي‌فرماييد با اين روايت: از نظر مضمون يکي است، اما اختلافات خيلي زياد است، در روايتي كه از امير المومنين (علیه‌السلام) نقل شده اين تفصيلات نيست. حسني مي‌آيد وادي القری با دوازده هزار نيرو، پس از آنکه معجزات ظاهر مي‌شود، نيروها مي‌پذيرند. اين روايت سخن از عمليات و فتوحات و کشورگشايي است، يعني قبل از ظهور حضرت مهدي (علیه‌السلام) است. پرچم و نداي او و شعار او عليه ظلمه است، مومنين به کمکش مي‌آيند و فتوحات مي‌کند و بساط ظلمه را جمع مي‌کند، بخشي از سرزمين مي‌ماند و وارد عراق مي‌شود. آنجا با حضرت روبرو مي‌شود و يک سري جريانات انجام مي‌شود.
تحرکات بتريه : در روايات ببينيد، آخرين تحرکات ضد حکومت جهاني امام زمان (علیه‌السلام) تحرکات بتريه، زيديه است. مي‌گويند که از هرجا که آمدي برگرد. لا حاجة لنا اليک يا بن فاطمه[8][9][10][11][12] برگرد. بعد حضرت دستور مي‌دهند که اينها را بکشند. 16000هزار نفر را. عدد متمردين در روايت اين است، در ابتداي ظهور هنوز حکومت هم تشکيل نشده است که اين درگيري حاصل مي‌شود که چهل هزار نفر مخالفين هستند. خود لشکر چقدر است. طبق روايات خود لشکر 12000هزار نفر هستند. نقاط اختلاف بين اين دو تا روايت مشهود است. در اينجا اصلا سخن از عمليات ندارد. يک شروع است.
باز اختلافي که بين اين دو تا روايت است. آن روايت از طريق امير المومنين (علیه‌السلام) است و طرقش هم عامي است. و طبق نقل آقاي سلمي مرسل است.
سند اين روايت: علامه مجلسي (رحمه‌الله) مي‌گويد روي في کتب بعض اصحابنا. حالا ما از اين کلمه بعض اصحابنا صرف نظر مي‌کنيم. تمام سند را ما نديده مي‌گيريم. ما مي‌خواهيم برسيم خدمت حسين بن حمدان، اين آقا کيست؟ حسين بن حمدان (الخصيبي). اين آقا در سال 358 فوت [13] کرده است.
نجاشي فرموده‌اند: مشکل عقيدتي دارد[14]. اسم چند تا کتاب را مي‌برد. بعد مي‌گويد شلوغ است. قاطي است. يا کتاب قاطي است يا خودش. اين فرمايش مرحوم نجاشي است.
ابن الغضائري مي‌گويد: اين فرد کذاب[15] است. (فاسد المذهب) يک حرف لعنتي و زشتي زده است. اعتنائي به اين شخص نمي‌شود کرد.
ابن داود هم در قسم دوم ايشان را آورده است.
خوب اين مطالب را مرحوم آقاي خوئي نقل کرده است. بدون هيچ تغييري[16]. (معجم ج 5 ص 224)
مرحوم مامقاني: بعد از اينکه اين حرفهاي نجاشي و ابن الغضائري را نقل کرده، اضافه مي‌فرمايد: و ضعفّه في الوجيزه که از مرحوم مجلسي است. که اخيرا چاپ شده به نام رجال مجلسي. مرحوم مجلسي در وجيزه ص 150 تضعيف کرده است.
مرحوم جزايري هم نقل کرده و فرموده جزء ضعفاء است.
منهج المقال چند تا تعليق دارد، از همه تعاليق مهم‌تر تعليق بهبهاني است. مرحوم بهبهاني مي‌خواهد ايشان را توثيق کند ايشان اشاره به يک مبنايي دارد: مي‌فرمايد که او از مشايخ اجازه است. يشير الي الوثاقه. يعني چه؟ همين که اين آقا شيخ اجازه است. مورد وثوق است.
در اين جا بالاخره بايد مبنايي صحبت کرد. آيا شيخ اجازه بودن موجب وثاقت طرف است؟ خيلي‌ها قبول ندارند، شايد مبناي مرحوم بهبهاني اين باشد که بله، ولي کلمه يشير جاي تامل دارد. اين کبري است. اما صغري، واقعا ايشان شيخ اجازه است؟ برفرض اينکه شيخ اجازه باشد، تصريح نجاشي دليل است. الاصل دليل حيث لا دليل است. لذا مرحوم مامقاني نمي‌پذيرد. مي‌فرمايد که شيخوخة الاجازة کالاصل في الکشف عن الوثاقة[17][18]، کاشف اصل وثاقه است. و لا تقاوم الدليل: اصل قدرت مقابله با دليل را ندارد. مي‌فرمايد: افساد مثل النجاشي لمذهب الرجل دليل: نجاشي مذهبش را زير سوال مي‌برد.
نتيجه: مرحوم مامقاني مي‌فرمايد: اين طريق نتوانست که مشکل آقاي حسين بن حمدان را حل کند.
پسر مرحوم مامقاني که اخيرا فوت شدند. ايشان هم حرف پدر را تاييد مي‌کنند. مي‌فرمايند بعد از تصريح نجاشي، آن شخص مشکل عقايدي دارد و كتابش شلوغ است. مرحوم نجاشي عقيده اش را زير سوال مي‌برد و يک دليل ديگري که با دليل نجاشي معارضه کند نداريم. بايد بگوييم که اين آقا ضعيف است. و قلم روي رواياتش بکشيد. رواياتش ضعيف است.
ضعيف غير از متروک است، اصلا رواياتش را کنار گذاشتند. تا اينجا چه چيز دستگيرمان شد. آيا مي‌توانيم به اين روايت که نقل کرديم عمل کنيم. مشکل اين راوي را چه طور مي‌توان حل کرد. نجاشي ايشان را تضعيف کرده‌اند تا معاصرين فقط مرحوم بهبهاني متوفي 1205، ايشان يک راهي را که خودشان ظاهرا نپذيرفتند يا تاملي دارند، بيان كرده‌اند اما باز مشکل حل نمي‌شود. (تنقيح المقال ج 22، ص 27 شماره6060)
خدا رحمت کند مرحوم تستري را، در قاموس نکاتي دارندج 3 ص 440، شماره2142. مي‌فرمايد که اين آقا از فرماندهان ارتش بني العباس بوده انشقاقي شد در حکومت بني عباسي‌ها، در دوران حکومت مقتدر،يک سري مسلح شدند و نيرو تشکيل دادند عليه مقتدر و براي روي کار آمدن معتز عباسي. اين آقا جزء اين نيروها بود(معتز) اما به نتيجه هم نرسيدند. شکست خوردند. جزري در کامل في التاريخ چيز عجيبي را نقل مي‌کند: مي‌گويدمن تعجب مي‌کنم، چون در جبهه مخالف يک مطلبي است که براي ما قابل فهم نيست. چطور ؟ مي‌گويد: ابن حمدان ضمن اينکه شيعه پرو پا قرص بوده و تمايل به امير المومنين و اهل بيت داشته است. اين آقا با اين عقيده، به اصطلاح اصول گراي به تمام معنا بوده است. زير پرچم ابن المعتز، که مخالف اميرالمؤمنين و ناصبي و غالي در نصب بوده است. جزري مي‌گويد من نفهميدم، که چگونه اين متعصب در تشيع زير پرچم نصب قرار گرفته است. تو چه طور زير پرچم اينها قرار مي‌گيري. اين مطالبي است که مرحوم تستري در ج 3 ص 440 شماره 2142 نقل مي‌کند.
جمع بندي: سند روايت بحار الانوار به اين آقا بر مي‌گردد، آيا اين آقا مورد وثوق و اعتماد است؟ گفتيم مشکل دارد. مگر اينکه يک مبناي ديگري اتخاذ کنيم كه ملاک وثوق به خبر است. نه وثوق به مخبر.
اين بحثي است که بالاخره در اجتهاد و تقليد مطرحش کردند که آيا مجتهد چه متجزي چه مطلق، پيش نيازهايش چيست؟ علم رجال، آيا واقعا علم رجال پيش نياز اجتهاد است. بر همين مبنا، اگر گفتيم ملاک وثوق است به خود خبر. ممكن است گفته شود: ما ديگر نياز به علم رجال نداريم. ولي اگر گفتيم وثوق مخبر بايد باشد. معروف همين است. مخبر مورد وثوق و وثاقت باشد. مرحوم بهبهاني در كتاب فوائد[19] پنجاه مورد از امارات قبول روايات نقل مي‌كند، اگر مشکل است طرق ديگري ما داريم.
فعلا با قطع نظر از آن طرق و با قطع نظر از آن مبنا که کفايت وثوق به خبر است. اين روايت مشکل دارد و ما نمي‌توانيم اين روايت را بپذيريم. مگر اينکه از طرق ديگر وارد شويم.
فعلا ما سه روايت نقل کرديم. اگر توانستيم سه تا ديگر پيدا کنيم و از مجموع اينها اگر توانستيم استفاضه يا تواتر بدست آوريم!! ما را از بررسي سندي بي‌نياز مي‌كند. آقاي خوئي در شرح حال عبدالله بن عباس، مي‌فرمايد که روايات در مدحش بسيار است. ولي حتي يک روايتش صحيح سند نيست. تمامش مشکل سندي دارد. اما استفاضه اين روايات ما را از بررسي بي‌نياز مي‌كند.[20] شما پيدا کنيد به حد استفاضه برسد آن وقت اين مساله را بفرمائيد.
نتیجه: اشتباه نشود من نمي‌خواهم حسني را رد کنم يا تاييد کنم. من مي‌خواهم ببينم آن کس که رد مي‌کند دليلش چيست، آن کسي که مي‌پذيرد دليلش چيست؟ و اصولا اين باورها ريشه اش به کجا منتهي مي‌شود؟ اين روايت که مفادش اين است که آقاي حسني چهره‌اي صددرصد مثبت دارد، اما مشکل، مشکل سندي است و ما نتوانستيم حلش کنيم.
(در کتاب الهدايه الکبري، روايت در اين کتاب با اين متن فرق مي‌کند، آن‌جا مي‌گويد شعيب بن صالح به کمک حسني مي‌آيد، و بعد لشکري را تشکيل مي‌دهند آن وقت به حضرت مهدي (علیه‌السلام) با چهل هزار نفر،حتي از لشکر شعيب جدا ميشود، از لشکر طالقان که نيرو مي‌گيرد، بعد مي‌روند خدمت حضرت مهدي (علیه‌السلام) .با اينکه سند از حمدان است) اگر اين روايت را مرحوم مجلسي از کتاب الهدايه الکبري نقل کند، مشکلش صددرصد است. خود مرحوم مجلسي به اين کتاب توجه نمي‌کند. به چند تا کتاب توجه نمي‌کند در بعضي جاها علتش را نيز نقل مي‌کند. ولي در بحار الانوار از کتاب هدايه، فرموده‌اند از مفضل بن عمر، ولي طريقش ابن حمدان است. چه از کتاب باشد چه در طريقش اين شخص باشد مشکل سندي حل نمي‌شود.


[3]. الشيعة و الرجعة 146 فصل في الخطب و مايتعلق بالمهدي (علیه‌السلام) و خطبة البيان.
[8]. الغيبة، طوسي، ص283 ـ .
[9]. في رحاب حكومة المهدي (علیه‌السلام)، ص178.
[19]. الفوائد الحائرية، چاپ معجم الفكر الاسلامي، قم.
[20]. معجم رجال الحديث، ج10، ص229، 6943.
الحسين بن حمدان... كان فاسد المذهب... صاحب مقالة ملعونة...
قلت (ابطحي): رواية التكعبري عنع مع أنه كان وجها في اصحابنا ثقة معتمدا لا يطعن عليه ـ كما ذكره المأتن ـ تنافي كونه كذاباً صاحب مقالة ملعونة علي ماذكر ابن الغضائري. (تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي، ج2/ ص253/ رقم157).
قابل ذكر است كه اكثر علماي شيعه ايشان را تضعيف كردند. موافقاً النجاشي و ابن الغضائري و... اما آقاي نمازي در مستدركات علم رجال و محمد امين در اعيان الشيعه به دفاع از ايشان پرداخته و تضعيفات علما را نپذيرفتند، ابن حجر در لسان الميزان ايشان را جزء فقهاي اماميه مي‌داند. مستدركات علم رجال حديث، 3/ 121 رقم 4316؛ اعيان الشيعه 5/ 490 رقم 1131؛ لسان الميزان 2/ 279 رقم 1164.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo