< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

88/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

براي تکميل بحث اجازه بدهيد تفصيل نظر ميرزاي قمي را راجع به خطبه البيان را هم بياوريم (البته روز دوشنبه اشاره‌اي به آن شد) مرحوم ميرزاي قمي خطبه را از نظر سندي مورد تأمل و مناقشه قرار داده و رد مي‌کند. البته مرحوم والد ما در كتاب الشيعه و الرجعة[1] اين خطبه را تقطيع مي‌کنند و در موارد متعددي از آن استفاده مي‌کنند با آن بياني که از ايشان نقل کردم. يعني مطالبي که با مسلمات ما نمي‌سازد و قابل توجيه نيست مي‌گوييم بلا شک اينها از مدسوسات غلات است.
مرحوم قمي مي‌فرمايد اين خطبه در کتابهاي دست اول نيامده است. مي‌فرمايد اولا: انتساب اين خطبه به مولا ثابت نشده است. چرا؟ چون در هيچ يك از کتب معتبر اماميه اين خطبه را من نديدم يعني نقل نکردندوبر اين مطلب تاکيد ميفرمايد. سپس از کتابهاي دست اول، و مولفين معروف مثل مرحوم کليني شروع مي‌کند. مي‌فرمايد روساي شيعه که مدار مذهب اماميه بر آنها است و عمده اخبار و آثار اهل بيت:، از ايشان رسيده است عبارتند از:
1.شيخ بزرگوار ثقه الاسلام، کليني است.2.رئيس المحدثين و فقيه ائمه الطاهرين ابن بابويه قمي است. 3. موسس احکام الشريعه مهذب الاصول و الفروع في مذهب الشيعه محمد بن النعمان مفيد 4. سيد مرتضي، ببينيد ايشان چه جوري تعبير مي‌کند، و زبده آل طه و ياسين، فخر العلويين، مروج الدين، مشيد المذهب باليقين، سيدنا الاجل السيد المرتضي، 5. و مجدد الطريقه الحقه، شيخ الطوسي.
بعد مي‌فرمايد که هيچ يک اين خطبه را ذکر نکرده‌اند. بعد يک مرحله مي‌آيد پائين‌تر (تنزل مي‌كند)، مي‌فرمايد که شريف رضي هم نياورده است[2]. مي‌فرمايد و همچنين شرف السادات، نقيب اهل الشرف، السيد جليل الرضي، که جامع نهج البلاغه است و همت ايشان مصروف اين بود، که منتخبات خطب و رسائل امير المومنين علیه‌السلام را ذکر کند ولي اين خطبه را نقل نکرده است. من به ايشان با کمال تواضع اين عرض را دارم: که همت ايشان اين نبوده است، که هر چقدر از حضرت علي علیه‌السلام رسيده جمع کند، خير، بلکه جمع هرآنچه که جنبه بلاغي دارد مراد ايشان بوده است[3]. خلاصه مي‌خواهم عرض کنم که اشکال مرحوم قمي شايد وارد نباشد. اما اشکال قبلشان همين است که بزرگان ما شيخ الطائفه، شيخ مفيد، سيد مرتضي، ابن بابويه، هيچ يک از اينها اين خطبه را نقل نکرده‌اند. چرا ما اينقدر روي اين خطبه تامل و توقف مي‌کنيم. خيلي ازمسائل ملاحم، ومطالبي که راجع به حضرت مهدي عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است در اين خطبه آمده است. و مرحوم والد تقطيع کرده‌اند و يک مقداري از آن را نقل کرده‌اند خيلي از مطالب و بحثها در اين خطبه آمده است.
اين هم تصفيه حساب مرحوم قمي با اين خطبه[4].
بعد مي‌فرمايد که همچنين احدي از علماي معتبر که به او اعتماد باشد نديدم که اين خطبه را نقل کند. از قدما شروع کردند تا آمدند دوره خودشان.
بعد مي‌فرمايد (مرحوم قمي) بله، اين خطبه و نظير آن از کلمات که مشابه به آن است، همانند: خطبه تطنجيه و خطبه افتخاريه و شايدخطبه نورانيه، مي‌فرمايد که اين و نظاير آن در کلمات بعضي از متسنمين مسلک تصوف و در کتابهاي صوفيه [5]از جمله در کتاب مناقب حافظ رجب برسي[6] وجود داردکه عباراتش را نقل مي‌کند. پس ايشان آمدند و تصفيه حساب کرده‌اند که اصلا اين خطبه اعتباري ندارد.
بعد مي‌فرمايد قاضي سعيد، حرفي داردکه نقطه مقابل اينهاست.کلام قاضي سعيد قمي در شرح حديث غمامه مذکور است، ]ايشان(قاضي سعيد)درآنجا ادعاي بزرگي کرده است[. ميرزاي قمي مي‌فرمايند: قاضي سعيد مي‌گويد که اين خطبه به سبب شايع بودن در ميان علماي شيعه و غير شيعه، بي‌نياز از ذکر سند است. عجب! يعني اشتهار اين خطبه در بين همه مسلمين، شيعه و غير شيعه ما رابي نياز مي‌کند از بررسي سندي. سپس متن كلام او را نقل مي‌کند: فعن مولانا امير المومنين علیه‌السلام، انه خطب ذات يوم، فقال:… و عين خطبه و بيانش را نقل مي‌کند و مي‌فرمايد کلام در صحت سند اينها است. حافظ برسي نقل کرده ولي نزد حقير، به صحت نرسيده است.
بعد مرحوم قمي نسبت به مرحوم مجلسي مي‌فرمايد: خاتم المحدثين، حجه الله علي العالمين، قدوة المتشرعين المويد بلطف الله الخفي و الجلي،مولانا محمد باقر ملجسي، مي‌خواهد بفرمايد ايشان با آن همه تبحري که در بحار الانوار و اخبار ائمة اطهار عليهم السلام، داشته اين حديث رانياورده است. آياخود شما به بحار مراجعه کرديد؟ مي‌فرمايد که هر چند بحار در نزد حقير نيست. من کتاب بحار را ندارم که ملاحظه شود. چقدر اينها امين هستند، چقدر در نقل دقيق هستند.
مي‌فرمايد: من خود بحار راندارم لکن در رساله اعتقادات، خود ايشان مي‌فرمايند: آنچه بررسي کرده است، حاصلش اين است که من اين را مراجعه کردم و به نتيجه نرسيدم و اين روايت را در كتاب اعتقادات رد مي‌کنند. پس در کتاب بحار مي‌فرمايد من نديدم، اما در کتاب اعتقادات به اين اشاره کرده و رد مي‌کند ما هم که در بحثهاي قبل گفتيم که در بحار الانوار اشاره شده و رد شده است. يعني باز مويد فرمايش ايشان است بعد مطالب مفصلي از آن کتاب مي‌آوردو در آخر مي‌فرمايد لاعبرة بما رواه البرسي، و غيره من الاخبار الضعيفه، مي‌فرمايد از اينجا ظن قوي حاصل ميشود که در بحار نياورده است اين را. چرا؟ چون مجلسي اصلا حرفهاي برسي را اگر متفرد در نقل باشد ايشان قبول ندارد. سپس مرحوم قمي ميفرمايد آخوند ملا محسن فيض، ايشان هم همينطور، و اينکه در تفسير شان، کتاب صافي، همتشان مصروف اين است که هرکجا حديثي باشد از احاديث ائمه:، به ادني مناسبت آن را ذکر مي‌کند، حتي مکرر از کتاب مصباح الشريعه که به نظر من ]قمي[، معتمد علماي ما نيست. ولي مرحوم فيض در صافي از آن هم استفاده مي‌کند، مورد اعتمادعلماي ما نيست، ايشان مي‌فرمايد در عين حال اين را نقل نکرده است و آخوند ملا محمد باقر در بعضي جواب مسائل فرموده است که راوي آن کتاب شقيق بلخي است (اشاره به کتاب مصباح الشريعه) شقيق بلخي که از صوفيان اهل سنت است وربطي به امام صادق علیه‌السلام ندارد. در آن كتاب حکايات چند نقل شده است که معلوم است از معصومين نيست. خلاصه مي‌فرمايد که هر چه مناسب تفسير آيات باشد آن را نقل مي‌کند در عين حال از خطبه البيان و نظائر آن در کتاب صافي اثري نيست. بعد مي‌فرمايد با وجود آنکه اکثر عبارات قابل تاويل است. ولي در کتاب قرة العيون، نسبت اين خطبه و خطبه تطنجيه به امير المومنين علیه‌السلام داده شده است. مي‌فرمايد که استناد او به کتاب حافظ رجب برسي است.( باز به کتاب حافظ رجب برگشت. و امثال او.) حاصل اينکه صحت انتساب اين کلمات به جناب ولايت مئاب بر حقير ظاهر نشده است، پرونده‌اش را ببنديد. بعد مي‌آيد يک سري مسائلي را از خطبه نقل مي‌کند که در تناقض است با آيات. خدا مي‌فرمايد که خلقت آسمان و زمين در ستة ايام، اينجا مي‌فرمايد طرفة عين. اينها را خودمرحوم قمي نقل مي‌کند سپس در مقام توجيه بر مي‌آيند. اينجا دقت کرديد فرمودند که خيلي از عبارات اين خطبه قابل توجيه است ولي مشکل اساسي مشکل سند است. و در کتابهاي دست اول و دست دوم ودست سوم ما نيامده است. فقط يک نفر نقل کرده است که آن هم مشکل دارد. تا اينجا و بالاخره مشکل سندي آن حل نشد.
مرحوم والدمان در كتاب الشيعه و الرجعة از ص 146 شروع مي‌کنند به نقل اين خطبه و نظر خودشان را در پاورقي دارندکه ما کلام ايشان را در دو جمله خلاصه مي‌کنيم فرمودند که بايد در اين خطبه تفصيل دهيم و تفکيک کنيم و آنهايي که قابل توجيه است توجيه کنيم و آنهايي که قابل توجيه نيست، رد مي‌کنيم ومن حيث المجموع بعض مطالبش لا يصدر عنهم و مي‌فرمايد خطبه شريفه مشتمل است بر بعضي فقراتي که مدسوس است، کما في النسخه التي کانت عند المحقق القمي. محقق قمي نسخه اش از آن نسخه‌هايي بوده که عبارات مدسوس درآن بوده است. که اين «لايوجب القا جميع الخطبه»، ما همه خطبه را رد نمي‌کنيم،مبنايشان اين است و بر اساس اين مبنا ايشان شروع مي‌کند خطبه را به تفصيل با همان سندي که ما اشکال بر آن داشتيم،[7] از عبد الله بن مسعود نقل مي‌کند. خطبه را نقل مي‌کند بعد از نقل خطبه باز تفکيک دارد،تقطيع مي‌کند، المهدي المنتظر و اصحابه، عنوان شرائط گزينش اصحاب است، همان اصحاب خاص، که 314 نفر هستند، اين همه باز صحبت شود، که 314 يا 313، هستند که زنان هم جزء اين عدد هستند يا جداي از اين عدد هستند. به هرحال هنگام خروج نه ظهور، چند دفعه‌اي حضرت خارج مي‌شوند، خودشان رانشان مي‌دهند بعد دوباره مخفي مي‌شوند، در كنار صفا خودشان را نشان مي‌دهند، اينها مي‌آيند صفا، حضرت دوباره مخفي ميشوند، مي‌روند به مدينه، اصحاب خودشان را به مدينه مي‌رسانند (اين اصحاب)، دوباره آنجا خودشان را دو سه دفعه اين اتفاق مي‌افتد که خلاصه به حضرت عرض مي‌کنند هر کجا بروي ما در کنار تو هستيم، حضرت به اصطلاح امروز اگر تعبيرم درست باشد و الا استغفار مي‌کنم. يک برگه‌اي يا تعهد نامه مي‌گذارند جلوي آنها، اين شرائط پذيرش است، پائينش هم امتيازات، بيست و نه يا 30 شرط، اينها را بخوانيد و امضا کنيد. من امتيازاتي هم براي شما قائل هستم. اين شرائط را اينها مي‌بينند و مي‌خوانند و امضا مي‌کنند. بعد حضرت هم تعهد خودشان رانسبت به آنها دارند. اين قضيه را مي‌گويند مي‌پذيريم و امضا مي‌کنيم. بيعت مي‌کنند. اين قضيه در خطبه البيان آمده است در جاي ديگر هم نيست.يا اينکه المهدي المنتظر و انقياد الناس له، يا المهدي المنتظر والحسني که هدف از نقل و بررسي اين خطبه، همه به خاطر حسني بود. ما مي‌خواستيم بگوييم روايات حسني چقدر اعتبار دارد که به خطبه البيان منجر شد؟ و اين بحث طويل و عريض، ثم يسير بالجيوش حتي يصير بالعراق و الناس خلفه و امامه وعلي مقدمته رجل اسمه عقيل، و علي ساقته رجل اسمه حارث و يلحقه رجل....
امام زمان وارد خاک عراق مي‌شوند با لشکرهاي مفصل من اولاد الحسن، (حسني که مي‌گويند به اين خاطر است که از اولاد امام حسن علیه‌السلام است) في اثني عشر الف فارس، فارس در برابر راجل است يعني همه سواره نظام هستند. اينها مي‌آيند فيقول يابن العم انا احق بهذا الامر. لأني من ولد الحسن و هو اکبر من الحسين. ميزان و ملاک سن شد. فيقول المهدي اني انا المهدي، مهدي من هستم، حسني مي‌گويد هل عندک الايه «المعجزه» او العلامه، فينظر المهدي الي الطير، آن سه علامتي که قبلا اشاره شد. حضرت اشاره ميکند کبوتر روي دست حضرت مي‌آيد و صحبت مي‌کند.(اين را فقط من در اينجا ديدم) ينطق بقدرة الله و يشهد له بالامامة، مي‌گويد امام زمان و ولي امر ايشان است.دوم، چوپ خشک را در زمين فرو ميکند فيخضر و يورق. سوم، ياخذ جلمودا، کان في الارض من الصخر، سنگ را حضرت دست مي‌گيرد و فشار مي‌دهد و به دست خودشان مي‌سايند. و يعجنه مثل الشمع، مثل موم مي‌شود. فيقول الحسني الامر لک.
اينها نشانه‌هايي هستند که به خاطر خودش نبوده است به خاطر اين بوده که حجت بر نيروها و ديگران کامل شود. «و تسلم جنوده و يکون علي مقدمته رجل اسمه کاسمه...»، اين قصه در اين خطبه آمده است. ما اول بايد مشکل سند خطبه را حل کنيم.
المهدي المنتظر و فتح، خراسان، ثم يسير حتي يفتح خراسان ثم يرجع الي مدينة الرسول فتسمع بخبره جميع الناس فيأتيه اهل اليمن و اهل الحجاز و تخالفه ثقيف.نيروها از آنجا حرکت مي‌کنند. فتوحاتي قبلا شده است که يابه دست حسني است يابه دست؟ حالا آن بحثي است به موقع اشاره خواهيم کرد، اينجا هم قضيه فتح خراسان در اين روايت آمده است. خوب يسير المهدي الي الشام حرکت حضرت به سوي شام است. باز در اينجا آمده است، درگيري حضرت با سفياني و هلاک سفياني به دست خود حضرت. من از شما حاضرين سوال مي‌کنم شما جايي ديديد که سفياني چه طوري هلاک مي‌شود؟ آنچه که معروف است نسبت به دجال است دجال به دست حضرت اعدام مي‌شود يا حلق آويز مي‌شود. يا اينکه درگير مي‌شود حضرت عيسي علیه‌السلام با دجال، با سلاحي كه به او مي‌زند «و يذوب کما يذوب الملح». خوب حالا اين باشد يا آن باشد ظاهرا با هم ديگر تنافي آنچناني ندارد. بالاخره كشتن دجال در حکومت حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است. و ما وارد تفصيلاتش نمي‌شويم و حضرت عيسي علیه‌السلام هم باشد فرمانده کل نيروهاي مسلح است. حضرت عيسي چهار منصب دارد، در زمان حضرت مهدي عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف،که يکي از آنها فرماندهي نيروهاي مسلح است. خوب، هرچه هست در ارتباط با دجال است. اما قتل سفياني به دست حضرت مهدي يا در دوران او اين جريان در اينجا آمده است، فيقول السفياني يابن العم استبقني اکون لک عونا... يابن العم، يعني گويا از فاميلهاي ايشان است. فيقول، امام مي‌فرمايند ما تقولون في ما يقول، فإني آليت علي نفسي، اقدامي نکنم مگر با شما مشورت کنم. يقولون لا نرضي حتي تقتله، يعني وقتي اسيرش کردند، چون بعد از نماز عشا دستگيرش مي‌کنند، حضرت مي‌فرمايند چه کارش کنيم چه برنامه‌اي برايش اجرا کنيم. آنها مي‌گويند لا نرضي حتي تقتله، لانه سفک الدماء التي حرم الله، خونهاي زيادي ريخت. دربحث سفياني إن شاء الله بحث خواهيم کرد، ماموريت او چقدر است؟ حمل إمرئه تقريبا نه ماه. بالاخره در همين حد است، مشهور همان نه ماه است. اما حمل إمرئه در فقه ديگران تا هفت سال هم گفتند، که قرافي اشکال مي‌کند که اين چه رحمي است که هفت سال نگه مي‌دارد، مي‌گويند كه قوي‌ترين رحم، رحم فيل است که چهار سال بيشتر نمي‌تواند نگه دارد. اما هفت سال، حالا حمل إمرئه طبق فقه ما نه ماه يا کمتر، در همين حد است. مدت حکومت سفياني نيز در همين حد است، که عمده فعاليتش هم دو ماه است. و حدود آن عراق و شام (فلسطين، اردن، لبنان، سوريه، همه اينها را شام مي‌گويند) و اسطخر(خوزستان، جنوب ايران) و حجاز و ماموريتش درگيري با شيعه است، او ناصبي است. با شيعه درگير است. در اينجا دارد که دستگير که شد: فيقول لهم المهدي شانکم، شما مي‌گوييد خون ريخته است، اشکال ندارد هر کاري را كه مي‌خواهيد انجام دهيد. فياخذه جماعة (همه در حضور حضرت مهدي عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است) فيضجعونه عليجانبشاطئ البحيرة تحت شجرة مدلاة زير يک درخت، فيذبحونه، همان کاري که خودش مي‌کرد. سر او را مي‌برند. فيذبحوه کما يذبح الکبش، قبل از آن حضرت امير علیه‌السلام مي‌فرمايد: ان المهدي يقدم بخيله و رجاله و جيشه و کتائبه و جبرئيل عن يمينه و ميکائيل عن شماله و النصر بين يديه و الناس يلحقونه في جميع الافاق. (مردم گروه گروه به ارتش حضرت ملحق مي‌شوند) حتي ياتي اول الحيره، ]حيره در عراق است و نزديک کوفه[. قريبا من السفياني و يغضب لغضب الله سائر خلقه.همه به عصبانيت مي‌افتند همه ناراحت مي‌شوند از کار سفياني حتي الطيور من السماء ترميهم باجنحتهم و ان الجبال ترميهم بالحجاره و تجري بين المهدي و السفياني حرب عظيم ]کجا؟ در خود عراق[. حتي يهلک جميع عسکر السفياني همه کشته مي‌شوند و ينهزم معه شرذمة قليله گروهي فرار مي‌کنند فيلحقه رجل من انصار المهدي او را تعقيب مي‌کنند اسمه صباح معه جيش فيستأسره، او را اسير مي‌کنند اين قضايا در عراق اتفاق مي‌افتد.[8]



[1]. الشيعة و الرجعة، ج1، ص146.
[2]. البته من اين فرمايش را از ايشان نمي پذيرم. مبناي شريف رضي در نهج البلاغه چيز ديگري بود. مبنايش جمع آوري کل ما ورد از امير المومنين نيست تا اين اشکال وارد باشد. اسم کتاب با خودش است، نهج البلاغه، آن کلمات حضرت، خطب حضرت که جنبه بلاغت دارد آنها را جمع کرده است. لذا مستدرک نهج البلاغه‌اي که مرحوم کاشف الغطا نوشته است، آن اسم بر مسمي است.[نهج البلاغه] جزوه است نه مستدرکي که مرحوم ميرجهاني يا مرحوم محمودي نوشته است(حشرهم الله مع امير المومنين). آقاي مير جهاني چهار جلد نوشته است، آقاي محمودي شنيدم من 11، 12 جلد آن در بازار است و باز هم ادامه دارد. ولي اين مستدرک به آن معنا نيست، آقاي محمودي خيلي زحمت کشيده است، هر خطبه‌اي که از امير المومنين بود کلماتي که در نهج البلاغه نبوده ايشان آورده بود، ولي به عنوان مستدرک اين موضوع است و فرمايشات امير المومنين قطعا بيش از اين است، من در کتاب ابن هيثم بحراني ديدم، ظاهرا در مقدمه بود، که مي‌فرمودند در مکه بيست جلد خطب حضرت بود. ابن هيثم نقل مي‌کند خطب حضرت، نامه‌هاي حضرت، همان پنج سالي که حکومت در دست حضرت بود، بلاد اسلام که در محدوده عراق نبود، شرق و غرب کشورهاي اسلامي و غير اسلامي امروز تمام زير پرچم مولي الموحدين بود. حضرت مکاتبات، نامه‌ها و سفرايي داشته اند، قطعا حجم کلمات و خطب بيش از اين بود، ولي مستدرکي که مرحومين نوشته‌اند اين جنبه را در نظر نگرفته اند، بلکه هر چه از حضرت بوده است را جمع کرده‌اند. ولي مرحوم سيد رضي، آن جانب بلاغي را در نظر گرفته اند، پس اشكالي که مرحوم قمي وارد مي‌کنند، با تمام تواضع عرض مي‌کنم،وارد نيست. يعني نبودن اين خطبه در نهج البلاغه دليل بر نفي آن نيست.
[3] و با تمامي احترامي که براي سيد(رضي) بزرگوار قائل هستيم چقدر هم اين بزرگوار زحمت کشيده اند، شما ببينيد اشارات مرحوم تستري را در بهج الصباغة، چقدر تکفيري‌ها و سلفي‌ها و اين بد خواهان به اين عبارت (لله درفلان) استناد مي‌کنند،مي گويند، ببينيد حضرت در نهج البلاغه فلاني را مدح مي‌کند.يا (اقام الاود)که مي‌گويدمراد فلاني است. لله در فلان، يعني خليفه دوم. هرکسي يک حرفي زده است، ببينيم آقاي تستري چه مي‌گويند، در بحث خيلي قوي وارد مي‌شود مي‌فرمايد که سيد با تمام تواضع بايد گفت که اشتباه کرده است. نظير هم برايش مي‌آورم، يکي دو مورد ديگر که اصلا از امير المومنين نيست. از کس ديگر است يکي اش هم همين است مراجعه کنيد.
[4] اسم کتاب مرحوم قمي جامع الشتات است در دو جلد قطور، و هر جلد آن شايد بيش از دو برابر شرح لمعه است.اين پنج جلدي که الان هست کامل نيست و فقط جلد اول چاپ سنگي است. .
[5] مرحوم قمي با صوفيها خيلي درگير بوده است.
[6] قرن هفتم يا قبل از آن.
[7]. الشيعه و الرجعة، ص146.
[8]. الشيعة و الرجعة، ج1، ص158.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo