< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

91/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

روايات وجود 12 مهدي بعد از حضرت قائم عليه‌السلام
بحث ما راجع به جهان بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام بود که روایات عامه بعضا یک تصویر تاریک، مبهم و پر از هرج و مرج و ظلم و خونریزی از آن ترسیم کرده بودند. لذا در صدد برآمدیم تا ببینیم در روایات ما واقعیت امر چیست؟ آیا اینگونه است که صد سال یا پنجاه سال یا چهل روز به قیامت مانده اوضاع بهم می‌ریزد؟ و آیا اساسا بعد از حضرت اصلا جهانی می‌ماند یا دیگر رحلت ایشان تقریبا متصل به قیامت است. که اگر اینگونه باشد، نقش رجعت چه می‌شود؟
با توجه به این مسائل و روایاتی که از طرق اهل بیت عليم‌السلام آمده به اینکه بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام دوازده مهدی حکومت خواهند کرد، قدری مشکل ایجاد شده است. مشکل از این جهت است که از طرفي بعد از دوازده امام دیگر امام معصومي نداریم و روایاتی که می‌فرماید: اثنا عشر مهدی مشکل قبل را که وجود هرج و مرج بود، چون مفاد آن ادامه امنيت و عدالت است حل می‌کند، لکن خود این روایات با روایات متواتر دیگر که تعداد ائمه را دوازده تا می‌داند تعارض دارد که باید بالاخره مشکلش را حل کرد.
مرحوم نعمانی در کتاب غیبت چهل روایت می‌آورد که واقعا شایسته مطالعه‌اند. سی و اندی از آنها از طرق خاصه و باقی از طرق عامه است که متواترهم هستند. بنابراين بعد از ائمه اثنا عشر دیگر امامی نداریم. پس این روایاتی که می‌گویند بعد از حضرت دوازده مهدی خواهند بود، به چه معناست؟ مرحوم مجلسی در ج53 از کتاب بحار ص 145 باب 30 تحت عنوان؛ باب خلفاء المهدی عليه‌السلام و اولاده و ما یکون بعده؛ چند روایت نقل می‌کند:
نکته: به دلیل تواتر این دسته روایات نیاز به بررسی سندی نداریم.
روايات وجود 12 مهدي بعد از حضرت قائم عليه‌السلام :
روایت اول:از کتاب کمال الدین از ابو بصیر است: قَالَ قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه‌السلام يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص سَمِعْتُ مِنْ أَبِيكَ عليه‌السلام أَنَّهُ قَالَ يَكُونُ بَعْدَ الْقَائِمِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً وَ لَمْ يَقُلْ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً؛ که با روایات متواتر تعارض داشته باشد. وَ لَكِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِنَا يَدْعُونَ النَّاسَ إِلَى مُوَالَاتِنَا وَ مَعْرِفَةِ حَقِّنَا؛ اینها از پيروان ما هستند و مردم را به سوی ما هدایت می‌کنند اینها افراد پاکی هستند که جهان را بعد از حضرت اداره می‌کنند.
با بیانی که این روایت داشت، تعارض حل می‌شود به اینکه بگوئیم 12 شخص عادل نه امام بعد از حضرت خواهند آمد.
روایت دوم:این روایت را غیبت طوسی نقل می‌کند: عَنْ أَبِي حَمْزَةَ[1] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه‌السلام فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ أَنَّهُ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّ مِنَّا بَعْدَ الْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِيّاً مِنْ وُلْدِ[2] الْحُسَيْنِ ع؛ بعد از حضرت یازده مهدی داریم که همه از ولد امام حسین عليه‌السلام هستند. این روایت با روایت قبل کمی فرق دارد چون در آن آمده یازده مهدی در حالیکه در روایت قبل آمده بود دوازده مهدی.
روایت سوم:را غیبت طوسی از امام صادق عليه‌السلام از امیر المومنین عليه‌السلام نقل می‌کند که در شب رحلت پیامبر اکرم ص، پیامبر (ص) به امیر المومنین عليه‌السلام این مطلب را فرمودند که: یا ابا الحسن احضر صحیفة و دواة؛ این روایت روایت مفصلی است که در آخر بحث به آن اشاره می‌کنم.
روایت چهارم: را شیخ مفید در اختصاص نقل می‌کند که: ان منا بعد القائم عليه‌السلام اثنا عشر مهدیا من ولد الحسین ع.
روایت پنجم: این روایت را کامل الزیارات از حضرمی از دو امام باقر عليه‌السلام و صادق عليه‌السلام در بیان ویژگیهای مسجد کوفه نقل می‌کند. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه‌السلام قَالَا فِي ذِكْرِ الْكُوفَةِ فِيهَا مَسْجِدُ سُهَيْلٍ الَّذِي لَمْ يَبْعَثِ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ صَلَّى فِيهِ؛ پیامبری را خدا مبعوث نکرده الا اینکه در اینجا نماز خوانده است. وَ مِنْهَا يَظْهَرُ عَدْلُ اللَّهِ وَ فِيهَا يَكُونُ قَائِمُهُ وَ الْقُوَّامُ مِنْ بَعْدِهِ؛ امام دوازدهم و کسانی که قائمین به حق بعد از حضرت هستند از آنجا هستند. وَ هِيَ مَنَازِلُ النَّبِيِّينَ وَ الْأَوْصِيَاءِ وَ الصَّالِحِينَ.
مرحوم مجلسی بعد از نقل این روایات می‌فرماید: هذه الأخبار مخالفة للمشهور؛ این روایات با روایات مشهور مخالفند. یعنی اینکه بعد از حضرت مهدی ع، مهدیین از ولد حسین عليه‌السلام باشند درحالی که معصوم نباشند خلاف روایات ماست. این تعداد روایت دست آویز برخی قرار گرفته که ما فرزند امام زمان عليه‌السلام هستیم. عجیب است که خود حضرت هنوز ظهور نکرده فرزند ایشان امام دوازدهم شده است!!
این روایت را شیخ طوسی نقل می‌کنند و برخی از علما آن را تلقی به قبول کرده و هیچ بررسی سندی در آن انجام نداده‌اند. البته بخشی از آن جزء معتقدات ماست که ما آن را قبول داریم اما بخشی دیگر مخالف اعتقادات ماست که از اینرو باید مورد کنکاش قرار گیرد.
توضيح روايت سوم:
اما روایت سومی که قرار بود در پایان بحث مورد بررسی قرار گیرد، روایتی بود که مرحوم شیخ طوسی در کتاب غیبت نقل کرده است: أخبرنا جماعة عن أبي عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري عن علي بن سنان الموصلي العدل عن علي بن الحسين عن أحمد بن محمد بن الخليل عن جعفر بن أحمد المصري عن عمه الحسن بن علي عن أبيه عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عن أبيه الباقر عن أبيه ذي الثفنات سيد العابدين عن أبيه الحسين الزكي الشهيد عن أبيه أمير المؤمنين عليه‌السلام قال قال رسول الله ص في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلي ع: يا أبا الحسن أحضر صحيفة و دواة فأملأ رسول الله ص وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال يا علي إنه سيكون بعدي اثنا عشر إماما و من بعدهم اثنا عشر مهديا؛ شاهد کلام اینجاست. فأنت يا علي أول الاثني عشر إماما سماك الله تعالى في سمائه عليا المرتضى و أمير المؤمنين و الصديق الأكبر و الفاروق الأعظم و المأمون و المهدي فلا تصح هذه الأسماء لأحد غيرك يا علي أنت وصيي على أهل بيتي حيهم و ميتهم و على نسائي؛ دقت کنید حضرت علی عليه‌السلام حتی بر زنان پیامبر هم وصی است. فمن ثبّتها لقيتني غدا؛ یا علی کسی که تو او را تأييد کردی، او مرا ملاقات خواهد کرد. و من طلقتها فأنا بري‌ء منها؛ کسی را که تو از مقام ام المومنین بودن طلاق دادی مرا نخواهد دید. البته مساله طلاق دادن ظاهری نیست بلکه مراد مقام و رتبه ام المومنین بودن را از کسی سلب کردن است.[3] لم ترني و لم أرها في عرصة القيامة و أنت خليفتي على أمتي من بعدي فإذا حضرتك الوفاة فسلمها إلى ابني الحسن البَرّ الوَصول فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابني الحسين الشهيد الزكي المقتول فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه سيد العابدين ذي الثفنات علي فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الباقر فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه جعفر الصادق فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه موسى الكاظم فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الرضا فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الثقة التقي فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الناصح فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد[4] المستحفظ من آل محمد عليه‌السلام فذلك اثنا عشر إماما ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا؛ شاهد کلام، فإذا حضرته الوفاة؛ یعنی امام دوازدهم. فليسلمها إلى ابنه أول المقربين؛ تا اینجا امامان سیزده تا شدند، و همان سلسله امامت امامان دوازدهگانه بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام از طریق امامت فرزندان حضرت بر میگردد که اولی از آنها سه اسم دارد: له ثلاثة أسامي اسم كاسمي و اسم أبي و هو عبد الله و أحمد و الاسم الثالث المهدي هو أول المؤمنين.[5] کسانی که با عقاید مردم بازی می‌کنند و هدف گرفته اند این اعتقادات آنها را، این روایات را مورد استفاده و استناد قرار می‌دهند که فلان شخص اول المقربین و حجت خداست. بخشی از متن این روایت نیاز به بحث ندارد که ما دوازده امام داریم. زیرا ما روایات متعددی داریم که دوازده امام را به اسم، مشخص کرده و به عبارتی شاهد صدق دارد، اما بخشی دیگر از متن جزء همان مطالبی است که مرحوم مجلسی فرمودند، خلاف مشهور است. این قبیل مسائل ما را بر آن وا می‌دارد که هم در سند روایت تامل کنیم و هم در مضمون و هم در محتوای آن.
بررسی سندی روایت سوم:
کسانی که جوسازي می‌کنند: تنها به همین روایت بسنده کرده‌اند. حال ما می‌گوئیم اگر نظر شما به این است، این روایت ضعیف است چون مشتمل است بر مجاهیل و ضعاف است.
اولا علی بن سنان موصلی عدل، اصلا در کتب رجالی اسمی از آن نیامده لذا مرحوم مامقانی در تنقیح المقال ج2 ص291 از چاپ قدیم راجع به او می‌گوید: لیس له ذکر فی کتب الرجال.
مرحوم خوئی درباره او می‌گوید: از کلمه «عدل» که به عنوان پسوند ایشان آمده استفاده می‌شود که این شخص جزء عامه است؛ چون این تعبير، اصطلاح بعض علمای عامه بوده است. ان کلمة العدل علی ما يظهر من ذکرها فی مشایخ الصدوق کان یوصف بها بعض علماء العامة فلا یبعد ان یکون الرجل من العامة. بیش از این مقدار چیزی راجع به این شخص نرسیده است.
مرحوم تستری نیز در ارتباط با او می‌گوید: یستشم من وصفه بالعدل عامیته؛ ببینید بزرگانی از علم رجال همچون مرحوم مامقانی، تستری و خوئی راجع به او بیش از این مقدار مطلبی نمی گویند.[6]
البته صرف عامی بودن فرد موجب کنار گذاشتن او نمی شود و اگر ثقه در نقل باشد حرفش را می‌پذیریم ولی این شخص هیچ نامی از او در کتب رجال برده نشده است.
دومین شخص که باید بررسی شود، جعفر بن احمد مصری است که مهمل بوده و اصلا نامی از او در کتب رجال ما نیامده است. اما در کتب رجالی عامه او را تضعیف کرده‌اند. ما به تضعیفات عامه توجهی نداریم بلکه حتی کسانی را که آنها بیشتر تضعیف کرده باشند، تامل بیشتری درباره آنها می‌کنیم. زیرا عامه کسانی را نوعا تضعیف می‌کنند که به شیعه نزدیک ترند. مثلا می‌گویند کمیل بن زیاد ضعیف است. در حالی که او شهید شده است. اصبغ بن نباته، حجر بن عدی و... را به خاطر ارتباطی که با ائمه عليه‌السلام داشته اند تضعیف کرده‌اند. لذا تضعیفات ایشان برای ما ملاک نیست.
عسقلانی در باره شخص مذکور می‌گوید: حدّث باحادیث موضوعة کنا نتهمه بوضعها قبل ان نتیقن ذلک فکان رافضیا.[7] پس ما اگر مصری را رد می‌کنیم نه به این خاطر که عسقلانی او را رد کرده بلکه به این خاطر که در کتب ما مهمل است. اکنون کسانی که این روایت را مستند خود قرار می‌دهند باید ابتدا سند این روایت را اثبات کنند.
بررسی دلالی روایت سوم:
اما از نظر دلالت این روایت چه ربطی دارد به آن شخصی که امروز در عراق ظاهر شده و مردم را به خود دعوت می‌کند و... آیا این شخصی که ادعا کرده، فرزند حضرت است به این روایت استناد می‌کند؟ این روایت می‌گوید: مأموریت فرزندان حضرت بعد از امام زمان عليه‌السلام است نه قبل از ایشان. ولی این شخص ظاهرا خیلی عجله دارد که از الان و قبل از آمدن حضرت مهدی عليه‌السلام آمده و احساس تکلیف می‌کند.
معلوم نیست ظهور حضرت چه موقع است، تا برسد به رحلت و يا شهادت حضرت و سایر مسائل آن. سپس به فرزندان او برسد. ظهوری که علمش نزد خداست و بعد هم که حضرت ظهور کردند معلوم نیست چقدر بمانند، آیا نوزده سال؟ بیست سال؟ چهل سال یا هفتاد سال؟ تازه بعد از آن است که اول المقربین مسئولیت جامعه را به عهده می‌گیرد نه الآن، الان جامعه نسبت به او تکلیفی ندارد، علی فرض اینکه این شخص فرزند حضرت هم باشد و ما این روایت را از حیث سند بپذیریم.


[1]. مراد ابو حمزه ثمالي است که شکي در وثاقتش نيست.
[2]. از اولاد امام حسين ع بودن لازمه اش اين نيست که از اولاد مهدي ع نيز باشند.
[3]. چون ممکن است براي برخي تازگي داشته باشدبايد بگوئيم که اين طلاق دادن در زمان خليفه دوم هم وجود داشته است آنگاه که خليفه دوم نسبت به يکي از زنان پيغمبر ص که معقوده پيامبر ص بوده به نام قتيله ووقتي خبر رحلت پيامبر را شنيد مرتد شد و بعد هم عکرمه با او ازدواج کرد. خليفه دوم با اينکه هنوز به خلافت هم نرسيده بود او را از منصب ام المومنين بودن انداخت و حقوقي را هم که داشت همه را قطع کرد. پس جاي تعجب نيست اگر در برخي روايات ديديم که امير المومنين ع برخي از همسران پيامبر را تهديد به طلاق کرد و حتي برخي از نصوص هم طلاق داده شده باشد تعجب نکنيد.
[4]. ديدگاه بنده در باره تسميه حضرت.، بر عدم ذکر آنست.
[5]. الغيبة للطوسي، ص 150.
[6]. معجم رجال الحديث، ج12، ص46 ـ قاموس الرجال، ج7، ص487.
[7]. لسان الميزان، ج2، ص108.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo