< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

91/02/25

بسم الله الرحمن الرحیم

توجيه علما درباره روايات 12 مهدي
بحث راجع به بررسی روایاتی بود که مفادش وجود حاکمیتهائی بعد از حکومت امام زمان عليه‌السلام بود که در مقابلش روایاتی بود که می‌گفتند بعد از حضرت علیه السلام دوباره هرج و مرج به مدت چهل روز اتفاق خواهد افتاد. و در روایاتی از عامه نیز به مدت صد سال هرج و مرج اشاره شده بود. البته همه‌ی‌ روایات عامه را که رد کردیم ولی یک روایت در کتب ما بود که می‌گفت: پنجاه سال قبل از قیامت ناامنی هست، که ما گفتیم یک روایت بیشتر نیست و معارض است با بشارات نبی مکرم و روایات متظافر. حال این دو دسته روایت وجود دارند: روایات ائمه اثنا عشر که آخرشان حضرت مهدی عليه‌السلام است و دیگر هیچ امامی بعد از او نیست و روایاتی که می‌گوید بعد از حضرت دوازده مهدی داریم. حال جمع بین این دو دسته روایات چگونه است؟
این سنخ روایات خلاف مشهور است لذا باید این روایات را توجیه کرد و اگر بررسی سندی هم لازم باشد در مرحله بعد خواهد بود ولی شاید نیاز نباشد چون متضافر و بیش از سه تا هستند. البته یک روایت را چون نیاز بود بررسی سندی کردیم چون مورد دست آویز و سوء استفاده و سوء فهم عده ای قرار گرفته است. این روایت مفصلی بود که پیامبر (ص) در شب رحلت وصیت کردند که بعد از امام زمان عليه‌السلام مهدیونی خواهند بود که اولشان فرزند امام زمان عليه‌السلام است که حضرت مهدی عليه‌السلام وصیت را باید به ایشان بسپارد. این روایت را بررسی کردیم که مشکل سندی داشت، زیرا یشتمل علی المجاهیل و علی الضعاف و یا علی المهملو جالب این است که خود شیخ طوسی هم وقتی این روایت را نقل می‌کند، می‌فرمایند: من طرق العامة؛ یعنی این روایت در طرق ما نیست. البته ما صدر روایت را قبول داریم و تنها ذیل آن را قبول نداریم. و البته اگر ما صدر روایت را هم اخذ می‌کنیم به خاطر این روایت نیست بلکه به خاطر مطابقت آن با سایر روایات متواتر است. و مرحوم حر عاملی هم به این نکته اشاره کردند که شیخ طوسی این مطلب را در کتابشان بیان فرموده‌اند.
اما در ارتباط با روایاتی که می‌گفتند: بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام دوازده مهدی هستند بیاناتی را از اعلام الوری سپس از مرحوم بیاضی وسپس از مرحوم حر عاملی بیان می‌کنیم تا برسیم به معاصرین. این نکته را هم عرض کنم که اگر رسیدیم بحث می‌کنیم که این روایاتی که خلاف مشهور است و بعد از حضرت ع، مهدیین هستند، یکسری از روایات عامه هم وجود دارند که با این روایات مطابقند، یعنی آنها هم چنین مضمونی را نقل می‌کنند. حال ببینیم توجیهات و بیانات بزرگان در ارتباط با این روایات خلاف مشهور چیست؟ هرچند برخی از آنها ممکن است تکراری باشند.
توجيه علما پيرامون روايات دوازده مهدي:
مرحوم طبرسی می‌فرماید: جائت الروایات الصحیحة بانه لیس بعد دولة القائم دولة لاحد. ما روایات صحیح در این زمینه داریم که بعد از دولت حضرت، دیگر دولتی نیست. چندین روایت به این مضمون داریم که، ان دولتنا آخر الدول؛ الا ما روی من قیام ولده و لم ترد به الروایة علی القطع و الثبات. یعنی این روایاتی که خلاف مشهور است قطعی نیست. ما طرف مقابل را که وجود ائمه اثنا عشر باشد می‌گوئیم روایت صحیح داریم اما روایاتی که وجود حکومت را بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام بیان می‌کنند روایت صحیح نداریم. و اکثر الروایات؛ مفادشان اینست که، لن یمضی من الدنیا الا قبل القیامة؛ اصلا خود امام زمان عليه‌السلام از این دنیا رخت نمی بندد مگر قبل انقضاء الدنیا باربعین. دیگر برای دنیا زمانی نمی ماند که حکومت فرزندان حضرت شروع شود. یکون فیها الهرج و علامة خروج الاموات و قیام الساعة.[1] اساسا طی این مدت مقدمات بعث و نشور و علامات قیامت خواهد بود. پس این روایات را ایشان کنار گذاشتند زیرا مشکل سندی دارند که خواهید دید.
مرحوم بیاضی:[2] در الصراط المستقیم ج2 ص 153 می‌فرمایند: تذنیب؛ ایشان بعد از نقل یکسری روایات می‌فرماید: اسند الشیخ الطوسی ابو جعفر برجاله الی علی ع؛ این مطلب اشاره به روایتی است که بحث کردیم که امام زمان عليه‌السلام حکومت را به فرزندشان اول المقربین تحویل میدهند همان روایتی که پیامبر (ص) در شب رحلت، از حضرت قلم و دوات خواستند تا اسم خلفای معصوم را بیان کنند که اولهم امیر المومنین عليه‌السلام الفاروق الاعظم... تا به امام زمان عليه‌السلام برسد. بعد فرموند دوازده مهدی عليه‌السلام هستند که اولشان فرزند حضرت مهدی است. این روایت مورد اشکال سندی و دلالی واقع شد. مرحوم نباطی به این روایت اشاره دارد که، و فی بعضها سیکون بعدی اثنا عشر اماما اولهم انت ثم عد اولاده؛ نام یک یک ائمه را از نسل مولی بیان کردند. و امر ان یسلمها کل الی ابنه؛ و پیامبر (ص) وصیت کردند که هر کدام از ائمه وصیت را باید به فرزندش تحویل دهد و من بعدهم اثنا عشر مهدیا؛ مرحوم نباطی می‌فرماید: الروایة بالاثنی عشر بعد الاثنی عشر شاذة؛ روایتی که 12 مهدی را بعد از 12 امام بیان می‌کند شاذ است. و مخالفة للروایة الصحیحة المتواترة و این روایات هم شاذ است و هم مخالف است با روایات صحیح و متواتر و مشهور که، انه لیس بعد القائم دولة؛ این روایات نمی تواند با سایر روایات تعارض کند. و انه لم یمض من الدنیا الا اربعین یوما فیها الهرج؛ فقط چهل روز از دنیا می‌ماند که در آن هرج است.
مرحوم حر عاملی: در کتاب الایقاظ من الهجعة در ص 393 نقل می‌کند: فی اللیلة التی کان فیها وفاته... فاذا حضرته الوفاة؛ یعنی امام دوازدهم. ثم یکون بعده اثنا عشر مهدیا فیسلمها الی ابنه اول المقربین... مرحوم نباطی به این روایت اشاره دارد که می‌فرماید ثم یکون بعده؛ این بعدیت اقتضای بعدیت زمانی ندارد زیرا هیچ منافاتی با این ندارد که ایندو همزمان باشند یعنی فرزندان حضرت مهدی عليه‌السلام یا این دوازده مهدی همزمان با امام زمان عليه‌السلام باشند زیرا این کلمه بعده ملازمه با بعدیت زمانی ندارد. شاهد ایشان این است، فمن یهدیه من بعد الله؛ که مراد بعدیت زمانی نیست. فجاز کونه فی زمان الامام؛ این دوازده تائی که پیامبر (ص) اشاره دارد که بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام هستند در زمان حضرت به عنوان نائبان حضرت خواهند بود. زیرا مگر در روایات نداریم که عده ای امثال سلمان و... رجعت می‌کنند که به عنوان قاضی و حکام زمین در مکانهای دور هستند؟ پس این روایت هم که مي‌گويد دوازده مهدی یعنی اينها همزمان با حضرت در نقاط دور و نزديك کشور خواهند بود. سپس ایشان اشکال می‌کنند. ان قلت؛ در روایت اینگونه نیامده و این توجیه با متن نمی سازد زیرا در متن آمده، فاذا حضرته المهدی الوفات فلیسلمها الی ابنه؛ هنگامی که رحلت حضرت فرا رسید وصیت را تحویل فرزندانش دهد. پس معلوم می‌شود مراد بعدیت زمانی است. فلا یدل علی البقاء بعده قلت لایدل هذا علی البقاء بعده؛ گویا ایشان اشکال را می‌پذیرند. یعنی مراد از بعدیت بعدیت زمانی است لکن از کجای روایت استفاده می‌کنید که این فرزندان بعد از امام زمان عليه‌السلام بقاء دارند؟ لا یدل علی البقاء بعده یجوز ان یکون لوظیفة الوصیة؛ مقام فقط مقام اجرای وصیت است که موت جاهلی نشود.
پس توجیه اول اینکه مراد از بعدیت، زمانی نیست. توجیه دوم اینکه اگر زمانی هم باشد دلالت بر طول زمانی ندارد، و ولد امام فقط وصیت را تحویل می‌گیرد چون امام زمان تكليف دارد وصيت را به او برساند، ولی خود نیز فوت می‌شود.
توجیه سوم: یجوز ان یبقی بعده من یدعو الی امامته و لا یضر ذلک فی حصر الاثنی عشر فی آبائه؛ ما می‌پذیریم که کسی بعد از حضرت هست لکن نه در عرض امام بلکه آن شخص دعوت به امامت و حاکمیت حضرت مهدی عليه‌السلام می‌کند، که اگر این باشد، روایت هیچ منافاتی با روایات ائمه اثنا عشر ندارد. و این دوازده مهدی یدعون الی امامة امام زمان ع.
اشکال اینست که این توجیه بازهم با روایات ما ناسازگار است. زیرا دلالت بر خالی بودن زمین از حجت الهی دارد.[3]
مرحوم نباطی:بعد از نقل روایت خصوصا روایت مذکور و توجیهات مربوط به آن حرفی را از سید مرتضی نقل می‌کنند که: ما قطع به زوال تکلیف هنگام موت امام زمان عليه‌السلام نداریم و اینرا مسلم گرفته اند که بعد از حضرت جهان و مردمی هستند و اینکه این جهان بعد از حضرت بلا تکلیف باقی نمی ماند. بل یجوز ان یبقی حصر الاثنی عشر فیه بعد ائمة یقومون بحفظ الدین؛ ائمه اثنا عشر آخرشان امام زمان عليه‌السلام است ولی بعد از اینها ائمه ای هستند که قیام می‌کنند به حفظ دین و مصالح اهل دین. ولا یخرجنا هذ القول عن التسمیة بالاثنی عشریةچرا؟ چون ما مکلفیم که اعتقاد به ائمه اثنا عشر پیدا کنیم.لانا کلفنا بان نعلم امامتهم؛ و این فقط برای ما تکلیف است. و چون این مطلب (اثنا عشربودن) بین مسلمین مورد اختلاف است ما به عنوان پیروان مکتب ائمه مکلفیم به این دوازده امام اعتقاد داشته باشیم. اذ هو موضع الخلاف و قد بینا بیانا شافیا فیهم و لا موافق لنا علیهم فانفردنا بهذا الاسم؛ چون فقط مائیم که ائمه اثنا عشر را قبول داریم به اثنی عشری معروف شدیم.
و انا اقول هذه الروایة آحادیة؛ ایشان بعد از نقل کلام سید می‌گوید: این روایات آحاد است نه حتی مستفیض که ما گفتیم. توجب الظن؛ حداکثر موجب ظن است. و مسالة الامامة علمیة؛ ما به استناد ظنون نمی توانیم اعتقادی را ملتزم شویم. پس همان که اعلام الوری فرمود که قطعی نیست که بعد از امام زمان عليه‌السلام دوازده مهدی باشد. و ان النبی ص ان لم یبین المتاخرین بجمیع اسمائهم؛ اگر این دوازده متاخر را باید بپذیریم پیامبر (ص) باید بیان می‌کردند و اگر پیامبراکرم ص آنها را بیان نکردند در حالی که به آن حاجت است. ولا کشف عن صفاتهم مع الحاجة الی معرفتهم؛ لازمه‌اش تاخیر بیان از موضع حاجت است.
پس ایشان می‌فرماید این روایات قطعی نیست بلکه ظنی است و لازم نیست به آن اعتقاد پیدا کنیم. و ایضا فهذه الزیاده الشاذه لا تعارض الشایع الذایع؛ روایات شاذ با روایات شایع و منتشر معارضه نمی کند لذا آنها را کنار می‌گذاریم. ان قلت؛ فرمایش ایشان اینست: لا معارضة بینهما لان غایة الروایات یکون بعدی اثنا عشر خلیفة؛ مضمون روایات شاذه این است که دوازده خلیفه است نه دوازده معصوم و امام. و الائمة بعدی عدد نقباء بنی اسرائیل و نحوهما قلت لو امکن ذلک لزم العبث و ؟ فی ذکر الاثنی عشر و لان فی اکثر الروایات و تسعة من ولد الحسین عليه‌السلام و یجب حصر المبتدء فی الخبر؛ سپس ایشان مطالب دیگری را مطرح می‌کند.[4]
پس اجمالا ایشان این روایات دوازده خلیفه بعد از حضرت را مورد بحث قرار داده ولی نمی پذیرد یا توجیهات دیگری را مطرح می‌کند.
نکته: تا اینجا دیدیم که علماء مساله اولاد داشتن حضرت را اصل مسلم گرفته اند آیا این مساله ثابت است که اصلا حضرت ازدواج کرده اند؟ یا اینکه بعد ازدواج می‌کنند و اولاد دارند یا خواهند داشت؟
من تعجب می‌کنم از مرحوم حر عاملی که در لابلای حرفشان مطلبی را می‌آورند که گویا می‌خواهند ملتزم شوند به اینکه حضرت اولادی دارند. و قد تقدم فی حدیث السادس و تسعین من الباب السابق ما هو صریح من ان المهدی عليه‌السلام له عقب؛ یعنی اینکه امام زمان عليه‌السلام فرزند دارند. ما در جلسه بعد مفصل عرض خواهیم کرد ولی این حدیث را ایشان حتما دیده اند که:
علی بن ابی حمزه می‌گوید به امام رضا عليه‌السلام رسیدم و با امام عليه‌السلام بحثم شد عرض کردم: انا روینا ان الامامة لا یمضی حتی یری عقبه؛ اینگونه برای ما نقل کرده اند که امام از دنیا نمیرود مگر اینکه عقبش را ببیند پس حرف ما درست است که واقفی هستیم و بعد از امام کاظم عليه‌السلام امامي نباشد. چون شما که فرزندی ندارید چون اگر شما امام بعد از امام كاظم بوديد، بايد فرزندي داشته باشيد. این استدلال ایشان بود. ولی امام فرمودند: اما رویتم فی هذا الحدیث غیر هذا؛ آیا حدیث فقط همین مقدار است؟ قال لا، گفت خير حديث بيش از اين نيست. امام فرمودند: بلی والله؛ حدیث دنباله دارد. لقد رویتم الا القائم ع؛ هیچ امامی از دنیا نمی رود مگر اینکه فرزند داشته باشد، مگر مهدی ع. و انتم لاتدرون ما معناه و لم قیل؛[5] شما اصلا نمی دانید که معنای این حرف چیست؟ و چرا گفته شده است؟ تا برسیم به تتمه بحث.





[1]. اعلام الوري ص 466.
[2]. که در جلسه قبل بايد اين مطلب را از ايشان نقل مي‌کردم نه مطلبي را که از مرحوم حر به ايشان نسبت داديم.
[3]. اگر ما خودمان از اول این مباحث را مطرح کرده و چکش کاری می‌کردیم و کار می‌کردیم زمینه برای سوء استفاده دیگران فراهم نمی شد. متاسفانه از وهابی که کتاب به دست می‌گیرد و مطالبی را به دروغ به شیعیان نسبت می‌دهند و القاء شبهه می‌کنند، تا خودی‌ها که بعضا کتابی در دست می‌گیرند و فکر می‌کنند هرچه در این کتاب است ارسال مسلمات است و همه را بايد نقل كرد؛ لذا باید در کارها تجدید نظر کنیم.
[4]. تذنيب أسند الشيخ أبو جعفر الطوسي برجاله إلى علي ع أن النبي ص عند وفاته أملى عليه وصيته و في بعضها سيكون بعدي اثنا عشر إماما أولهم أنت ثم عد أولاده و أمر أن يسلمها كل إلى ابنه قال و من بعدهم اثنا عشر مهديا
قت الرواية بالاثني عشر بعد الاثني عشر شاذة و مخالفة للروايات الصحيحة المتواترة الشهيرة بأنه ليس بعد القائم دولة و أنه لم يمض من الدنيا إلا أربعين يوما فيها الهرج و علامة خروج الأموات و قيام الساعة على أن البعدية في قوله من بعدهم لا تقتضي البعدية الزمانية كما قال تعالى فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ فجاز كونهم في زمان الإمام و هم نوابه ع. إن قلت قال في الرواية فإذا حضرته يعني المهدي الوفاة فليسلمها إلى ابنه ينفي هذا التأويل قلت لا يدل هذا على البقاء بعده يجوز أن يكون لوظيفة الوصية لئلا يكون ميتة جاهلية و يجوز أن يبقى بعده من يدعو إلى إمامته و لا يضر ذلك في حصر الاثني عشر فيه و في آبائه. قال المرتضى لا يقطع بزوال التكليف عند موته بل يجوز أن يبقى حصر الاثني عشر فيه بعد أئمة يقومون بحفظ الدين و مصالح أهله و لا يخرجنا هذا القول عن التسمية بالاثني عشرية لأنا كلفنا بأن نعلم إمامتهم إذ هو موضع الخلاف و قد بينا ذلك بيانا شافيا فيهم و لا موافق لنا عليهم فانفردنا بهذا الاسم عن غيرنا من مخالفيهم. و أنا أقول هذه الرواية آحادية توجب ظنا و مسألة الإمامة علمية و لأن النبي ص إن لم يبين المتأخرين بجميع أسمائهم و لا كشف عن صفاتهم‌ مع الحاجة إلى معرفتهم فيلزم تأخير البيان عن الحاجة و أيضا فهذه الزيادة شاذة لا تعارض الشائعة الذائعة. إن قلت لا معارضة بينهما لأن غاية الروايات يكون بعدي اثنا عشر خليفة. الأئمة بعدي عدد نقباء بني إسرائيل و نحوها قلت لو أمكن ذلك لزم العبث و التعمية في ذكر الاثني عشر و لأن في أكثر الروايات و تسعة من ولد الحسين و يجب حصر المبتدإ في الخبر و لأنهم لم يذكروا في التوراة و أشعار قس و غيرها و لا أخبر النبي ص برؤيتهم ليلة إسرائه إلى حضرة ربه و لما عد الأئمة الاثني عشر قال للحسن لا تخلو الأرض منهم و يعني به زمان التكليف فلو كان بعدهم أئمة لخلت الأرض منهم و يبعد حمل الخلو على أن المقصود به أولادهم لأنه من المجاز و لا ضرورة تحوج إليه‌. الصراطالمستقيم، ج2، ص152.
[5]. بحار الانوار، ج48، ص 269.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo