< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

91/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

شخصيت جابر بن يزيد جعفي
بحث ما بررسی سندی روایات شاذی بود که مفادش اینست که حاکمیت جهان بعد از رحلت امام زمان ع به دست افراد دیگری قرار می‌گیرد که البته صالح هستند. حال یا یازده فرزند از امام حسین ع یا دوازده فرزند از امام زمان ع یا قائمین به امر، که هر چه باشد لازمه بینش این است که حجت معصومی بعد از امام زمان ع نخواهد بود.
این قبیل روايات با اين مضمون علماء را بر آن داشت که به تبیین و توجیه این سنخ روایات برآیند. اجازه دهید نیم نگاهی به سند این سنخ روایت بیاندازیم که آیا معتبرند تا توجیه کنیم یا اصلا معتبر نیست و نوبت به تعارض و توجیه نمی رسد. زیرا هیچ گاه حجت با لا حجت تعارض نمی کند.
برخی از این روایات در جلسه قبل بررسی شد و معلوم شد که در سند برخی از این روایات بحث است. رسیدیم به روایت سوم که مفادش این بود که بعد از حضرت مهدی ع شخصی می‌آید که سیصد و اندی سال حکومت می‌کند.
ادامه بررسي سندي روايت سوم:
این روایت را بررسی سندی کردیم. این روایت را غیبت نعمانی از ابن عقده نقل می‌کند. ایشان را هم نعمانی و هم طوسی با اینکه ابن عقده زیدی است، توثیق کرده‌اند. ابن عقده از چهار طریق این روایت را نقل می‌کند که من یک طریق را بررسی کردم و آن طریق محمد بن مفضل بن ابراهیم ابن قیس رمانی اشعری است که مشکل ندارد. ما دیگر نیازی به بررسی سایر طرق نداریم حتی اگر سایر طرق را فرض کنید که مشکل داشته باشد. ابن عقده از حسن بن محبوب (که مشکلی ندارد) از عمرو بن ثابت نقل می‌کند که ما فقط یک مناقشه مختصری کردیم که عمرو بن ثابت کیست؟ در این طریق اگر مشکلی باشد، مشکل جابر بن یزید جعفی است، ولی خواهید دید که جابر بن یزید هیچ اشکال و ایرادی به او نیست، بله مورد نقمت و غضب نواصب قرار گرفته است ولی این شخصیت ظاهرا مورد اشکال نباشد. او کیست؟[1]
بررسي شخصيت جابر بن يزيد جُعفي:
در کتب رجال گاهی او را از اصحاب امام باقر ع و گاهی از اصحاب امام صادق ع دانسته اند و گفته اند که او تابعی بوده و در سال 132 هجری یعنی در دوران امام صادق ع به 16 سال قبل از شهادت امام صادق ع فوت شده است. اشکالاتی به او شده است همانند اینکه، کسانی از جابر روایت می‌کنند که مورد اشکالند، ونیز گفته شده که او فی نفسه مخلطا. شما روایات او را خواهید دید که مساله مخلط، جنون و... به اشاره ای از جانب ائمه ع در مدینه بوده به اینکه خودت را اینگونه نشان بده، چون امویین می‌خواستند او را دستگیر و اعدام کنند ولی وقتی دیدند او اینگونه است، او را رها کردند.
مرحوم شیخ مفید راجع به او می‌گوید: جابر اشعاری دارد که، تدل علی الاختلاط و قلّ ما یورد عنه شیء فی الحلال و الحرام. در حلال و حرام استناد به کلام ایشان نمی شود که خواهید دید هر دو مورد مناقشه است.[2]
مرحوم علامه حلی در قسم اول از کتاب خود(فیمن اعتمد علیه) از او به نحوی یاد کرده اند که معنایش ثقه بودن و عدالت ایشان است. و جالب اینکه مرحوم ابن الغضائری که کمتر راوی است که از زیر تیغ رجالی ایشان سالم بیرون رفته باشد، ایشان را توثیق کرده است. او می‌گوید: ثقة فی نفسه لکن جلّ ما روی عنه ضعیف؛ ایشان می‌فرماید: اکثر کسانی که از او روایت نقل کرده اند ضعیف‌اند.[3] ولی این حرف درست نیست. مرحوم مامقانی فهرست نام 15 نفر از کسانی که از او نقل روایت کرده اند ارائه می‌دهد که همگی ثقه هستند، کسانی همچون، عباس بن عامر، عثمان بن زید، عمار بن مروان، حسن بن سری، خالد بن ماد قلانسی و... همه اینها ثقه هستند، حال چگونه می‌گویید: اکثر کسانی که از او نقل روایت کرده اند، ضعیفند. ابن غضائری در ادامه می‌گوید: فممن أكثر عنه من الضعفاء عمرو بن شمر الجعفي و مفضل بن صالح و السكوني و منخل بن جميل الأسدي. و أرى الترك، لما رووا هؤلاء عنه، و الوقف في الباقي إلا ما خرّج شاهدا؛ اين افراد از جابر روایت نقل کرده‌اند، كه قبول نیست و نقل روایات غير از اين افراد مورد توقف است؛ مگر آنكه به عنوان شاهد و مؤيد آورده شود. بعد علامه حلي می‌فرماید: الاقوی عندی الوقف.
از طرفی روایات زیادي در مدح ایشان وارد شده است که نص بر توثیق است. مگر اینکه در خود روایت مناقشه کنیم. تعدادی از این روایات به این شرح است:
روايات در مدح جابر جُعفي:
1. حمدويه و إبراهيم، قالا حدثنا محمد بن عيسى، عن علي بن‌ الحكم، عن زياد بن أبي الحلال، قال اختلف أصحابنا في أحاديث جابر الجعفي، فقلت لهم أسأل أبا عبد الله علیه السلام، فلما دخلت ابتدأني، بدون مقدمه و بدون اینکه سوال کنیم، حضرت فرمودند: رحم الله جابر الجعفي كان يصدق علينا، لعن الله المغيرة بن سعيد كان يكذب علينا.[4]
2. عن عبد الحميد بن أبي العلا، قال: دخلت المسجد حين قتل الوليد، فإذا الناس مجتمعون؛ مردم جمع شده بودند و بحث می‌کردند که چه کسی روی کار خواهد آمد. قال: فأتيتهم فإذا جابر الجعفي عليه عمامة خز حمراء و إذا هو يقول: حدثني وصي الأوصياء و وارث علم الأنبياء محمد بن علي علیه السلام ، قال، فقال الناس جن جابر جن جابر.[5]
3. آدم بن محمد البلخي، قال حدثنا علي بن الحسن بن هارون الدقاق، قال حدثنا علي بن أحمد، قال حدثني علي بن سليمان، قال حدثني الحسن بن علي بن فضال، عن علي بن حسان، عن المفضل بن عمر الجعفي، قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن تفسير جابر فقال: لاتحدث به السفلة[6] فيذيعوه، أ ما تقرأ في كتاب الله عز و جل فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ، إن منا إماما مستترا فإذا أراد الله إظهار أمره نكت في قلبه، فظهر فقام بأمر الله؛ در این روایت امام ع حرفهای جابر را رد نکردند، بلکه فرمودند: اين روايات را برای هر کسی نقل نکنید چون تحمل نمی کنند.
4. جبريل بن أحمد، حدثني الشجاعي، عن محمد بن الحسين، عن أحمد بن النضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، قال: دخلت على أبي جعفر علیه السلام و أنا شاب، فقال من أنت قلت من أهل الكوفة، قال ممن؟ قلت من جعفي، قال ما أقدمك إلى هاهنا؟ برای چه به مدینه آمده ای؟ قلت طلب العلم، قال ممن؟کجا می‌خواهی درس بخوانی؟ قلت منك، حوزه شما اهل بیت ع قال فإذا سألك أحد من أين أنت فقل من أهل المدينة، اگر کسی از تو پرسید از کجا آمده ای؟ بگو اهل مدینه هستم چون اجازه نمی دهند درس بخواني.قال، قلت أسألك قبل كل شي‌ء عن هذا، أ يحل لي أن أكذب قال ليس هذا بكذب من كان في مدينة فهو من أهلها حتى يخرج،هر کس که در مدینه باشد جزء اهل مدینه است تا از آن بیرون رود.قال: و دفع إلي كتابا و قال لي إن أنت حدثت به حتى تهلك بنو أمية فعليك لعنتي و لعنة آبائي، و إذا أنت كتمت منه شيئا بعد هلاك بني أمية فعليك لعنتي و لعنة آبائي، این کتاب را خوب بخوان اما سعی کن تا امویین هستند نقل نکنی که اگر نقل کردی مورد لعن من و پدران من خواهی بود. بعد از اینکه حکومت ملعونه بنی امیه سقوط کرد، اگر یک کلمه را از آن مخفی کنی، مورد لعنت خواهي بود.ثم دفع إلي كتابا آخر ثم قال و هاك هذا فإن حدثت بشي‌ء منه أبدا فعليك لعنتي و لعنة آبائي.[7] سپس كتاب ديگري پر از روايات به من داد و فرمود: اگر يك مطلب از آنرا تا زنده هستي نقل كني، مورد لعنت من و پدرانم هستي.
اگر سند روایات تا جابر مشکل نداشته باشد، خود جابر هیچ مشکلی ندارد و اتفاقا یک سنخ روایات شگفتي را ایشان نقل می‌کند. این روایت در ضمن به آینده نگری و علم غیب مع الواسطه امام نیز دلالت دارد و آن پیش بینی سقوط حکومت امویین بود که البته خود امام باقر سقوط امويان را درک نکردند.
بنده امثال جابر را خازن علم امام و حامل اسرار امام می‌دانم. استادم مطلبی را نقل می‌کند که البته خودم در جائی ندیده ام. ایشان می‌فرمودند: امام باقر ع به جابر هفتاد هزار حدیث دادند و فرمودند اینها را نقل کن، سپس هفتاد هزار حدیث دادند و فرمودند اینها را نقل نکن و هفتاد هزار حدیث را دادند و فرمودند: اگر خواستی نقل کن و اگر خواستی نقل نکن. یعنی چند برابر روایات کتاب وسائل الشیعه و در حدود 220 جلد کتاب ایشان از امام باقر ع مطلب و روايات اهل بيت داشته است.
مرحوم مامقانی وقتی این حدیث را نقل می‌کنند می‌فرمایند وجه دلالته علی مدحه دلالت این روایت بر ممدوح بودن این شخص انه توقف عن الکذب. همینکه این شخص توقف کرد دلالت بر وثاقت او دارد.و انه ائتمنه علی الاسرار؛ و اینکه امام او را امین بر اسرار کردند.
اشکال: اگر همه روایات مادحه در حق جابر از خود جابر باشد، دور خواهد بود.
جواب: همه روایات مادحه اینگونه نیست، بلکه اکثر روایات مادحه از جانب دیگران است که خواهید دید.
5. جابر شخصیت مشهوري بوده که موافق و مخالف در ارتباط با او سوال می‌کردند.
جبريل بن أحمد، حدثني محمد بن عيسى، عن عبد الله بن جبلة الكناني، عن ذريح المحاربي، قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن جابر الجعفي و ما روى فلم يجبني، و أظنه قال سألته بجمع فلم يجبني؛ ظاهرا در آن جمع عوامل نفوذي و جاسوسانی بوده است، زیرا این شخص مورد حساسیت حکومت بوده. فسألته الثالثة فقال لي يا ذريح دع ذكر جابر؛ کمتر راجع به او از من سوال کن.فإن السفلة إذا سمعوا بأحاديثه شنعوا، أو قال أذاعوا. کسانی هستند که احادیث او را دست آویز قرار می‌دهند، لذا امام از اینگونه افراد تعبیر به سفله می‌کند.[8]
6. جبريل بن أحمد، حدثني محمد بن عيسى، عن إسماعيل بن مهران، عن أبي جميلة المفضل بن صالح، عن جابر بن يزيد الجعفي، قال: حدثني أبو جعفرعلیه السلام بسبعين ألف حديث لم أحدث بها أحدا قط و لا أحدث بها أحدا أبدا؛ او می‌گوید: نود هزار حدیث دارم که برای کسی بازگو نکردم. شاید هفتاد هزار از آنها جزء احادیثی است که حضرت فرمودند: برای کسی بازگو نکن و بیست هزار دیگر از جمله احادیثی بوده که او در نقلشان مخیر بوده است. قال جابر فقلت لأبي جعفر علیه السلام جعلت فداك إنك قد حملتني وقرا عظيما بما حدثتني به من سركم؛ يعني بار سنگینی به دوش من انداختید و اسرارتان را به من آموختید.الذي لا أحدث به أحدا، فربما جاش في صدري؛ این احادیث در درون من می‌جوشد. حتى يأخذني منه شبه الجنون؛ گاهی این مطالبی که می‌شنوم به حدی است که به حالت جنون در می‌آیم. همانگونه که در جریان ابوذر و سلمان نقل شده که: لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله، مرحوم شبّر در کتاب مصابیح الانوار معنای این حدیث را بیان می‌کند، که ابوذر با تمام مقاماتش به پای سلمان نمی رسد و اگر مطلع شود ممکن است او را تکفیر کند. قال يا جابر فإذا كان ذلك فأخرج إلى الجبان[9] فاحفر حفيرة و دل رأسك فيها ثم قل حدثني محمد بن علي بكذا و كذا.
7. حدثنا علي بن عبد الله، قال: خرج جابر ذات يوم و على رأسه قوصرة[10]؛ جابر را با آن همه شخصیت دیدند که کارهای خلاف شأن انجام می‌دهد. راكبا قصبة حتى مر على سكك الكوفة، فجعل الناس يقولونجن جابر جن جابر؛ مساله اختلاط این است.فلبثنا بعد ذلك أياما، فإذا كتاب هشام[11]قد جاء بحمله الیه؛ ناگاه دستور العملی از شام رسید که جابر را دستگیر کنید. همان وقت از امام دستور آمد که ای جابر وضعیت خودت را تغییر بده. قال، فسأل عنه الأمير فشهدوا عنده أنه قد اختلط، و كتب بذلك إلى هشام، فلم يتعرض له، ثم رجع إلى ما كان من حاله الأول. بعد از اینکه پرونده مختومه شد به روال قبل خود برگشت.
پس این جریان دیوانه بودن و اختلاط از اینجا ناشی می‌شود زیرا او حرفهائی می‌زده که با حکومت امویین سازگار نبوده است. او به ترویج معارف اهل بیت ع اقدام می‌کرده است. به عنوان نمونه به کتاب ضعفای ابن عدی مراجعه کنید و شرح حال جابر را ببینید که چرا راجع به جابر می‌گویند ضعیف است. ابن عدی چند نمونه از احادیث او را نقل می‌کند و می‌گوید از احادیث ماست و فکر نمی کنم مشکلی داشته باشد، مشکل او بیان روایات اهل بیت ع و فضائل آنان است.
جابر چند روایت درباره تصرف تکوینی و علم غیب امام نقل می‌کند که گفتیم علم غیب امام از باب افاضه خداوند و به صورت استقلال نیست. البته کسی که نود هزار حدیث از اسرار اهل بیت ع را می‌داند بعید نیست که چنین تصرفاتی هم داشته باشد.
ما برای یکبار هم که شده باید پرونده جابر را بررسی کنیم که اگر روایتی از ایشان نقل شد بدانیم ایشان قطعا مشکل ندارد.
اکنون باید نیم نگاهی هم به روایات عامه در باره این شخص بیاندازیم و ببینیم مشکل کجاست؟
مرحوم مامقاني مي‌فرمايد: ان الذی یستفاد من مجموع ما مر من الاخبار ان الرجل فی غایة الجلالةاو در منتهای جلالت استو نهایة النبالة و له منزلة العظیم عند الصادقین ع بل هو من اهل اسرارهما و بطانتهما؛ ائمه سفره دلشان را برای هر کسی باز نمی کردند در حالی که او جزء این چنین افرادی بوده که اسرار ائمه ع را داشته است. و الطافهما الخاصة و عنایتهما المخصوصة و امینهما و موتمنهما؛ اگر می‌خواهید بیشتر به مقامات این بزرگوار برسید همان مقدمه مسلم را در صحیح ببینید که به قلم خود مسلم است. او چند مطلب نقل می‌کند در مقدمه چهارم یا پنجم است که در یکجا می‌گوید: ده هزار در جای دیگر می‌گوید: پنجاه هزار و هفتاد هزار نقل نمي‌كنيم و يا... از احادیث او را پاره کردیم و هرکجا حدیث او را ببینیم پاره میکنیم چرا؟ چون او قائل به رجعت است.الا اوحدی العدول من الأسرار و مناقب اهل البیت ع و تخلص من ذلك كله: أنّ الرجل ثقه جليل يعتمد عليه في خبره لتوفيق ابن الغضائري … اياه.[12]
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



[1] . روايات بعدي در جلسه 67 مي‌آيد.
[2] و قيل أبو محمد الجعفي، عربي قديم، نسبه ابن الحارث بن عبد يغوث بن كعب بن الحارث بن معاوية بن وائل بن مرار بن جعفي. لقي أبا جعفر و أبا عبد الله عليهما السلام، و مات في أيامه، سنة ثمان و عشرين و مائة. روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا، منهم عمرو بن شمر، و مفضل بن صالح، و منخل بن جميل، و يوسف بن يعقوب. و كان في نفسه مختلطا، و كان شيخنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان رحمه الله ينشدنا أشعارا كثيرة في معناه تدل على الاختلاط، ليس هذا موضعا لذكرها، و قل ما يورد عنه شي‌ء في الحلال و الحرام. رجال‌النجاشي، ص 129.
[3] خلاصة الاقوال، ص 35/قال السيد علي بن أحمد العقيقي العلوي روى عن أبي عمار بن أبان عن الحسين بن أبي العلا: أن الصادق عليه السلام ترحم عليه و قال إنه كان يصدق علينا. وقال ابن عقدة: روى أحمد بن محمد بن البراء الصائغ عن أحمد بن الفضل بن حنان بن سدير عن زياد بن أبي الجلال: أن الصادق عليه السلام ترحم على جابر و قال: إنه كان يصدق علينا، و لعن المغيرة، و قال: إنه كان يكذب علينا!. و قال ابن الغضائري: إن جابر بن يزيد الجعفي الكوفي ثقة في نفسه، و لكن جل من روى عنه ضعيف،.
[4] رجال‌الكشي، ص 191 و تنقيح المقال، ج14، ص102.
[5] همان، ص 192.
[6] انسانهای پست فطرت.
[7] همان
[8] همین الان هم هستند کسانی که حتی نسبت به کلام مرحوم امام، بدون اینکه قبل و بعد کلام ایشان را ببینند، کلام او را نقل می کنند و مورد دست آویز قرار می دهند.
[9] قبرستان.
[10] زنبیل پر از خرما را گویند.
[11] هشام بن عبدالملک آنقدر فاسد و رذل بوده که صدای امثال آلوسی که جزء هواداران وهابیون است، درآمده و او را مورد اعتراض شديد قرار مي‌دهد است. آلوسی هجوم وهابیت را به عراق توجیه می کند که اینگونه نیست که اینها اینقدر از مردم کشته باشند. در عین حال ایشان ذیل آیه افک عصبة منهم می گوید: چه کسی علی بن ابی طالب را متهم می کند به اینکه به عایشه برخی حرفها را نسبت داده است، این حرفهائی است که هشام ناصبی و امثال آنها به علی بن ابیطالب نسبت می دهند.
[12] . تنقيح المقال، ج14، ص124. بقيه بحث پيرامون شخصيت جابر جعفي در جلسه 66 خواهد آمد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo