< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

92/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
بررسی دلائل اثبات ولادت امام زمان × موضوع بحث ما می‌باشد. در جلسه قبل روایت ابوالادیان – روایت بیست و پنجم – از کمال الدین شیخ صدوق را نقل کردیم. ابوالادیان، امام زمان × را هنگام نماز خواندن بر جنازه پدر بزرگوارش مشاهده می نماید و همچنین جریان جعفر را ذکر می کند. در جلسه قبل مقداری در مورد جعفر بن علی سخن گفتیم و اکنون به باقی بحث می پردازیم.
بیان مرحوم مدرس خاتون آبادي در جنات الخلود
مرحوم مدرس خاتون آبادي در کتاب جنات الخلود خود در مورد فرزندان امام هادی × می فرماید:
«به قولی، حضرت هادی × 3 پسر و یک دختر داشت. ولی قول اصح این است که آن حضرت 4 پسر داشت. اول: امام عسکری ×، دوم: حسین (حسین در بین پسران امام هادی ×، در تقدس و تنزه، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود و تابع برادر خود [ امام عسکری × ] و قائل به امامت وی بود)، سوم: محمد،
چهارم:جعفر، ملقب به کذاب که در شرارت و حب دنیا و جاه مشهور آفاق بود و بیشتر عمر خود را در شهوترانی و میگساری سپری نمود. جعفر در ظاهر قائل به امامت عسکری × بود و بعد از شهادت امام عسکری ×، ادعای امامت نمود و مردم را به جبر تکلیف می‌کرد که به امامت او قائل شوند. می خواست بر جنازه امام عسکری × نماز بگذارد، تا مردم معتقد به امامت وی شوند؛ ولی امام زمان × او را کنار زد و خودش نماز بر جنازه پدر گزارد.»[1]
نتیجه: جعفر بن علی الهادی در نظر مرحوم مدرس خاتون آبادي مردود است.
توقیع امام زمان × در الغیبه طوسی
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيِّ[2] رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيِّ[3] قَالَ حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الصَّدُوقُ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ‌ أَنَّهُ جَاءَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا يُعْلِمُهُ أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ عَلِيٍّ كَتَبَ إِلَيْهِ كِتَاباً يُعَرِّفُهُ فِيهِ نَفْسَهُ وَ يُعْلِمُهُ أَنَّهُ الْقَيِّمُ‌ بَعْدَ أَخِيهِ‌ وَ أَنَّ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ مَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِنَ الْعُلُومِ كُلِّهَا قَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَلَمَّا قَرَأْتُ الْكِتَابَ كَتَبْتُ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ × وَ صَيَّرْتُ كِتَابَ جَعْفَرٍ فِي دَرْجِهِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِلَيَّ فِي ذَلِكَ‌
سعد بن عبد اللَّه گويد: احمد بن اسحاق اشعرىّ گفت: يكى از شيعيان به نزد من آمده و گفت: جعفر بن علىّ (جعفر كذّاب) نامه‌اى به وى نوشته و خود را امام دانسته و ادّعا كرده بود كه: امام بعد از پدرم من هستم، و علم حلال و حرام و آنچه مورد احتياج مردم است و ساير علوم همه و همه در نزد من است. احمد بن اسحاق گفت: وقتى آن نامه را خواندم، نامه ای در اين خصوص به ناحيه‌ مقدّسه حضرت صاحب الأمر نوشته و نامه جعفر [كذّاب‌] را هم در درون آن گذارده و برای امام × ارسال داشتم. سپس جواب آن بدين گونه از ناحيه مقدّسه حضرت صادر شد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ أَتَانِي كِتَابُكَ أَبْقَاكَ اللَّهُ وَ الْكِتَابُ الَّذِي أَنْفَذْتَهُ دَرْجَهُ وَ أَحَاطَتْ مَعْرِفَتِي بِجَمِيعِ مَا تَضَمَّنَهُ عَلَى اخْتِلَافِ أَلْفَاظِهِ وَ تَكَرُّرِ الْخَطَإِ[4] فِيهِ وَ لَوْ تَدَبَّرْتَهُ لَوَقَفْتَ عَلَى بَعْضِ مَا وَقَفْتُ عَلَيْهِ مِنْهُ‌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‌ حَمْداً لَا شَرِيكَ لَهُ عَلَى‌ إِحْسَانِهِ إِلَيْنَا وَ فَضْلِهِ عَلَيْنَا أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْحَقِّ إِلَّا إِتْمَاماً وَ لِلْبَاطِلِ إِلَّا زُهُوقاً وَ هُوَ شَاهِدٌ عَلَيَّ بِمَا أَذْكُرُهُ وَ لِي عَلَيْكُمْ بِمَا أَقُولُهُ إِذَا اجْتَمَعْنَا لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ‌ وَ يَسْأَلُنَا عَمَّا نَحْنُ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ إِنَّهُ لَمْ يَجْعَلْ لِصَاحِبِ الْكِتَابِ عَلَى الْمَكْتُوبِ إِلَيْهِ وَ لَا عَلَيْكَ وَ لَا عَلَى أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ جَمِيعاً إِمَامَةً مُفْتَرَضَةً وَ لَا طَاعَةً وَ لَا ذِمَّةً وَ سَأُبَيِّنُ لَكُمْ جُمْلَةً تَكْتَفُونَ بِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند تو را پاينده بدارد. مكتوب تو و نامه‌اى را كه در جوف آن گذارده و فرستاده بودى به من رسيد و از تمام مضمون آن به اختلاف الفاظش و خطاهاى چندى كه در آن روى داده است، مطّلع گشتم! اگر به دقّت در آن مي‌نگريستى تو نيز متوجّه برخى از آنچه من از آن نامه فهميدم مى‌شدى! پروردگار بى‌شريك و پرورش دهنده موجودات را بر نيكى و خيرى كه در باره ما نموده و فضيلتى كه به ما داده است، سپاسگزارم كه هميشه حقّ را كامل مى‌گرداند و باطل را از ميان مى‌برد. او بر آنچه من اكنون مى‌گويم گواه است و در روز قيامت كه جاى ترديد نيست، وقتى در پيشگاه ذات الهى اجتماع نموديم و از آنچه ما در باره آن اختلاف داريم سؤال كرد، گواهى به صدق گفتار من خواهد داد.
آنچه مى‌خواهم بگويم اين است كه خداوند صاحب نامه (جعفر كذّاب) را نه بر كسى كه نامه به او نوشته نه بر تو و نه بر هيچ يك از مخلوق، امام مفترض الطّاعه قرار نداده و اطاعت و پيمان او را بر هيچ كس لازم ندانسته است و من به زودى مطالبى را براى شما روشن مى‌گردانم كه به خواست خدا بدان اكتفا كنيد.
يَا هَذَا يَرْحَمُكَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً وَ لَا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ قُلُوباً وَ أَلْبَاباً ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيِّينَ × ‌ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ‌ يَأْمُرُونَهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ مَا جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خَالِقِهِمْ وَ دِينِهِمْ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتَاباً وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلَائِكَةً يَأْتِينَ‌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذِي جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ وَ مَا آتَاهُمْ مِنَ الدَّلَائِلِ الظَّاهِرَةِ وَ الْبَرَاهِينِ الْبَاهِرَةِ وَ الْآيَاتِ الْغَالِبَةِ
اى احمد بن اسحاق! خدا تو را رحمت كند! خداوند بندگانش را بيهوده نيافريده و سرنوشت آنان را مهمل نگذاشته است؛ بلكه ايشان را با قدرت كامله خود آفريده و به آنان چشم و گوش و دل و فكر عطا فرموده؛ آنگاه پيغمبران را به منظور بشارت به وعده خداوند و ترساندن آنان از نافرمانى الهى به سوى آنان فرستاد، تا ايشان را به اطاعت او وادارند و از معصيتش نهى كنند و آنچه را از ايشان از امر خداوند و دينشان نمى‌دانند به آنان بفهماند. سپس به‌واسطه فضل و دلائل آشكار و براهين روشن و علائم غالبه، كتابهايى بر آنان نازل فرمود و فرشتگان را به سوى ايشان فرستاد، تا آنان ميان خدا و پيغمبران واسطه و فرمانبر باشند.
فَمِنْهُمْ مَنْ جَعَلَ النَّارَ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا وَ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَهُ تَكْلِيماً وَ جَعَلَ عَصَاهُ ثُعْبَاناً مُبِيناً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَحْيَا الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ عَلَّمَهُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِيَ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً | رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ‌ وَ تَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ وَ خَتَمَ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ وَ أَرْسَلَهُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً وَ أَظْهَرَ مِنْ صِدْقِهِ مَا أَظْهَرَ وَ بَيَّنَ مِنْ آيَاتِهِ وَ عَلَامَاتِهِ مَا بَيَّنَ ثُمَّ قَبَضَهُ | حَمِيداً فَقِيداً سَعِيداً وَ جَعَلَ الْأَمْرَ [مِنْ‌] بَعْدِهِ إِلَى أَخِيهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ وَصِيِّهِ وَ وَارِثِهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ × ثُمَّ إِلَى الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهِ وَاحِداً وَاحِداً أَحْيَا بِهِمْ دِينَهُ وَ أَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ إِخْوَانِهِمْ‌ وَ بَنِي عَمِّهِمْ وَ الْأَدْنَيْنِ فَالْأَدْنَيْنِ مِنْ ذَوِي أَرْحَامِهِمْ فُرْقَاناً بَيِّناً يُعْرَفُ بِهِ الْحُجَّةُ مِنَ الْمَحْجُوجِ وَ الْإِمَامُ مِنَ الْمَأْمُومِ بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُيُوبِ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْسِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكْمَتِهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ أَيَّدَهُمْ بِالدَّلَائِلِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَكَانَ النَّاسُ عَلَى سَوَاءٍ وَ لَادَّعَى أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كُلُّ أَحَدٍ وَ لَمَا عُرِفَ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا الْعَالِمُ مِنَ الْجَاهِل‌
يكى را خليل و دوست خود گرفت و آتش را بر وى گلستان كرد و ديگرى را مخاطب خود ساخت و با وى سخن گفت و عصايش را اژدهاى آشكارى گردانيد و ديگرى به اذن پروردگار مرده را زنده كرد و هم به اجازه او افراد لال و پيس را شفا داد. ديگرى را منطق الطّير موهبت كرد و سلطنت بر همه چيز داد؛ آن‌گاه محمّد | را به عنوان رحمتى براى جهانيان برانگيخت و نعمت خود را با طلوع او بر مردم تمام كرد و طومار نبوّت را با وجود مباركش مهر نمود و او را به سوى همه مردم‌ فرستاد و از راستگويى او آيات و علامات آشكار خود را ظاهر ساخت. سپس وى را در حالى كه پسنديده و نيكبخت بود قبض روح كرد. آن‌گاه خداوند منصب خلافت او را براى برادر و پسر عمو و جانشين و وارث او علىّ بن أبى طالب × و بعد از او براى جانشينان وى كه از نسل او بودند، يكى پس از ديگرى قرار داد؛ تا دين خود را به وسيله آنان زنده گرداند و نور خود را كامل كند و ميان آنان و برادران و اولاد عموى آنان و مردم طبقه پائين از كسان وى، فرق آشكارى گذاشت؛ تا بدان وسيله حجّت خدا از افراد عادى و پيشوا از پيرو شناخته شود؛ زيرا خداوند امام و حجّت خود را از ارتكاب گناهان حفظ كرده و از عيبها پيراسته گردانيده و از پليديها پاكيزه نموده و از شبهات منزّه كرده است. و ايشان را خزينه‌دار علم و امين حكمت و محلّ سرّ خود قرار داده و با دلائل تأييد فرموده است. اگر جز اين بود، مردم همه يكسان بودند و هر شخصی دعوى «أمر اللَّه» و منصب خدايى مى‌كرد و ديگر حقّ از باطل و عالم از جاهل امتياز نمى‌يافت‌
شاهد در روایت
وَ قَدِ ادَّعَى هَذَا الْمُبْطِلُ الْمُفْتَرِي عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ بِمَا ادَّعَاهُ فَلَا أَدْرِي بِأَيَّةِ حَالَةٍ هِيَ لَهُ رَجَاءَ أَنْ يُتِمَّ دَعْوَاهُ أَ بِفِقْهٍ فِي دِينِ اللَّهِ فَوَ اللَّهِ مَا يَعْرِفُ حَلَالًا مِنْ حَرَامٍ وَ لَا يُفَرِّقُ بَيْنَ خَطَإٍ وَ صَوَابٍ أَمْ بِعِلْمٍ فَمَا يَعْلَمُ حَقّاً مِنْ بَاطِلٍ وَ لَا مُحْكَماً مِنْ مُتَشَابِهٍ وَ لَا يَعْرِفُ حَدَّ الصَّلَاةِ وَ وَقْتَهَا أَمْ بِوَرَعٍ فَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى تَرْكِهِ الصَّلَاةَ الْفَرْضَ أَرْبَعِينَ يَوْماً يَزْعُمُ ذَلِكَ لِطَلَبِ الشَّعْوَذَةِ وَ لَعَلَّ خَبَرَهُ قَدْ تَأَدَّى إِلَيْكُمْ وَ هَاتِيكَ ظُرُوفُ مُسْكِرِهِ مَنْصُوبَةٌ وَ آثَارُ عِصْيَانِهِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَشْهُورَةٌ قَائِمَةٌ أَمْ بِآيَةٍ فَلْيَأْتِ بِهَا أَمْ بِحُجَّةٍ فَلْيُقِمْهَا أَمْ بِدَلَالَةٍ فَلْيَذْكُرْهَا
اين مفسد باطل (جعفر كذّاب) كه بر خداوند دروغ بسته و ادّعاى امامت دارد، نمى‌دانم به چه چيز خود نظر داشته است؟ اگر اميد به فقه و دانائى در احكام دين خدا داشته است، به خدا قسم او نمى‌تواند حلال را از حرام تشخيص بدهد و ميان خطا و صواب‌ فرق بگذارد. و اگر به علم خود مى‌باليده، او قادر نيست كه حقّ را از باطل جدا سازد و محكم را از متشابه تشخيص دهد و حتّى از حدود نماز و وقت آن هيچ اطّلاعى ندارد. و اگر او به تقوا و پرهيزكارى خود اطمينان داشته، خداوند گواه است كه او چهل روز نماز واجبش را ترك كرد؛ به اين منظور كه با ترك نماز بتواند شعبده بازى را ياد بگيرد! شايد خبر آن به شما هم رسيده باشد. اين ظرفهاى شراب او هم‌چنان برجا است و آثار و علائم نافرمانى وى از امر و نهى الهى، مشهود و ثابت است. و اگر ادّعاى وى مبتنى بر معجزه است، معجزه خود را بياورد نشان دهد و اگر حجّتى دارد آن را اقامه نمايد و چنانچه دليلى دارد ذكر كند!
در اینجا، امام زمان × آیاتی از قرآن را بیان می نمایند:
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ‌ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى‌ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ
سپس، بعد از بیان آیات، به احمد بن اسحاق می فرمایند:
‌ «فَالْتَمِسْ تَوَلَّى اللَّهُ تَوْفِيقَكَ مِنْ هَذَا الظَّالِمِ مَا ذَكَرْتُ لَكَ وَ امْتَحِنْهُ وَ سَلْهُ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ يُفَسِّرْهَا أَوْ صَلَاةِ فَرِيضَةٍ يُبَيِّنْ حُدُودَهَا وَ مَا يَجِبُ فِيهَا لِتَعْلَمَ حَالَهُ وَ مِقْدَارَهُ وَ يَظْهَرَ لَكَ عُوَارُهُ‌ وَ نُقْصَانُهُ وَ اللَّهُ حَسِيبُهُ حَفِظَ اللَّهُ الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ أَقَرَّهُ فِي مُسْتَقَرِّهِ وَ قَدْ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَكُونَ الْإِمَامَةُ فِي أَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ‘ وَ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ لَنَا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْبَاطِلُ وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ وَ إِلَى اللَّهِ أَرْغَبُ فِي‌ الْكِفَايَةِ وَ جَمِيلِ الصُّنْعِ وَ الْوَلَايَةِ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»[5]
اى احمد بن اسحاق، خداوند توفيقات تو را افزون كند. آنچه را كه گفتم از اين ظالم(جعفر كذّاب) بپرس و او را بدين گونه امتحان كن و يك آيه قرآن را از وى بپرس كه تفسير كند يا از يك نماز واجبى سؤال كن تا حدود آن و واجبات آن را بيان نمايد و بخوبى پى به ارزش او ببرى و نقص وى بر تو آشكار گردد. حساب او با خدا است، خداوند حقّ را براى اهلش حفظ كند و در جاى خود قرار دهد. بعلاوه خداوند جز در حسن و حسين ‘ امامت را در هيچ دو برادرى قرار نداده است. هر گاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن بگوئيم، آن وقت حقّ آشكار و باطل از ميان مى‌رود و ترديد نيز در ميان شما برطرف مى‌شود. من راغب و مشتاق خداوند در روزگار كفايت و زيبايى صنع و ولايت اويم، و حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، و صلّى اللَّه على محمّد و آل محمّد.
نتیجه: طبق این توقیع – که از نظر سند هم مشکلی ندارد – جعفر بن علی الهادی مردود است و مذمت شده است.
بیان مرحوم تستری
مرحوم تستری در قاموس الرجال خود در مورد علی بن جعفر می فرماید:
«جعفر بن عليّ الهادي × المعروف بجعفر الكذّاب روى الكافي و الإكمال و الإرشاد بأسانيدهم عن أحمد بن عبيد اللّه بن خاقان-عامل السلطان-خبرا في وصف العسكري × كما مرّ في عنوان أحمد»
جعفر بن علی الهادی معروف به جعفر کذاب است که مرحوم کلینی و شیخ صدوق و شیخ مفید به إسناد خودشان، خبری را از احمد بن عبیدالله بن خاقان در وصف امام عسکری ×، نقل می نمایند [ در این خبر، با اینکه از احمد بن عبیدالله بن خاقان – مشهور در خباثت و جنایت – نقل شده است، ولی تمجید و تعریف های زیادی از امام عسکری ×، بیان شده است.
«و في ذيل الخبر «فقال له بعض أهل المجلس من الأشعريّين يا أبا بكر! فما حال أخيه جعفر؟ فقال: و من جعفر؟ حتّى يسأل عن خبره أو يقرن به! إنّ جعفرا معلن بالفسق، ما جن، شرّيب للخمور، أقلّ من رأيت من الرجال و أهتكهم لستره فدم خمّار قليل في نفسه خفيف»
در ذیل خبر « احمد بن عبیدالله بن خاقان» آمده است که در مجلسی یکی از اشعریون از او سوال کرد که حال برادر امام عسکری × - جعفر – چگونه است؟ احمد بن عبیدالله بن خاقان (کنیه او ابوبکر بوده است) گفت: جعفر ارزشی ندارد که از او سوال می کنی و یا او را در کنار امام عسکری × قرار می دهی. جعفر فسق علنی می کند و بسیار شراب می نوشد و یکی از پست ترین افرادی که من تا کنون دیده ام، جعفر است.
«(إلى أن قال) فجاء جعفر بعد قسمة الميراث (أي ميراث العسكري × ) إلى أبي و قال له: إجعل لي مرتبة أبي و أخي و اوصل إليك في كلّ سنة عشرين الف دينار»
احمد بن عبیدالله بن خاقان ادامه می دهد و می گوید که روزی جعفر، بعد از تقسیم نمودن میراث امام عسکری ×، نزد پدرم آمد و گفت که مرا در رتبه پدرم- امام هادی × - و برادرم – امام عسکری × - قرار بده و من در عوض این کار، در هر سال به تو بیست هزار دینار می دهم.
«فقال له أبي: فان كنت عند شيعة أبيك و أخيك إماما[6]فلا حاجة لك إلى سلطان يرتّبك مراتبهم و لا غير سلطان، و إن لم تكن عندهم بهذه المنزلة لم تنلها بنا؛ و استقلّه عند ذلك و استضعفه و أمر أن يحجب عنه»[7]
پدرم به او گفت: اگر تو در نزد شیعیان پدر و برادرت امام هستی، دیگر نیازی به سلطان و غیر سلطان برای ارتقاي مرتبه نداری. و اگر نزد شیعیان صاحب این مقام نیستی، در رساندن تو به این مقام، کاری از ما ساخته نیست؛ سپس پدرم او را کوچک شمرد و دستور داد که او را بیرون نمایند.
مرحوم تستری روایتی را از الغیبه شیخ طوسی نقل می کند که روایت چنین است:
روایتی دیگر از الغیبه شیخ طوسی
«وَ رَوَى سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي جَمَاعَةٌ مِنْهُمْ أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيُّ وَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَبَّاسِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْعَمْرِيُّ وَ غَيْرُهُمْ مِمَّنْ كَانَ حُبِسَ بِسَبَبِ قَتْلِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَبَّاسِيِ‌ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ × وَ أَخَاهُ جَعْفَراً دَخَلَا عَلَيْهِمْ لَيْلًا. قَالُوا كُنَّا لَيْلَةً مِنَ اللَّيَالِي جُلُوساً نَتَحَدَّثُ إِذْ سَمِعْنَا حَرَكَةَ بَابِ السِّجْنِ فَرَاعَنَا ذَلِكَ وَ كَانَ أَبُو هَاشِمٍ عَلِيلًا فَقَالَ لِبَعْضِنَا اطَّلِعْ وَ انْظُرْ مَا تَرَى فَاطَّلَعَ إِلَى مَوْضِعِ الْبَابِ فَإِذَا الْبَابُ فُتِحَ وَ إِذَا هُوَ بِرَجُلَيْنِ قَدْ أُدْخِلَا إِلَى السِّجْنِ وَ رُدَّ الْبَابُ وَ أُقْفِلَ فَدَنَا مِنْهُمَا فَقَالَ مَنْ أَنْتُمَا فَقَالَ أَحَدُهُمَا نَحْنُ قَوْمٌ مِنَ الطَّالِبِيَّةِ حُبِسْنَا فَقَالَ مَنْ أَنْتُمَا فَقَالَ‌ أَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ هَذَا جَعْفَرُ بْنُ عَلِيٍّ فَقَالَ لَهُمَا جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكُمَا إِنْ رَأَيْتُمَا أَنْ تَدْخُلَا الْبَيْتَ وَ بَادَرَ إِلَيْنَا وَ إِلَى أَبِي هَاشِمٍ فَأَعْلَمَنَا وَ دَخَلَا.
فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِمَا أَبُو هَاشِمٍ قَامَ عَنْ مِضْرَبَةٍ كَانَتْ تَحْتَهُ فَقَبَّلَ‌ وَجْهَ‌ أَبِي مُحَمَّدٍ × وَ أَجْلَسَهُ عَلَيْهَا وَ جَلَسَ‌ جَعْفَرٌ قَرِيباً مِنْهُ فَقَالَ جَعْفَرٌ وَا شطناه بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَعْنِي جَارِيَةً لَهُ فَزَجَرَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ × وَ قَالَ لَهُ اسْكُتْ وَ إِنَّهُمْ رَأَوْا فِيهِ آثَارَ السُّكْرِ وَ إِنَّ النَّوْمَ غَلَبَهُ وَ هُوَ جَالِسٌ مَعَهُمْ فَنَامَ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ»
سعد بن عبد الله مي‌گويد برايم عده‌اي از زندانيان به اتهام قتل عبدالله بن محمد عباسي تعريف كردند، از جمله ابوهاشم جعفري: كه زندان بوديم كه شبانه امام حسن عسكري و برادرش جعفر را نيز به زندان آوردند ـ نحوه آوردن آنان را خبر بيان مي‌كند. ـ شبي در زندان مشغول صحبت بوديم، ناگهان صداي باز شدن درب زندان را شنيديم بسيار وحشت كرديم ناگهان درب باز شد و دو نفر را به زندان انداختند و درب را بستند. ابوهاشم مي‌گويد جلو رفتم و سراغ گرفتم فرمود: من حسن بن علي عسكري × و او جعفر است.
پس هنگامی که ابوهاشم نگاهش به امام عسکری × و برادرش جعفر افتاد، از جای خود بلند شد و صورت امام عسکری × را بوسید و امام را سر جای خود نشاند و جعفر هم نزدیک امام نشست.[ در این هنگام] جعفر با صدای بلند جاریه شطن خود را طلبید. امام عسکری × او را از این کار بازداشت و به او فرمود: ساکت شو! اطرافیان در جعفر آثار مستی را مشاهده کردند و در حالی که در میان جمع نشسته بود، خواب بر او غلبه کرد و خوابش برد.
«...و أمّا المذاهب الحاصلة به: فقال النوبختي: إنّ فرقة قالوا بامامته بعد أبيه منه و فرقة بعد أخيه الحسن × منه؛ فلمّا قيل لهم: إنّهما مازالا متهاجرين طول زمانها و قد وقفتم على صنايع جعفر في مخلفي الحسن × و سوء معاشرته له في حياته، قالوا: إنّما ذلك كان بينهما في الظاهر.
و اما مذاهبی که به وسیله جعفر حاصل شد – طبق بیان نوبختی – فرقه ای قائل به امامتش بعد از امام هادی × بودند و گروهی قائل به امامتش بعد از برادرش امام عسکری × شدند و وقتی به این پیروان گفته– چگونه جعفر امام باشد، با اینکه - دو امام ‘ در طول حیاتشان از او دوری می گزیدند و از طرفی کارهای زشت جعفر با خاندان امام عسکری × و بدی معاشرتش با امام در سراسر زندگیش مشهود بود؟ در جواب می گویند که چنین وقایعی در ظاهر بوده است [دعوای زرگری است]
و قالت فرقة: بعد أخيه محمّد منه أوصى محمّد إلى غلام لأبيه صغير، يقال له: نفيس و دفع إليه الكتب و العلوم و السلاح، ليوصلها إليه فدفعها إليه و هذه الفرقة تكفّر الحسن × أخاه منهم و من قال بامامته و تدّعي أنّ جعفرا هو القائم و تفضّله على أمير المؤمنين ×
و گروهی قائلند که جعفر بعد از برادرش سید محمد، امام است... این فرقه امام عسکری × و شیعیان را تکفیر [نعوذبالله]  می‌کنند و ادعا دارند که جعفر، همان قائم است و بر امیرالمومنین × برتری دارد.



[1]مدرس، جنات الخلود.
[2]محمد بن جعفر اسدی ثقه است. البته بعضی گفته اند که از ضعفا نقل می کند و قائل به جبر و تشبیه است. مرحوم خوئی در مورد او می فرماید: لاشک فی وثاقته و لم یختلف فیه اثنان (به جلد 15، ص 168، معجم خوئی مراجعه نمایید)، پس محمد بن جعفر اسدی مشکلی ندارد.
[3]سعد بن عبدالله اشعری، شکی در وثاقتش نمی باشد. پس سند روایت ظاهرا مشکلی ندارد.
[4]یعنی کسی ادعای امامت و علم می کند که در همین نامه اش چندین غلط و اشتباه وجود دارد.
[5]الغیبه، شیخ طوسی، ج1، ص287.
[6]جعفر نمی فهمد که امامت یکی از مراتب الهی است. در روایت است که از پیامبر |، سوال شد که امامت و لایت امیرالمومنین × از طرف خودت است و یا از طرف خداوند است؟ پیامبر |، قسم یاد کرد که از طرف خداوند است.
[7]قاموس الرجال، تستری، ج2، ص646 و 647.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo