< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

92/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
بحث ما راجع به روایات مادر امام زمان × و پاسخ به شبهاتی است که به روایت بشر نخاس وارد کرده بودند. بعضی از شبهات، بقدری سست و بی اساس است که قابل مطرح شدن در جلسات علمی را ندارد. یکی از شبهات بی اساس[1]، این است: آیا کسی که شاهزاده است، از قصر می‌گریزد تا ده هزاردرهم، بگیرد؟ او چه نیازی به ده هزار درهم دارد که امام، پیشنهاد آن را می‌دهند؟ این شبهه بر اساس این است که در روایت آمده :
«امام هادی به حضرت نرجس، فرمود: من مى‌خواهم تو را اكرام كنم، كدام را بيشتر دوست مى‌دارى، ده هزار درهم؟ يا بشارتى كه در آن شرافت ابدى است؟ نرجس گفت: بشارت را»
جواب شبهه: کسی که این اشکال را کرده است، اصلا روایت را نخوانده است. زیرا حضرت نرجس به قدری از نظر شرافت و کمال و معرفت، بالا بود که پیشنهاد بشارت را قبول کرد.
شبهه رؤیا بودن روایت بشر نخاس
قبلا گفتیم، اشکال این است که جریان بشر نخاس خواب است و ما نمی توانیم به خواب استناد کنیم. جواب ما این بود که این جریان، خواب صرف نیست بلکه خوابی است که در بیداری امام آن را تأیید کرده است و اماره بر صدق دارد، پس اعتماد ما برتأیید امام است. خود مستشکل هم – مرحوم صدر – از این اشکال سه جواب داده اند که ما در جلسه قبل، مقداری راجع به آن، صحبت کردیم و بنا داریم که جواب سوم ایشان را مقداری، توضیح دهیم.
جواب اول: گاهی امارات صدق بر رؤیا وجود دارد.
جواب دوم:اگر شخصی، پیامبر و یا ائمه معصومین را در خواب ببیند، ممکن نیست خواب او کاذب باشد. چون پیامبر فرموده است: «من رآنا فقد رآنا»
ما به استناد فرمایشات کراجکی و شیخ مفید جواب دادیم وگفتیم که جواب ایشان – مرحوم صدر - باید تفصیل داده شود وگرنه به صورتی که ایشان پاسخ دادند، قابل قبول نیست.
جواب سوم:
روایت بشر نخاس، در واقع کنایه از این است که به حضرت نرجس، الهام می‌شده است، پس نیازی نیست که به ظاهر روایت و همه متون آن، ملتزم شویم بلکه آن‌ها را به عنوان رموز می‌گیریم. این‌ها رموزی است که به وی الهام شده است.
توضیح جواب سوم:
گاهی مصلحت ایجاب می‌کند که خداوند به شخصی، الهام کند و انکار الهام در واقع تکذیب قران و روایات است. مثلا: « وَ أَوْحى‌ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ‌ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُون‌»[2]و یا ایه شریفه: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ‌ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ‌ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ»[3]
پس اصل الهام، در آن حرفی نیست. کسانی هستند که مورد عنایت خداوند متعال قرار می‌گیرند. هیچ بعید نیست که حضرت نرجس گرچه به شکل غامض (که روشن نباشد) در همان محل خودش، بنابر مصلحتی، به ایشان الهام می‌شده است. زیرا خداوند می‌دانست که ایشان مادر امام زمان × می‌شود و کسی که الان در ناز ونعمت به سر می‌برد و نوه قیصر است، بناست که در آینده مورد اذیت واقع می‌شود. (اذیت هایی از قبیل: به اسارت در آمدن، تحت مراقبت شدید حکومت و...)، پس باید چنین کسی که در آینده دچار گرفتاری می‌شود، ازنظر عاطفی و روحی، زمینه سازی شود تا در برابر مشکلات، شانه خالی نکند و برایش غیر قابل تحمل نباشد. اگر او آمادگی روحی نداشته باشد و بار مسئولیت را تحمل نکند، قضیه ولادت حضرت، آشکار می‌شود و موجب کشته شدن مادر و فرزند می‌شود. پس خداوند بنابر مصلحت به ایشان الهام کرده است و خواب در این جا کنایه از الهام است.[4]
جواب از پاسخ سوم مرحوم صدر
ما اصل الهام و اینکه، بعضی مورد الهام قرار می‌گیرند را، قبول داریم، ولی حمل چنین روایت مفصلی، بر رمز و کنایه، جای تأمل دارد. و جواب ما همان است که گفتیم، این رؤیا را امام در بیداری تأیید کرده است و اماره بر صدق دارد، پس اعتماد ما برتأیید امام است.
شبهه کنیزنبودن مادر امام زمان علیهم السلام :
این اشکال هم، زاییده عدم دقت و توجه است. اما بیان اشکال:
مادر امام زمان × «کنیز» نیست بلکه مادر ایشان «حضرت مریم بنت زید علویه » است که اصلا کنیز نبوده است. دلیل بر این ادعا هم، کلام مرحوم شهید (متوفی:786 ) در دروس است که نام مادر او را، مریم بنت زید علویه، ذکر می‌کند.
جواب: مرحوم شهید در کتاب دروس خود، اقوالی را در این مورد، نقل می‌کند که یکی از اقوال، همین است، البته این قول خود شهید نمی باشد – بلکه قیل است – و قائل هم معلوم نیست و بی جهت به مرحوم شهید، نسبت می‌دهند.
شبهه اهل حبشه بودن مادر امام زمان علیهم السلام
روایت داریم که مادر امام زمان از حبشه (نوبه) است و این مطلب را به کلینی استناد می‌کنند: «که مادر امام زمان کنیزی ازنوبه، استان شمالی سودان است که اهل حبشه و نوبه است.
جواب شبهه:
برای این که مطلب روشن شود، ابتدا روایت را می‌خوانیم. روایت در کافی شریف آمده است.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ جَعْفَرٍ يُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ إِي وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ بَغَى عَلَيْهِ إِخْوَتُهُ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ إِي وَ اللَّهِ وَ نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَيْنَا عَلَيْهِ‌ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ صَنَعْتُمْ فَإِنِّي لَمْ أَحْضُرْكُمْ قَالَ قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نحن أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ اللَّوْنِ‌ فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع هُوَ ابْنِي قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ الْقَافَةُ قَالَ ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا وَ لَا تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ وَ لْتَكُونُوا فِي بُيُوتِكُمْ»
زكريا بن يحيى گويد: شنيدم على بن جعفر، حسن بن حسين بن على را حديث مي‌كرد و مي‌گفت: به خدا سوگند كه خدا ابو الحسن الرضا × را يارى كرد، حسن گفت: آرى به خدا قربانت گردم، همانا برادرانش نسبت به او ستم كردند، على بن جعفر گفت: آرى بخدا ما عموهايش هم، به او ستم كرديم، حسن گفت: قربانت گردم، مگر شما چه كرديد؟ زيرا من نزد شما نبودم، گفت: ما و برادرانش به او گفتيم: هرگز در ميان ما خاندان، امامى كه رنگش دگرگون (گندم گون) باشد نبوده [مقصودشان اين بود كه امام محمد تقى × به شما شباهت ندارد] حضرت رضا فرمود: او پسر من است، آن‌ها گفتند: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله به حكم قيافه‌شناس داورى فرموده، ميان تو و ما هم قيافه‌شناس داور باشد، حضرت فرمود:«من دنبال آنها نمي‌فرستم، شما بفرستيد، و به آنها اطلاع ندهيد كه براى چه دعوتشان مي‌كنيد و شما در خانه خود باشيد
فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِي الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا ع وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّةَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ كَأَنَّكَ تَعْمَلُ فِيهِ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالُوا أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِيهِ فَقَالُوا لَيْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَكِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ يَكُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَيْهِ وَ قَدَمَيْهِ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ ع قَالُوا هَذَا أَبُوهُ
چون ايشان آمدند، ما را در باغ نشانيدند (يعنى قيافه‌شناسان يا عموها و برادران امام رضا علیهم السلام ) و عموها و برادران و خواهران امام رضا × صف كشيدند و آن حضرت را، خرقه و كلاهى پشمين به او پوشانيدند و بيلى بر دوشش گذاشتند و گفتند بصورت باغبانى وارد باغ شو، سپس امام جواد × را آوردند و به قيافه‌شناسان گفتند: اين پسر را به پدرش منسوب كنيد، آن‌ها گفتند: او را در اينجا پدرى نيست ولى اين و اين عموى پدر او هستند و اين عموى خود اوست و اين عمه اوست، اگر او در اينجا پدرى داشته باشد، همين صاحب باغست كه قدمهاى او با قدمهاى اين پسر، يكسان است و چون حضرت رضا × برگشت، گفتند: همين شخص پدر اوست [گويا ابتدا از آثار قدم حضرت كه روى زمين نقش بسته بود، احتمالى دادند و سپس كه خود حضرت را ديدند يقين كردند]
قَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ رِيقَ‌ أَبِي جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّكَ إِمَامِي عِنْدَ اللَّهِ فَبَكَى الرِّضَا ع ثُمَّ قَالَ يَا عَمِّ أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ابْنُ النُّوبِيَّةِ الطَّيِّبَةِ الْفَمِ الْمُنْتَجَبَةِ الرَّحِمِ وَيْلَهُمْ لَعَنَ اللَّهُ الْأُعَيْبِسَ وَ ذُرِّيَّتَهُ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ وَ يَقْتُلُهُمْ سِنِينَ وَ شُهُوراً وَ أَيَّاماً يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ يُقَالُ مَاتَ أَوْ هَلَكَ أَيَّ وَادٍ سَلَكَ أَ فَيَكُونُ هَذَا يَا عَمِّ إِلَّا مِنِّي فَقُلْتُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ»[5]
على بن جعفر گويد: من برخاستم و لب ابى جعفر × را چنان بوسيدم كه آب دهانش را مكيدم‌ و به او عرضكردم: گواهى دهم كه تو نزد خدا امام من هستی، پس حضرت رضا × گريه كرد و فرمود: اى عمو! مگر نشنيدى كه پدرم مي‌فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پدرم فداى پسر بهترين‌ كنيزان‌، پسر كنيز نوبيه [نوبه بلاد بزرگيست در سودان كه بلال حبشى هم از آنجا بوده است] كه دهانش خوشبو و رحمش، نجيب زاى است، واى بر آن‌ها و خدا لعنت كند اعيبس و نژادش را [يعنى بنى عباس را] همان كه فتنه انگيز است و آن‌ها را چند سال و چند ماه و چند روز مي‌كشد و به آنها ذلت مي‌رساند و از جام تلخ و ناگوار بآنها مى‌آشاماند، و اوست آواره و دور افتاده، خونخواه پدر و جدش، آن كس كه از ديده‌ها پنهان شود، مردم در باره او گويند: معلوم نيست مرده يا هلاك شده و بكدام دره رفته، اى عمو! چنين پسرى جز از نسل من تواند بود؟؟ عرض كردم: راست گوئى، قربانت گردم.
بیان علامه مجلسی در مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول
«و المراد بابن خيرة الإمام‌ المهدي × و المراد بخيرة الإماء أم الجواد × فإنها أمه بواسطة لأن أمه بلا واسطة كانت بنت قيصر و لم تكن نوبية»
(مراد از «ابن خیره» امام زمان است و مراد از «خیرة الاماء»، مادر امام جواد است، زیرا مادر امام جواد، با چند واسطه، مادر امام زمان محسوب می‌شود و مادر بدون واسطه امام زمان، دختر قیصر روم است و حبشی نمی باشد.)
[علامه مجلسی مسلّم گرفته است که مادر امام زمان × از روم است پس اینجا «ابن نوبیه» به چند واسطه، مادر امام زمان می‌شود و مادر امام زمان به چند واسطه به مادر امام جواد می‌رسد. پس روایت در مورد مادر امام جواد است نه مادر امام زمان]
«وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ»
«الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ» به امام زمان × بر می‌گردد.
«و في إرشاد المفيد و كشف الغمة و غيرهما يكون من ولده الطريد، فالمراد بابن خيرة الإماء الجواد علیهم السلام »‌[6]
علامه مجلسی می‌فرماید: در ارشاد مفید و کشف الغمة بجای عبارت«وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ...» جمله «يكون من ولده الطريد» آمده است. ضمیر در «ولده» به «ابن» بر می‌گردد. پس «ابن» خود امام جواد است و «ابن نوبیه» مادر امام جواد می‌باشد. پس این روایت، ربطی به مادر امام زمان ندارد.
پس علاوه بر اینکه متن این روایت «ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ»، در مورد امام جواد است، روایت مشکل سندی هم دارد.
مرحوم آقای خویی در مصباح الفقاهه، تصریح می‌کند که این روایت از نظر سند ضعیف است، ضمن اینکه خود علامه مجلسی هم می‌گوید: روایت ضعیف است.
بیان مرحوم خوئی در مصباح الفقاهة
مرحوم خوئی بر روایت کافی، سه اشکال وارد می‌کند:
نعم يرد على ا لرواية وجوه،
الأول: أنها ضعيفة السند. (روایت ضعیف السند است)
الثاني: أنها مخالفة لضرورة المذهب، فإنها اشتملت على عرض أخوات الإمام و عماته على القافة، و هو حرام لا يصدر من الإمام «ع». و توهم أن ذلك من جهة الاضطرار و هو يبيح المحظورات توهم فاسد، إذ لم تتوقف معرفة بنوة الجواد للرضا «ع» على إحضار النساء.
مشکل دیگر این روایت، ناسازگاری با ضرورت مذهب ما می‌باشد. زیرا روایت، مشتمل بر عرضه خواهران امام به یک قیافه شناس می‌باشد که قیافه آن‌ها را بشناسد و اگر کسی هم بگوید که امام در چنین موقعیتی مجبور بود –و چون در حالت اضطرار، محذورات، مباح می‌شوند، لذا اشکالی ندارد - باز حرف باطلی است، چون عموهای امام جهت این کار، کافی بوده و لازم نبود که قیافه شناسان، عمه های امام را ببینند؟
الثالث: أن الجماعة الذين بغوا على الرضا «ع» لينفوا بنوة الجواد «ع» عنه لو كانوا معتقدين بامامة الرضا «ع» لما احتاجوا إلى القافة بعد إخباره بالبنوة.»[7]
کسانی که به امام رضا ظلم کردند، تا بنوت امام جواد را رد نمایند، اگربه امامت امام رضا × معتقد بودند دیگر نیازی به قیافه شناس نداشتند زیرا امام معصوم است و بعد از إخبار امام به بنوت امام جواد، نیازی به قیافه شناس نمی باشد.
[ اشکال دیگری هم که بر این روایت وارد است، اعتماد به قیافه شناسان است، در حالیکه چنین اعتمادی در فقه ما رد شده است]
نتیجه:
اهل حبشه بودن مادر امام زمان، طبق روایت مرحوم کلینی ثابت نمی باشد زیرا که هم در سند و هم در دلالت و هم در استناد چنین روایتی، بحث است.



[1] این شبهه را یکی از عزیزان در درس، از کتاب وهابیت، نقل کرده است. .

[2]سوره نحل، ایه 68.
[4]ثالثاً: اننا غیر مضطرین لأن نلتزم من هذا الحدیث بحر فیه الرؤیا. بل یمکننا ان نحمله علی نحو من الرمزیه و نقول :ان أم المهدی علیه و علیها السلام، کانت فی بلادها الأولی کانت ملهمة بشکل غامض بعض خطوط مستقبلها و الحنین الیه، بمقدار بحیث انها حین واجهت هذا المستقبل احبتة واخلصت له. و هذه مصلحة الهیة عظیمة، باعتبار ما یعلمه الله تعالی من کونها اما للمهدی علیه السلام، وما سوف تری فی سبیل ذلک من الضغط والمطاردة والعذاب. اذن فهی تحتاج إلی الهام خاص – ولو بشکل لا شعوری غامض – یوجب تربیتها و توجیه عواطفها بالشکل المخلص المؤمن . فانها، لو کانت مجردة عن هذا الهام و کانت مشتراة من السوق من دون اخلاص سابق و تربیة داخلیة، لأمکن لها ان تجزع من التعذیب فتبوح بأمر ولدها، ویؤدی الحال إلی القاء القبض علیه و وقتله. وهو ما لا یریده الله تعالی ان یکون... کیف؟ .وقد ذخره الله عزوجل بقدرته الکبری لمستقبل الاسلام و ارساء قواعد الحق. أما انکار وجود الالهام کحقیقة کونیة الهیة، تتحقق بارادة الله تعالی عنده وجود المصلحة..فهذا تکذیب للقرآن اذ ینسب الالهام إلی النحل قائلاً:و اوخی الی النحل ان اتحذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون. ثم کلی من کل الثمرات، فاسلکی سبل ربک ذللا. وینسب عزوجل هذا الالهام ببعض مراتبه ذلی الانسان إذ یقول عز من قائل : فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام، ومن یُرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً حرجاً کانما یصعد فی السماء.اذن فلتکن الظاهرة التی أحسنت بها عاشتها ام المهدي، شکلاً من أشکال الالهام.(موسوعة الامام المهدی،سید محمد صادق صدر، ص250و 251،ناشر دارالکتب الاسلامی).
[5] کلینی، كافي ؛ ج‌1 ؛ ص322، ح14.
[6]مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‌3 ؛ ص381 .
[7] مرحوم خوئی، مصباح الفقاهة (المكاسب)؛ ج.‌، ص: 384

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo