< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

92/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
سخن راجع به بررسی سندی روایت بشر نخاس که در مورد مادر امام زمان ÷ نقل شده است، می‌باشد.
راوی اصلی آن، محمد بن بحر شیبانی است. گفتیم که سه نفر از قدما چنین روایتی را در منابع خود ذکر نموده‌اند. در تحقیقاتی که بنده از مولفین دیدم عمدتا، محمدبن بحر شیبانی را به اتهام غلو تضعیف نموده‌اند.به همین جهت ما در جلسه قبل، معنای غلو را از دیدگاه دگراندیشان و علمای خودمان بیان کردیم. دگراندیشان حرفی که راجع به غلو و غلات می‌زنند نقطه ی ضعفی برای ما نیست. از نظر آن ها، شیعه ای که امیرالمومنین را بر ابوبکر و عمر، مقدم بداند، غالی است! این مرز بین تشیع و دیگران و عقیده ی ماست.
اما غلوی که در کتب ما نقل و تعریف شده، هیچیک از آن‌ها - معانی 9 گانه ای که علامه مجلسی بر شمرده – بر محمدبن بحر شیبانی انطباق ندارد. لذا اگر کسی هم، او را به غلو متهم کرده باشد اشتباه کرده است. مرحوم نجاشی و دیگران هم تصریح و اعتراف به این ندارند که او غالی است. بلکه نسبت به بعضی داده که گفته‌اند، او غالی است. کسانی مثل نجاشی از این امر تعجب هم، می‌کنند. در جلسه قبل، مقداری از کلام مرحوم مامقانی را در مورد محمدبن بحر شیبانی نقل نمودیم و اکنون مابقی را عرض می‌نماییم.
ادامه کلام مرحوم مامقانی در مورد محمدبن بحر شیبانی
« و اذ لم يثبت غلوّه بل كان المظنون حدوثه من روايته فى الأئمّة (ع) بعض ما هو اليوم من ضروريات مذهب الشّيعة كان ما سمعته من الشّيخ من كونه عالما بالأخبار فقيها و ما سمعته من النّجاشى من كون حديثه قريبا من السّلامة مدحا مدرجا له فى الحسان»
مرحوم مامقانی در مقام دفاع از این شخص بر‌می‌آید و می‌فرماید: نتیجه ای که ما می‌گیریم این است که بعضی از حرفهایی که به ایشان نسبت می‌دهند امروزه آن ها، از ضروریات مذهب شیعه است.[ در گذشته، بزر گانی را که قائل به عصمت ائمه طاهرین و یا قائل به عدم سهو امام بودند غالی می‌گفتند.] و همچنین مدح شیخ و نجاشی در مورد وی، لااقل او را در مرتبه «حسن» قرار می‌دهد.
«فالأظهر كون الرّجل من الحسان دون الضعفاء و اللّه العالم و لقد اجاد الحائرى حيث قال ليت شعرى اذا كان الرّجل بنفسه متكلما عالما فقيها و حديثه قريبا من السّلامة و كتبه جيّدة مفيدة حسنة فما معنى الغلوّ الّذى يرمى به و ليس العجب من ابن الغضائرى و الكشّى لأنّ كافة علمائنا رضوان اللّه عليهم من عدى الصّدوق ره و اضرابه عند اضرابهما غلاة لكن العجب ممّن یتبعهما فى الطّعن و الرّمى بالغلوّ فما فى الوجيزة من انّه ضعيف هذا انتهى كلام الحائرى»
پس اظهر این است که محمدبن بحر شیبانی در مرتبه حسن قرار دارد و جزء ضعفا نمی باشد و چه نیکو مرحوم حائری گفته است، کاش می‌دانستم که معنای غلو در مورد شخصی که او را متصف به متکلم و فقیه و عالم و روایات صحیحه و صاحب تالیفات جید می‌دانند، چه معنایی دارد؟ و تعجب از کشی و ابن غضائری نمی باشد زیرا که این دو، بیشتر علمای ما را – به جز شیخ صدوق و پیروان او – غالی می‌دانند، بلکه تعجبم از کسانی است که از این دو نفر در ذم و رمی به غلو، تبعیت می‌کنند. و آنچه در وجیزه گفته شده است، ضعیف است.
«و اقول ممّا يكذب نسبة الغلوّ اليه انّ الصّدوق ره نقل فى اكمال الدّين عن كتاب الرّجل فى تفضيل الأنبياء و الأئمّة صلوات اللّه عليهم على الملائكة فصلا طويلا ختامه ان محمدا (ص) افضل المخلوقات من الجن و الأنس و الملئكة و فيه تصريح بان محمدا (ص) مخلوق من المخلوقات كغيره بنحو لا يشتبه على من طالعه و تصفّحه و فيه شهادة على عدم غلوّه نحو ما يقوله الغلاة من القدم و الحلول فلم يبق الا بمعنى المبالغة فى تفضيل الحجج على غيرهم و علو رتبتهم و ذلك اليوم من ضروريات المذهب فنسبة الغلوّ القادح فى الرّاوى الى الرّجل غلط بحسب الظّاهر»[1]
مرحوم مامقانی می‌فرماید: از چیزهایی که غلو را نسبت به محمدبن بحر شیبانی، نفی می‌کند، نقل روایت شیخ صدوق از ایشان در مورد برتری انبیاء و ائمه طاهرینعلیهم السلام، بر ملائکه است و در آخر روایت آمده است که پیامبر |، برتر از همه مخلوقات می‌باشد. و تصریح نموده که پیامبر |، مخلوقی از مخلوقات پروردگار است و چنین تصریحی، شهادت بر عدم غلو محمدبن بحر دارد.[ من نمی‌دانم بعضی دنبال چه هستند؟ آیا باید برای توثیق محمدبن بحر، آیه نازل شود؟ و یا روایات متواتره وارد شود؟ در توثیق کدام روات - مگر نادراً- آیه و یا حدیث آمده است؟ همه که تنصیص خاص ندارند. چون او روایتی از مادر امام زمان نقل کرده است، این همه حساسید! وگرنه آنقدر روایت با سند ضعیفتر از این هست که هیچ اعتراضی نمی‌کنید.] و آنچه که از این روایت فهمیده می‌شود، مبالغه در برتری حجج الهی بر دیگران و برتری مرتبه آن بزرگواران می‌باشد. و چنین مبالغه هایی، امروزه جزء ضروریات مذهب ما می‌باشد. [ تفضیل پیامبر اکرم | بر تمام انبیا، امروز جزء ضروریات اعتقادی ماست. هرچند دگراندیشان و عامه در چند کتاب خودشان از جمله بخاری، چند روایت را نقل کردند که پیامبر اکرم فرمودند من از موسی افضل نیستم! این روایت قطعا مشکل دارد.]
تا اینجا مرحوم مامقانی، محمد بن بحر شیبانی را از نسبت غلو تبرئه کرده و او را به مرتبه حسان آوردند. [ البته اگر نگوییم جزء افراد تقه است]، سپس مرحوم مامقانی در دو کتابشان بحث مفصل و مهمی راجع به غلو و حدود آن و دفاع از افرادی که به آنها نسبت غلو داده‌اند، مطرح می‌کنند که واقعا شایسته ی مطالعه است. برای یک بار هم که شده با دقت این مطالب را دیده و مباجثه کنید تا اینطور نباشد که شخصیتهای بزرگ و جریانهای ارزشی و مهم را به خاطر اتهامات از دست بدهیم. راویی را از دست بدهیم که جدای از این روایت دهها روایت دیگر از او نقل شده است.
کتاب الفوائد الرجالیه مرحوم مامقانی جلد صفر آن، شرح حال مرحوم ما مقانی و جلدهای یک و دو، مبانی ایشان است و واقعا کتابی است که شایسته مطالعه است. البته مراد این نیست که هرچه ایشان فرموده، باید اتخاذ شود و قبول کرد، بلکه مطالعه آن لازم است، ضمنا در کتاب مقباس الهدایه هم، بحث غلو را مطرح می‌کنند.
مرحوم آقای تستری هم بر همین اساس، یک سری مطالبی را در مقدمه جلد اول و مطالبی را در جلد 11 یا 12 نقل می‌کنند که ناظر بر همین‌ها است. مرحوم خویی نیز در مقدمه کتاب شریف رجال شان، مبانی و نظرات شان را مطرح می‌کنند که ناظر بر سی نکته الفوائد است.
کلام مرحوم مامقانی در مقباس الهدایة
مرحوم مامقانی در مقباس الهدایه در مورد غلو می‌فرماید:
« المشهور ان الغلاة هم الذین یقولون فی اهل البیت ما لا یلتزمون اهل البیت کمن یدعی فیه النبوة...»
مشهور این است که غلات در شأن اهل بیت چیزی را می‌گویند که اهل بیت آن را قبول ندارند مثل اینکه بعضی، ائمه را پیامبر دانسته و یا ادعای الوهیت در مورد آن‌ها می‌کنند. غلات از غلو به معنای تجاوز از حد، گرفته شده است. مخفی نماند که بسیاری از علمایی که در اسناد روایت آمده و رمی به غلو شده‌اند، در واقع جزء غالیان، نمی باشند.مرحوم مامقانی در اینجا کلام وحید بهبهانی را نقل می‌کند که می‌فرماید:
« اعلم أنّ الظاهر أنّ كثيرا من القدماء سيما القمّيّين منهم و الغضائري كانوا يعتقدون للأئمّة عليهم السّلام منزلة خاصّة من الرفعة و الجلالة و مرتبة معيّنة من العصمة و الكمال بحسب اجتهادهم و رأيهم، و ما كانوا يجوّزون التعدّي عنها، و كانوا يعدّون التعدّي ارتفاعا و غلوّا على حسب معتقدهم،[2] حتّى أنّهم جعلوا مثل نفي السهو عنهم غلّوا، بل ربما جعلوا مطلق التفويض إليهم، أو التفويض الذي اختلف فيه كما سنذكر، أو المبالغة في معجزاتهم و نقل العجائب من خوارق العادات عنهم، أو الإغراق في شأنهم و إجلالهم و تنزيههم عن كثير من النقائص و إظهار كثير قدرة لهم و ذكر علمهم بمكنونات السماء و الأرض ارتفاعا أو مورثا للتهمة به، سيما بجهة أنّ الغلاة كانوا مختفين في الشيعة مخلوطين بهم مدلّسين
بدان که ظاهرا، بسیاری از قدما، خصوصا قمیین از آن‌ها و ابن غضائری، بر حسب اجتهاد و رأی شان، حد مشخصی از رفعت و منزلت و عصمت و کمال را برای ائمه طاهرینعلیهم السلام، معتقد بودند که عبور از آن حد و مرز را جایز نمی شمردند و تجاوز از آن حد را غلو می‌دانستند. آن‌ها مسائلی از قبیل، نفی سهو از معصومین، در بعض موارد مطلق تفویض[3]، مبالغه در معجزات ائمه، نقل عجایب از خرق عادت آن‌ها، مبالغه در بزرگداشت آن‌ها و تنزیه شان از عیوب و ابراز قدرت بسیار برای آن‌ها و علم به مکنونات زمین و آسمان و... را از مصادیق غلو می‌دانستند. [ در اینجا توجیهی می‌کند که چرا علما این مسائل را غلو می‌دانستند، مرحوم مامقانی می‌فرماید] چون غلاة پشت سر همین حرفها قرار می‌گرفتند. علما ناچار بودند برای اینکه ریشه ی آنها را بزنند این‌ها را تضعیف کنند. می‌گفتند ما شأن ائمه را فدای شأن خداوند عزوجل می‌کنیم.[ این هم یک توجیه است تا چقدر مقبول باشد! البته شما حرف حق را بزن. چرا عقب نشینی می‌کنی؟ اینها اعتقادات ماست چرا با خجالت بیان می‌کنی؟]
البته ما باید خوشبین باشیم. ما که افرادی مثل شیخ صدوق را نمی‌توانیم از دست بدهیم. شما فرمایشات مرحوم خویی را ملاحظه کنید که فردی جمله ای به صدوق نسبت داده که ایشان در زیارت جامعه دست برده و 20 سطر در زیارت جامعه هست که در نقل ایشان نیست. صدوق را زیر سوال می‌برد. مرحوم خویی ناراحت می‌شود و می‌فرماید زیر سوال بردن شیخ صدوق، از کج سلیقگی است. بعد مرحوم خویی جواب می‌دهد که این 20 سطر را کفعمی که متاخر از صدوق است و مقام و طریقش هم فرق می‌کند، نقل کرده است. پس ما نمی‌توانیم اینها را از دست بدهیم و همین مقدار قبول داریم که اینها علمای ما - نه از معصومین - هستند. چون عصمت در اینها نبوده و اشتباهاتی هم داشته‌اند.
مرحوم مامقانی ادامه کلام مرحوم وحید را نقل می‌کند: «و بالجملة: الظاهر أنّ القدماء كانوا مختلفين في المسائل الاصوليّة أيضا، فربما كان شيء عند بعضهم فاسدا أو كفرا أو غلوا أو تفويضا أو جبرا أو تشبها أو غير ذلك، و كان عند آخر مما يجب اعتقاده، أو لا هذا و لا ذاك»
و خلاصه اینکه، ظاهر این است که قدما در مسائل اصولی هم [مثل مسائل فقهی] با هم اختلاف داشته اند[4] پس چه بسا چیزی در نزد بعضی از آن‌ها فاسد یا کفر یا غلو یا تفویض یا جبر و یا تشبه و... بوده است و در حالیکه در نزد عده ای دیگر، از چیزهایی بوده است که اعتقاد به آن را واجب می‌دانسته‌اند و یا هیچ کدام از این موارد نبوده است.
«و ربما كان منشأ جرحهم بالامور المذكورة وجدان الرواية الظاهرة فيها منهم كما أشرنا آنفا، أو ادّعاء أرباب المذاهب كونه منهم، أو روايتهم عنه.و ربما كان المنشأ روايتهم المناكير عنه، إلى غير ذلك. فعلى هذا ربما يحصل التأمّل في جرحهم بأمثال الامور المذكورة»
و چه بسا منشأ جرح کسانی که چنین اعتقادی داشته‌اند، وجود روایاتی که ظاهرش جرح چنین اعتقاداتی بوده و یا اینکه صاحبان مذاهب دیگر، این افراد را جرح می‌کرده و یا اینکه این افراد از دیگران، نقل روایت می‌کردند و یا اینکه روایت منکر نقل می‌نمودند. و آنچه در این باره باید گفت این است که باید در جرح قطعا، تامل نمود و باید منشأ جرح را جستجو کرد.
«...ثم اعلم أنّه و الغضائري ربما ينسبان الراوي إلى الكذب و وضع الحديث أيضا بعد ما نسباه إلى الغلو، و كأنّه لروايته ما يدلّ عليه، و لا يخفى ما فيه. و ربما كان غيرهما أيضا كذلك، فتأمّل[5]
پس بدان که افرادی مثل غضائری، در ابتدا نسبت غلو به افراد داده و سپس حدیث او را جعلی دانسته و نسبت کذب به او می‌دهند [ و چنین نسبتی] چه بسا به خاطر روایتی است که دلالت بر غلو آن شخص می‌کند [ چون به نظر غضائری این حدیث دلالت بر غلو دارد، پس ناقل این روایت، غالی و روایتش جعلی است]


[1]مامقانی، تنقیح المقال، ج2، ص 90 (چاپ رحلی).
[2]شما به بحارالانوار جلد 25نگاه کنید که چطور شیخ مفید به قمی‌ها حمله می‌کند. می‌گوید این چه طرز تفکری است که شما نسبت به ائمه دارید؟ بعضیی از طلبه ها که از قم می‌آیند حرفهایی می‌زنند که آدم تعجب می‌کند. می‌گویند حرف صدوق است! بعید است حرف ایشان باشد. حرف ایشان هم باشد اشتباه کرده است مدرسه بغداد با مدرسه قم طرف شد و حقایق را تبیین کردند. .
[3]آیا ائمه طاهرین چیزی به آنها تفویض شده یا نه؟ کافی شریف را نگاه کنید،«فرض الله و فرض النبی» آیا به ائمه طاهرین، احکام، تفویض شده است، البته آن ها إعمال نکردند. خلاصه مطلق التفویض یا تفویض مختلف فیه).

[4]در مسائل فقهی مثلا کشمش اگر پخته شود آیا خوردنش حرام است و نجس می باشد؟ عده ای می‌گفتند؛ بله حرام است. عده ای دیگر می‌گفتند؛ خیر حرام نیست. می‌گویند فقیهی که خوردن کشمش پخته را حرام نمی دانست، فقیه دیگری را که کشمش پخته را حرام می‌دانست، دعوت کرد و برای ناهار او، پلو کشمش آورد. آن فقیه نگاهی کرد و گفت: دعوتنا و آذیتنا، لذا بلند شد و رفت و از آن نخورد. خب این فقیه است و آن هم فقیه است. همانطور که در مسائل فقهی اختلاف نظر است در مسائل اصولی هم بین بزرگان ما اختلافاتی بوده است. شخصی چیزی را غلو یا کفر یا جبر می‌دانسته و دیگری، اینگونه نمی‌دانسته است. .
[5]مامقانی، مقباس الهدایه، چاپ سنگي، ص88.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo