< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

مهدویت

93/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
قبل از شروع بحث، سالروز ولادت حضرت ابالفضل العباس روحی فداه را به حضور همه‌ شما خدمتگزاران این مکتب تبریک عرض می‌کنم. ان‌شاء‌الله مورد عنایات این بزرگواران در دنیا و آخرت باشیم.
موضوع سخن راجع به کلمات بزرگان و علما، پیرامون روایاتی بود که از قیام در دروان غیبت نهی می‌کردند. در ادامه بحث به بیانات جناب سید کاظم حائری، منتهی شدیم. ایشان در بحث قیام‌ها، سه دسته از روایات را مطرح می‌کنند.روایات طائفه دوم، از نظر ایشان، به دو دسته تقسیم می‌شود.دسته اول: روایاتی که فقط خبر از انکسار و شکست می‌دهند [ نهی از قیام ندارد] و دسته دوم: روایاتی که متضمن، نهی از خروج هستند. ما در جلسه گذشته روایات طائفه دوم رابیان کردیم و اکنون روایات طائفه سوم را عرض خواهیم کرد.
ادامه کلام جناب حائری در المرجعیة و القیاده
«روايات الطائفة الثالثة: هي الروايات التي تمنع عن الخروج و القيام ضد حكم الظلمة في زمن غيبة المعصوم
يحتمل فيها احتمالان»
روایات دسته سوم، روایاتی هستند که منع از خروج و قیام بر علیه ظلم و ستم در زمان عدم وجود معصوم می‌کنند و در این دسته روایات هم، دو احتمال وجود دارد.
الأوّل: أن تكون ناظرة الى شرط العصمة، فما دام المعصوم× غير موجود ظاهرا و لا مشرف على القيام، فلا بدّ من السكوت و السكون (ما سكنت السماوات و الأرض).
احتمال اول: روایات منع از خروج و قیام، ناظر به شرط عصمت است.یعنی تا زمانی که معصوم نیست و اشرافی ندارد، باید سکوت را اختیار کرده و قیامی صورت نگیرد.
الثانی:أن تكون ناظرة الى العجز و أنّ الظروف غير مواتية للقيام فلا بدّ من التقية الى حين ظهور الحجة(عج)
احتمال دوم: روایات منع از خروج و قیام، ناظر به عجز و ناتوانی است. از آن جا که زمینه برای قیام، فراهم نیست، لذا باید تا زمان ظهور امام زمان، تقیه کرد.
جناب سید کاظم حائری در ادامه، روایات طائفه سوم را بیان می‌کنند.
«كُلُ‌ رَايَةٍ تُرْفَعُ‌ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
«يستشف من الرواية أنّ صاحب هذه الراية طاغوت و ذلك لأحد أمرين:»
از روایت مذکور، استفاده می‌شود که صاحب این پرچم، طاغوت است و چنین برداشتی به جهت یکی از دو امر است.
«إمّا لأنّها تشترط العصمة في القيام، و صاحب الراية هنا غير معصوم، فلا يجوز له الخروج، و لو خرج مخالفا النهي بالخروج فهو طاغوت»
1- وجود معصوم در قیام شرط است در حالیکه صاحب این پرچم، غیر معصوم است، پس برای وی خروج جایز نمی‌باشد و در صورت قیام، مخالفت با نهی از خروج کرده و صاحب پرچم، طاغوت است.
«و إمّا لأنّ الزمان زمان تقية و الظروف غير مواتية للانتصار، و لأنّه تجاوز التقية و عرّض أرواح أنصاره للهلاك فقد ارتكب محرما و كان طاغوتا»
2- دوران، دوران تقیه است و صاحب این پرچم، تقیه را مراعات نکرده و یاران خود را در هلاکت انداخته است، پس مرتکب حرام شده و طاغوت است.
روایت دیگری که جناب حائری از روایات طائفه سوم بیان می‌کند، روایت سدیر است.
«عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ يَا سَدِيرُ الْزَمْ‌ بَيْتَكَ‌ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ‌ أَحْلَاسِهِ‌ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ»
سدير از امام صادق × روايت كرده كه فرمود: اى سدير ملازم خانه‌ات باش و چون پلاسى از پلاسهاى خانه (كه روى زمين انداخته‌اند) باش (يعنى از خانه بيرون مرو) و تا شب و روز آرامش دارند تو هم آرام و ساكت باش، و چون بتو خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده (بى‌درنگ) بسوى ما كوچ كن اگر چه پاى پياده باشى.
«فما دام السفياني لم يخرج فالزمان زمان سكوت، إمّا لأنّ العمل لا بدّ له من معصوم× على رأسه، أو لأنّ الظروف غير مواتية للانتصار، و هذا ما يوجب التقية و ليس الخروج و الثورة»
مفاد روایت این است که تا سفیانی خروج نکرده زمان سکوت است. چون امام معصوم نیست و زمان تقیه هم هست، پس خروج جایز نمی‌باشد.
«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ ع‌ يَا جَابِرُ الْزَمِ‌ الْأَرْضَ‌ وَ لَا تُحَرِّكْ‌ يَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ إِنْ أَدْرَكْتَهَا أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِي عَنِّي وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ وَ يَجِيئُكُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْقَ بِالْفَتْح‌»
جابر بن يزيد جعفىّ گويد: امام باقر× فرمود: «اى جابر، بر زمين بنشين‌ (خانه‌نشين باش) و فعّاليتى نكن تا نشانه‌هائى را كه برايت ياد مى‌كنم ببينى چنانچه بدان برسى: نخستين آنها اختلاف بني عبّاس است و من در تو نمى‌بينم كه آن را دريابى ولى پس از من آن را از من روايت كن، و آواز دهنده‌اى از آسمان ندا كند و شما را آوازى از جانب دمشق به فتح برسد.
روایت بعدی را که جناب حائری نقل می‌کند، روایت عمربن حنظله است.
«عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ- الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْيَمَانِيُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ‌ فِدَاكَ‌ إِنْ‌ خَرَجَ‌ أَحَدٌ مِنْ‌ أَهْلِ‌ بَيْتِكَ‌ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لَا فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآيَةَ- إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ‌ فَقُلْتُ لَهُ أَ هِيَ الصَّيْحَةُ فَقَالَ أَمَا لَوْ كَانَتْ خَضَعَتْ أَعْنَاقُ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‌»
عمر بن حنظلة گويد: شنيدم از امام صادق× كه مي‌فرمود: پنج نشانه پيش از قيام حضرت قائم صورت خواهد گرفت: صيحه آسمانى، خروج سفيانى، فرو رفتن (لشكر سفيانى در بيداء)، كشته شدن نفس زكيه، خروج يمانى. من عرض كردم: قربانت اگر يكى از خاندان شما پيش از وقوع اين نشانه‌ها خروج كند، با او خروج كنيم؟ فرمود: نه. و چون فردا شد اين آيه را براى آن حضرت خواندم: «اگر بخواهيم بر ايشان آيه و نشانه‌اى از آسمان نازل كنيم كه گردنهايشان در مقابل آن خاضع گردد» (سوره شعراء آيه 4) و بدو عرضكردم: آيا اين نشانه همان صيحه آسمانى است؟ فرمود: آگاه باش كه اگر آن باشد گردن دشمنان خدا در برابرش خاضع گردد.
جناب حائری در مقام جواب از این دسته روایات، می‌فرماید که جواب بر دو گونه است:
«الأوّل: الأجوبة العامّة. و التي تعمّ هذه الروايات و أمثالها.
اول: جواب عام که شامل همه این روایات می‌شود.
الثاني: الأجوبة الخاصّة. و هي أن تدرس كل رواية على انفراد و تدقّق ليرى هل تدلّ على المدّعى أملا؟»
دوم: جواب خاص برای پاسخ به یک یک این روایات وجود دارد.
الأجوبة العامّة عن الروايات المانعة من الخروج
أمّا بالنسبة للأجوبة العامّة فهي ثلاثة أجوبة: الجواب الأوّل: ما اتّضح من الأبحاث السابقة حول روايات شرط العصمة، و روايات العجز عن تحقيق الانتصار، و زمان التقية. فأحاديث هذه الطائفة إمّا هي ملحقة بالطائفة الاولى أو هي ملحقة بالطائفة الثانية أو بكلتيهما معا. و قد مضى الحديث عن هاتين الطائفتين.
اما در جواب عام، سه جواب را می‌توان ارائه کرد.
جواب اول: با توجه به بحث های قبل – گفته شد که روایات منع از خروج در زمان غیبت، ناظر به دو احتمال است و آن دو یکی شرط وجود معصوم در قیام و دیگری، تقیه به جهت فراهم نبودن بستر قیام می‌باشد. – باید گفت که این دسته از روایات هم، یا ملحق به طائفه اول (شرط وجود معصوم) و یا ملحق به طائفه دوم (تقیه) و یا به هر دو، می‌باشند.
الجواب الثاني: نشير فيه الى قصّتين تأريخيّتين، لكي نعرف حقيقتهما. و ستكون هاتان القصّتان جوابا على الشبهة التي تثيرها هذه الطائفة من الروايات. و هاتان القصّتان هما:
- قصّة زيد بن علي رضى اللّه عنه.
- قصّة الحسين بن علي رضى اللّه عنه صاحب واقعة الفخ.
جواب دوم: اشاره به دو قضیه تاریخی می‌کنیم تا حقیقت این دو قصه را بدانیم که در واقع، این دو قصه دو جواب از شبهات این دسته از روایات می‌باشد. این دو جریان، قصه زید بن علی و قصه حسین بن علی صاحب فخ می‌باشد.
جناب حائری، مفصل راجع به قصه زید و شهید فخ، توضیح می‌دهد و می‌فرماید:
در قصه زید، روایت مانع و مادح وجود دارد، اما روایات ذامه از قیام زید خیلی محدود است و ضعف سندی – به جز یک مورد - دارد. ایشان، روایات را نقل کرده و می‌فرماید: این روایات مشکل دارد ولی روایاتی که زید و قیامش را مدح می‌کند زیاد است و در آخر به عنوان برداشت و بیان نقض عام می‌فرماید:
«و النتيجة هي أنّنا حين نقرأ الروايات المادحة لخروج زيد رضى اللّه عنه و الذامّة له، نكاد نقطع بأنّ الروايات الصحيحة هي الروايات المادحة له. و ذلك بملاحظة طبيعة وضع و تاريخ و ظرف صدور هذه الروايات. فواقعة زيد رضى اللّه عنه وقعت في زمن من أحرج الأزمان على الشيعة، و كان الإمام× آنذاك في أشدّ ما يكون من التقية و على هذا، فإنّ عمل زيد حتّى و إن كان صحيحا فإنّ اشتراك الإمام فيه مباشرة لم يكن صحيحا؛ لأنّه× سيتعرّض مباشرة لبطش السلطة الجائرة»
و در نتیجه می‌توان گفت، هنگامی که روایات مادحه و ذامه برای قیام زید را می‌خوانیم، قطع پیدا می‌کنیم که روایات صحیحه، همان روایات مادحه هستند. واقعه زید در زمانی واقع شد که از سخت ترین زمان‌ها، بر شیعه بود و امام هم در شدت تقیه و جان آن حضرت در خطر بود. به همین جهت شرکت امام در قیام صحیح نبود.
ایشان در مورد قیام صاحب فخ می‌فرماید:
«و أمّا ثورة الحسين بن علي (صاحب واقعة الفخ) فالروايات المادحة لخروجه رضى اللّه عنه كثيرة و لا توجد رواية واحدة ذامّة له...»
و اما در مورد قیام صاحب فخ، روایات مادحه زیادی وجود دارد و حتی یک روایت ذامه در مورد او وجود ندارد. ایشان، سپس روایات مادحه در مورد صاحب فخ را بیان می‌کند و در آخر می‌فرماید:
«و أنّ خروجهما كان برضا الإمام المعصوم×، و قد أثبتنا هذا»
قیام زید و صاحب فخ، هر دو به رضایت امام علیه السلام بوده است و ما چنین مطلب را ثابت کردیم.
تا اینجا جناب حائری، جواب عام از روایات منع از خروج را بیان می‌کند و سپس وارد جواب خاص می‌شود و می‌فرماید:
«نعود الى روايات الطائفة الثالثة المانعة للخروج منعا يمتدّ الى زمن ظهور الحجة (عج) لنرى أزمنة صدورها.
به روایات طائفه سوم منع از خروج تا زمان ظهور امام زمان، بر می‌گردیم تا زمان صدور آن‌ها را دریابیم.
«فنرى أنّ قسما منها يعود الى زمن الباقر× تاريخيا، و هو تاريخ متقدّم على قضيتي زيد و الحسين رضوان اللّه عليهم»
پس دسته‌ای از این روایات از نظر تاریخی، به زمان امام باقر × بر می‌گردد که این زمان، مقدم بر دو قضیه زید و حسین بن علی می‌باشد.
«فنقطع بأنّ ذلك المنع الصادر من الإمام× هو:
پس یقین می‌کنیم که منع امام باقر × از قیام یا به جهت:
- إمّا تقية.(منع به جهت، تقیه بوده است زیرا شرایط فراهم نبوده است)
- أو مختص بفترة معيّنة.(منع مربوط به زمان خاصی بوده است)
- أو أنّ الرواية مجعولة و كاذبة.(روایاتی که شامل چنین منعی هستند، جعلی هستند)
- أو تردّ الى أهلها فهم أعلم بمرادهم.(چنین روایاتی را به اهل آن واگذار کنیم، چون آن‌ها آگاه به مرادش می‌باشند)
«و لا نؤمن بأنّ منعها يحمل على ظاهره، و أنّه مستمر الى قيام الحجة؛ لأنّنا نرى أنّ خروج زيد و الحسين كان بعد ذلك التأريخ و كان خروجهما مرضيّا عند الأئمة عليهم السّلام.»
و ما قبول نداریم که منع امام باقر × در این روایات، حمل بر ظاهر شود و بگوییم که تا زمان ظهور امام زمان، قیام حرام است. زیرا خروج زید و صاحب فخ، بعد از تاریخ چنین منعی بوده است و خروج این دو بزرگوار، مورد رضایت ائمه اطهار بوده است.
«و أمّا القسم الآخر من روايات المنع من الخروج فيعود الى زمن الصادق× و الكاظم×. و هذه الروايات و إن كانت قد وردت بعد خروج زيد رضى اللّه عنه إلاّ أنّها كانت قبل خروج الحسين صاحب (فخ). و لذا، فإنّ شأنها شأن الروايات السابقة الصادرة في زمن الباقر×. و لم تشذّ عنها إلاّ رواية عن الإمام الرضا×. و قد صدرت تاريخيا بعد ثورتي زيد و الحسين.»
و اما روایات منع از خروج که به زمان امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام بر می‌گردد، گرچه این دسته از روایات، بعد از خروج زید بوده، ولی قبل از خروج قیام صاحب فخ بوده است [ و نسبت به قیام زید باید گفت که] شأن این دسته از روایات هم، مانند روایات زمان امام باقر × می‌باشد. [ یعنی باید حمل بر تقیه، زمان خاص، جعلی بودن روایت و یا رد به اهلش شود] و در روایات ناهیه، تنها یک روایت است که بعد از قیام زید و صاحب فخ رخ داده است. روایت از امام رضا × است که می‌فرماید:
«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع‌ لَا دِينَ‌ لِمَنْ‌ لَا وَرَعَ‌ لَهُ‌ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ‌ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ‌ إِلى‌ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‌ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ وَ إِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ‌»[1]
«فظاهر هذه الرواية المنع من الخروج الى قيام القائم (عج) فيحتمل فيها أنّ الخروج كان مرضيّا عند الأئمة عليهم السّلام الى زمن خروج الحسين بن علي صاحب الفخ. أمّا بعد ذلك و منذ زمان الإمام الرضا× و الى قيام القائم (عج) فإنّ الخروج غير مرضي
ظاهر این روایت، منع از خروج تا زمان قیام قائم (عج) است، پس احتمال دارد که خروج تا زمان صاحب فخ مورد رضایت ائمه اطهار بوده است و بعد از قیام صاحب فخ و از زمان امام رضا ×، خروج مورد رضایت آن بزرگواران نبوده است.
«إلاّ أنّه لا يبعد القول، بأنّ هذه الرواية و إن صدرت بعد قصتي زيد و الحسين رضى اللّه عنه فمن المفهوم عرفا منها أنّها تريد أن تقول فيما عدا زمان خروج الإمام المعصوم لا بدّ من التقية، و لا خصوصية لزمان الصادق أو الرضا أو السجّاد عليهم السّلام. أي أنّها أرادت قاعدة عامّه و هي: عند جلوس الإمام المعصوم× و عدم خروجه فإنّ العمل بالتقية لا بدّ منه»
مگر اینکه بگوییم، بعید نیست که این روایت – گر چه بعد از دو قصه زید و حسین واقع شده است – غیر از زمان قیام امام معصوم، باید حمل بر تقیه شود و خصوصیتی برای زمان امام صادق یا امام رضا و یا امام سجاد علیهم السلام، نمی‌باشد، پس می‌توان گفت که یک قاعده عمومی وجود دارد که در زمان عدم قیام و خروج امام، ناگزیر از تقیه هستیم.
«و سيكون جواب هذا حينئذ، بأنّنا نعلم قطعا بأنّ خروج زيد بن علي و الحسين بن علي رضى اللّه عنه كان مرضيا عند الأئمة عليهم السّلام
و در جواب این قول – تا زمان جلوس امام و عدم خروج او، حق قیام نداریم – باید گفت که ما یقین داریم که خروج زید و حسین بن علی مورد رضایت ائمه عليهم السّلام هستند.
«و عندئذ، فإنّ هذه الرواية إمّا أن تحمل على (التقية) أو تحمل على (خلاف ظاهرها) أو كونها (كاذبة) أو ما شابه ذلك. هذا بالإضافة الى كون هذه الرواية غير تامّة السند.»[2]
پس باید روایت امام رضا × را یا حمل بر تقیه، یا خلاف ظاهر و یا قائل به کاذب بودن آن و... کرد. علاوه بر اینکه چنین روایتی از نظر سندی مشکل دارد.
«و هناك رواية اخرى وردت بشأن زمن غيبة الإمام (عج)، فعن جابر عن الباقر× أنّه قال: «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ‌ يَغِيبُ‌ عَنْهُمْ‌ إِمَامُهُمْ‌ فَيَا طُوبَى لِلثَّابِتِينَ عَلَى أَمْرِنَا فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ يُنَادِيَهُمُ الْبَارِئُ جَلَّ جَلَالُهُ فَيَقُولَ عِبَادِي وَ إِمَائِي آمَنْتُمْ بِسِرِّي وَ صَدَّقْتُمْ بِغَيْبِي فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّي فَأَنْتُمْ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَقّاً مِنْكُمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْكُمْ أَعْفُو وَ لَكُمْ أَغْفِرُ وَ بِكُمْ أَسْقِي عِبَادِيَ الْغَيْثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ لَوْلَاكُمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا أَفْضَلُ مَا يَسْتَعْمِلُهُ الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ قَالَ حِفْظُ اللِّسَانِ وَ لُزُومُ الْبَيْت‌»
جابر جعفيّ از امام باقر× روايت كند كه فرمود: زمانى بر مردم آيد كه امامشان غيبت كند و خوشا بر كسانى كه در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند، كمترين ثوابى كه براى آنها خواهد بود اين است كه بارى تعالى به آنها ندا كرده و فرمايد: اى بندگان و اى كنيزان من! به نهان من ايمان آورديد و غيب مرا تصديق كرديد، پس به ثواب نيكوى خود شما را مژده مى‌دهم، و شما بندگان و كنيزان حقيقى من هستيد، از شما مى‌پذيرم و از شما در مى‌گذرم و براى شما مى‌بخشم و به واسطه شما باران بر بندگانم مى‌بارم و بلا را از آنها بگردانم، و اگر شما نبوديد بر آنها عذاب مى‌فرستادم جابر گويد گفتم: يا ابن رسول اللَّه! برترين عملى كه در آن زمان مؤمن انجام مى‌دهد چيست؟ فرمود: حفظ زبان و خانه‌نشينى.
«و قد يقال هنا، بأنّ هذه الرواية غير مشمولة للجواب الذي قلناه، إذ لعلّ زمان الغيبة يختلف عن الزمان الذي كنّا نتحدّث عنه و هو زمان حضور المعصوم×
و گاهی گفته می‌شود که این روایت شامل جوابی که از روایات، داده شد، نمی‌شود زیرا زمان غیبت با زمانی که امام حضور دارد، تفاوت می‌کند.
«و مع هذا، فإنّ هذه الرواية يمكن مناقشتها من عدّة جهات، فهي ساقطة من ناحية السند أوّلا، و لو أردنا التمسّك بها لكان مقابلها روايات عديدة ضعيفة السند أيضا و تدلّ على وقوع ثورات عديدة زمن الغيبة و كلها مرضية عند الأئمة، بالإضافة الى إطلاقات الروايات الحاثّة على الجهاد و دفاع الظلمة.»[3]
در جواب چنین کلامی باید گفت که این سخن، از جهات متعدد قابل مناقشه است. اول اینکه چنین روایتی از ناحیه سند مشکل دارد و اگر ما بخواهیم استناد به این روایت نماییم در مقابل آن، دسته‌ای از روایات ضعیف السند دیگر، وجود دارد که این تعداد از روایات، دلالت بر وقوع قیام در زمان غیبت می‌نمایند که همه آن‌ها مورد رضایت ائمه بوده‌اند. دوم اینکه، روایات زیادی وجود دارد که – به اطلاق شان - تشویق بر جهاد و دفاع دارند.
نتیجه پایانی:
بحث در این زمینه گسترده است اما وقت اجازه نمی‌دهد.پس نتیجه این شد که قیامهای در زمان غیبت امام زمان(عج) اگر زیر نظر فقها باشد، اگر نگوییم که واجب است، مشروع است. - آقای خویی درباره جهاد ابتدایی هم این نظر را داشتند که واجب است. - و روایاتی که نهی از قیام می‌کند عمدتا مشکل سندی داشته و قابل توجیه هستند و معارض هم دارند.[4]
جلسه‌ی آخر است. از علما و علمای گذشته‌ای که از بیاناتشان استفاده‌ها بردیم، یاد می‌کنیم و به روان پاک مراجع و علما و مرحوم امام خمینی(که در آستانه‌ی رحلت شان هستیم) و مرحوم آقای خویی، مرحوم آقای گلپایگانی، مرحوم آقای اراکی، مرحوم آقای نجفی و بسیاری از بزرگان دیگر که ما بر سر سفره آن‌ها نشسته ایم، صلوات و فاتحه می‌فرستیم.


[1] ترجمه روایت در جلسه قبل بیان شده است. .
[2] شما وقتی می‌خواهید مسئله ای فقهی بیان کنید باید به چیز محکمی استناد کنید. مثلا تعمد بر بقای جنابت در ماه رمضان،که محل اختلاف است. علما و فقها بسیاری، بحث و بررسی دقیق می.‌کنند و بعد فتوا می‌دهند. آقای خویی را ببینید! اما در مسئله ی بسیار مهمی مثل حکم خروج، چرا بدون بررسی فتوا می دهید و می‌گویید حرام و طاغوت است؟ به استناد چه چیزی، چنین حرفی را می زنید؟
[3] المرجعیه و القیاده، کاظم حسینی حایری، ص120.
[4] می خواستم مطلبی را هم از مرحوم علامه حلی نقل کنم که دیگر فرصت نشد. بسیار مطلب مهمی است. در جلد 9 تذکرةالفقها صفحه‌ی 444 را نگاه کند. مطلب بسیار مهم و عجیبی دارد. ایشان می فرماید: که اگر کسی زیر پرچم ظلم و به حمایت ظالمین، توانست پرچمی برداشته و از حق شیعه و مسلمین حمایت کند باید او را حمایت کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo