< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

94/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شیوه‌ی قضاوت امام زمان × در دوران ظهور

مقدمه:

رویات متعددی را در مورد شیوه‌ی قضاوت امام زمان نقل کردیم، در این روایات تاکید شده بود که حضرت مهدی علیه‌السلام به شیوه‌ی حضرت داود علیه‌السلام حکم می‌کند. در این روایات تاکید بر این نکته شده است که بینه را مطالبه نمی‌کند، داوری ایشان بر اساس علم است و مستند قضاوت الهام خداوند است و امور پنهان را آشکار می‌کند.

امتیازات حضرت سلیمان و داود علیهما‌السلام در قرآن:

قرآن کریم نسبت به حضرت سلیمان و حضرت داود، امتیازات و جایگاه و مراتبی را قائل است:

1. برخوردار بودن از علم ویژه:

«وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ» ﴿نمل/ 15﴾

و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان باايمانش برترى داده است.

2. دانستن زبان پرندگان:

«وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ» ﴿نمل/16﴾

و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‌ايم و از هر چيزى به ما داده شده است راستى كه اين همان امتياز آشكار است.

 

3. داشتن قدرت‌های غیبی:

«فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ» ﴿انبیاء/ 79﴾

پس آن [داورى] را به سليمان فهمانديم و به هر يك [از آن دو] حكمت و دانش عطا كرديم و كوهها را با داوود و پرندگان به نيايش واداشتيم و ما كننده [اين كار] بوديم

«اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» ﴿ص/ 17﴾

بر آنچه مى‌گويند صبر كن و داود بنده ما را كه داراى امكانات [متعدد] بود به ياد آور آرى او بسيار بازگشت‌كننده [به سوى خدا] بود.

مراد از تشبیه قضاوت‌های امام زمان علیه‌السلام به قضاوت‌های حضرت داود علیه‌السلام:

ممکن است این طور گفته شود که قضاوت‌های سلیمان و داود، یک نوع قضاوت‌های ویژه‌ی آنان بوده است و از این نظر بر دیگران امتیاز داشتند و قضاوت آن‌ها بر مبنای یکی از این دو بوده است:

1. علم غیب الهی

2. فنون و شگردهای بازجوئی که نتیجه آن علم است.

البته هیشه قضاوت‌های ایشان اینطور نبوده و معمولا بر مبنای همان قسم و بینه بوده است ولی گاهی از این شیوه استفاده می‌کردند.

بعضی می‌خواهند این را بگویند که در تشبیه قضاوت‌های امام علیه‌السلام به قضاوت‌های سلیمان و داود علیهما‌السلام، مراد یکی از این دو است:

1. خداوند به حضرت مهدی علیه‌السلام توانایی ماورائی و غیبی اعطا می‌کند که واقعیت‌ها برای ایشان کشف می‌شود و اجازه دارد بر اساس همان واقعیت‌ها حکم بکند و نیازی هم به بینه ندارد و این برای ائمه دیگر علیهم‌السلام بوده امّا اذن به قضاوت بر اساس آن را در این عالم نداشتند.

2. محتمل است محتوای این روایات تعبیر و نشانه از رشد دانش انسانی در دوران حضرت مهدی علیه‌السلام داشته باشد، امروزه از راه‌هائی برای کشف جرم استفاده می‌شود که قبلا نبوده است مانند: انگشت نگاری، چهره نگاری، تجزیه و تحلیل ژن و دیگر اجزای بدن که بوسیله‌ی این‌ها به آسانی به نتائج می‌رسند و بر اساس آن می‌توان قضاوت کرد، در دوران امام زمان علیه‌السلام این رشد علمی به بالاترین سطح خودش می‌رسد و راه‌های سریع‌تر و آسان‌تر برای بشر کشف می‌شود و امام علیه‌السلام از این راه‌ها استفاده می‌کنند.

امّا احتمال اول نادر است؛ چون: اولا در همان زمان حضرت داود علیه‌السلام هم کم بوده. ثانیا جامعه تحمل آن را ندارد لذا باید احتمال دوم را ترجیح بدهیم چون آن سازگارتر و طبیعی‌تر است.

احتمال دوم دو امتیاز دارد: اول اینکه اقناعی است و همه‌ی مردم می‌پذیرند. دیگر اینکه احتمال قابل تعمیم است. یعنی علاوه بر امام زمانعلیه‌السلام، قضاتی هم که از طرف حضرت مسئولیت قضا دارند را شامل می‌شود.

ما منکر پیشرفت‌های علمی در دوران امام علیه‌السلام نمی‌شویم امّا این تفسیر دوم یک تفسیر مادی محض است و لازمه‌ی این تفسیر این است که همه‌ی بشر از یک چنین ویژگی (قضاوت بر طبق واقع) برخوردار باشند و برای همه واقعیات مکشوف می‌شود.

نمونه‌ای از قضاوت‌های حضرت سلیمان و داود علیهما‌السلام:

1. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ‌ إِنَّ دَاوُدَ علیه‌السلام سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُرِيَهُ قَضِيَّةً مِنْ قَضَايَا الْآخِرَةِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا دَاوُدُ أَنَّ الَّذِي سَأَلْتَنِي لَمْ أُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِي وَ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَقْضِيَ بِهِ غَيْرِي قَالَ فَلَمْ يَمْنَعْهُ ذَلِكَ أَنْ عَادَ فَسَأَلَ اللَّهَ أَنْ يُرِيَهُ قَضِيَّةً مِنْ قَضَايَا الْآخِرَةِ قَالَ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ علیه‌السلام فَقَالَ لَهُ يَا دَاوُدُ لَقَدْ سَأَلْتَ رَبَّكَ شَيْئاً لَمْ يَسْأَلْهُ قَبْلَكَ نَبِيٌّ يَا دَاوُدُ إِنَّ الَّذِي سَأَلْتَ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَقْضِيَ بِهِ غَيْرُهُ قَدْ أَجَابَ اللَّهُ دَعْوَتَكَ وَ أَعْطَاكَ مَا سَأَلْتَ يَا دَاوُدُ إِنَّ أَوَّلَ خَصْمَيْنِ يَرِدَانِ عَلَيْكَ غَداً الْقَضِيَّةُ فِيهِمَا مِنْ قَضَايَا الْآخِرَةِ قَالَ فَلَمَّا أَصْبَحَ دَاوُدُ علیه‌السلام جَلَسَ فِي مَجْلِسِ الْقَضَاءِ أَتَاهُ شَيْخٌ مُتَعَلِّقٌ بِشَابٍّ وَ مَعَ الشَّابِّ عُنْقُودٌ مِنْ عِنَبٍ فَقَالَ لَهُ الشَّيْخُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ إِنَّ هَذَا الشَّابَّ دَخَلَ بُسْتَانِي وَ خَرَّبَ كَرْمِي وَ أَكَلَ مِنْهُ بِغَيْرِ إِذْنِي وَ هَذَا الْعُنْقُودُ أَخَذَهُ بِغَيْرِ إِذْنِي فَقَالَ دَاوُدُ لِلشَّابِّ مَا تَقُولُ فَأَقَرَّ الشَّابُّ أَنَّهُ قَدْ فَعَلَ ذَلِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا دَاوُدُ إِنِّي إِنْ كَشَفْتُ لَكَ عَنْ قَضَايَا الْآخِرَةِ فَقَضَيْتَ بِهَا بَيْنَ الشَّيْخِ وَ الْغُلَامِ لَمْ يَحْتَمِلْهَا قَلْبُكَ وَ لَمْ يَرْضَ بِهَا قَوْمُكَ يَا دَاوُدُ إِنَّ هَذَا الشَّيْخَ اقْتَحَمَ عَلَى أَبِي هَذَا الْغُلَامِ فِي بُسْتَانِهِ فَقَتَلَهُ وَ غَصَبَ بُسْتَانَهُ وَ أَخَذَ مِنْهُ أَرْبَعِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَدَفَنَهَا فِي جَانِبِ بُسْتَانِهِ فَادْفَعْ إِلَى الشَّابِّ سَيْفاً وَ مُرْهُ أَنْ يَضْرِبَ عُنُقَ الشَّيْخِ وَ ادْفَعْ إِلَيْهِ الْبُسْتَانَ وَ مُرْهُ أَنْ يَحْفِرَ فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا وَ يَأْخُذَ مَالَهُ قَالَ فَفَزِعَ مِنْ ذَلِكَ دَاوُدُ علیه‌السلام وَ جَمَعَ إِلَيْهِ عُلَمَاءَ أَصْحَابِهِ وَ أَخْبَرَهُمُ الْخَبَرَ وَ أَمْضَى الْقَضِيَّةَ عَلَى مَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْه‌[1]

از ابن محبوب از ابو حمزه از ابو جعفر علیه‌السلام نقل كرده كه حضرت فرمود:

داود علیه‌السلام از خداوند تقاضا كرد كه يكى از حکم‌ها و قضاوت‌های آخرتی را به وى نشان دهد. خطاب آمد: اى داود، من به احدى از بندگانم را مطلع نکردم و نبايد كسى غير از من به آنها آگاه باشد. پس آن مانع نشد که داود علیه‌السلام درخواست خود را تکرار کند پس از خداوند متعال درخواست نمود تا يكى از حکم‌ها و قضاوت‌های آخرتی را به وى نشان دهد، تا اين كه جبرئيل علیه‌السلام نازل شد و به داود گفت:

اى داود، تو از خداوند چيزى را خواسته‌اى كه تاكنون احدى از پیامبران خداوند چنين درخواست را نكرده‌اند و سزاوار هم نيست كه كسى غير از خداوند به قضايا آگاه شود. ولى خداوند دعوت تو را اجابت كرد و آنچه را كه خواسته بودى به تو عنايت كرده است. اى داود، فردا صبح دو نفر به نزد تو مى‌آيند تا در ميان آنها قضاوت كنى که قضیه‌ی آنان از قضایای آخرت است.

هنگامى كه صبح شد و داود علیه‌السلام در مجلس قضاوت نشست، پيرمردى از در وارد شد و با خود جوانى را مى‌كشيد و در دست آن جوان يك خوشه انگور بود. پيرمرد به داود گفت: اى پيامبر خدا، اين جوان داخل تاكستان من شده و انگورهاى مرا خراب كرده و بدون اجازه‌ی من از آن خورده و اين خوشه انگور را بدون اجازه من برداشته است.

داود علیه‌السلام رو به جوان كرده گفت: در مقابل ادعاى اين پيرمرد چه مى‌گويى؟ جوان اقرار كرد كه اين كار را كرده است.

در همان هنگام خداوند به داود وحى فرمود: اى داود، من يكى از قضاياى آخرت را براى تو كشف مى‌كنم، من در این قضیه حکمی صادر می‌کنم که قوم تو نمی‌پذیرند و قبل از تو هم تحمل نمی‌کردند، ای داود این شیخ را بکش

اى داود، اين پيرمرد شاكى، مدتى قبل به باغ پدر اين جوان تجاوز كرد و پدرش را در همان باغ كشت و باغ پدر او را غصب كرد و چهل هزار درهم پول از او گرفت و او را در كنار همان باغ دفن نمود. پس شمشير به دست اين جوان بده و به او امر كن گردن اين پيرمرد را بزند و بعد برود فلان محل باغ را بكند و مالش را هم از آنجا در بياورد.

حضرت فرمود: داود از اين وحى به وحشت افتاد، علما و ياران خود را دور هم جمع كرد و وحى خداوند را به آنان گفت و ماجرا را هم طبق دستور خداوند انجام داد.

مرحوم مجلسی در مورد این روایت می‌فرماید: حسن کالصحیح

پس اینکه امام زمان طبق قضاء حضرت داود حکم می‌کند به این معنا است که طبق واقع حکم می‌کند یعنی عالم کشف است «یوم تبلی السرائر».

2. قصص الأنبياء عليهم السلام أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: إِنَّ دَاوُدَ علیه‌السلام كَانَ يَدْعُو أَنْ يُلْهِمَهُ اللَّهُ الْقَضَاءَ بَيْنَ‌ النَّاسِ‌ بِمَا هُوَ عِنْدَهُ تَعَالَى الْحَقُّ فَأَوْحَى إِلَيْهِ يَا دَاوُدُ إِنَّ النَّاس‌

لَا يَحْتَمِلُونَ ذَلِكَ وَ إِنِّي سَأَفْعَلُ وَ ارْتَفَعَ إِلَيْهِ رَجُلَانِ فَاسْتَعْدَاهُ‌ أَحَدُهُمَا عَلَى الْآخَرِ فَأَمَرَ الْمُسْتَعْدَى عَلَيْهِ أَنْ يَقُومَ إِلَى الْمُسْتَعْدِي فَيَضْرِبَ عُنُقَهُ فَفَعَلَ فَاسْتَعْظَمَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ ذَلِكَ وَ قَالَتْ رَجُلٌ جَاءَ يَتَظَلَّمُ مِنْ رَجُلٍ فَأَمَرَ الظَّالِمَ أَنْ يَضْرِبَ عُنُقَهُ فَقَالَ رَبِّ أَنْقِذْنِي مِنْ هَذِهِ الْوَرْطَةِ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ يَا دَاوُدُ سَأَلْتَنِي أَنْ أُلْهِمَكَ الْقَضَاءَ بَيْنَ عِبَادِي بِمَا هُوَ عِنْدِيَ الْحَقُّ وَ إِنَّ هَذَا الْمُسْتَعْدِيَ قَتَلَ أَبَا هَذَا الْمُسْتَعْدَى عَلَيْهِ فَأَمَرْتُ فَضَرَبْتَ‌ عُنُقَهُ قَوَداً بِأَبِيهِ وَ هُوَ مَدْفُونٌ فِي حَائِطِ كَذَا وَ كَذَا تَحْتَ شَجَرَةِ كَذَا فَأْتِهِ فَنَادِهِ بِاسْمِهِ فَإِنَّهُ سَيُجِيبُكَ فَسَلْهُ قَالَ فَخَرَجَ دَاوُدُ علیه‌السلام وَ قَدْ فَرِحَ فَرَحاً شَدِيداً لَمْ يَفْرَحْ مِثْلَهُ فَقَالَ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ فَرَّجَ اللَّهُ فَمَشَى وَ مَشَوْا مَعَهُ فَانْتَهَى إِلَى الشَّجَرَةِ فَنَادَى يَا فُلَانُ فَقَالَ لَبَّيْكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ قَالَ مَنْ قَتَلَكَ قَالَ فُلَانٌ فَقَالَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ لَسَمِعْنَاهُ يَقُولُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَنَحْنُ نَقُولُ كَمَا قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ يَا دَاوُدُ إِنَّ الْعِبَادَ لَا يُطِيقُونَ الْحُكْمَ بِمَا هُوَ عِنْدِيَ الْحُكْمُ فَسَلِ الْمُدَّعِيَ الْبَيِّنَةَ وَ أَضِفِ الْمُدَّعَى عَلَيْهِ إِلَى اسْمِي‌[2]

حضرت داود علیه‌السلام زياد دعا مي‌كرد كه خدا قضاوت بين مردم را آنطور كه نزد خدا بر حق است به آن حضرت الهام فرمايد، خدا به آن بزرگوار وحى كرد كه مردم تحمل اين موضوع را ندارند، به همين زودى خواسته تو عملى مي‌شود.

بعد از آن دو نفر مرد خدمت داود آمدند و يكى از آنان بر عليه ديگرى از حضرت داود طلب يارى كرد و حضرت داود امر كرد آن مردى كه بحسب ظاهر مجرم و ستمكار بود بلند شود و گردن آن مردى را كه طلب يارى مي‌كرد بزند او هم اطاعت امر كرد، ولى اين موضوع بنظر بنى اسرائيل بزرگ و ناپسند آمد و گفتند: مرد مظلومى (نزد حضرت داود) آمد و از مرد ديگرى كه در حق او ظلم كرده بود دادخواهى كرد و حضرت داود علیه‌السلام دستور داد كه آن مرد ظالم گردن آن شخص مظلوم را زد.

داود علیه‌السلام گفت: پروردگارا مرا از اين ورطه خلاص كن زيرا كه من امر تو را اطاعت كردم، خدا بآن حضرت وحى كرد: تو از من درخواست كردى كه قضاوت بين مردم را آنطور كه نزد من بر حق است بتو الهام نمايم، بدان كه اين شخصى كه از تو طلب يارى ميكرد و بنظر مردم مظلوم مى‌آمد پدر آن شخص ظالم را مخفيانه كشته بود و او به نظر مردم ظالم مى‌آمد (ولى در واقع مظلوم بود) كه‌ به تو فهماندم تا از او تقاص كردى و آن شخص مقتول در زير فلان ديوار و فلان درخت مدفون شده است.

اسم او را بخوان تا تو را از قصه خود خبردار كند، داود علیه‌السلام را راه و فرجى نصيب شد و وحى خدا را به بنى اسرائيل فرمود و بطرف آن موضع رفته آن مقتول را صدا زد، او در جواب گفت: لبيك يا نبى اللّه، فرمود: چه كسى تو را كشت؟ گفت: فلان شخص مرا كشت بعد از آن بنى اسرائيل بحضرت داود علیه‌السلام مي‌گفتند: يا نبى اللّه ولى قبلا بآن حضرت ميگفتند: يا خليفة اللّه. پس خداى تعالى بحضرت داود علیه‌السلام وحى كرد كه مردم تحمل غير از ظاهر (احكام را) ندارند، تو از مدّعى شاهد بخواه و مدعا عليه را به قسم خوردن به نام من دستور بده.

پس طبق واقع حکم کردن در زمان حضرت داود علیه‌السلام قابل تحمل نبود و به ندرت بود امّا در دوران حضرت مهدی علیه‌السلام قابل تحمل است چون سطح فرهنگ بالا می‌رود.


[1] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‌24، ص291.
[2] بحار الأنوار، ج‌14، ص5.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo