< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

94/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: یوسف بن کلیب / بررسی سندی روایت اول / روایت اول / باز یا بسته بودن درب توبه در زمان ظهور امام زمان(ع)

4. یوسف بن کلیب

با تتبعی که در کتب عامه و خاصه داشتیم، هر چه بیشتر در مورد ایشان مطالعه کردیم، مجهول بودن ایشان بیشتر برای ما آشکار شد. مرحوم آقای نمازی در کتاب خود، ج8، ص291، می فرماید: یوسف بن کلیب مسعودی لم یذکروه. یعنی مرحوم مامقانی و مرحوم خوئی و مرحوم ادبی در کتب خود ذکر نکرده اند. و به نظر ما اگر در این سه کتاب نیامده باشد، در دیگر کتب نیز نامی از ایشان نیست.

می فرماید: یوسف بن کلیب مسعودی در طریق نعمانی درکتاب الغیبه آمده است و ایشان از ابن بطائنی حدیث ظهور حضرت ولی عصر را نقل می کند و در طریق شیخ به حسن بن عبدالواحد آمده است و در بشارة المصطفی روایتی از هارون بن حسن نقل می کند و در امالی مفید روایتی از ثقفی نقل می کند و در ارشاد روایتی از یوسف بن زید نقل می کند.

یوسف بن کلیب مجهول است یا مهمل؟

اگر اسم ایشان در کتب رجالی آمده باشد، اما به جرح یا تعدیل توصیف نشده باشد، مجهول است؛ اما اگر اصلا در کتب رجالی اسمی از ایشان نیامده باشد، مهمل است. و ایشان اصلا در کتب رجالی ذکر نشده است.

5.حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی

ایشان هم تضعیف شده اند

نظر مرحوم نجاشی:

هو الحسن بن علي بن أبي حمزة مولى الأنصار كوفي و رأيت شيوخنا رحمهم الله يذكرون أنه كان من وجوه الواقفة.

ازکسانی بود که ازولایت منحرف شد و از سران واقفیه بود.

نظر ابن الغضائری:

واقف بن واقف ضعيف في نفسه و أبوه أوثق منه. و قال علي بن الحسن بن فضال: إني لأستحيي من الله أن أروي عن الحسن بن علي. و حديث الرضا عليه السلام فيه مشهور.

پدر با این همه مشکلاتی که دارد، از او بهتر است. (الان با گرز آهنی و آتشی بر فرق سرش زدند و انطلع قبره نارا)

ما اصلا انتساب این کتاب به ابن الغضائری را قبول نداریم و همچنین مرحوم آقای خوئی (ره) هم قبول ندارند و مرحوم آقای تهرانی هم می فرمایند کتاب اصلا مال ایشان نیست. به نظر ما مشکل اساسی همان طریق به این کتاب است؛ با این بیان که این کتاب زمان ابن طاوس پیدا شده و خود ایشان می فرماید که من تضمین نمی کنم و تعهدی ندارم. بین ابن الغضائری و ابن طاوس300 سال فاصله است. از کجا معلوم کتابی که به دست ابن طاوس رسیده همان کتاب ابن الغضائری باشد. اگرچه کلام نسبت داده شده به ابن غضائری مورد قبول نمی باشد اما به این معنا نیست که حسن بن علی بن ابی حمزه مورد وثوق است؛ بلکه ایشان تضعیف شده اند.

نقل محمد بن مسعود عیاشی:

أبو محمد واقف. قال الكشي: حدثني محمد بن مسعود قال سألت علي بن الحسن بن فضال عن الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني؟ قال: كذاب ملعون رويت عنه أحاديث كثيرة و كتبت عنه تفسير القرآن كله من أوله إلى آخره إلا أنني لا أستحل أن أروي عنه حديثا واحدا. و حكى أبو الحسن حمدويه بن نصير عن بعض أشياخه أنه قال: الحسن بن علي بن أبي حمزة رجل سوء.[1]

مرحوم آقای خوئی این مطالب را نقل می کنند؛ ولی این تضعیفات با مبنای ایشان (کسانی که در اسناد کامل الزیارات و تفسیر قمی قرار دارند، ثقه اند- توثیق عامی که ابن قولویه در مقدمه کتابشان می فرمایند: ینحل الی توفیقات متعدده و خاص-) در تعارض است.

ایشان (مرحوم خوئی) می فرماید که اسم حسن بن علی بن ابی حمزه در کامل الزیارات و تفسیر قمی آمده و معنای آن این است که دو نفر (یکی ابن قولویه و دیگری مرحوم قمی) ایشان را توثیق کرده اند. بعد می‌فرمایند: اگرچه اسم ایشان در این دو کتاب آمده است، الا اینکه هیچ جای اعتماد بر ایشان نیست؛ به جهت شهادت علی بن حسن بن فضال به اینکه او کذاب و ملعون است؛ که این شهادت مؤیدی هم دارد و آن شهادت ابن غضائری است( عجب اینکه ایشان اصلا کتاب ابن غضائری را قبول ندارند ولی اینجا به عنوان مؤید می آورند). لذا از این دو مبنا در این مورد دست برمی داریم؛ مگر اینکه بگوئیم شهادت ابن غضائری ثابت نیست؛ چون انتساب این کتاب به ابن غضائری معلوم نیست و همچنین شهادت ابن فضال هم مشکل دارد.

اشکال مرحوم خوئی به شهادت ابن فضال:

ابن فضال فرموده:

کتبت عنه تفسیر القران کله من اوله الی اخره الا لا استحل عن اروی حدیث واحدة

آقای خوئی(ره) به این عبارت اشکال می کنند؛ به این بیان که ابن فضال تفسیر را از پدر شنیده، نه از پسر؛ لذا مرجع در لا استحل روایة عنه به پدر بر می گردد؛ زیرا عین همین مطلب را کشی از ابن فضال راجع به پدر نقل کرده. آیا ممکن است ابن فضال تفسیر قران را یک بار از پدر شنیده باشد و یک بار از پسر!؟ چنین چیزی بعید است. لذا یکی از آن دو نقل باید مطابق با واقع نباشد و آن که مطابق با واقع است اینکه لا استحل روایة عنه از پدر است؛ چرا که او صاحب تفسیر است و در کتاب‌ها در فهارس نامی از تفسیر برای فرزند ذکر نشده است. بعد می فرمایند: درعین حال ما نمی توانیم ایشان را توثیق کنیم؛ زیرا همان حرف کشی(کذاب) کفایت می کند و تایید می شود به حرف نجاشی که فرموده طعن فیه و در نتیجه ایشان را رد می کند.

البته ایشان بیان دیگری هم دارند که روایت امام رضاعلیه‌السلام مربوط به پدر است نه فرزند. که این هم مشکلی را حل نمی کند؛ چرا که حسن بن علی بن ابی حمزه هم توسط کشی و هم توسط نجاشی تضعیف شده است.

مرحوم شوشتری صاحب قاموس در جواب این اشکال که «بعید است که ابن فضال تفسیر را یک بار از پدر شنیده باشد و یک بار از پسر (مرحوم مامقانی نیز این اشکال را کرده اند)» می‌فرمایند: با توجه به اینکه خود فرزند هم در طزیق این تفسیر می باشد، هیچ ایرادی ندارد که دو بار شنیده باشد.

جواب ایشان نه تنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه بر مشکل می افزاید؛ که ممکن است این مطلب راجع به فرزند باشد.

آیا راهی برای توثیق این شخص وجود دارد؟

1) یک راه می تواند کثرت روایات باشد. از ایشان در کتب اربعه 49 روایت نقل شده. حال این سوال پیش می‌آید که ایا بر این تعداد کثرت روایات صدق می کند و آیا کثرت روایات با توجه به تضعیف دو نفر از بزرگان کفایت می کند یا نه، کثرت روایت به منزله اصل می باشد و آنها به منزله دلیل؛ و اصل، دلیل حیث لا دلیل.

2) روایت اجلا از او. راویان بزرگی از ایشان روایت نقل می کنند که در بین آنها ابن ابی نصر می درخشد؛ که از شخصیت های بزرگ و از اصحاب اجماع می باشد. حال آیا این در توثیق ایشان کفایت می کند. و شاید همین وجه سبب شده که امثال مرحوم مجلسی اول تلاش کنند ایشان را توثیق کنند.

نظر مجلسی اول در مورد حسن بن علی بن ابی حمزه:

ایشان پس از انکه تضعیفات و جرح هائی که برحسن بن علی بن ابی حمزه وارد شده را نقل می کند، می فرماید:

و الظاهر أن الطعون باعتبار مذهبه الفاسد[2]

از نظر اعتقاد مشکل دارد، نه از جهت لسان (مبنای مرحوم خوئی نیز همین است که اگر صادق بودن شخصی در نقل ثابت شد، انحراف عقیده ضرر نمی‌زند؛ لذا بسیاری از عامه صادق القول هستند) لذا بزرگان ما از ایشان به جهت ثقه بودن درنقل روایت نقل کرده اند. علاوه بر این ایشان اصلا ائمهعلیهم‌السلام را ملاقات نکرده تا از آنها بدون واسطه روایت نقل کند و از کتاب و تقریرات دیگران نقل می کرد. و آن اصولی که ایشان از آنها نقل می کرده مرتب و منظم نبوده و کتاب های ایشان و امثال ایشان مرتب و منظم بوده است. لذا بزرگان از ایشان و امثال ایشان نقل می کردند و کاری هم نداشتند که ضعیف هست یا نیست.

نظر مرحوم محمد باقرهمدانی بهائی(متوفی1333) درمورد حسن بن علی بن ابی حمزه:

ایشان کتابی خطی دارند که هنوز چاپ نشده به نام روح الجوامع که در واقع مختصر الجوامع الرجالیه است، در الذریعه، ج11، ص246، این مطلب را می فرمایند که سنخ و نوع روایاتی که حسن بن علی بیان می کند (روایات مهدویت، ائمه اثنی عشر) دلالت برسلامت مذهب ایشان می کند و روایاتی هم از ایشان مطرح می کند. مانند :

1. حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ إِنَّ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ ع بِمَا وَقَعَ بِهِمْ مِنَ الْغَيْبَاتِ حَادِثَةٌ فِي الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاء.[3]

2. حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ‌ «1» بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي‌ «2» الْقَاسِمِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي‌ اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِر .[4]

جواب به مرحوم همدانی:

اولا که شما باید این حرف را راجع به پدر هم بزنید؛ درحالی که او از سران واقفیه می باشد و او این روایت را از پدر نقل می کند. ثانیا، ممکن است این روایت را قبل از انحرافش نقل کرده باشد. ثالثا، نقل روایت اعم از قبول آن روایت است.

سپس مرحوم همدانی روات یعنی کسانی که از حسن بن علی بن ابی حمزه نقل می کنند را ذکر می کند و بعد هم حرف مجلسی اول را نقل می کند که ایشان ثقه است و می فرماید: روایت امام رضاعلیه‌السلام هم راجع به پدر است.

نظر فرزند مامقانی:

ایشان این روایات را نقل کردند تا امر او را اصلاح کنند؛ در حالی که قابل اصلاح نیست. بعد از اتفاق اهل فن بر جرح ایشان، خود مرحوم مامقانی صاحب تنقیح در جلد20 حرف کشی، نجاشی و عیاشی را نقل کرده و می فرماید که این شخص تعدیل و توثیق نشده و ممدوح نشده؛ بلکه خود و پدرش مطعون می باشند.

مرحوم مامقانی می فرمایند: بعضی توهم کرده اند که این طعون مختص به پدر است و اشتباه کردند؛ بعد از اینکه هیچ منعی ندارد که هردو مورد طعن باشند. پس لازم است که روایات او ترک شود؛ زیرا لااقل ایشان واقفی است؛ پس غیرموثق است و ایشان را ضعیف می دانیم.

آقای مامقانی می فرمایدکه مجلسی ثانی(صاحب بحارالانوار) در کتاب الوجیزه ایشان را ضعیف می شمارد. علامه حلی در خلاصه و ابن داود نیز ایشان را در قسمت دوم(یعنی جزء ضعفا) می آورند. لذا اصلا وجهی برای قول مجلسی اول باقی نمی ماند.

تا اینجا سند روایت مورد بررسی قرار گرفت. چنانچه معلوم شد، سند دارای دو مشکل می باشد: یکی یوسف بن کلیب مجهول الحال و دیگری حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی که تضعیف شده است.


[1] . الخلاصة للحلي، ص213.
[2] - روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، ج‌14، ص: 94.
[3] - کمال الدین مرحوم صدوق، ج2، ص345، حدیث31.
[4] - عیون اخبار ارضاعلیه‌السلام.، ص35، باب6

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo