< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

94/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

ج) بررسی سند روایت:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُ‌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ

1. حضرت عبد العظیم حسنی

در جلالت، منزلت، وثاقت، علم و کمال این بزرگوار جای هیچ تردیدی نیست.

بیان مرحوم نجاشی:

قال النجاشي: عبد العظيم بن عبد الله بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب أبو القاسم له كتاب خطب أمير المؤمنين ع قال أبو عبد الله الحسين بن عبيد الله حدثنا جعفر بن محمد أبو القاسم قال حدثنا علي بن الحسين السعدآبادي قال حدثنا أحمد بن محمد بن خالد البرقي قال كان عبد العظيم ورد الري هاربا من السلطان و سكن سربا في دار رجل من الشيعة في سكة الموالي فكان يعبد الله في ذلك السرب و يصوم نهاره و يقوم ليله فكان يخرج مستترا فيزور القبر المقابل قبره و بينهما الطريق و يقول هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر ع فلم يزل يأوي إلى ذلك السرب و يقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شيعة آل محمد ص حتى عرفه أكثرهم فرأى رجل من الشيعة في المنام رسول الله ص قال له إن رجلا من ولدي يحمل من سكة الموالي و يدفن عند شجرة التفاح في باغ عبد الجبار بن عبد الوهاب و أشار إلى المكان الذي دفن فيه فذهب الرجل ليشتري الشجرة و مكانها من صاحبها فقال له لأي شي‌ء تطلب الشجرة و مكانها؟ فأخبره بالرؤيا فذكر صاحب الشجرة أنه كان رأى مثل هذه الرؤيا و أنه قد جعل موضع الشجرة مع جميع الباغ وقفا على الشريف و الشيعة يدفنون فيه فمرض عبد العظيم و مات رحمة الله عليه فلما جرد ليغسل وجد في جيبه رقعة فيها ذكر نسبه‌ فاذا فيها: أنا أبو القاسم عبد العظيم بن عبد الله بن علي بن الحسن بن زيد (بن علي) بن الحسن بن علي بن أبي طالب .[1]

عبدالعظیم، فرزند عبدالله، فرزند علی، فرزند حسن، فرزند زید، فرزند امام حسنعلیه‌السلام است. ایشان خطبه های امیرالمومنینعلیه‌السلام را جمع کرده است. آقای برقی می‌فرماید: حضرت عبدالعظیم از حکومت‌ها فراری بود لذا وارد ری شد و در منطقه‌ای به نام سکۀ الموالی در خانه یکی از شیعیان به شکل گمنام سکنی گزید، که شناسایی نشود و همیشه مشغول عبادت بود و شبانه به صورت گمنام قبری را که الان مقابل قبر ایشان است زیارت می کرد و می‌فرمود این قبر یکی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر استعلیهما‌السلام. ایشان در محل سکونتشان بودند تا این که خبر ایشان بین شیعیان پخش شد و اکثر شیعیان ایشان را شناختند که از فرزندان امام حسنعلیه‌السلام است و شبی هم یکی از شیعیان خواب پیامبرصلی‌الله علیه و آله را دید که فرمودند یکی از فرزندان من در سکۀ الموالی زندگی می‌کند و فوت می‌کند و نزد درخت سیب در باغ عبدالجبار به خاک سپرده می‌شود. شخصی که خواب را دید قصد خرید باغ را کرد و صاحب باغ علت را جویا شد و وی قضیه خوابش را تعریف کرد. صاحب باغ هم کوتاهی نکرد و زمین را وقف مقبره حضرت عبدالعظیم و شیعیان کرد. اما هنگام غسل دادن در جیب لباسشان، نام و نسب ایشان را پیدا کردند.

بیان روایتی راجع به عبدالعظیم :

ثم إن الصدوق روى عن علي بن أحمد، قال: حدثنا حمزة بن القاسم العلوي - رحمه الله - قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار عمن دخل على أبي الحسن علي بن محمد الهاديعلیه‌السلام، من أهل الري، قال: دخلت على أبي الحسن العسكري ع، فقال أين كنت؟ قلت زرت الحسين علیه‌السلام، قال: أما إنك لو زرت قبر عبد العظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين علیه‌السلام.

شخصی از اهل ری می‌گوید بر امام هادیعلیه‌السلام وارد شدم و ایشان سوال کردند کجا بودی؟ عرض کردم به زیارت امام حسینعلیه‌السلام مشرف شده بودم. امامعلیه‌السلام فرمودند: اگر در ری، عبدالعظیم را زیارت می‌کردی مثل زیارت سیدالشهداعلیه‌السلام بود.

نظر مرحوم خوییرحمه‌الله :

ایشان می‌فرماید ما شکی در جلالت ایشان نداریم.

و الذي يهون الخطب أن جلالة مقام عبد العظيم و إيمانه و ورعه غنية عن التشبث في إثباتها بأمثال هذه الروايات الضعاف.[2]

ایشان چند روایت راجع به فضیلت ایشان و زیارت ایشان نقل می‌کند ولی به این روایات اشکال می‌کنند مثل روایتی که امام هادیعلیه‌السلام به حماد می‌گویند: اگر سوالی داشتی از عبدالعظیم بپرس یا روایتی از امام رضاعلیه‌السلام که فرمودند: هرکس ایشان را زیارت کند ، بهشت بر او واجب می‌شود، که مرحوم خویی به این روایات اشکالات سندی و دلالی وارد می‌کند، و بعد می‌فرمایند این اشکالات موجب شک در شخصیت ایشان نمی‌شود و ایمان و ورع ایشان ما را از این روایات ضعیف بی‌نیاز می‌کند.

سهل بن زیاد

ایشان مورد اختلاف است و کرارا بیان کردیم کسی که هزاران روایت از او در کتب اربعه نقل شده است اصلا نیازی به تقویت ایشان نداریم و همین کثرت روایات کفایت می‌کند، البته اگر در مقام تضعیف کلمات محکمی باشد، به نظر ما تعارض می‌کند؛ ولی در مورد سهل بن زیاد چنین مشکلی نیست و به نظر ما مشکلی ندارد.

محمد بن احمد شیبانی

ایشان هیچ توثیقی ندارد و تنها مردی که هست ترحم شیخ صدوقرحمه‌الله بر ایشان است یعنی هر وقت نامی از ایشان می‌برند ، می‌گویند رحمۀ الله علیه یا رضی الله عنه؛ آیا صرف این عبارت کفایت در توثیق می‌کند یا نه؟ باید بر اساس مبنا بررسی شود که به نظر مرحوم مامقانیرحمه‌الله دلالت می‌کند. ایشان می‌فرماید: کمترین دلالت ترحم مثل شیخ صدوق بر ایشان، دلیل بر حسن ایشان است. ولی مبنای مرحوم خویی متفاوت است و در مقدمه می‌فرمایند ترحم بر فاسق هم جایز است و اثبات حسن یا وثاقت نمی‌کند.

آیا ایشان شیبانی است یا اسنانی؟ مرحوم وحید بهبهانی احتمال داده‌اند اسنانی است نه شیبانی، ولی به نظر ما ایشان همان شیبانی است.

و به نظر ما ترحم شیخ صدوقرحمه‌الله را نمی‌توان به راحتی از کنار آن گذشت و مبنای مرحوم مامقانی بعید نیست ، لذا نمی‌توان روایت را به خاطر توثیق نداشتن ایشان کنار گذاشت.

محمد بن ابی عبدالله کوفی

برخی گفته‌اند ایشان همان محمدبن جعفر بن عون است.

ایشان جمعا هفتاد و سه روایت دارد و می‌توان گفت اکثار روایت دارد ولی راجع به ایشان چیزی گفته نشده است. ایشان از سهل روایت نقل می‌کند و علی بن ابراهیم از ایشان روایت نقل می‌کند.

اگر بخواهیم ایشان را توثیق کنیم باید از یکی از این دو راه وارد شویم:

نقل علی بن ابراهیم در تفسیرشان از ایشان که گفتیم توثیق عام دارد و مبنای مرحوم خویی، پذیرفتن این توثیق عام است.

مبنای دوم اکثار روایت ایشان در کتب اربعه است، که ما این مبنا را می‌پذیریم.

به نظر ما ایشان مشکلی ندارد .

نتیجه :

مشکلی در سند نیست و مفاد روایت را که برچیده شدن پرونده و بساط ابلیس در زمان امام زمان است قبول می‌کنیم.

 

اما چگونه و به چه نحوی کار ابلیس تمام می‌شود؟ در این روایت آمده است که به واسطه سنگسار، در جای دیگری آمده به دست امام زمان ذبح می‌شود و جای دیگر آمده به دست حضرت رسول اللهصلی‌الله علیه و آله کشته می‌شود و روایت دیگری می‌گوید در جنگی با فرماندهی امیرالمومنینعلیه‌السلام کشته می‌شود. در این روایت این معنا که شیطان در زمان امام زمان کارش تمام می‌شود، به حد استفاضه یا تواتر معنوی می‌رسد؛ ولی نحوه به قتل رسیدن شیطان مورد اختلاف روایات است

 

روایت هفتم

الف) متن روایت:

سعد بن عبد الله: عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم الحضرمي، عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي، قال: سمعت أبا عبد اللهعلیه‌السلاميقول: «إبليس قال: أنظرني إلى يوم يبعثون، فأبى الله ذلك عليه، فقال: فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ* إِلى‌ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‌ فإذا كان يوم الوقت المعلوم ظهر إبليس لعنه الله في جميع أشياعه منذ خلق الله آدمعلیه‌السلامإلى يوم الوقت المعلوم، و هي آخر كرة يكرها أمير المؤمنينعلیه‌السلام ». قلت: و إنها لكرات؟ قال: «نعم، إنها لكرات و كرات، ما من إمام في قرن إلا و يكر في قرنه، و يكر معه البر و الفاجر في دهره، حتى يديل الله عز و جل المؤمن من الكافر، فإذا كان يوم الوقت المعلوم كر أمير المؤمنينعلیه‌السلام في أصحابه، و جاء إبليس في أصحابه، و يكون ميقاتهم في أرض من أراضي الفرات يقال لها (الروحاء) قريبا من كوفتكم، فيقتتلون قتالا لم يقتتل مثله منذ خلق الله عز و جل العالمين، فكأني أنظر إلى أصحاب أمير المؤمنينعلیه‌السلام قد رجعوا إلى خلفهم القهقرى مائة قدم، و كأني أنظر إليهم و قد وقعت بعض أرجلهم في الفرات، فعند ذلك يهبط الجبار عز و جل‌ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ[3] و رسول اللهصلی‌الله علیه و آله أمامه، بيده حربة من نور، فإذا نظر إليه إبليس رجع القهقرى ناكصا على عقبيه، فيقولون له‌ أصحابه: أين تريد و قد ظفرت؟ فيقول: إني أرى مالا ترون، إني أخاف الله رب العالمين، فيلحقه النبيصلی‌الله علیه و آله ، فيطعنه طعنة بين كتفيه، فيكون هلاكه و هلاك جميع أشياعه، فعند ذلك يعبد الله عز و جل و لا يشرك به شي‌ء، و يملك أمير المؤمنينعلیه‌السلام أربعا و أربعين ألف سنة، حتى يلد الرجل من شيعة عليعلیه‌السلام ألف ولد من صلبه ذكر، في كل سنة ذكر، و عند ذلك تظهر الجنتان المدهامتان، عند مسجد الكوفة و ما حوله بما شاء الله».

 


[1] - معجم ‌رجال‌ الحديث، ج10، ص46.
[2] - معجم رجال ‌الحديث، ج10، ص49.
[3] بقرة: 210.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo