< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

95/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بررسی شخصیت مقداد

10. پرچم‌داری مقداد در کلام واقدی:

واقدی به جریان حمله‌ی عیینه در سال ششم هجری اشاره‌ دارد:

جریان به این قرار است که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در بیرون مدینه در مکانی چندین شتر را نگهداری می‌کردند، عیینه به همراه پنجاه نفر به آنجا هجوم برده و پسر ابو ذر را کشتند و چند زن را اسیر گرفتند و بیست تا از آن شترها را بردند، جو ارعاب و وحشتی در مدینه ایجاد شد و مسئول آنجا شبانه خود را به مدینه رساند و فریاد زد: الفزع الفزع وقتی که فریاد زد، اولین کسی که از خانه بیرون آمد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بود و لباس رزم پوشیده بودند و اولین کسی که بعد از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بیرون آمد مقداد بود و لباس رزم پوشیده بود واسلحه‌ی او هم در دستش بود پس پیامبر پرچم را روی نیزه‌اش گذاشت و فرمود: حرکت کن تا نیروها هم به تو ملحق شوند مقداد گفت: به قصد شهادت حرکت کردم...

11. نقل ابن مسعود از اطاعت مقداد از پیامبرصلی‌الله علیه و آله:

در جنگ بدر صحنه‌ای را از مقداد دیدم که آن نزد من از هر آنچه در زمین هست محبوب‌تر است، پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله زمانی که عصبانی ‌شدند، صورت‌شان سرخ ‌شد ( علت ناراحتی پیامبر این بود که بعضی از اصحاب وقتی دیدند از متاع و کاروان قریش خبری نیست، گفتند ما جنگ نمی‌کنیم) مقداد در آن حال نزد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله آمد و گفت: بشارت دهم ای رسول الله که ما حرف بنی اسرائیل را به شما تکرار نمی‌کنیم، این را که به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله عرض کرد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله از کلام او مسرور شدند.

بخاری می‌گوید: چون مقداد این جمله را به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله گفت، چهره‌ی پیامبرصلی‌الله علیه و آله روشن گشت و مسرور شدند.

12. موضع مقداد در برابر غاصبان خلافت:

ایشان در جریان سقیفه موضع گیری صریحی در برابر غاصبان خلافت داشت.

و روى بإسناده، عن مفضل بن عمر قال: قال أبو عبد الله علیه‌السلام لما بايع الناس أبا بكر أتي بأمير المؤمنين علیه‌السلام ملببا ليبايع (إلى أن قال) و قال: أبو عبد الله علیه‌السلام كان المقداد أعظم الناس إيمانا تلك.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: چون مردم با ابو بکر بیعت کردند و امیر المومنین علیه‌السلام را به صورت ملبب ( یقه ایشان را گرفته) برای بیعت آوردند...و فرمودند: در آن موقع بالاترین مردم از جهت مرتبه ایمان مقداد بود.

ثُمَّ قَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ ارْجِعْ‌ عَنْ‌ ظُلْمِكَ‌ وَ تُبْ إِلَى رَبِّكَ وَ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ ابْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ وَ سَلِّمِ الْأَمْرَ لِصَاحِبِهِ الَّذِي هُوَ أَوْلَى بِهِ مِنْكَ فَقَدْ عَلِمْتَ مَا عَقَدَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي عُنُقِكَ مِنْ بَيْعَتِه‌...

ِ اتَّقِ اللَّهَ وَ بَادِرْ بِالاسْتِقَالَةِ قَبْلَ فَوْتِهَا فَإِنَّ ذَلِكَ أَسْلَمُ لَكَ فِي حَيَاتِكَ وَ بَعْدَ وَفَاتِكَ وَ لَا تَرْكَنْ إِلَى دُنْيَاكَ وَ لَا تَغُرَّنَّكَ قُرَيْشٌ وَ غَيْرُهَا فَعَنْ قَلِيلٍ تَضْمَحِلُّ عَنْكَ دُنْيَاكَ ثُمَّ تَصِيرُ إِلَى رَبِّكَ فَيَجْزِيكَ بِعَمَلِكَ وَ قَدْ عَلِمْتَ وَ تَيَقَّنْتَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع هُوَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ- فَسَلِّمْهُ إِلَيْهِ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ فَإِنَّهُ أَتَمُّ لِسَتْرِكَ وَ أَخَفُّ لِوِزْرِكَ فَقَدْ وَ اللَّهِ نَصَحْتُ لَكَ إِنْ قَبِلْتَ نُصْحِي‌ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور[1]

سپس مقداد بن اسود رضى اللَّه عنه برخاسته و گفت: اى أبو بكر از ستم و تجاوز دست بردار و از خدا بترس، و از اين كار توبه كن و در خانه‌ات بنشين و بر خطا و ستم خود گريه نما، و كار خلافت را به صاحب اصلى آن- كه از تو به آن سزاوارتر است- واگذار، تو خود از بيعتى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى حضرت علىّ از تو و ما و از ساير امّت گرفته باخبرى‌...

اى ابا بكر از خدا بترس، و اين جامه از تن بيرون نما، زيرا اين عمل به نفع دنيا و آخرت تو است، و فريب دنيا و وساوس جماعت قريش تو را به تباهى سوق ندهد، و اين را بدان كه بزودى زندگى دنيای تو سپرى گشته و بازگشت و مسیر تو به حضرت متعال است و همان جا تو را به سزاى اعمال و كارهايت برساند. و تو خود به يقين ميدانى كه علىّ بن أبى طالب شايسته‌تر به خلافت پس از پيامبر است، پس كار را به او واگذار، كه اين عمل به حفظ شرافت و احترامت نزديكتر، و در سبكى بار تو از گناه شايسته‌تر است! بخدا سوگند كه در خيرخواهى و نصيحت تو كوتاهى نكردم، پس آن را بپذير كه همه كارها به سوى خداوند بازگردانده مى‌شود.

ایشان پیرامون این موضع‌گیری اول با امیر المومنین علیه‌السلام مشورت کردند و حضرت نظر دادند و امام علیه‌السلام بیش از این ( قیام مسلحانه) را به آن‌ها اجازه نداد.

13. ثبات در ولایت و ایمان:

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُؤْمِنُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى يَرْفَعُهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ‌ إِنَّ سَلْمَانَ كَانَ مِنْهُ إِلَى ارْتِفَاعِ النَّهَارِ فَعَاقَبَهُ اللَّهُ أَنْ وُجِئَ فِي عُنُقِهِ حَتَّى صُيِّرَتْ كَهَيْئَةِ السِّلْعَةِ حَمْرَاءَ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ كَانَ مِنْهُ إِلَى وَقْتِ الظُّهْرِ فَعَاقَبَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ سَلَّطَ عَلَيْهِ عُثْمَانَ حَتَّى حَمَلَهُ عَلَى قَتَبٍ وَ أَكَلَ لَحْمَ أَلْيَتَيْهِ وَ طَرَدَهُ عَنْ جِوَارِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله فَأَمَّا الَّذِي لَمْ يَتَغَيَّرْ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله حَتَّى فَارَقَ الدُّنْيَا طَرْفَةَ عَيْنٍ فَالْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ لَمْ يَزَلْ قَائِماً قَابِضاً عَلَى قَائِمِ السَّيْفِ عَيْنَاهُ فِي عَيْنَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام يَنْتَظِرُ مَتَى يَأْمُرُهُ فَيَمْضِي‌[2]

امام صادق علیه‌السلام در مورد مقداد در این روایت چنین می‌فرمایند:

اما کسی که از زمان رحلت رسول الله صلی‌الله علیه و آله تا لحظه‌ای که دنیا را مفارقت کرد، هیچ تغییری نکرد پس او مقداد بن اسود که ایستاده و شمشیر به دست چشم در چشم امیر المومنین علیه‌السلام منتظر فرمان آن حضرت بود.

وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْإِيَادِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَنْزِلَةِ أَلِفٍ فِي الْقُرْآنِ لَا يَلْزَقُ بِهَا شَيْ‌ء[3] .

امام خمینی رحمه‌الله بیانی دارند که میزان در افراد حال فعلی آن‌ها است. ریشه این کلام از مقداد است:

و الله لا اشهد لاحد انه من اهل الجنة حتی اعلم ما یموت علیه فانی سمعت عن النبی صلی‌الله علیه و آله یقول: لقلب ابن آدم اسرع انقلابا من القدر اذا استجمع الغلیان.

به خدا قسم نمی‌توان برای احدی بهشت را شهادت داد تا زمانی که دانسته شود بر چه فوت می‌شود. پس از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمود: قلب فرزند آدم در انقلاب و دگرگونی از دیگی که به غلیان و جوشیدن افتاده سریع‌تر است.

لذا در مورد شخص نمی‌توان به سابقه و گذشته او قضاوت کرد و چه بسیار بودند افرادی که مسیر صحیح را رها کرده و به انحراف رفتند همچون عمران بن حطان که از طرفداران امام علیه‌السلام بود تا اینکه با زنی از خوارج ازدواج کرد. به او گفته شد: زن تو خارجی گفت: او را راهنمائی می‌کنم. ولی آن زن در او تاثیر گذاشت و او را علیه امیر المومنین علیه‌السلام بار آورد، تا جائی که ابن ملجم را که از جانب پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله لقب شقی‌ترین را گرفت، به تقوی یاد می‌کند.

ای تقی با این ضربت جز خدا و رضوان خدا مقصودت نبود.

و روى الشيخ المفيد (قدس سره) أيضا بإسناده، عن الحارث قال: سمعت عبد الملك بن أعين يسأل أبا عبد الله علیه‌السلام فلم يزل يسأله حتى قال فهلك الناس إذا؟ فقال: إي و الله يا بن أعين هلك الناس أجمعون قلت: أهل الشرق و الغرب؟ قال إنها فتحت على الضلال، أي و الله هلكوا إلا ثلاثة نفر: سلمان الفارسي و أبو ذر و المقداد و لحقهم عمار و أبو ساسان الأنصاري و حذيفة و أبو عمرة فصاروا سبعة

حارث گوید: مالک بن اعین از امام صادق علیه‌السلام سؤالاتی را مطرح کرد تا به این سوال رسید که آیا مردم در این هنگام هلاک شدند؟ امام علیه‌السلام فرمودند: به خدا قسم ای پسر اعین مردم همگی هلاک شدند. گفتم: اهل مشرق و مغرب؟ فرمودند: فتح شد بر گمراهی ( فتوحات مورد تایید ائمه علیهم‌السلام نبوده)، به خدا قسم هلاک شدند مگر سه نفر: سلمان فارسی و ابو ذر و مقداد و به آن‌ها ملحق شدند عمار و ابو ساسان انصاری (باید ابو سنان باشد) و حذیفه و ابو عمره پس هفت نفر گردیدند.

و بإسناده عن عبد العزيز القراطيسي قال: دخلت على أبي عبد الله علیه‌السلام فذكرت له شيئا من أمر الشيعة و من أقاويلهم فقال: يا عبد العزيز، الإيمان عشر درجات بمنزلة السلم له عشر مراقي و ترتقي منه مرقاة بعد مرقاة فلا يقولن صاحب الواحدة لصاحب الثانية لست على شي‌ء، و لا يقولن صاحب الثانية لصاحب الثالثة لست على شي‌ء، حتى انتهى إلى العاشرة قال: و كان سلمان في العاشرة و أبو ذر في التاسعة، و المقداد في الثامنة

عبد العزیز قراطیسی گوید: بر امام صادق علیه‌السلام وارد شدم و برای ایشان از امر شیعه و از گفتارهای آن‌ها ذکر کردم، امام علیه‌السلام فرمودند: ای عبد العزیز، ایمان دارای ده درجه است که به منزله‌ی نردبان که ده پله دارد که از آن پله به پله بالا می‌روی، می‌باشد، پس صاحب اول به صاحب دوم نمی‌گوید تو بر چیزی نیستی و همین طور صاحب دوم به صاحب سوم نمی‌گوید تو بر چیزی نیستی، تا به دهمین منتهی شود، فرمودند: سلمان در دهمین مرتبه ایمان است و ابو ذر در نهمین آن و مقداد در هشتمین آن.

14. وجوب ولایت مقداد بر مؤمنان:

عن الأعمش[4] عن جعفر بن محمد علیهما‌السلام قال: هذه شرائع الدين الى ان قال عليه السلام: و الولاية للمؤمنين الذين لم يغيروا و لم يبدلوا بعد نبيهم صلی‌الله علیه و آله واجبة مثل سلمان الفارسي و أبي ذر الغفاري و المقداد بن الأسود الكندي و عمار بن ياسر و جابر بن عبد الله الأنصاري و حذيفة بن اليمان و أبي الهيثم بن التيهان و سهل بن حنيف و أبي أيوب الأنصاري و عبد الله بن الصامت و عبادة بن الصامت و خزيمة بن ثابت ذي الشهادتين و أبي سعيد الخدري و من نحى نحوهم و فعل مثل فعلهم، و الولاية لاتباعهم و المقتدمين بهم و بهداهم واجبة.[5]

در خبر اعمش از حضرت صادق علیه‌السلام نقل مي‌كند كه فرمود:

و ولايت مؤمنينى كه تغيير و تبديلى پس از پيامبر اكرم صلی‌الله علیه و آله بوجود نياورده‌اند لازم است مانند سلمان فارسى و ابو ذر غفارى و مقداد بن اسود كندى و عمار بن ياسر و جابر بن عبد اللَّه انصارى و حذيفة بن يمان و ابى الهيثم بن التيهان و سهل بن حنيف و ابو ايوب انصارى و عبد اللَّه بن صامت و عبادة بن صامت و خزيمة بن ثابت ذو الشهادتين و ابى سعيد خدرى و هر كس که راه اينها را رفته باشد و كردارش شبيه آنها، و ولايت پيروان و اقتداكنندگان به ايشان و هدايتشان لازم و واجب است.

15. استدلال امیرالمؤمنینعلیه‌السلام برای حقانیت خود بر عملکرد مقداد:

امام علی علیه‌السلام برای اثبات حقانیت خود به مخالفت مقداد استدلال می‌کند:

َ فَقَالَ عَلِيٌّ علیه‌السلام أَمَّا مَا ذَكَرْتَ‌ مِنْ‌ حَدِيثِ‌ النَّبِيِّ صلی‌الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالٍ أَ فَكُنْتُ مِنَ الْأُمَّةِ أَوْ لَمْ أَكُنْ قَالَ بَلَى قَالَ وَ كَذَلِكَ الْعِصَابَةُ الْمُمْتَنِعَةُ عَلَيْكَ مِنْ سَلْمَانَ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ وَ ابْنِ عُبَادَةَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ الْأَنْصَار[6]

على علیه‌السلام فرمود: اينكه حديث پيغمبر صلی‌الله علیه و آله را ياد كردى: خدا امتم را بر ضلالت متفق نمى‌كند درست ولى بگو بدانم من از امت نبودم؛ آن دسته‌اى كه با تو مخالفت كردند چون سلمان و عمار و ابى ذر و مقداد و قيس بن عباده و حزب او از انصار چطور.

16. اشتیاق بهشت به دیدار مقداد:

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: منزله‌ی مقداد در این امت همچون منزله الف در قرآن است که به آن چیزی ملحق نمی‌شود.[7]

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ عِيسَى بْنِ حَمْزَةَ قَالَ‌ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام الْحَدِيثُ الَّذِي جَاءَ فِي الْأَرْبَعَةِ قَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ الْأَرْبَعَةُ الَّتِي اشْتَاقَتْ إِلَيْهِمُ الْجَنَّةُ قَالَ نَعَمْ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ قُلْتُ فَأَيُّهُمْ أَفْضَلُ قَالَ سَلْمَانُ ثُمَّ أَطْرَقَ ثُمَّ قَالَ عَلِمَ سَلْمَانُ عِلْماً لَوْ عَلِمَهُ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ كَفَر[8] .

عیسی بن حمزه گوید: گفتم به امام صادق علیه‌السلام حدیثی که در مورد چهار نفر آمده فرمودند: کدام گفتم: چهار نفری که بهشت مشتاق آنان است فرمودند: بله آنها سلمان، ابو ذر غفاری و مقداد و عمار گفتم: کدامیک افضل است؟ فرمودند: سلمان.

 

 


[1] الاحتجاج طبرسی، ج1، ص77.
[2] الاختصاص، ص9.
[3] الاختصاص، ص10.
[4] او سلیمان بن مهران و دماوندی است و نزد طرفین مقبول است و از طرفداران اهل بیت علیهم‌السلام است و زیارت امام حسین علیه‌السلام را نقل می‌کند و در موررد ایشان نقل شده است که از او خواستند در مورد مذمت امیر المومنین علیه‌السلام. روایت نقل کند، وقتی نامه به دست او رسید آن را به بز داد که بخورد و خورد و چون از او خواسته شد جوابی برای امیر بده چنین برای او نوشت: اگر همه‌ی دنیا مذمت علی شود به تو سودی نمی‌رساند و اگر همه‌ی دنیا مدح علی شد به تو ضرری نمی‌رساند، فکر خودت باش
[5] بحار الانوار، ج22، ص325.
[6] بحار الانوار، ج29، ص4.
[7] . معجم رجال الحدیث، ج18، ص320.
[8] الاختصاص، ص12.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo