< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

95/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصحاب امام زمان در زمان ظهور

ادامه بررسی روایات مربوط به حمران

11. وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبَانٍ‌ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ:

«كَأَنِّي‌ بِحُمْرَانَ‌ بْنِ‌ أَعْيَنَ وَ مُيَسِّرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيز يَخْبِطَانِ‌ النَّاسَ بِأَسْيَافِهِمَا بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَة[1]

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: گویا می‌بینم حمران بن اعین و میسر بن عبد العزیز به شمشیر مخالفان را بین صفا و مروه می‌زنند.

در مورد این روایت بحث شد که این روایت را عقیقی نقل می‌کند و مرحوم علامه‌ی حلی اولین کسی است که این روایت را نقل می‌کند، و بحث شد که آیا حمران بن اعین است یا نجم بن اعین؟ هر دو را بحث کردیم امّا «نجم» چنین اسمی نداریم و در مورد حمران به تفصیل بحث شد. و حال به بررسی نام دومی که در این روایت آمده است، می‌پردازیم.

میسر بن عبد العزیز

ایشان از شخصیت‌های بزرگ اسلام هستند، مرحوم شیخ طوسی ایشان را جزء اصحاب امام باقر علیه‌السلام و گاهی جزء اصحاب امام صادق علیه‌السلام شمردند و فرمودند: بیاع الزطی زط: جنس من السودان او الهنود ایشان ظاهرا فروشنده‌ی لباس‌های سودانی‌ها یا هندی‌ها بوده زط: جیل من الهند نسلی از هند است معرب جت بالاخره ایشان لباس فروش بود. مرحوم کشی نقل می‌کند از علی بن الحسن که گفته‌اند: ان المیسر کان کوفیا و کان ثقة

در مورد ایشان امام باقر علیه‌السلام خوابی دیده است و در روایتی امام صادق علیه‌السلام خوابی دیده‌اند شاید اشتباه در نسخ باشد چون از هر دو این روایت نقل شده است که مضمون خواب این است که ایشان را از نجات یافتگان دیده‌اند، در سختی‌ها وارد می‌شوند ولی اهل نجات هستند.

روایات مربوط به میسر بن عبد العزیز:

1. جعفر بن محمد قال حدثني علي بن الحسن بن فضال عن أخويه: محمد و أحمد. عن أبيهم عن ابن بكير عن ميسر بن عبد العزيز قال: قال لي أبو عبد الله (عليه السلام) رأيت كأني على جبل فيجي‌ء الناس فيركبونه فإذا كثروا عليه تصاعد بهم الجبل فينتثرون عنه فيسقطون فلم يبق معي إلا عصابة يسيرة أنت منهم و صاحبك الأحمر يعني عبد الله بن عجلان.

ميسر بن‌ عبد العزيز گفت: حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود در خواب ديدم مثل اينكه بالاى كوهى هستم مردم بر فراز اين كوه بالا مى‌آيند همين كه زياد ميشوند كوه آنها را بالا مى‌برد و پرت مي‌كند به زمين مى‌افتند جز چند نفر با من باقى نماندند تو يكى از آنها بودى و دوستت عبد اللَّه بن عجلان.

گفته نشود که راوی روایت خود میسر است و این دور است چون وثاقت ایشان از طرق دیگر برای ما ثابت است.

2. حمدويه بن نصير قال حدثنا محمد بن عيسى عن النضر بن سويد عن يحيى الحلبي عن ابن مسكان عن زرارة: عن أبي جعفرعلیه‌السلام قال: رأيت كأني على رأس جبل و الناس يصعدون عليه من كل جانب حتى إذا كثروا عليه تطاول بهم في السماء و جعل الناس يتساقطون عنه من كل جانب حتى لم يبق عليه منهم إلا عصابة يسيرة يفعل ذلك خمس مرات و كل ذلك يتساقط الناس عنه و تبقى تلك العصابة عليه أما أن ميسر بن عبد العزيز و عبد الله بن عجلان في تلك العصابة فما مكث بعد ذلك إلا نحوا من سنتين حتى هلك صلوات الله عليه.[2]

زراره از حضرت باقر علیه‌السلام نقل كرد كه فرمود در خواب ديدم گويا بر قله كوهى بودم كه مردم از چهار طرف بالا مى‌آمدند تا پر از جمعيت شد اين جمعيت را بآسمان بردند و از هر طرف به زمين مي‌انداختند، جز چند نفرى. اين كار تا پنج مرتبه تكرار شد در هر مرتبه همه مى‌افتادند همان چند نفر باقى ميماندند. ميسر بن‌ عبد العزيز و عبد الله بن عجلان جزء اين چند نفر باقيمانده بودند. پس از اين جريان حضرت باقر عليه السلام بيش از دو سال زندگى نكرد.

3. ابن مسعود قال حدثنا عبد الله بن محمد بن خالد قال حدثني الوشاء عن بعض أصحابنا عن ميسر عن أحدهما قال قال لي: يا ميسر إني لأظنك وصولا لقرابتك قلت: نعم جعلت فداك لقد كنت في السوق و أنا غلام و أجرتي درهمان و كنت أعطي واحدا عمتي و واحدا خالتي فقال أما و الله لقد حضر أجلك مرتين كل ذلك يؤخره. ابو عمرو كشّى روايت كرده است كه امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام روزى باو فرمود:

فكر مي‌كنم تو نسبت به خويشانت مهربانى مي‌كنى؟ گفت آرى فدايت شوم من كودك بودم و در بازار شاگردى ميكردم و روزى دو درهم مزد مي‌گرفتم، يك درهم آن را به عمه‌ام مي‌دادم و درهم ديگر را به خاله‌ام، امام عليه السّلام فرمود: بدان كه بخدا سوگند تاكنون دو بار يا بيشتر اجلت فرا رسيده و هر بار خداوند سبحان به جهت آن صله رحم كه تو مينمودى آن را تأخير انداخته.

4. إبراهيم بن علي الكوفي قال حدثنا إسحاق بن إبراهيم الموصلي عن يونس عن حنان و ابن مسكان عن ميسر قال دخلنا على أبي جعفر علیه‌السلام و نحن جماعة فذكروا صلة الرحم و القرابة فقال أبو جعفر علیه‌السلام يا ميسر أما إنه قد حضر أجلك غير مرة و لا مرتين كل ذلك يؤخر الله بصلتك قرابتك

میسر گوید: بر امام باقر علیه‌السلام وارد شدیم و ما جماعتی بودیم پس سخن از صله‌ی رحم به میان آمد، امام باقر علیه‌السلام فرمودند: ای میسر بیش از یک بار اجل تو فرا رسید نه دو دفعه همه‌ی آن را خداوند به جهت صله‌ی رحم تو به تاخیر انداخت.

5. روى محمد بن يعقوب بسنده الصحيح، عن ميسر، عن أبي جعفر علیه‌السلام، قال: قال لي: أ تخلون و تتحدثون و تقولون ما شئتم؟ فقلت إي و الله إنا لنخلو و نتحدث و نقول ما شئنا فقال: أما و الله لوددت أني معكم في بعض تلك المواطن أما و الله إني لأحب ريحكم و أرواحكم و إنكم على دين الله و دين ملائكته، فأعينوني بورع و اجتهاد

ميسّر گفت: امام باقر عليه السّلام بمن فرمود: آيا شما خلوت مي‌كنيد و با هم گفتگو مي‌نمائيد و آزادانه هر چه را بدان عقيده داريد متذكّر مي‌شويد (یعنی سخن ما را مطرح می‌کنید)، عرض كردم: آرى به خدا چنين است ما گرد هم مى‌نشينيم و در مجلسى كه خالى از بيگانگان و مخالفان است اجتماع مي‌كنيم و از ویژگی‌های شيعه هر چه بخواهيم بيان مي‌نمائيم، فرمود: همانا به خدا من آرزو دارم كه با شما در آن مجالس شركت كنم، آرى به خدا سوگند من بوى شما و نسيم شما يعنى عقائد و اقوال شما را دوست دارم، و شمائيد كه دين خدا و دين فرشتگان حق را دارا هستيد، پس مرا به ورع و پرهيزكارى و كوشش در طاعات يارى كنيد.

6. و روى بسنده الصحيح أيضا عنه، قال: دخلت على أبي عبد الله علیه‌السلام، فقال كيف أصحابك؟ (إلى أن قال) قلت و الله لنحن عندهم أشر من اليهود و النصارى و المجوس و الذين أشركوا فقال: أما و الله لا يدخل النار منكم اثنان، لا و الله و لا واحد، الحديث.

میسر گوید: بر امام صادق علیه‌السلام وارد شدم پس فرمودند: دوستان و رفقایت چطوراند؟ تا اینکه می‌گوید: گفتم: به خدا قسم ما نزد آن‌ها از یهود و نصارا و مجوس و مشرکین بدتر هستیم پس فرمودند: به خدا قسم داخل آتش نمی‌شود از شما دو نفر، نه به خدا قسم و نه یک نفر...

نتیجه

ایشان از جهت عقیده سالم است، عقیده‌ی او همان دین خدا و ملائکه است و از جهت عاقبت هم اهل بهشت است و از کسانی است که با ثبات است و مصداق آیه‌ی شریفه‌ی «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» می‌باشد، با دوستان ، آشنایان و اقوام مهربان و اهل احسان اما در مقابل دشمنان محکم و قاطع بود و دشمنان نیز نسبت به او حساس هستند و چنین شخصیتی شایستگی آن را دارد که همانطور که در روایت بیان شد، در ابتدای ظهور جزء فرماندهان امام زمان می‌باشد و با دشمنان و نواصب سر جنگ خواهد داشت.

حضرت عیسی علیه‌السلام

در مورد ایشان در روایات چنین آمده است که ایشان بعد از ظهور از آسمان فرود می‌آید، روایات عامه تاکید دارد که محل فرود ایشان بیت المقدس است ولی ظاهرا همان مسجد الحرام می‌باشد چون تا فرود می‌آیند، مشغول طواف و اعمال می‌شوند در حالی که بیت المقدس طواف و اعمال ندارد.

اصل مهدویت از زمان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله مطرح بود به طوری که قابل انکار نبود از این رو معاویه که دشمن اهل بیت علیهم‌السلام بود، سعی می‌کرد که مسیر آن را عوض کند و این قضیه‌ی ((لا مهدی الا عیسی) از ایشان است، تلاش می‌کرد چنین القا کند که آن مهدی موعود که قابل انکار هم نیست، ربطی به اهل بیتعلیهم‌السلام ندارد و آن یکی از انبیاء است و به تبع او دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام نیز چنین ترویج کردند، آنچنان کارهای حضرت عیسی علیه‌السلام در زمان ظهور بها می‌دهند و بزرگ می‌کنند که گویا محوریت با حضرت عیسیعلیه‌السلام است و حضرت مهدی در حاشیه است، همه کار دست ایشان است و تا ایشان هست امن و امان است و با رحلت ایشان دوباره اوضاع هرج و مرج می‌شود.

ما ان‌شاء‌الله در سال تحصیلی آینده به بررسی روایات حضرت عیسی علیه‌السلام می‌پردازیم و الآن به بیان جریان این جمله‌ی معاویه می‌پردازیم. مرحوم والد ما جریان آن را در جلد اول الشیعة و الرجعة از کتاب فتن ابن طاووس نقل می‌کند، ایشان تصریح دارند که روایات کتاب فتن را از سه کتاب اهل سنت نقل می‌کند و در کشف الغمه جلد دوم نیز این جریان آمده است و نقل‌های کشف الغمه معمولا به نقل از اهل سنت است. جریان آن چنین آمده است:

وَ حَدَّثَ الزُّبَيْرُ عَنْ رِجَالِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ‌ أَنَ‌ مُعَاوِيَةَ أَقْبَلَ‌ عَلَيْهِ وَ عَلَى بَنِي هَاشِمٍ فَقَالَ إِنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْتَحِقُّوا الْخِلَافَةَ كَمَا اسْتَحْقَقْتُمُ النُّبُوَّةَ وَ لَا يَجْتَمِعَانِ لِأَحَدٍ حُجَّتُكُمْ فِي الْخِلَافَةِ شُبْهَةٌ عَلَى النَّاسِ تَقُولُونَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ النَّبِيِّ ص فَمَا بَالُ خِلَافَةِ النَّبِيِّ ص فِي غَيْرِنَا وَ هَذِهِ شُبْهَةٌ لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا الْخِلَافَةُ فَتَنْقَلِبُ فِي أَحْيَاءِ قُرَيْشٍ بِرِضَا الْعَامَّةِ وَ شُورَى الْخَاصَّةِ فَلَمْ يَقُلِ النَّاسُ لَيْتَ بَنِي هَاشِمٍ وَلَّوْنَا وَ لَوْ أَنَّ بَنِي هَاشِمٍ وَلَّوْنَا لَكَانَ خَيْراً لَنَا فِي دُنْيَانَا وَ آخِرَتِنَا فَلَا هُمْ حَيْثُ اجْتَمَعُوا عَلَى غَيْرِكُمْ تَمَنَّوْكُمْ وَ لَوْ زَهَدْتُمْ فِيهَا أَمْسِ لَمْ يُقَاتِلُوا عَلَيْهَا الْيَوْمَ وَ أَمَّا مَا زَعَمْتُمْ أَنَّ لَكُمْ مَلِكاً هَاشِمِيّاً وَ مَهْدِيّاً قَائِماً فَالْمَهْدِيُّ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع وَ هَذَا الْأَمْرُ فِي أَيْدِينَا حَتَّى نُسَلِّمَهُ إِلَيْهِ وَ لَعَمْرِي لَئِنْ مَلَكْتُمُونَا مَا رَائِحَةُ عَادٍ وَ صَاعِقَةُ ثَمُودَ بِأَهْلَكَ الْيَوْمَ مِنْكُمْ لَنَا ثُمَّ سَكَتَ

فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا نَسْتَحِقُّ الْخِلَافَةَ بِالنُّبُوَّةِ فَنَعَمْ فَإِذَا لَمْ نَسْتَحِقَّهَا بِهَا فَبِمَ تَسْتَحِقُّهَا وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ لَا يَجْتَمِعَانِ لِأَحَدٍ فَأَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى‌ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَالْكِتَابُ‌ النُّبُوَّةُ وَ الْحِكْمَةُ السُّنَّةُ وَ الْمُلْكُ الْخِلَافَةُ وَ نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِيمَ أَمْرُ اللَّهِ فِينَا وَ فِيهِمْ وَ السُّنَّةُ لَنَا وَ لَهُمْ جَارِيَةٌ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ حُجَّتَنَا مُشْتَبِهَةٌ فَوَ اللَّهِ لَهِيَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ وَ أَنْوَرُ مِنْ نُورِ الْقَمَرِ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ شَيْ‌ءٌ عَطَفَكَ وَ صَعَّرَكَ‌ قَتْلُنَا أَخَاكَ وَ جَدَّكَ وَ أَخَاهُ وَ خَالَكَ فَلَا تَبْكِ عَلَى أَعْظَمِ حَائِلَةٍ وَ أَرْوَاحِ أَهْلِ النَّارِ وَ لَا تَغْضَبَنَّ لِدِمَاءٍ أَحَلَّهَا الشِّرْكُ وَ وَضَعَهَا فَأَمَّا تَرْكُ النَّاسِ أَنْ يَجْتَمِعُوا عَلَيْنَا فَمَا حُرِمُوا مِنَّا أَعْظَمُ مِمَّا حُرِمْنَا مِنْهُمْ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا زَعَمْنَا أَنَّ لَنَا مَلِكاً مَهْدِيّاً فَالزَّعْمُ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى شِرْكٌ قَالَ تَعَالَى‌ زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا وَ كُلٌّ يَشْهَدُ أَنَّ لَنَا مَلِكاً وَ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَبَعَثَ اللَّهُ لِأَمْرِهِ مِنَّا مَنْ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً لَا تَمْلِكُونَ يَوْماً وَاحِداً إِلَّا مَلَكْنَا يَوْمَيْنِ وَ لَا شَهْراً إِلَّا مَلَكْنَا شَهْرَيْنِ وَ لَا حَوْلًا إِلَّا مَلَكْنَا حَوْلَيْنِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ الْمَهْدِيَّ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فَإِنَّمَا يَنْزِلُ عِيسَى عَلَى الدَّجَّالِ فَإِذَا رَآهُ يَذُوبُ كَمَا تَذُوبُ الشَّحْمَةُ وَ الْإِمَامُ مِنَّا رَجُلٌ يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَ لَوْ شِئْتُ سَمَّيْتُهُ وَ أَمَّا رِيحُ عَادٍ وَ صَاعِقَةُ ثَمُودَ فَإِنَّهُمَا كَانَا عَذَاباً وَ مُلْكُنَا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَحْمَة[3]

و ديگر زبير حديث كند از رجال خود كه ايشان حديث كرده‌اند از ابن عباس كه يك روزى معاويه غاويه روى آورد بر او و بر بنى هاشم و گفت: شما آن داعيه داريد كه مستحق خلافت شويد همچنان كه مستحق نبوت شديد و حال آنكه هر دو آن براى احدى جمع نمي‌شود.

بحث شما در خلافت محض شبهه‌اي است بر مردم كه شما مي‌گوئيد كه ما اهل بيت پيغمبريم. پس چگونه خلافت نبى در غير ما صورت گيرد، اين شبهه‌اي شبه حق است.

اما انتقال خلافت در خانواده قريش به رضاى عامه و مشورت خاصه بود و مردم نمي‌گويند كه كاش بنى هاشم والى و حاكم ما ‌بودند، و اگر بنى هاشم والى ما ‌بودند، كار دنيا و آخرت ما بهتر بود، پس چنان نيست كه مردم بر ما اجتماع نمايند و آرزوى شما داشته باشند، و اگر شما امر خلافت را ترك كنيد، امروز كسى را با شما جنگى نيست.

و اما آنچه زعم شما است كه از شما سلطان هاشمى و مهدى‌ قائم پیدا خواهد شد، آن مهدى‌ عيسى بن مريمعلیه‌السلام است و اين امر در دست ما خواهد بود، تا به او تسليم كنيم، و به جان من سوگند كه اگر شما و اهل بیت‌تان رايحه عاد و صاعقه ثمود را مالك شويد، امروز ملك از آن ما است و رحمت است. اين را گفت و ساكت شد.

آنگاه ابن عباس گفت: آنچه گفتى در استحقاق نبوت و خلافت اگر ما مستحق خلافت نيستيم بواسطه نبوت، پس كيست؟

و اما آنكه مي‌گوئى كه نبوت و خلافت جمع نمي‌شود براى أحدى، پس قول حق جل و علا را چه ميگوئى كه‌ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً پس كتاب نبوتست و حكمت سنت و ملك خلافت، و ما آل ابراهيم پيغمبريم، أمر الهى در ميان ما و ايشان جارى است، سنت از آن ما است و جور جاريه از آن ايشان.

و آنگاه مى‌گوئى كه حجت ما مشتبه است و اللَّه كه آن روشن‌تر از ضوء شمس است و ظاهر ترا از نور قمر، و تو هم مى‌دانى آن را و ليكن دامن از آن درچيده، و روى از آن گردانيده بواسطه كشتن ما برادر و جد و برادر جد و خال ترا و نزاع تو با ما براى ازواج أهل نار است كه شرك‌ خون ايشان را حلال ساخته بود، و قتل در محل خود وقوع يافته.

و اما آنكه مردم ما را ترك كرده‌اند و بما اجتماع و اتفاق نمى‌كنند محرومى ايشان از ما بيشتر است از محرومى ما از ايشان.

و اما آنكه مى‌گوئى كه زعم ما آنست كه ما را ملكى باشد مهدى لقب زعم در كتاب الهى شرك است كما قال اللَّه تعالى: زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا و همه كس شاهد است كه ما را ملك و سلطنت خواهد بود و اگر چه باقى نماند از دنيا مگر يك روز كه حق سبحانه و تعالى برخواهد انگيخت از براى اين امر از ما كسى را كه پر گرداند زمين را از داد و عدل همچنان كه پر شده باشد از جور و ظلم ايشان سلطنت نكنند يك روز را مگر كه ما دو روز خواهيم كرد؛ و حکومت نكنند ايشان يك ماه، مگر ما دو ماه و حکومت نكنند ايشان يك سال، مگر ما دو سال.

و اما آنكه مى‌گوئى كه مهدى عيسى بن مريم است عيسى نزول اجلال خواهد فرمود بر دجال كه او چون عيسى را ببيند بگدازد چنانچه گداخته مى‌شود شحم و امام از ما مردى خواهد بود كه عيسى بن مريم بوى اقتدا كند، و در عقب او نماز بگذارد و اگر خواهم نامش بگويم.

و اما ريح عاد و صاعقه ثمود آن هر دو عذاب الهى‌اند، و پادشاه ما الحمد للَّه كه محض رحمت حق خواهد بود.

 


[1] مختصر البصائر، ص110.
[2] رجال کشی، ص243.
[3] کشف الغمه، ج1، ص424.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo