< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

95/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع :اصحاب امام زمان در دوران غیبت کبری

حضرت خضر علیه‌السلام

ادامه بیان مرحوم طبسی پیرامون حضرت خضرعلیه‌السلام:[1]

و في الاصابة ج 1 ص 430 باسناده عن محمد بن اسحاق و بعض أهل الكتاب: انه أرسل الى قومه فاستجابوا له و نصر هذا القول أبو الحسن الرماني ثم ابن الجوزي. و قال الثعلبي: هو نبي على جميع الأقوال معمر محجوب عن الأبصار و فيها ص 431 و مما يستدل به على نبوته ما أخرجه عبد بن الحميد من طريق ربيع بن أنس قال: قال موسى- لما لقي الخضر-: «السلام عليك يا خضر» فقال: «و عليك السلام يا موسى» قال: «و ما يدرك اني موسى؟» قال: «أدراني بك الذي أدراك بي».

و في تفسير النيسابوري ص 8 في هامش تفسير الطبري: روي ان موسى لما وصل اليه قال: (السلام عليك) فقال: (و عليك السلام يا نبي بني اسرائيل) فقال: من عرفك هذا؟ قال: الذي بعثك إلي.

«و أما سبب طول عمره»: فقد ذكر في الاصابة ج 1 ص 431 بمثل ما ذكرنا عن الحافظ الكراچكي في كنزه و ذكر باسناده عن معتمر بن سليمان عن أبي جعفر عن أبيه عليهما السلام انه سئل عن ذي القرنين فقال: كان عبدا من عباد اللّه صالحا و كان من اللّه بمنزلة ضخم و كان قد ملك بين المشرق و المغرب و كان له خليل من الملائكة يقال له «رفائيل» و كان يزوره فبينما هما يتحدثان إذ قال له: حدثني كيف عبادتكم في السماء فبكى و قال: و ما عبادتكم عند عبادتنا ان في السماء لملائكة قياما لا يجلسون أبدا و سجودا لا يرفعون أبدا و ركعا لا يقومون‌ أبدا يقولون: «ربنا ما عبدناك حق عبادتك». فبكى ذو القرنين ثم قال: يا رفائيل اني أحب أن أعمر حتى أبلغ عبادة ربي حق عبادته. قال: و تحب ذلك؟

قال: نعم قال: فان للّه عينا تسمى عين الحياة من شرب منها شربة لم يمت أبدا حتى يكون هو الذي يسأل ربه الموت قال ذو القرنين: فهل تعلم موضعها. قال: لا غير إنا نتحدث في السماء ان للّه ظلمة في الأرض لم يطأها انس و لا جان فنحن نظن ان تلك العين في تلك الظلمة فجمع ذو القرنين علماء الأرض فسألهم عن عين الحياة فقالوا: لا نعرفها. قال: فهل وجدتم في علمكم ان للّه ظلمة؟ فقال عالم منهم: لم تسأل عن هذا فاخبره فقال: اني قرأت في وصية آدم ذكر هذه الظلمة و انها عند قرن الشمس. فتجهز ذو القرنين و سار 12 سنة الى أن بلغ طرف الظلمة، فاذا هي ليست بليل و هي تفور مثل الدخان فجمع العساكر و قال: اني اريد أن أسلكها فمنعوه فسأله العلماء الذين معه أن يكف لئلا يسخط اللّه عليهم فابى فانتخب من عسكره 6000 رجل على 6000 فرس انثى بكر و عقد للخضر على مقدمته فى الفي رجل، الخضر بين يديه و قد عرف ما يطلب و كان ذو القرنين يكتمه ذلك فبينما هو يسير إذ عارضه واد فظن ان العين في ذلك الوادي فلما أتى شفير الوادي استوقف أصحابه و توجه فاذا هو على حافة عين من ماء فنزع ثيابه فاذا ماء أشد بياضا من اللبن و أحلى من الشهد فشرب منه و توضأ و اغتسل ثم خرج فلبس ثيابه و توجه و مرّ ذو القرنين فأخطأ الظلمة.[2]

و فيه عن الثعلبي ص 432: يقال ان الخضر لا يموت إلا فى آخر الزمان عند رفع القرآن! و قال النووي في تهذيبه: قال الأكثرون من العلماء انه حي موجود بين أظهرنا و ذلك متفق عليه عند الصوفية و أهل الصلاح و المعرفة و حكايتهم في رؤيته و الاجتماع معه و الأخذ عنه و سؤاله و جوابه و وجوده في المواضع الشريفة و مواطن‌ الخير اكثر من أن تحصى و أشهر من أن تذكر. و قال أبو عمرو بن الصلاح في فتاويه: هو حي عند جماهير العلماء و الصالحين و العامة منهم.

و در اصابة به اسنادش از محمد بن اسحاق و بعض اهل کتاب نقل میکند: او نبی بوده و برای قومش مبعوث شده پس او را پذیرفتند و ابو الحسن رمانی هم این قول را پذیرفته است سپس ابن جوزی[3] پذیرفته است. و ثعلبی[4] میگوید: همه میگویند خضر نبی است و عمر طولانی دارد و از دیدگان پنهان است.[5]

و از آنچه به آن استدلال شده بر نبوت خضر این روایت است:

حضرت موسیعلیه‌السلام- هنگامی که خضرعلیه‌السلام را ملاقات کرد –گفت: «سلام بر تو ای خضر» پس خضر گفت: « و سلام بر تو ای موسی» و گفت: « از کجا دانستی که من موسی هستم؟» خضر گفت: « از همانجا که تو فهمیدی من خضر هستم». و در تفسیر نیشابوری که در حاشیه تفسیر طبری بوده است، نقل شده است: روایت شده چون موسی به خضر رسید گفت: (سلام بر تو) پس خضر گفت: ( سلام بر تو ای نبی بنی اسرائیل) پس موسی گفت: از کجا شناختی؟ خضر گفت: از جانی همان کسی که تو را به نزد من فرستاد.

اما سبب طول عمر او: پس به تحقیق در اصابة ذکر شده به مثل آنچه از حافظ کراچکی در کنز الفوائد ذکر کردیم و به اسنادش از معتمر بن سلیمان از امام باقر از امام سجاد علیهما‌السلام که سوال شد از ذی القرنین پس فرمودند: او بندهای از بندگان خداوند و صالح بود و در پیشگاه خداوند دارای منزلت بزرگ بود. ذو القرنين از مشرق تا مغرب را مالك شد، دوستى از فرشته‌ها داشت به نام «رفائيل» که به ديدن او مى‌آمد، يك روز در ميان گفتگو ذو القرنين گفت: اى رفائيل از عبادت خودتان در آسمان برای من باز گو گفت: اى ذو القرنين عبادت شما در برابر عبادت ما چه ارزشى دارد در آسمان فرشته‌هايند كه هميشه ايستاده و ننشينند، و برخى پيوسته به سجده روند و سر بر ندارند، برخي در ركوع و بلند نشوند هرگز، ميگويند: پروردگارا حق عبادت و بندگی تو را ادا نکردیم.

ذو القرنين گریه سختی کرد و گفت: من مي‌خواهم زنده مانم، تا حق عبادت پروردگارم را ادا كنم رفائيل‌، گفت: راستى اين را مي‌خواهى؟ گفت: آرى، رفائيل‌، گفت: خدا را در زمين چشمه‌ايست به نام چشمه زندگى و هر كه از آن نوشد نميرد تا خودش از خدا مرگش را خواهد، ذو القرنين گفت: شما جاى اين چشمه را ميدانيد: گفت: نه، ولى در آسمان گويند: خدا را در زمين ظلماتيست كه پاى آدمى و پرى به آن نرسيده، و ما پنداريم آن چشمه در اين ظلمت است.

ذو القرنين همه علماء را جمع كرد و از آن چشمه از آنها سوال کرد، همه گفتند: نمیشناسیم، بآنها گفت: شما در كتب خدا و احاديث انبياء و گفتار علماى پيش از خود يافتيد كه خدا را در زمين چشمه‌ايست به نام چشمه زندگى؟ يكى از آنها گفت: برای چه از این سوال میکنی؟ پس به او خبر داد. گفت: من در وصيت‌نامه آدم يافتم كه خدا در زمين ظلمتى آفريده و آن نزد قرن خورشید است. پس ذو القرنين نیروها را بسيج كرد و12 سال به سوى مشرق رفت تا به گوشه تاريكى رسيد و تاريكى ديد كه تاريكى شب نبود، مثل دخان از آن چشمه آب میجوشید و همه لشكرش را گرد آورد و گفت: ميخواهم وارد اين ظلمت شوم.

پس او را از این کار منع کردند و علمائی که همراه او بودند از او خواستند که از این تصمیم خودداری کند تا خدا بر آنها خشم نكند. ولی از رأی آنان پیروی نکرد و از لشگرش 6000 مرد بر 6000 اسب انتخاب کرد و خضر را با دو هزار نیرو پیشقراول قرار داد، خضر فهمید که ذو القرنین دنبال چه چیزی است و ذو القرنین آن را کتمان میکرد، خضر به یک نقطهای رسید پس حدس زد که همین جا باشد. چون لبهی آن درّه ایستاد، به اصحابش دستور توقف داد و خود داخل رفت و این لبه کنار همان چشمه بوده پس لباسهایش را درآورد و داخل آب شد. آن آب از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر بود. از آن نوشید و وضو گرفت و غسل کرد سپس خارج شد و لباسهایش را پوشید و برگشت و ذوالقرنین عبور کرد اما ظلمت را نیافت.

از ثعلبی قل شده است: گفته شده است که خضر نمی‌میرد مگر در آخر الزمان هنگام رفع قرآن[6] .

نووی در کتاب تهذیب گفته است: اکثر علما گفتند که خضر زنده و موجود است و در بین ما است و آن نزد صوفیه و اهل صلاح و معرفت مورد اتفاق است و قصههائی در دیدن او و اجتماع با او و گرفتن چیزی از او و سوال و جواب از او و وجود او در مکانهای شریف و مواطن خیر اکثر از آنچه شمارش شود و اشهر از اینکه ذکر شود، است و ابو عمرو بن صالح در فتاوایش گفته است: او زنده است به نظر جمهور علما و صالحین و عامهی آنها.


[1] الشيعة و الرجعة، ج‌1، ص302.
[2] طبسى نجفى، محمد رضا، الشيعة و الرجعة، 2جلد، آداب - نجف اشرف (عراق)، چاپ: 3، 1385 ه.ق.
[3] ابن جوزی (صاحب المنتظم، النجوم الظاهرة، الموضوعات، صفة الصفوة) بسیار متعصب بوده است و تعصب او در کتاب صفة الصفوة آشکار می‌شود به طوری که هر فرد مجهولی را شرح حالش را می‌آورد اما شرح حال امام کاظم و ائمه‌ی بعد را نمی‌آورد. او نوه‌ای دارد سبط بن جوزی که رسما می‌گوید جد من اشتباه می‌کند و او را محکوم می‌کند.
[4] ثعلبی صاحب تفسیر الکشف و البیان، انسان متعصب و بسته‌ای نیست.
[5] علت اینکه ائمه به حضرت خضر استناد می‌کنند همین است که عمر طولانی دارد و از چشم‌ها پنهان است.
[6] رفع قرآن چهل روز قبل از قیامت است که دیگر عالم تکلیف نیست و مقدمات بعث و نشور است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo