< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

96/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصحاب امام زمان در دوران غیبت صغری

ادامه روایات نایب دوم:

روایت نهم (توقیع پنجم)الف) متن روایت

وَ أَخْبَرَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ‌ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ نُوحٍ‌ عَنْ أَبِي نَصْرٍ هِبَةِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكَاتِبِ‌ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ تربك‌ [بُرَيْكٍ‌] الرُّهَاوِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ أَوْ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ [عَلِيُّ بْنُ‌] أَحْمَدَ الدَّلَّالُ الْقُمِّيُّ قَالَ: اخْتَلَفَ جَمَاعَةٌ مِنَ الشِّيعَةِ فِي أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الْأَئِمَّةِ أَنْ يَخْلُقُوا أَوْ يَرْزُقُوا فَقَالَ قَوْمٌ هَذَا مُحَالٌ لَا يَجُوزُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى لِأَنَّ الْأَجْسَامَ لَا يَقْدِرُ عَلَى خَلْقِهَا غَيْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ آخَرُونَ بَلِ اللَّهُ تَعَالَى أَقْدَرَ الْأَئِمَّةَ عَلَى ذَلِكَ وَ فَوَّضَهُ إِلَيْهِمْ فَخَلَقُوا وَ رَزَقُوا وَ تَنَازَعُوا فِي ذَلِكَ تَنَازُعاً شَدِيدا فَقَالَ قَائِلٌ مَا بَالُكُمْ لَا تَرْجِعُونَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ فَتَسْأَلُونَهُ عَنْ ذَلِكَ فَيُوَضِّحَ‌ لَكُمُ الْحَقَّ فِيهِ فَإِنَّهُ الطَّرِيقُ إِلَى صَاحِبِ الْأَمْرِ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ فَرَضِيَتِ الْجَمَاعَةُ بِأَبِي جَعْفَرٍ وَ سَلَّمَتْ وَ أَجَابَتْ إِلَى قَوْلِهِ فَكَتَبُوا الْمَسْأَلَةَ وَ أَنْفَذُوهَا إِلَيْهِ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ مِنْ جِهَتِهِ تَوْقِيعٌ نُسْخَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى هُوَ الَّذِي خَلَقَ الْأَجْسَامَ وَ قَسَمَ الْأَرْزَاقَ لِأَنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ لَا حَالَ فِي جِسْمٍ‌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‌ وَ أَمَّا الْأَئِمَّةُ فَإِنَّهُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ تَعَالَى فَيَخْلُقُ وَ يَسْأَلُونَهُ فَيَرْزُقُ إِيجَاباً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَ إِعْظَاماً لِحَقِّهِم[1]

محمّد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه يا ابو الحسن على بن احمد دلّالى قمى يكى از اين دو نفر گفته است: تعدادى از شيعيان درباره اين‌كه خداوند متعال خلق كردن و روزى دادن را به ائمّه تفويض [و واگذار] كرده است يا نه، اختلاف كردند.

عدّه‌اى گفتند: اين امر محال است و بر خداوند متعال جايز نيست كه اين كار را انجام دهد، چون فقط خداوند مى‌تواند اجسام را خلق كند و عدّه‌اى هم گفتند: خود خداوند تعالى ائمّه را بر اين كار قادر مى‌فرمايد و به ايشان تفويض مى‌فرمايد، لذا ايشان [به قدرت و اذن الهى‌] خلق مى‌كنند و رزق مى‌دهند. به‌هرحال اختلاف و نزاع بسيار شديدى در اين مورد به وجود آمد.

در اين ميان كسى گفت: چرا به ابى جعفر محمّد بن عثمان عمرىّ [نايب خاص حضرت‌] مراجعه نمى‌كنيد و در اين‌باره از او سؤال نمى‌كنيد؟ تا اين‌كه برايتان عقيده حقّ را روشن كند، چون او طريق رسيدن به صاحب الامر است.

همگى به مراجعه به ابى جعفر رضايت داده و دعوت او را اجابت كردند، بنابراين مسأله را نوشته و برايش فرستادند. از ناحيه مقدسه برايشان توقيع خارج شد كه به اين ترتيب است:

تحقيقا خداوند تبارك و تعالى است كه اجسام را خلق كرده و ارزاق را تقسيم كرده است، به جهت اين‌كه نه جسم است و نه در جسمى حلول كرده، چيزى شبيه او نيست و شنونده و داناست. و امّا امامان پس ايشان از خداوند مسألت مى‌كنند و حقّ تعالى خلق مى‌كند، و آن‌ها مى‌خواهند و خداوند رزق مى‌دهد. يعنى خداوند به خاطر بزرگى حقّ ايشان درخواستشان را اجابت مى‌فرمايد.

ب) منابع روایت1. غيبة الطوسي، ص 293 ح 2482. الإحتجاج، ج 2 ص 4713. إثبات الهداة، ج 3 ص 757 ب 35 ف 10 ح 43 و ص 763 ب 35 ف 16 ح 654. بحار الانوار، ج 25 ص 329 ح 45. معادن الحكمة، ج 2 ص 282

6. معجم الأحاديث الإمام المهدي ، ج‌6 ص135

ج) توضیح روایت

اخْتَلَفَ جَمَاعَةٌ مِنَ الشِّيعَةِ فِي أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الْأَئِمَّةِ أَنْ يَخْلُقُوا أَوْ يَرْزُقُوا

بعضی از روات را رمی به غلو می‌کنند، برای صحت این نسبت‌ها باید ابتدا معنای غلو را بدانیم لذا نمی‌توان هر کسی که مقاماتی را به ائمه نسبت دهد غالی نامید. مقامات ائمه امروز جزو ضروریات مذهب و اعتقادات ما می‌باشد. گاهی نیز اتهام غلو از طرف علمای عامه به شخصیتی وارد می‌شد که البته معنای غلو در نظر آنان این است که شخصی امیر المومنین را بر صحابه مقدم بدارد و قائل به جانشینی ایشان پس از پیامبر باشد.

مرحوم یزدی چنین در مورد غلات حکم می‌دهند:

لا اشکال فی نجاسة الغلات

مرحوم خوئی بر فرمایش ایشان تعلیقه دارند، و غلات را به سه قسمت تقسیم می‌کنند:[2]

الغُلاة على طوائف:

1. فمنهم من يعتقد الربوبيّة لأمير المؤمنين أو أحد الأئمة الطاهرين فيعتقد بأنّه الرب الجليل و أنه الإله المجسّم الذي نزل إلى الأرض، و هذه النسبة لو صحّت و ثبت اعتقادهم بذلك فلا إشكال في نجاستهم و كفرهم لأنّه إنكار لُالوهيته سبحانه، لبداهة أنه لا فرق في إنكارها بين دعوى‌ثبوتها لزيد أو للأصنام و بين دعوى ثبوتها لأمير المؤمنين لاشتراكهما في إنكار الوهيته تعالى و هو من أحد الأسباب الموجبة للكفر.

2. و منهم من ينسب إليه الاعتراف بالوهيته سبحانه إلّا أنّه يعتقد أنّ الأُمور الراجعة إلى التشريع و التكوين كلها بيد أمير المؤمنين أو أحدهم ، فيرى أنّه المحيي و المميت و أنّه الخالق و الرازق و أنّه الذي أيّد الأنبياء السالفين سرّاً و أيّد النبيّ الأكرم جهراً. و اعتقادهم هذا و إن كان باطلًا واقعاً و على خلاف الواقع حقاً، حيث إنّ الكتاب العزيز يدل على أن الأُمور الراجعة إلى التكوين و التشريع كلّها بيد الله سبحانه، إلّا أنّه ليس مما له موضوعية في الحكم بكفر الملتزم به. نعم، الاعتقاد بذلك عقيدة التفويض لأنّ معناه أنّ الله سبحانه كبعض السلاطين و الملوك قد عزل نفسه عما يرجع إلى تدبير مملكته و فوّض الأُمور الراجعة إليها إلى أحد وزرائه، و هذا كثيراً ما يتراءى في الأشعار المنظومة بالعربية أو الفارسية، حيث ترى أن الشاعر يسند إلى أمير المؤمنين بعضاً من هذه الأُمور.

و عليه فهذا الاعتقاد إنكار للضروري، فإنّ الأُمور الراجعة إلى التكوين و التشريع مختصّة بذات الواجب تعالى، فيبتني كفر هذه الطائفة على ما قدّمناه من أن إنكار الضروري هل يستتبع الكفر مطلقاً أو أنه إنما يوجب الكفر فيما إذا رجع إلى تكذيب النبيّ كما إذا كان عالماً بأن ما ينكره ثبت بالضرورة من الدين؟ فنحكم بكفرهم على الأوّل و أمّا على الثاني فنفصّل بين من اعتقد بذلك لشبهة حصلت له بسبب ما ورد في بعض الأدعية و غيرها مما ظاهره أنهم مفوضون في تلك الأُمور من غير أن يعلم باختصاصها لله سبحانه، و بين من اعتقد بذلك مع العلم بأنّ ما يعتقده مما ثبت خلافه بالضرورة من الدين بالحكم بكفره في الصورة الثانية دون الاولى.

3. و منهم من لا يعتقد بربوبية أمير المؤمنين و لا بتفويض الأُمور إليه و إنما يعتقد أنه و غيره من الأئمة الطاهرين ولاة الأمر و أنهم عاملون لله سبحانه و أنهم أكرم المخلوقين عنده فينسب إليهم الرزق و الخلق و نحوهما، لا بمعنى إسنادها إليهم حقيقة لأنه يعتقد أن العامل فيها حقيقة هو الله، بل‌كإسناد الموت إلى ملك الموت و المطر إلى ملك المطر و الإحياء إلى عيسى كما ورد في الكتاب العزيز وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ الله و غيرها مما هو من إسناد فعل من أفعال الله سبحانه إلى العاملين له بضرب من الاسناد. و مثل هذا الاعتقاد غير مستتبع للكفر و لا هو إنكار للضروري، فعدّ هذا القسم من أقسام الغلوّ نظير ما نقل عن الصدوق (قدس سره) عن شيخه ابن الوليد: أن نفي السهو عن النبي أول درجة الغلو . و الغلو بهذا المعنى الأخير مما لا محذور فيه بل لا مناص عن الالتزام به في الجملة.

1. کسانی که معتقد به ربوبیت امیر المومنین یا یکی از ائمه‌ی طاهر هستند پس اعتقاد دارد به اینکه امیر المومنین رب جلیل و همان خدای مجسم است که به زمین آمده، و این نسبت اگر صحت داشته باشد و ثابت شود که چنین اعتقادی دارند پس هیچ اشکالی در حکم به نجاست و کفر آنان نمی‌باشد چون این اعتقاد آنان انکار الوهیت خداوند سبحان است به جهت اینکه فرقی در انکار الوهیت خداوند در ادعای آن برای زید یا بت‌ها و بین ادعای ثبوت آن برای امیر المومنین نمی‌باشد چون هر دو در انکار الوهیت خداوند تعالی مشترک هستند و این یکی از اسبابی است که سبب کفر می‌شود.

2. کسانی که اعتراف به الوهیت خداوند سبحان دارند الا اینکه به این مطلب هم اعتقاد دارند که امور مربوط به تشریع و تکوین همه به دست امیر المومنین یا یکی از ائمه است، پس معتقد است که ایشان زنده می‌کند و می‌میراند و ایشان خالق و رازق است و او است که انبیای گذشته را سرا یاری و پیروز کرد و پیامبر اکرم را آشکارا یاری می‌کرد . و این اعتقاد آن‌ها در واقع اعتقاد باطلی است و به حق بر خلاف واقع است، زیرا کتاب عزیز دلالت دارد بر اینکه امور مربوط به تکوین و تشریع همه به دست خداوند سبحان است، الا اینکه چنین اعتقادی ملازمه با کفر شخص ندارد. بله، اعتقاد به آن اعتقاد مفوضه است چون معنای آن این است که خداوند سبحان مانند بعضی از پادشاهان و ملوک است که آنچه مربوط به تدبیر مملکت است را خود عزل کرده و آن‌ها را به یکی از وزرایش واگذار می‌کند، و این بسیار در اشعار منظوم عربی و فارسی دیده می‌شود، چنانچه می‌بینی که شاعر بعضی از این امور را به امیر المومنین نسبت می‌دهد.

بنابراین این اعتقاد انکار ضروری دین است، چون امور راجع به تکوین و تشریع مختص به ذات خداوند متعال است، پس کفر این طائفه مبتنی است بر اینکه انکار ضروری آیا کفر مطلق را به دنبال دارد یا اینکه هنگامی موجب کفر می‌شود که به تکذیب پیامبر اکرم منجر شود مانند جائی که می‌داند که آنچه انکار می‌کند، ضروری دین است؟ پس طبق دیدگاه اول حکم به کفر آن‌ها می‌کنیم امّا طبق دیدگاه دوم پس تفصیل دهیم بین کسی که به آن معتقد است به جهت شبهه‌ای که برای او حاصل شده به سبب آنچه در ادعیه و غیر آن وارد شده که ظاهر آن‌ها این است که آن امور به ائمه تفویض شده است بدون اینکه بداند که این امور به خداوند اختصاص دارد، و بین کسی که چنین اعتقادی دارد و همراه اعتقادش علم به این هم دارد که آنچه به آن معتقد است از مواردی است که خلاف آن به عنوان ضروری دین ثابت شده است، در این صورت حکم به کفر شخص دوم می‌دهیم نه شخص اول.

3. کسانی که معتقد به ربوبیت امیر المومنین نیستند و اعتقاد به تفویض امور به ائمه هم ندارد بلکه معتقد است که امیر المومنین و غیر ایشان از ائمه ولات امر هستند و از طرف خداوند عامل و مأمور هستند و آنان گرامی‌ترین مخلوقین نزد خداوند هستند پس به آنان رزق و خلق و مانند آن دو را نسبت می‌دهند، نه به این معنا که این امور حقیقتا به آنان منسوب است زیرا معتقد است که عامل حقیقی در این امور خداوند است، بلکه اسناد او مانند اسناد مرگ به عزرائیل و باران به فرشته‌ی باران و زنده کردن به حضرت عیسی است همچنان که در کتاب عزیز نیز وارد شده است «و مردگان را به اذن خداوند زنده کرد» و غیر آن از اسناد فعلی از افعال خداوند به عاملین از طرف خداوند به نوعی از اسناد. و مانند این اعتقاد کفر به دنبال ندارد و انکار ضروری دین نیز نمی‌باشد، پس این قسم را نیز از اقسام غلو شمردند مانند آنچه از مرحوم صدوق از استادش ابن ولید نقل شده است: نفی سهو از پیامبر اکرم اولین درجه‌ی غلو است. و غلو به این معنا از مواردی است که هیچ اشکالی ندارد بلکه چاره‌ای در التزام به آن نیست فی الجمله.


[1] الغيبة للطوسي، ص293.
[2] موسوعة الإمام الخوئي، ج‌3، ص67.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo