< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

96/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصحاب امام زمان در دوران غیبت صغری

بحث ما در مورد سفیر سوم حسین بن روح نوبختی بود. بیان کردیم که ایشان از شخصیت‌ و موقعیت والائی در بین سیاسیون و هم در بین عامه‌ی مردم برخوردار بود.

ادامهی بیان فرزند مرحوم مامقانی در مورد نایب سوم:

و لما غضب حامد بن العباس عليهم و اصطفى أموالهم حدث نزاع بين المترجم و حامد، و وقعت بينهما امور آلت إلى سجن المترجم، فسجن من سنة 312- 317 بعنوان أنّ الديوان الحكومي يطلبه مالا جزيلا، و كان قد وكّل الشلمغاني و جعله السفير بينه و بين الشيعة، هذا عند ما كان الشلمغاني مستقيم العقيدة، متحلّيا بالصلاح و التقوى، و في أيام السجن بلغه انحراف الشلمغاني و ضلاله و ادّعاء النبوة ثم الألوهيّة! فصدر من الناحية المقدسة توقيعا إلى السجن بلعنه و التبري منه، فشهر أمره، و صرف الناس عنه، و أعلن ضلاله و كفره، ثم لمّا نجى من الحبس جلس في داره فقصدته الشيعة من كل مكان في حوائجهم الدينية، و حيث أنّ جمعا من آل نوبخت كانوا في هذا الظرف من الزمان يملكون مناصب عالية مثل‌ أبو يعقوب إسحاق بن إسماعيل، و أبو الحسين علي بن عباس لم يستطع أحد أن يزاحم المترجم، فكانت داره محطّا لأركان بغداد و أعيانها، فكان الأعيان و الوزراء و الكتّاب المخلوعين عن العمل يجتمعون عنده فيقضي حوائجهم، و منهم: أبو علي بن مقلة لمّا تصدّى محمّد بن رائق شئون الدولة و الخلافة أمر بمصادرة جميع ما يملكه ابن مقلة، فلجأ إلى حسين بن روح و استمدّ منه العون في إصلاح أمره، فطلب المترجم من أبي عبد اللّه النوبختي أن يصلح بينه و بين ابن رائق، فأصلح بينهما و أخرج عن بعض أملاكه و دوره، و الظاهر أنّ ذلك كان في سنة 325 في خلافة الراضي باللّه العباسي، و في هذه السنة إلى سنة 329 كان المترجم في قمّة العزّ و الجلالة، بحيث كان خليفة الوقت يثني عليه، و الناس يلتفّون حوله من المؤالف و المخالف لرزانة عقله، و شدة اتصاله بمولاه الحجّة بن الحسن عليه أفضل الصلاة و السلام، و ظهور المعجزات من الإمام علیه‌السلام على يده، و قد تناقلت كتب المعاجز و الآثار ما جرى على يده من مغيّبات الامور، و خلاصة القول: إنّ جلالة المترجم و زعامته على الطائفة و شدّة اتصاله بالإمام المنتظر ممّا تسالم عليه الكل، و قد اعترف بزعامته على الشيعة- رفع اللّه تعالى شأنهم- الذهبي في دول الإسلام: 197 في شرح أيام خلافة الراضي فاستوزر ابن مقلة، فأحضر الشلمغاني الزنديق و سمع كلامه، فأنكر ادّعاء الربوبيّة، و قال: إن لم تنزل العقوبة بعد ثلاثة- و أكثره بعد تسعة أيام- فاقتلوني، و كان أولا قد دعا إلى الرفض، ثم قال بالتناسخ و الحلول، و كان يمخرق على الجهلة كدأب الحلاج، و أظهر شأنه زعيم الرافضة الحسين بن روح ..

إنّ المترجم قدّس اللّه نفسه الزكية من الجلالة و الشهرة و وكالته و قربه من الإمام الحجّة المنتظر بمرتبة تغنينا عن التعرّض لإثبات وثاقته، فهو رضوان اللّه تعالى عليه النائب الخاص للإمام الحجّة في غيبته الأولى، و ذلك دليل جلالته و قداسته و وثاقته، بل هو أجلّ من ذلك، فرضوان اللّه تعالى على روحه الطاهرة.[1]

و چون حامد بن عباس بر آن‌ها غضب کرد و اموال آنان را مصادره کرد، نزاعی بین حسین بن روح و حامد ایجاد شد، و بین آن دو اموری واقع شد که سبب زندانی شدن مترجم شد، پس او از سال 312 تا 317 به عنوان اینکه حکومت از او دیونی بسیاری را طلب می‌کرد، زندان بود، او در این مدت امور را به شلمغانی سپرده بود و او را بین خودش و بین شیعه سفیر قرار داده بود، و این زمانی بود که شلمغانی عقیده‌ی درستی داشت و به صلاح و تقوا معروف بود، در ایام زندان خبر انحراف و گمراهی شلمغانی و ادعای نبوت و الوهیت او به حسین بن روح رسید! پس از جانب ناحیه‌ی مقدسه توقیعی مبنی بر لعن و تبری از او صادر شد و به دست حسین بن روح در زندان رسید، پس امر اورا برای مردم روشن کرد و مردم را از او دور کرد، و گمراهی و کفر او را آشکار کرد، سپس چون از زندان نجات پیدا کرد، در خانه‌اش نشست پس شیعه از هر سوی قصد او را کردند در حوائج دنیائی‌شان، و از آنجائی که گروهی از آل نوبخت در این زمان مناصب عالیه‌ای داشتند.

مانند ابو یعقوب اسحاق بن اسماعیل، و ابو الحسین علی بن عباس که احدی توان ایجاد مزاحمت برای مترجم را نداشت، پس خانهی او محل رفت و آمد ارکان و بزرگان بغداد شد، پس سران و وزرا و کاتبین که از کار برکنار شده بودند، نزد او جمع میشدند پس حوائج آنان را برطرف میکرد، و از آنها است ابو علی بن مقله، هنگامی که محمد بن رائق شئون دولت و خلافت را عهدهدار شد، دستور به مصادرهی همهی اموال ابن مقله داد، پس او به حسین بن روح پناه برد و از او کمک در اصلاح امرش را طلب کرد، پس مترجم از ابو عبد الله نوبختی خواست که بین او و بین ابن رائق را اصلاح کند، پس بین آن دو را اصلاح کرد و بعض اموال او املاک و خانههای او را به او برگرداند. ظاهرا آن در سال 325 در خلافت راضی بالله عباسی بود، و مترجم در این سال تا سال 329 در نهایت عزت و جلالت بود به گونهای که خود خلیفه از او مدح میکرد و مردم از عامه و خاصه با او رفت و آمد داشتند به جهت اینکه انسان عاقل و با شخصیتی بود و ارتباط تنگاتنگی با امام زمان داشت و کرامات فراوانی از امام علیه‌السلام بر دست او ظاهر گشت،

و به تحقیق کتب معاجز و آثار آنچه بر دست او از امور غیبی جاری شده نقل شده است، خلاصه‌ی کلام: بدرستی که جلالت مترجم و زعامت او بر طائفه و شدت اتصال او به امام منتظر از آن چیزهائی است که مورد توجه‌ی همه بود، و ذهبی در دول الاسلام به زعامت او بر شیعه اعتراف کرده است: در شرح ایام خلافت راضی، او ابن مقله را وزیر کرده بود، پس شلمغانی زندیق را احضار کرد و کلام او را شنید، پس ادعای ربوبیت را انکار کرد، و گفت: ای قوم مرا تبعیت کنید، اگر تا سه روز و بیشتر آن نه روز عقاب نازل نشد، مرا بکشید، و او ابتدائا مردم را به رفض (ابن حجر عسقلانی در مقدمه‌ی فتح الباری: منظور از رفض ولایت امیر المومنین علیه‌السلام و فضیلت حضرت بر همه‌ی صحابه است) دعوت می‌کرد، سپس قائل به تناسخ و حلول شد، و مانند حلاج حرف‌های دروغ به تحویل می‌داد، و حسین بن روح زعیم رافضه او را خیلی بزرگ کرده بود.

بدرستی که مترجم (حسین بن روح) از جهت جلالت و شهرت و وکالت و قرب او به امام حجت منتظر در مرتبهای است که ما را از تعرض اثبات وثاقت او بینیاز میکند، پس او نائب خاص امام حجت در غیبت اول بود، و این خود دلیل خلالت و پاکی و وثاقت او است، بلکه ایشان بالاتر از این است که در مورد وثاقت او بحث کنیم پس رضوان خداوند بر روح پاک او باد.

ایشان فقیه، محدث و جزء اساتید بزرگ وشخصیتی ممتاز بود. در کتب رجالی لااقل نام صد نفر را به عنوان شاگردان او ثبت کرده‌اند که از این تعداد بیش از شصت نفر آنان به عنوان ثقه مطرح هستند مانند: عبد الرحمان بن ابی نجران، ابان بن عثمان، ابراهیمبن ابی بلاد، ابراهیم بن مهزیار و...

اساتید ایشان: ابراهیم بن هاشم، احمد بن محمد بن خالد برقی، احمد بن محمد بن عیسی اشعری، حسن بن محبوب صراد، حسن بن ابان، سعد بن عبد الله اشعری (ایشان در زمان امام حسن عسگری علیه‌السلام با امام زمان ملاقات داشت و سوالات متعددی را از ایشان سوال کرد)، سهل بن زیاد آدمی و..

توقیعات و مکاتباتی که توسط حسین بن روح به شیعیان رسید:

روایت دوم (توقیع دوم)الف) متن روایت

قَالَ ابْنُ نُوحٍ وَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ مُحَمَّدُ بْنُ سَوْرَةَ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ حِينَ قَدِمَ عَلَيْنَا حَاجّاً قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ يُوسُفَ الصَّائِغُ الْقُمِّيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الدَّلَّالِ وَ غَيْرُهُمَا مِنْ مَشَايِخِ أَهْلِ قُمَ‌ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ كَانَتْ تَحْتَهُ بِنْتُ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ فَلَمْ يُرْزَقْ مِنْهَا وَلَداً. فَكَتَبَ إِلَى الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يَسْأَل‌ الْحَضْرَةَ أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ أَنْ يَرْزُقَهُ أَوْلَاداً فُقَهَاءَ فَجَاءَ الْجَوَابُ. أَنَّكَ لَا تُرْزَقُ مِنْ هَذِهِ وَ سَتَمْلِكُ جَارِيَةً دَيْلَمِيَّةً وَ تُرْزَقُ مِنْهَا وَلَدَيْنِ فَقِيهَيْنِ. قَالَ وَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ سَوْرَةَ حَفَظَهُ اللَّهُ وَ لِأَبِي الْحَسَنِ بْنِ بَابَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهِ ثَلَاثَةُ أَوْلَادٍ مُحَمَّدٌ وَ الْحُسَيْنُ فَقِيهَانِ مَاهِرَانِ فِي الْحِفْظِ وَ يَحْفَظَانِ مَا لَا يَحْفَظُ غَيْرُهُمَا مِنْ أَهْلِ قُمَّ وَ لَهُمَا أَخٌ اسْمُهُ الْحَسَنُ وَ هُوَ الْأَوْسَطُ مُشْتَغِلٌ بِالْعِبَادَةِ وَ الزُّهْدِ لَا يَخْتَلِطُ بِالنَّاسِ وَ لَا فِقْهَ لَهُ. قَالَ ابْنُ سَوْرَةَ كُلَّمَا رَوَى أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ابْنَا عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ شَيْئاً يَتَعَجَّبُ‌ النَّاسُ‌ مِنْ حِفْظِهِمَا وَ يَقُولُونَ لَهُمَا هَذَا الشَّأْنُ خُصُوصِيَةٌ لَكُمَا بِدَعْوَةِ الْإِمَامِ لَكُمَا وَ هَذَا أَمْرٌ مُسْتَفِيضٌ فِي أَهْلِ قُمَّ.[2]

ابن نوح گفته است: وقتى كه ابو عبد اللّه حسين بن محمّد بن سوره قمى رحمه اللّه عازم حجّ بود، وارد بر ما شد و اين حديث را از مشايخ و بزرگان اهل قم از جمله على بن حسن بن‌ يوسف صائغ قمى و محمّد بن احمد بن محمّد صيرفى معروف به ابن دلّال و ديگران نقل كرد: على بن حسين بن موسى بن بابويه با دخترعمويش ازدواج كرده بود و فرزنددار نمى‌شد.نامه‌اى به شيخ ابو القاسم حسين بن روح رحمه اللّه نوشت تا از حضرت خواهش كند كه براى فرزنددار شدن او به درگاه خداوند دعا كند، تا خداوند فرزندان فقيهى به او كرامت فرمايد.جواب نامه به اين ترتيب آمد: تو از اين همسرت صاحب اولادى نمى‌شوى، امّا به زودى كنيزى از اهل ديلم در اختيار مى‌گيرى و از طريق او صاحب دو فرزند فقيه و عالم خواهى شد.

ابن نوح مى‌گويد: ابو عبد اللّه بن سوره- خدا حفظش كند- به من گفت: به همان ترتيب ابو الحسن بن بابويه رحمه‌الله صاحب سه اولاد شد؛ محمّد و حسين كه فقيهان ماهرى شدند و مهارت در حفظ حديث و ضبط آن داشتند، به نحوى كه كسى در قم نظير آن‌ها نبود. آن‌ها برادرى هم داشتند كه نامش حسن بود و فرزند وسطى بود، وى بيشتر به عبادت و زهد اشتغال داشت و با مردم معاشرت چندانى نداشت و فقيه هم نبود.

ابن سوره گفته است: هر وقت ابو جعفر و ابو عبد اللّه پسران على بن الحسين حديث روايت مى‌كردند، مردم از قدرت حفظ آن‌ها تعجب مى‌كردند و به آن‌ها مى‌گفتند: اين منزلتى است كه به بركت دعاى امام علیه‌السلام براى شما به وجود آمده است.

اين حكايت، بين مردم قم در حدّ شهرت و معروفيت است.

[1] تنقيح المقال في علم الرجال، ج‌22، ص75.
[2] الغيبة للطوسي، ص308.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo