< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

93/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت طب.

تدوین این علم بصورت تحقیقی:

سوال کردند که بنده چگونه وارد این علم شدم و دنبال این بحث طب رفتم؟ در حدود سی یا سی و پنج سال قبل، در اول ازدواج ما، خانواده مبتلا به سرطان شدند. پیش دکتر ها رفتیم، آن زمان خیلی سخت بود، سونوگرافی نبود، برای سونوگرافی باید از مشهد به تهران می آمدیم و...خلاصه دکتر با ما آشنا بود، گفت: تحملش را داری مطلبی بگویم؟ گفت: همسر شما سرطان دارد. سرطان دوازده نوع است و این، بدترینش است که هیچ درمانی ندارد. بنده به دنبال روایات رفتم، دنبال داروهای عمومی مثل عسل و سیاه دانه و این چیزها؛ خلاصه خانواده خوب شد.

دوباره آزمایش بردیم و گفتند هیچ مشکلی ندارد. واقعا دیدیم که این روایات موثر است و همین جوری روی زمین مانده است. شروع کردم به فیش برداری. این حرف، مال سی الی سی و پنج سال قبل است. فیش برداری کردم و فکر کردم، اول کار فکر می کردم دویست تا سیصد، روایت درمورد طب داریم. جمع کردم هزار روایت شد و بیشتر می شد تا یواش یواش حدود ده هزار روایت یا بلکه بیشتر جمع شد. این مساله طبِ را ائمه معصومین (علیهم السلام) واقعا خیلی اهمیت داده اند، که این همه روایات از معصومین (علیهم السلام) وارد شده است.

آرام آرام در کنار درس ها شروع به موضوع بندی و تدوین و یواش یواش نوشتن کردم. و پانزده سال قبل تمام شد و چاپ شد. مقداری در مشهد بودیم و مطرح شد و درمان شد و البته ضعیف بود. بعدش هم اصفهان مطرح کردیم. کسی قبل از من این مباحث را نداشته است.

ما کتاب طب نداریم. فقط کتاب طب النبی، سبط بن جوزی از اهل سنت هست که بسیار مختصر است. کتابی که روایات طبی را جمع، و بررسی سندی کند و فقه الحدیث کار کند، نداریم. چندین کتاب مثل طب الائمه از عبد الله بن شبر و کتاب های دیگری داریم، ولی بررسی دقیق متنی نشده است. وقتی وارد درمان با طب اسلامی شدیم، همه اش معجزه بود.

حقیقت طب:

اگر حقیقت طب دانسته شود، دردرمان خیل موثر است. وشخص وظیفه اش را می داند. در تعریف طب گفته اند: هو العلم بالداء والدوا. دانستن بیماری ها و درمان هاست. این گونه تعریف کرده اند. البته کامل تر این است که : العلم بالداء و الدوا مع کسب المهارة الازمه لممارسة العلاج. دانستن بیماری ها و داروها و بدست آوردن مهارت کافی در درمان است.

فقط شناختن بیماری و درمان کافی نیست. باید مهارت کسب کند. امروزه در طب شیمیایی جدید بعد از اینکه دانشگاه تمام شد، درمان عملی را شروع می کنند. یک سال یا دو سال در مطب ها و درمانگاه ها بصورت عملی انجام می دهند. طب اسلامی نیز همین طور است.

در حین بررسی روایات دیدم که روایات تعارض دارند و معانی جدید و تازه درباره تعریف طب و کار طبیب دارد. بصورت احتمالاتی مطرح کردم.

احتمالات درباره طب و داروها:

احتمال اول اینکه علم طب، مانند علل و معلولات است. آتش علت است که کاغذ را می سوزاند. دارو هم شخص را درمان می کند. دارو، علت درمان است. علم طب اینگونه، داخل در باب علل و معلولات حقیقی است که تاثیر واقعی برای درمان دارد. و این احتمال موید از روایات هم دارد. که می فرماید: «لِكُلِّ داءٍ دَواءٌ»[1] یعنی «برای هر دردی، دارویی هست.» و روایتِ: «ما أنزَلَ اللّه ُ مِن داءٍ إلاّ وقَد أنزَلَ لَهُ شِفاءً(دواء[2] یعنی « خداوند ، هيچ دردى فرو نفرستاده ، مگر اين كه براى آن ، درمانى هم فرستاده است.» دارو امری حقیقی است .و کسی که نمی داند دارو چیست و نمیتواند تشخیص دهد او جاهل است و نمی تواند درمان کند. پس امر حقیقی وجود دارد؛ دارو علت است برای تحقق درمان و شفاء.

احتمال دوم اینست که درمان همه اش در فاز خیال است و مساله دل خوش کردن است. چیزی به نام دارو وجود ندارد. دو روایت هم داریم؛ حضرت موسی (علیٰ نبیّنا و آله و علیه السّلام) از خداوند می پرسد: «يا رب من أين الداء؟ قال: مني. قال: فالشفاء؟ قال: مني. قال: فما يصنع عبادك بالمعالج؟ قال: يطيب بأنفسهم. فيومئذ سمي المعالج الطبيب»[3] یعنی «پروردگارا! درد از كيست؟ فرمود: «از من». پرسيد: پس درمان از كيست؟ فرمود: «از من». پرسيد: پس مردم با معالج چه مى كنند؟ فرمود: «او به اين كار ، دل آنان را خوش و خرسند مى سازد. پس از همين روى، معالج را طبيب نام نهادند.».

توضیح حدیث:

طبیب از «ط.ب.ب» به معنای دل خوش کردن است، درست است که طبیب نسخه و دارو می نویسد. معنایش اینست که بیماری درمان دارد. دارو کاری نمی کند. درمان، لازم ِ کار طبیب است. وقتی طبیب می گوید مشکلی ندارد، دارو می نویسم خوب می شوی. این درمان است. حضرت موسی می پرسد مردم با طبیب چیکار می کنند. فرمود: دل خوش می کنند. روایتی دیگر هم دقیقا مثل همین روایت است.

روایت دیگری داریم که پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: «إنّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ الطَّبيبُ، و لكنَّكَ رجُلٌ رَفيقٌ»[4] یعنی‌ (خداوند طبیب است و تو مردی با رفق هستی.» و در روایت دیگر می فرماید: «اللّه ُ الطَّبيبُ، بل أنتَ رَجُلٌ رَفيقٌ ، طَبِيبُها الذي خَلَقَها»[5] یعنی « خدا طبیب است، تو انسانی با رفق و ملایمت هستی، طبیب هر نفسی کسی هست که آن را خلق کرده است.» و در روایت دیگری می فرماید: «الطَّبيبُ اللّه ُ، و لَعَلَّكَ تَرفُقُ بأشياءَ تَحرُقُ بها غَيرَكَ»[6] یعنی « طبیب،خداست. و تو مرافقت ایجاد می کنی و شما می سوزانی.»

طب های جدید عمل جراحی انجام می دهند. کار طبیب درمان نیست. کارش معده و قلب و کلیه و شکم پاره کردن است. درمان با خدا و طبیب خداست. خیلی چیزها در درمان دخل دارد؛ وقتی به مطب می رود و نوبت سه ماهه می دهد و انتظار می کشد، این در درمان تاثیر دارد. لباس سفید دکتر، نقش دارد. همان دکتر، اگر لباس نارنجی شهرداری بپوشد دیگر درمان ندارد.

احتمال سوم اینست که طبیب در نفس بیمار اعتقاد ایجاد می کند. درمان همان اعتقاد است. طبیب اعتقاد پیدا می کند که این دارو درمان است. و این اعتقاد را به بیمار انتقال می دهد و این اعتقاد بیمار، باعث درمان می شود. این اعتقاد دلیلی هم دارد. ما می بینیم هر کسی با چیزی خودش را درمان می کند. کسی با طب سوزنی و دیگری با عرفان و دیگری با طب شیمیایی ... پس اعقاد درمان است، کار طبیب، تولید اعتقاد در ذهن بیمار است، این حقیقت طب است. روایتی هم داریم:کسی از امام صادق(علیه السلام) سوال کرد: من شکم درد دارم. حضرت (علیه السلام) فرمود: عسل و سیاه دانه بخور. شخصی دیگر گفت: ما این دارو را خوردیم، ولی اثر نکرد. حضرت (علیه السلام) فرمود: انما ینفع اهل الاعتقاد و الایمان برسول الله. اینهایی که به پیامبر اعتقاد دارند و پیامبر فرمود: عسل وسیاه دانه درمان است، برای آن ها درمان است.

حضرت عیسی (علیٰ نبیّنا و آله و علیه السّلام) مردم را با دست کشیدن شفا می داد. مفادش اینست که مردم بخاطر اعتقاد داشتن به حضرت عیسی (علیٰ نبیّنا و آله و علیه السّلام) شفا می گرفتند. حضرت عیسی (علیٰ نبیّنا و آله و علیه السّلام) می فرماید: اعتقادک شفاک. اعقتاد خودش درمان است.

احتمال چهارم اینست که دارو و درمان حق است و داخل در علل و معلولات است؛ ولی شرطی دارد که باید خداوند هم اذن بدهد. اگر به طبیب مراجعه کرد و خداوند اذن نداد خوب نمی شود. و اگر به طبیب مراجعه نکند هم خوب نمی شود. روایت داریم که:: «إنَّ نَبِيّاً مِنَ الأَنبِياءِ مَرِضَ، فَقالَ : لا أتَداوى حَتّى يَكونَ الَّذي أمرَضَني هُوَ الَّذي يَشفيني . فَأَوحَى اللّه ُعزوجل: لا أشفيكَ حَتّى تَتَداوى؛ فَإِنَّ الشِّفاءَ مِنّي.» [7] یعنی «پیامبری از پیامبران بیمار شد و گفت من خودم را درمان نمی کنم. تا اینکه کسی که مرا بیمار کرد، مرا خوب کند. خداوند وحی فرمود: من درمانت نمی کنم تا این که خودت را درمان کنی. زیرا درمان از من است.» پس درمان حق است وباید به طبیب مراجعه کرد. کسی که به طبیب مراجعه کند، صدردصد خوب نمی شود. بلکه باید خداوند اذن بدهد.

صحیح بودن همه ی احتمالات:

هر چهار احتمال صحیح است؛ اینکه بیان شد شفا از خداست. معنایش اینست که علل واسبابی دارد و خداوند توفیق بین اسباب ایجاد می کند. اعتقاد و دل خوش کردن هم نقش دارد. دارو هم نقش دارد.

طب را باید اینگونه تعریف کنیم که: العلم بالداء و الدوا مع کسب المهارة الازمه لممارسة العلاج. پس معلوم شد که گفتار طبیب در درمان نقش دارد. یکی از خطرات طب جدید این است که، می گوید سرطان درمان ندارد. دیابت درمان ندارد. این باعث می شود که درمان صورت نگیرد. و حال اینکه پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: هر بیماری دارای دوایی است. این فرمایش باعث می شود که مردم به دنبال دارو و درمان بروند و بیمار وقتی می فهمد که بیماری اش درمان دارد، خیلی تاثیر دارد. امید، ارزش دارد. الان فردی که مبتلا به سرطان می شود، اگر نداند و نفهمد که سرطان دارد، ممکن است بیست سال هم عمر کند. ولی اگر بفهمد، یکسال هم طول نمی کشد. فرق این دو حالت اینست که می گویند: سرطان درمان ندارد. اگر بگویند ما درمانش رانداریم. مشکل حل می شود. طب سنتی ، طب اسلامی درمان دارد.

نمونه های تاثیر داشتن روحیه و امید در درمان:

طبیبی به من گفت: غده ای روی دستم پانزده سال است، دارم. محل کارم و آزمایشگاه کنار هم است. هیچگاه آزمایش نگرفته ام. چون آزمایش بگیرم، دیگر زنده نمی مانم و می افتم. طب اسلامی امتیازش، امید دادن به بیمار است. واقعا هم تاثیر دارد. امید دادن خیلی مهم است. هر کسی می خواهد بیماری را درمان کند باید او را دلخوش کند. شخص قدرتمندی بیاید پیش طبیب، طبیب نگاه می کند می گوید شما سرطان دارید، شخص همان جا صحیح وسالم با یک کلمه می افتد. شخص معلولی را دو نفر به مطب می آورند، دکتر می گوید شما از من سالم ترید. همان جا می ایستد و راه می رود. این یک کلمه نقش اساسی دارد. علت درمان نشدن خیلی از بیماری ها ترساندن دکتر هاست. که اگر نیایی خوب نمی شوی. خیلی وضع تو وخیم است. خطرناک است. اگر چیزیش هم نباشد بیمار می شود.

اقسام بیماری ها:

تقسیم اول: بیماری تقسیم به بیماری های کودکان و بزرگسالان تقسیم می شود. قند و فشار خون برای بزرگسالان است، البته امروزه همه چیز بهم خورده است. و برخی بیماری ها مختص کودکان است، مانند سرما خوردگی. روایتی هم برای این تقسیم داریم که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هل كان عيسى يصيبه ما يصيب ولد آدم؟ قال : نعم ، ولقد كان يصيبه وجع الكبار في صغره ، ويصيبه وجع الصغار في كبره ، ويصيبه المرض ، و كان إذا مسه وجع الخاصرة في صغره و هو من علل الكبار قال لامه: ابغي لي عسلا و شونيزا و زيتا فتعجني به ثم ايتني به ، فأتته به فكرهه فتقول : لم تكرهه وقد طلبته؟ فيقول هاتيه ، نعتته لك بعلم النبوة وأكرهته لجزع الصبا ، ويشم الدواء ثم يشربه بعد ذلك.»[8] یعنی «‌آیا حضرت عیسی هم مانند فرزندان آدم بیمار می شد؟ فرمودند:‌بله، در کودکی مبتلا به بیماری بزرگسالان و در بزرگسالی مبتلا به بیماری کودکان می شد. بیمار می شد و وقتی مبتلا به پهلو درد می شد در کودکی و در حالیکه بیماری بزرگسالان است. به مادرش می فرمود: برای من عسل وسیاه دانه و روغن زیتون پیدا کن و سپس برایم بیاور. مادرش همین کار را کرد، بدش آمد. عرض کرد: خودت خواستی، چرا نمی خوری؟ فرمود: دارو را بیاور. با علم نبوت این دارو را ذکر کردم. و اگر بدم می آید بخاطر کودکی من است. اگر دارو برای شما بیان کردم بخاطر علم پیامبری است. اول داور را بو می کرد و می خورد.»

نکته ای از حدیث:

از روایت فهمیده می شود که بوییدن دوا قبل از نوشیدن خاصیت دارد یا در درمان و یا شاید هم برای کم شدن بد مزه گی باشد.

تقسیم دوم: بیماری داریم که علتش درون بدن است، مربوط به معده و کلیه و این هاست. و بیماری که مربوط به خارج بدن است. روایت داریم که: «كل داء من التخمة ما خلا الحمى فإنها ترد ورودا.»[9] یعنی «همه ی بیماری ها از درون است بجز تب، که از بیرون وارد می شود.» و در روایت دیگر: «ما من داء إلا و هو سارع إلى الجسد ينتظر متى يؤمر به فيأخذه.»[10] یعنی «نیست بیماری ای، مگر اینکه به سمت بدن سرعت می گیرد، منتظر می شود تا امر شود و مردم را درگیر کند.» هفتاد نوع بیماری داریم که همراه با تب است که از بیرون وارد می شود.

تقسیم سوم: اختصاص به طب اسلامی دارد، که امراض را به مفید و غیر مفید تقسیم می کند. بیماری هایی هست که برای بدن مفید و نافع است و معالجه آنها جایز نیست. بلکه در واقع خود این بیماری، درمان است. درمان بیماری های سخت تری است. یک سری بیماری ها، درمانش ضرر دارد. اشاره به بیماری های مفیدی می کنیم.

بیماری های مفید:

سرماخوردگی (زکام)

اولین بیماری مفید سرما خوردگی است. روایتی داریم که پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: « لا تكرهوا الزكام فإنه أمان من الجذام»[11] یعنی « از سرما خوردگی بدتان نیاید، زیرا ایمنی از بیماری جزام است.» و در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) لا يتداوى من الزكام و يقول: ما من أحد إلا وبه عرق من الجذام فإذا أصابه الزكام قمعه.»[12] یعنی «پیامبر خود را از سرماخوردگی درمان نمی کرد و می فرمود: نیست کسی مگر اینکه جذام دارد. اگر مبتلا به سرماخوردگی بشود، بیماری جذام را سرکوب می کند.». ژن جذام تا وقتی نهفته است مشکلی ندارد. ولی اگر حرکت کرد خطرناک می شود. خداوند سرماخوردگی را می فرستد تا سرکوبش کند.

روایت دیگری نیز از پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: «ما من أحد من ولد آدم إلاوفيه عرقان عرق في رأسه يهيج الجذام وعرق في بدنه يهيج البرص فإذا هاج العرق الذي في الرأس سلط الله عزوجل عليه الزكام حتى يسيل ما فيه من الداء.»[13] یعنی «نیست کسی از فرزندان آدم مگر اینکه دو تا ژن دارد. ژنی که در سر است که سبب ابتلا به جذام می شود و ژنی که در بدن است، که سبب پیسی می شود. زمانی که ژنی که در سر است جهش پیدا کند، خداوند سرماخوردگی را بر او مسلط می کند، تا مایعی که بیماری است را خارج کند.»

نکته ی حدیث:

البته مراد از سرما خوردگی، عاملش و سببش، یعنی همان بیماری است. ژن در سلول انسان وجود دارد. و تنها چیزی که می تواند واردش شود و خارجش کند، ویروس است. درمان ژنتیکی طب امروز، از این روایات گرفته شده است. و در درمان ژنتیکی همین کار را می کنند. بوسیله ویروس درمان می کنند و جهش و حرکتش را برطرف می کنند. عامل سرما خوردگی این کار را می کند. زکام مواد زائدی است که در سر قرار دارد. مواد زائد، که ژن جذام را سرکوب نمی کنند، بلکه همان ویروس سرما خوردگی است که این کار را می کند. و وارد ژن می شود و آن را خارج می کند.

در روایت «جذام» آمده است. ولی منظور تمام بیماری های ژنتیکی است. اگر امروزه بیماری های ژنتیکی زیاد شده است، بخاطر درمان سرما خوردگی است. ژن به هیجان آمده را سرکوب می کند. هر وقت سرما می خورد، می رود قرص می خورد. امروزه در برخی کشورهای غربی سرما خوردگی را درمان نمی کنند. البته سرما خوردگی بیماری است و انسان باید از خودش مراقبت کند، که اگر تشدید بشود خطرناک است؛ ولی قانون آن سه روز است و ویروس آن پس از سه روز، از بدن خارج می شود. بدن و گلبول های سفید، با این ویروس درگیر می شود و مهارت در خارج کردن آن کسب می کند. بلکه اختصاص به بیماری های ژنتیکی ندارد.

روایت داریم که پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرمایند: «الزكام جند من جنود الله عز وجل يبعثه عز وجل على الداء فيزيله»[14] یعنی«سرما خوردگی سربازی است از سربازان خدا، این را می فرستند به سوی بیماری، تا بیماری را برطرف کند.»

«داء» جنس است یعنی انواع بیماری. شاید اگر کسی خودش را درمان نکند مبتلا به سرطان نشود . ائمه (علی) منتظر بودند که فرزندانشان سرما بخورند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «لمؤدب اولاده إذا زكم احد من أولادي فاعلمني فكان المؤدب يعلمه فلا يرد عليه شيئا.»[15] یعنی « اگر یکی از فرزندانم مبتلا به سرما خوردگی شد به من خبر بده. و حضرت کاری نمی کردند.»

زکام، ترشح بینی و اشک چشم همراه با سر درد است. واگر به مرحله تب برسد دیگر تب است. مواد زائدی است که در سر و سینه جمع می شود و به شکل ترشح خارج می ود. ویروس کاری می کند تا خارج شود.

درمان سرماخوردگی:

ترکیبی از کندش و سیاه دانه است. سیاه دانه دو برابر کندش باشد. آسیاب کنند و در بینی بریزند. همه آب ها را خارج می کند. بینی خشک می شود. ابتلا به سرماخوردگی بستگی به جذام دارد. فصل سرما خوردگی فصل شاهی است. فصل شاهی در زمستان است. شاهی سبب به هیجان آمدن ژن جذام می شود و سرما خوردگی هر زمان لازم بود می آید. عامل جذام درونی و جهش ژن است. و عامل سرماخوردگی درونی است. در روایات دارد که ویروس سرماخوردگی وارد ژن جذام می شود. و آن را خارج می کند. این اولین بیماری مفید است که نباید درمانش کرد. بلکه خودش درمان است.

بیماری دُمَل و جوشِ بدن:

در روایتی پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: «ولا تكرهوا الدماميل فإنها أمان من البرص.»[16] یعنی‌ «از جوش بدتان نیاید، زیر ایمنی از پیسی است.» و در روایت دیگری می فرماید: : «ما من أحد من ولد آدم إلا و فيه عرقان عرق في رأسه يهيج الجذام وعرق في بدنه يهيج البرص فإذا هاج العرق الذي في الرأس سلط الله عز وجل عليه الزكام حتى يسيل ما فيه من الداء و إذا هاج العرق الذي في الجسد سلط الله عليه الدماميل حتى يسيل ما فيه من الداء، فإذا رأى أحدكم به زكاما و دماميل فليحمد الله عز وجل على العافية وقال: الزكام فضول في الرأس.»[17] یعنی « نیست کسی از فرزندان آدم مگر اینکه دو تا ژن دارد. ژنی که در سر است که سبب ابتلا به جذام می شود و ژنی که در بدن است، که سبب پیسی می شود. زمانی که ژنی که در سر است جهش پیدا کند، خداوند سرماخوردگی را بر او مسلط می کند، تا مایعی که بیماری است را خارج کند. و ژنی در بدن است که پیسی را به هیجان در می آورد. خداوند جوش را بر آن مسلط می کند تا اینکه بیماری در ژن را خارج کند. وقتی کسی مبتلا به سرما خوردگی یا جوش شد، خداوند را حمد کند بخاطر سلامتی و فرمود: زکام، مواد زائدی است که در سر به وجود می آید.»

دمل و جوش را نباید دست زد. و اصطکاک ایجاد کرد.

بیماری رمد (التهاب چشم):

روایت داریم از پیامبر (صلوات الله علیه و آله) که می فرماید: « ولا تكرهوا الرمد فإنه أمان من العمى.»[18] یعنی «از رمد بدتان نیاید، زیرا ایمنی از کوری است.»

 

بیماری سرفه:

روایتی از پیامبر (صلوات الله علیه و آله) که می فرماید: «ولا تكرهوا السعال فإنه أمان من الفالج.»[19] یعنی «از سرفه بدتان نیاید، زیرا ایمنی از فلج شدن و سکته مغزی است.»

نکته درباره سرفه:

سرفه را نباید درمان کرد. دو نوع سرفه داریم که یکی ویروسی است و سرفه ای داریم که بخاطر التهاب ریه باشد که درمانش خوب است و سرفه ای است که بخاطر مشکل در قلب است که نباید درمان کرد. اگر امروزه سکته مغزی و فلج شدن زیاد شده است، بخاطر اینست که سرفه را درمان می کنند. زیرا زمینه ابتلا به فلجی و سکته مغزی را فراهم می کند.

روایتی داریم که پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می فرماید: «لا تكرهوا أربعة فإنها لأربعة: لا تكرهوا الزكام فإنه أمان من الجذام، ولا تكرهوا الدماميل فإنها أمان من البرص، و لا تكرهوا الرمد فإنه أمان من العمى، و لا تكرهوا السعال فإنه أمان من الفالج.»[20] ‌ یعنی «از چهار چیز بدتان نیاید؛ از سرما خوردگی بدتان نیاید، زیرا ایمنی از بیماری جزام است و از جوش بدتان نیاید، زیر ایمنی از پیسی است و از رمد (التهاب چشم) بدتان نیاید، زیرا ایمنی از کوری است و از سرفه بدتان نیاید، زیرا ایمنی از فلج شدن و سکته مغزی و (ام اس) است.»

اگر میبنید که ام اس، زیاد شده است، شاید بخاطر درمان سرفه است. چون ام اس، نوعی فلجی است. علل متفاوتی دارد، یکی از عللش همین نانی هست که روی آهن می پزند.

سوالات:

1.کار پزشک، اطمینان دادن است، وس کار پزشک های سنتی یا اسلامی یا شیمیایی چه فرقی می کند؟

دارو ها تاثیر دارند. درمان هم نقش دارد. اعتقاد و دلخوش کردن نقش دارند. دارو های اسلامی پنجاه درصد، داور ودرمان وپنجاه درصد اعتقاد است. ولی دارو های شیمایی نود درصد اعتقاد است. درمان نیستند. مقداری اعتقاد مردم به آنتی بیوتیک کم شود، دیگران درمان نمی شوند. اگر امروزه دنیا روی به طب سنتی آورده اند، بخاطر اینست که اعتقادشان کم شده است. اصلا درمان نیست. نود درصد اعتقاد است. ده درصد دیگر هم مسکن است. ولی طب اسلامی چون سفارش معصومین (علیهم السلام) است، ضرر ندارد. ولی شیمیایی علاوه بر فایده کم، ضرر بسیار دارد.

2. بیماری واریکسول درمان دارد ؟

ورمی در حوالی بیضه است که رگی متورم می شود که به آن واریکسول می گویند. درمانش داروی واریکسول است؛ ولی درمان عاجل‌آن، خاکستر هسته خرما و پخته کلم را با سرکه قاطی کنند و بروی محل بمالند، ان شاء الله خوب می شود.

3. ریزش مو در خانم ها یا آقایان را چگونه درمان می کنید؟

ریزش مو، نوعا یا معلول غلبه صفرا هست، بخصوص در جوانان و در پیران معلول غلبه بلغم است. اگر صفرا باشد، باید صفرا را درمان کرد. درمان دیگر روغن بنفشه پایه زیتون است. که اگر بمالند ریزش قطع می شود. البته روغن باید اصل باشد. ممکن است روغن مایع بوده باشد و اثر نداشته باشد. دارویی برای تقویت مو داریم که عمده اش سرمه عصمت است. سنگ سرمه سبب رویش مو می شود. و خوردن انجیر بی تاثیر نیست.

طرز تهیه روغن بنفشه:

گل بنفشه را در ظرفی بریزند و روی آن روغن زیتون بریزند. پس از یک ماه روغن را صاف کنند و دو، سه بار این کار را تکرار کنند، روغن خوبی خواهد شد. سنگ سرمه با مهر مکی و تخم مورد را بپزند و با عسل و روغن زیتون قاطی کنند و بروی سر بگذارند.

3. درمان آرتروز لگن چیست؟

درمان آرتروز در لگن معنایش اینست که در رفتگی در لگن است، روزی زمین خورده یا پایش پیچ خورده است و نشانه اش اینست که وقتی به صورت می خوابد و دست هایش کنار بدنش باشد پاهایش را نگاه کنید میبینید که پاها فرق دارند و یکی کوتاه تر است. اگر پای کوتاه را بکشند مشکل لگن برطرف می شود. داروی پماد مفاصل و مرکب یک مفاصل موثر است.

4. درمان شقاق خونی مقعدی چیست؟

بواسیر دو قسمت دارد. بواسیر ماده که به شکل زخم است و خونریزی دارد و بواسیر نر که در فارسی ساچمه ای است پنج دانه در داخل است و این سخت تر است. درمان عاجل شستن موضع با سعد کوفی است. درمان

5. درمان سنگ کلیه چیست؟

درمان انواع سنگ، در کلیه یا کیسه صفرا یا در بزاق دهان، درمان اصلی ان داروی جامع امام رضا (علیه السلام) است که حمال می خواهد. حمال آن در سنگ کلیه، آب ترب پخته یا آب سداب پخته است. برای سنگ سفرا یا سنا هست که بیست الی سی گرم را دم کنند و یک لیوان بخورند و داروی جامع . برای سنگ کلیه هم یکبار الی دوبار مصرف کنند .سنگ را آب می کند. اگر مقاوم بود با آب سقمونیا مصرف کنند. از دو گرم نباید بیشتر شود. چون سمی است. با آب حل کنند و با داروی جامع بخورند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo