< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

93/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تدابیر کم کردن درجه تب و درمان این عارضه

مواردی عرض شد که آخرین و مهم‌ترین آن روایت امام رضا صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه است که از نظر سند نیز معتبر است. این روش بهترین درمان و درمان فوری تب است، حتی سخت‌ترین حالت تب که بیمار تبش مقاوم است و درمان نمی‌شود؛ و درمان این است که کاسنی تازه را بگیرید و له کنید، و روغن بنفشه پایه زیتون روی آن بریزید و با آن مخلوط کنید، و روی پیشانی بیمار بمالید، در کمتر از پنج دقیقه تبش تسکین می‌یابد، اگر کاسنی تازه نباشد، کاسنی خشک را آسیاب کنید و با روغن بنفشه پایه زیتون مخلوط کنید و روی پیشانی بیمار بمالید، البته کاسنی تازه باشد بهتر است و اثرش بیشتر است، نکته دیگر اینکه کاسنی را چه تازه و چه خشک باشد نباید شست، چون یک قطره از بهشت هر روز صبح بر برگ آن می‌ریزد و آن قطره درمان است، حتی مصرف کردن و خوردن آن نیز باید بدون شستن باشد، این دارو علاوه بر تب برای میگرن هم مفید است، کسانی که مبتلا به میگرن هستند و همیشه از مسکن استفاده می‌کنند بهتر است به جای قرص‌های شیمیایی که ضرر دارد از این روش استفاده کنند. اما درمورد روغن بنفشه لازم به ذکر است، خود گل بنفشه روغن ندارد، گل بنفشه را در یک روغنی می‌خوابانند تا مواد آن وارد روغن شود، که معمولاً از روغن زیتون، یا روغن کنجد، یا روغن بادام برای این کار استفاده می‌کنند، اگر از روغن زیتون استفاده شود، به آن می‌گویند پایه زیتون، و اگر از روغن کنجد استفاده شود، به آن می‌گویند پایه کنجد.

 

مقدار مصرف

لازم به ذکر است در روایات یک ظرافت‌هایی است که می‌توان از آنها مقدار مصرف را به دست آورد، باید ببینیم این چیزی که روایت به عنوان درمان معرفی می‌کند آیا به عنوان یک غذا معرفی می‌کند یا به عنوان یک دارو، برای مثال درباره سیب می‌فرماید: «أطعموا محمومیکم التفاح»[1] [2] ، در این روایت اشاره شده که سیب را به عنوان طعام بدهید، این دارو نیست که یک قاشق مرباخوری یا به اندازه یک فندق مصرف شود، این به عنوان درمان هست ولی به عنوان یک دارو نیست، بلکه به عنوان یک غذا است، «أطعموا حبالاکم السفرجل»[3] ، یعنی «به زن‌های باردار، به بدهید»، این روایت هم می‌گوید به عنوان طعام نه به عنوان دارو، به همین جهت در روایتی از درست بن ابی منصور آمده: وارد بر امام صادق صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه شدم، دیدم یک طبق سیب کال در مقابل ایشان بود، بعد امام فرمودند: «من تب کردم و فرستادم این را برایم آوردند»[4] [5] . یک طبق باید به اندازه طعام و یک وعده غذا خورده شود تا درمان بیماری تب باشد. البته در روایت برای سیب، «اخضر» آمده که بحثش را دیروز کردیم، ممکن است منظور سیبی باشد که رنگش سبز است اما رسیده است ولی روایات ما مطلق است و مقید به «اخضر» هم نکرده است، فقط این یک روایت عرض شد که احتمال هم دارد علت آن باشد که در آن زمان خاص سیب رسیده نبوده و فقط سیب کال بوده.

راجع به عسل، عسل به عنوان یک دارو مطرح است، در قرآن می‌فرماید: ﴿فیه شفاء للناس[6] ، عسل به عنوان غذا معرفی نشده که انسان شیشه عسل را به عنوان غذا بخورد، این به عنوان یک دارو است و در اندازه یک دارو باید مصرف شود، در روایت داریم «لعقة عسل»، «لعقة» یعنی «ملعقة» که از «لعقة» گرفته شده، «ملعقة» یعنی همان قاشق مرباخوری، مراد از «لعقة عسل» دو قاشق یا حداکثر سه قاشق است، بعضی زیاد عسل می‌خورند و زیاد هم بیمار می‌شوند چون به آن نکته‌ها توجه نکردند.

 

درمان هفتم عناب است؛ در روایتی از حضرت امیر علیه‌السلام داریم که: «العناب یذهب بالحمی»[7] [8] ، عناب درمان تب است ولی در روایات ما عناب به عنوان یک دارو مطرح نیست، همچنین به عنوان یک غذا هم مطرح نیست، بلکه به عنوان یک میوه و بهترین میوه معرفی شده است، در روایتی حضرت امیر علیه‌السلام می‌فرمایند: «فضل العناب علی الفواکه کفضلنا علی الناس»[9] [10] ، «برتری عناب بر دیگر میوه‌ها مانند برتری ما بر دیگر مردمان است»، برتری ائمه قابل تصور نیست، و می‌توان گفت عناب به عنوان بهترین میوه است، و مصرفش در درمان همان مقدار است که انسان میوه مصرف می‌کند، برای مثال اندازه یک سیب یا پرتقال یا یک خوشه انگور، نه به اندازه یک یا دو دانه، چون به عنوان یک میوه مطرح است نه به عنوان یک دارو.

 

درمان هشتم سیاه‌دانه است؛ لازم به ذکر است که سیاه‌دانه داروی عام است، منتها در یک مورد خاص نیز برای آن نص داریم، ما درباره سیاه‌دانه روایات متعدد داریم، «في الحبة السوداء شفاء من کل داء»[11] ، «سیاه‌دانه درمان همه بیماری‌ها است» یکی از آنها هم تب است، و یک روایت خاص داریم در خصوص تب که امام می‌فرماید: «فأنا آخذه للحمی و الصداع»[12] [13] ، «من سیاه‌دانه را برای تب و میگرن مصرف می‌کنم»، و موارد دیگری هم در روایت آمده، داروهای عمومی دیگر هم داریم مثل عسل، آن دیگر در خصوص تب تصریح نشده ولی خودش داروی عام است، در روایت آمده درمان هر دردی است، و شیر گاو درمان هر دردی است، و درمان‌های عمومی دیگر، این ازجمله درمان‌هایی است که عام است. البته در مورد مقدار مصرف سیاه‌دانه آنچه در روایات ذکر شده هفت دانه است، بعضی زیاد مصرف می‌کنند و حالشان بدتر هم می‌شود چون این دقت‌ها هم باید رعایت شود، از روایات استفاده می‌شود که اگر سیاه‌دانه هشت دانه یا شش دانه هم باشد جواب نمی‌دهد، البته بعضی روایات اجازه می‌دهند مثلاً نه، یازده یا بیست و یک عدد مصرف شود، ولی عددش باید فرد باشد، و زمان و روش استفاده آن اینگونه است که هر روز صبح ناشتا با عسل خورده شود.

 

نهمین درمان پیاز است؛ پیاز هم در روایات به عنوان درمان تب مطرح است، روایتی است که برقی در کتاب محاسن و کلینی در کتاب کافی نقل می‌کند، از امام صادق صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه که می‌فرمایند: «البصل یذهب النصب، و یشد العصب، و یزید فی الماء و الخطا، و یذهب بالحمی»[14] [15] ، یعنی «پیاز خستگی را برطرف می‌کند و عصب را تقویت می‌کند و عمل همبستر شدن را زیاد می‌کند و گام‌ها را زیاد می‌کند و تب را برطرف می‌کند»، البته روایات متعددی به این مضمون داریم که می‌گویند پیاز تب را برطرف می‌کند، ولی بعضی می‌فرمایند که «حمی» اشتباه است و «حمأ» صحیح است، یعنی تیرگی پوست را از بین می‌برد، این سیاهی که روی آب شناور می‌شود به آن «حمأ» می‌گویند، برخی می‌گویند که این «حمأ» بوده که «حمی» شده، به عبارتی تصحیف شده است، ولی در کتاب محاسن و کتاب کافی و مکارم الاخلاق همان «حمی» آمده یعنی تب، مؤیدش روایاتی خواهد آمد که می‌گویند پیاز «وبا» را برطرف می‌کند و بعد «وبا» را به «تب» معنا می‌کنند، امروزه ثابت شده که پیاز و سیر آنتی‌باکتریال هستند، یعنی باکتری‌ها را می‌کشند، باکتری و میکروب علت تب است و پیاز میکروب‌کش است، پیاز به عنوان یک غذا است و به عنوان یک دارو مطرح نیست، باید زیاد مصرف شود، در حد یک غذا، حال خام یا پخته زیاد فرق نمی‌کند.

 

درمان دهم شانه زدن سر است؛ کلینی در کتاب کافی نقل می‌کند، عن سفیان بن السمط، که می‌فرماید: قال لی أبوعبدالله علیه‌السلام: «المشط للرأس یذهب بالوباء»، امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «شانه برای سر، وبا را برطرف می‌کند»، قال: قلت و ما الوباء؟، راوی می‌پرسد وبا چیست؟، قال: «الحمی»[16] ، امام فرمودند: «تب است»، یک روایت دیگر داریم که این را مقید می‌کند و می‌فرماید: «المشط بالعاج یذهب بالوباء و هو الحمی»[17] ، یعنی «شانه کردن با عاج، وبا را برطرف می‌کند که همان تب است». البته این دو مثبتات هستند و همدیگر را نفی نمی‌کنند، روایات متعدد داریم که پیاز وبا را برطرف می‌کند، و وبا هم به تب معنا شده.

 

عواملی که به پایین آمدن تب کمک می‌کنند

به غیر از درمان‌ها سه وسیله داریم که برای پایین آوردن درجه تب مؤثر است، یکی از این وسیله‌ها قی و استفراغ کردن است، یکی هم عرق کردن، سومی هم اسهال؛ البته استفراغ خود یک درمان نیز است. و درباره عرق احتمال دارد به جای کلمه «عَرَق»، «عِرْق» بخوانیم، زیرا نوشتن آن‌ها که یکسان است، اگر آن را «عِرْق» خواندیم معنایش حجامت و فصد است ولی اگر «عَرَق» خواندیم باید بگوییم که مراد از «عَرَق»، گرم کردن بدن نیست چون روایت نهی می‌کند، احتمالاً مراد عرق کردن به این نحو باشد که آدم آب و مایعات زیاد مصرف کند و بدنش را در معرض هوا قرار دهد، البته یک تقابلی مابین این دو روایت هست که باید حل شود.

روایتی داریم از امام باقر صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه که می‌فرماید: «إخراج الحمی فی ثلاثة أشیاء، فی القيء، و فی العرق، و فی إسهال البطن»[18] [19] ، یعنی «خارج کردن تب در سه چیز است، در استفراغ، در عرق و در استفاده از مسهل» اینها چیزهایی است که کمک می‌کند به پایین آمدن درجه تب.

 

یازدهمین درمان تب حجامت و فصد است؛ البته دو روایت داریم که باید گفت این‌ها قضیة في واقعة بوده، روایتی داریم از عبدالرحمن بن عمر بن أسلم که حمیری در قرب الإسناد نقل می‌کند، عبدالرحمن عرض می‌کند: «رأیت أباالحسن موسی علیه‌السلام احتجم یوم الأربعاء و هو محموم فلم تترکه الحمی، فاحتجم یوم الجمعة فترکته الحمی»[20] یعنی «امام کاظم علیه‌السلام را دیدم، در روز چهارشنبه حجامت کرد در حالی که تب داشت و تب او را رها نکرد، روز جمعه حجامت کرد و تب او را رها کرد»، شاید از این روایت استفاده شود که حجامت درمان تب است، زیرا بحث مربوط به تب است و حجامت هم به خاطر تب بود و با حجامت کردن تب برطرف شده، پس می‌توان گفت یکی از درمان‌های تب حجامت است، از طرفی ممکن است کسی بگوید این اختصاص به حالت خاص دارد، این تب مثلاً از گرمازدگی بود و آن تب رسمی و معمول نبوده، این احتمالات هست و نمی‌شود نفی کرد ولی مؤییداتی هم دارد، مؤییدش روایت دیگری از امام رضا علیه‌السلام است که مبتلا به تب شدند و فصد کردند و تب ایشان را رها کرد، روایت چنین است: «حم فعزم علی الفصد، فرکب المأمون إلی الرضا علیه‌السلام فجلس حتی فصد بین یدیه»[21] ، یعنی «امام رضا صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه مبتلا به تب شدند و تصمیم گرفتند که فصد کنند و مأمون سوار مرکب شد و نزد امام رضا علیه‌السلام آمد و در محضر امام نشست تا امام فصد کردند»، امام مبتلا به تب شدند و علت فصد، درمان تب بوده، پس معلوم می‌شود مطلق خون خارج کردن چه به روش حجامت و چه به روش فصد برای تب مفید است و این دو روایت مؤیید یکدیگر هستند.

 

دوازدهمین درمان مرکب یک است؛ مرکب یک از مرکبات ده‌گانه اسلامی است، در طب اسلامی ده تا مرکب داریم که هرکدام یا درمان کل بیماری‌ها یا طیف بزرگی از بیماری‌ها هستند، و مهم‌ترین درمان‌ها در طب اسلامی همین ده مرکب هستند که در جلد دوم خواندیم، اما مرکب یک، داروی بسیار مؤثر و درمان شاخص بیماری‌های کبدی است، ولی در روایت می‌فرماید این دارو برای تب هم مفید است، در روایت آمده: «أنه ینفع بإذن الله تعالی من المرة السوداء و الصفراء و البلغم و وجع المعدة و القيء و الحمی و ...» تا آنجا که می‌گوید: «و هو نافع لما ذکر و للیرقان و الحمی الصلبة الشدیدة التي یتخوف علی صاحبها البرسام و الحرارة»[22] یعنی «همانا برای سودا و صفرا بلغم و درد معده و استفراغ و تب و...، و برای آنچه که ذکر شده مفید است و برای یرقان و تب سخت شدید، آن تبی که ترس است که صاحب آن از شدت تب مبتلا به برسام (برسام یعنی فرزند مرگ و مراد بیماری التهاب دیافراگم است) شود» در روایت گفته شده که مرکب یک برای سودا و صفرا و بلغم مفید است و این یعنی سه چهارم بیماری‌ها را درمان می‌کند چون ما عقیده داریم که یک چهارم بیماری‌ها معلول سودا، یک چهارم معلول صفرا و یک‌چهارم ملول بلغم است، در جلد دوم کتاب ترکیب و روش ساخت و مصرف مرکب یک بیان شده است.

 

سیزدهمین درمان داروی شافیه است؛ داروی حضرت موسی، این هفتمین مرکب از مرکبات ده‌گانه است، دارویی عجیب و درمان بیماری‌های سخت، این دارو باید زیر خاکستر یا زیر خاک یا زیر جو دفن شود، هر ماه که می‌گذرد یک طائفه از بیماری‌ها را درمان می‌کند، در روایت آمده است که: «أنه إذا أتی علیه عشرة أشهر یؤخذ بدهن بزر الفجل علی الریق بالبلبلة و الحمی الباطنة، و اختلاط العقل» تا آنجا که می‌گوید: «و أذا أتی علیه تسعة عشر شهراً یؤخذ حب الرمان و الرمان الحلو فیعصره و یخرج ماؤه و یؤخذ من الحنظلة قدر حبة فیسقی من السهو و النسیان و البلغم المحترق و الحمی العتیقة و الحدیثة علی الریق بماء حار»[23] [24] ، یعنی «هرگاه ده ماهه شد آن را با روغن دانه ترب بگیرند در ناشتا، نافع است برای بلبله و تب درون و اختلاط عقل، هرگاه نوزده ماهه شد آب دانه انار شیرین را بگیرند و از هندوانه ابوجهل به اندازه یک دانه گندم یا جو به بیمار بدهند برای بیماری فراموشی و بلغم سوخته و برای تب کهنه و تب جدید، ناشتا با آب گرم»، پس یکی از درمان‌های تب داروی شافیه است.

 

درمان چهاردهم شکر است، البته در جلد دوم بحثش آمده، در طب اسلامی درمان با شیرین، درمان با خاک، درمان با آب و درمان با شیر داریم. و اما درمان با شیرین، درمان با شکر و خرما و عسل و امثال اینها است، شکر آنجا به عنوان یک داروی عمومی مطرح است، اینجا هم دلیل خاص دارد برای درمان تب، روایتی داریم که کلینی نقل می‌کند از امام صادق صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه که به مردی می‌فرمایند: «بأي شيء تعالجون محمومکم إذا حم؟» قال: أصلحک الله بهذه الأدویة المرة بسفایج و الغافث، و ما أشبهه، فقال: «سبحان الله الذي یقدر أن یبرئ بالمر یقدر أن یبرئ بالحلو. ثم قال: إذا حم أحدکم فلیأخذ إناءً نظیفاً فیجعل فیه سکرة و نصفاً، ثم یقرأ علیه ما حضر من القرآن، ثم یضعها تحت النجوم و یجعل علیها حدیدة، فإذا کان فی الغداة صب علیها الماء و مرسه بیده ثم شربه، فإذا کانت اللیلة الثانیة زاده سکرة اُخری فصارت سکرتین و نصفاً، فإذا کانت الثالثة زاده سکرة اُخری فصارت ثلاث سکرات و نصفاً»[25] [26] یعنی «امام صادق علیه‌السلام از مردی پرسید با چه چیزی کسی که تب دارد را درمان می‌کنی وقتی مبتلا به تب شود؟ جواب داد: با داروهای تلخ درمان می‌کنیم. امام پاسخ داد: کسی که می‌تواند با تلخ درمان کند می‌تواند با شیرین هم درمان کند، اگ کس از شما مبتلا به تب شد، یک ظرف تمیز بردارد در آن به اندازه یک قند و نصف بیندازد سپس بر آن قدری آیه‌های قرآن بخواند سپس آن را زیر ستارگان قرار بدهد و روی آن آهن قرار بدهد وقتی صبح شد روی آن‌ آب بریزد و با دست خودش این قند را له کند و آب کند سپس آن را بنوشد، شب دوم دوتا قند و نصف و شب سوم یک قند دیگر اضافه کند که می‌شود سه قند و نصف». این یک روش است و برای درمان تب و با قند، البته مراد این قند امروزی موجود در بازار نیست، اینها از چغندرقند گرفته شده و ضرر دارد و نفع ندارد، قند باید از نیشکر باشد و اضافات هم نداشته باشد، لازم به ذکر است که آهن خوب نیست ولی در این روایت می‌گوید که روی قند یا ظرف یک میله آهن قرار دهند، علتش این است که آهن نیروهایی را جذب می‌کند و اینها در درمان مؤثر است، یا جن یا یک نوع باکتری مفید، چون جن جذب آهن می‌شود و با این روش باکتری مفید جذب می‌شود و این خودش در درمان مؤثر است، یا احتمالاً جلوی باکتری را می‌گیرد، چون باکتری به آهن ولع دارد و به آهن می‌چسبد به همین جهت کار به قند ندارد و این روشی برای سالم نگه داشتن قند.

 

پانزدهمین درمان «بزر القطونا» یعنی اسفرزه که خنک و سرد است، روایت طبرسی از امام صادق صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه می‌فرماید: «من حم فشرب في تلک اللیلة وزن درهمین من بزر القطونا أو ثلاثة أمن من البرسام فی تلک اللیلة»[27] [28] یعنی «کسی که تب کند، در آن شب بنوشند اندازه دو درهم (هر درهم سه گرم و بیست و پنج صدم و دو درهم شش گرم و نیم) از اسفرزه یا سه درهم، در آن شب از برسام ایمن می‌شود»‌ از روایت معلوم می‌شود که باید مخلوط کنند که نوشیدنی صادق شود و معلوم می‌شود که وقتی تب سخت و شدید شود تبدیل می‌شود به برسام، که بیماری سخت و التهاب پرده دیافراگم است و انسان را مبتلا به هذیان گویی می‌کند، پس یکی از درمان‌های تب، یا حداقل راه جلوگیری از عوارض تب، «بزر القطونا» است که به آن اسفرزه می‌گویند، وقتی آن را در آب قرار دهند مانند تخم شربتی پف می‌کند.

 

و اما آبی که شخص تب‌دار باید مصرف کند چگونه باشد، آنچه که در روایات سفارش کردند آب استریل شده است، آبی که آن را بجوشانند و سریع سرد کنند نه اینکه بگذارند آرام‌آرام سرد شود چون دوباره آلوده می‌شود، روایات ما می‌فرماید آبی که هفت بار غل بزند یا هفت مرتبه بجوشد بعد از یک ظرف به ظرف دیگر منتقل کنند این می‌شود آب استریل و برای کسی که تب دارد مفید است، در روایتی امام رضا صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه، می‌فرمایند: «الماء المسخن إذا غلیته سبعة غلیات و قلبته من إناء الی إناء آخر فهو یذهب بالحمی و ینزل القوة فی الساقین و القدمین»[29] [30] یعنی «آب گرم اگر آن را هفت بار بجوشانید و از یک ظرف به یک ظرف دیگر منتقل کنید، تب را برطرف می‌کند و نیرو را در دو ساق پا و دو مچ پا نازل می‌کند (پاها را تقویت می‌کند)» در این روایت منظور این نیست که آب هفت بار بجوشد و سرد شود بلکه مراد آن است که به اندازه هفت بار غل زدن یا غلیان و بالا آمدن بجوشد. البته روش‌های دیگری هم برای درمان با آب هست مانند استفاده از آب باران یا استفاده از آب زمزم و آب فرات که اینها برای تب مفید است.

 

غذای کسی که تب دارد

اولین غذایی که در روایات مطرح است و بهترین غذا برای کسی که تب دارد گوشت بریان است، در روایتی امام صادق صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه می‌فرمایند: «الکباب یذهب بالحمی»[31] [32] یعنی «کباب تب را برطرف می‌کند»، نه فقط غذای مصرفی بلکه دارو هم هست، بهترین گوشت برای کسی که تب دارد گوشت کبک است، از امام کاظم صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه نقل شده که فرمودند: «أطعموا المحموم لحم القباج، فإنه یقوي الساقین و یطرد الحمی طرداً»[33] یعنی «به کسی که تب دارد گوشت کبک بدهید زیرا گوشت کبک پاها را تقویت می‌کند و تب را طرد می‌کند، طرد کردنی است (یعنی خیلی مؤثر است)»، وقتی در روایت می‌گوید کباب یعنی طبخ با زغال، یعنی آب‌پز و سرخ‌کرده نباشد، روش پختن گوشت سه تاست سرخ کردن و آب‌پز کردن که به آن می‌گویند خورش و در عربی به آن می‌گویند «مرق»، و کباب یعنی بریان روی زغال.

دومین غذای کسی که تب دارد سویق شسته است، سویق تقسیم می‌شود به دو قسم، یکی سویق شسته و یکی سویق نشسته، سویق شسته سویقی است که هفت مرتبه شسته شود، آب رویش بریزند وقتی ته‌نشین شد آبش را خالی کنند و دوباره این کار را تکرار کنند، هفت مرتبه که بشویند و سپس خشک کنند این می‌شود سویق شسته که برای پاها مفید است، در روایتی امام رضا صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه می‌فرمایند: «السویق إذا غسلته سبع مرات و قلبته من إناء الی إناء، یذهب بالحمی و ینزل القوة في الساقین و القدمین»[34] [35] یعنی «سویق را اگر هفت مرتبه بشویی و آن را از یک ظرف به ظرف دیگر منتقل کنی تب را برطرف می‌کند و نیرو را در دو ساق پا نازل می‌کند و دو مچ پا را تقویت می‌کند»، در روایت دیگری امام صادق صلوات‌الله‌و‌سلام‌علیه می‌فرمایند: «إن السویق الجاف إذا أخذ علی الریق، أطفأ الحرارة و سکن المرة، و أذا لتَّ ثم شرب، لم یفعل ذلک»[36] [37] یعنی «سویق خشک اگر ناشتا مصرف شود، حرارت را تسکین می‌دهد و مرّه را تسکین می‌دهد، ولی اگر با روغن آغشته شود این کار را نمی‌کند» شاید از این روایت استفاده شود که اگر با آب هم آغشته شود این خاصیت را ندارد ولی منافاتی بین این دو روایت ندارد، آن روایت که می‌گوید سویق شسته، یعنی خشک کنید و بعد مصرف کنید و اگر بر فرض آن روایت مفادش این است که تر مصرف کنید، می‌گوییم آن روایت بر این دلالت دارد که تب را برطرف می‌کند و این روایت بعدی که می‌فرماید سویق خشک که آب به آن اضافه نشده، این تسکین دهنده گرما است و صحبت از تب نکرده، پس سویق خشک گرما را خاموش می‌کند و سویق شسته تب را برطرف می‌کند ولی این احتمال هم هست که سویق شسته باید خشک هم بشود. اما سویق چیست، دو روش برای تهیه سویق داریم یکی روش سنی‌ها و یکی روش شیعیان است، اهل سنت گندم را درسته تفت می‌دهند و بعد آسیاب می‌کنند ولی ما اول آسیاب می‌کنیم و بعد تفت می‌دهیم، و سویق ترکیبی از آرد و سبوس است، سبوس باید جداگانه تفت داده شود و آرد هم باید جداگانه تفت داده شود و بعد مخلوط شود، اگر سویق از گندم تنها درست شده باشد اسمش می‌شود سویق گندم، اگر از جوی تنها درست شده باشد اسمش می‌شود سویق جو و اگر از آرد گندم و جو درست شده باشد می‌شود همان سویق معروف، ولی سویق‌های دیگری هم داریم مثل سویق سیب، که سیب‌ها را باید ورق‌ورق کنید، آسیاب کنید و تفت بدهید، و دیگری سویق سنجد، سویق عدس، سویق نخود و سویق کنار هم هستند به طور کلی سیزده نوع سویق داریم، که همه اینها باید بدون روغن تفت داده شود، درباره سویق در روایت آمده: «انما عمل بالوحی»[38] [39] یعنی «به سفارش وحی سویق درست شده است»، این راجع به سویق.

 

یک مطلبی را بنده می‌خواهم عرض کنم، ما یک سری چیزها خواندیم به عنوان درمان تب مثلاً بنفشه، سویق، سیب، سیاه‌دانه، عناب، سنجد و ممکن است کاسنی هم به آنها اضافه شود، البته چون خود سیب درمان تب است پس بهترین سویق برای درمان تب، سویق سیب است و سویق عدس هم همین خاصیت را دارد، اگر کسی اینها را ترکیب کند، می‌شود ترکیبی درست کنیم به نام تب‌بر، چون ممکن است هرکدام از اینها یک نوع تب را از بین ببرد و جمع کردنش کل انواع تب را برطرف کند، که یک داروی خوب برای تب و مستفاد از روایات است، ما این کار را در خیلی از موارد سفارش می‌کنیم که چیزهای مختلف که به عنوان درمان یک بیماری در روایات ذکر شده را باهم جمع کنیم و به تجربه ثابت شده که اثرش خیلی بیشتر خواهد بود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo