< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

96/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث گوشت

صحبت راجع به انواع گوشت ها است. عرض شد گوشت ها باید به دو قسم تقسیم شود. یک قسم حرام است که علت آن می‌تواند مضر بودن باشد. قسم دوم جزء خوراک و غذای انسان نیست و انسان در غیر موارد اضطرار، به حسب طبع نمی‌تواند از آن استفاده کند.

قذارت ها و گوشت های کثیف عرضی

از مجموع روایات استفاده می‌شود، حرمت برخی حیوانات به جهت انسان بودن و «مسخ» بودن آن ها است که طبع انسان پذیرای آن نیست. گاهی علت حرمت، کثیفی خوراک حیوان است که گوشت حیوان به تبع خوراک آن کثیف و مضر می‌شود. گاهی حرمت به جهت انجام کاری است که گاهی «بالاصاله» و گاهی «بالعرض» است.

گاهی طبع حیوانی خوردن چیزهای کثیف است. مار، چیزهای کثیف مانند موش می‌خورد یا حیوانات درنده مانند کفتار، حیوانات مردار می‌خورند. گاهی طبع حیوانی خوردن چیزهای کثیف نیست ولی به صورت عارضی از چیزهای کثیف تغذیه می‌کنند. حیوانات «جَلّاله» و نجاست خوار، عادت به خوردن «عذره» و مدفوع انسان پیدا می‌کنند که در اینصورت خوردن گوشت آن ها به علت کثیفی و بدی غذا، صلاح نیست.

حیوانات حلال گوشت مانند شتر و گاو و گوسفند و بعضی پرندگان، وقتی تبدیل به نجاست خوار شوند، خوردن آن ها درست نیست مگر درصورتیکه بدن آن ها پاک بشود که برای «استبراء» و پاک کردن آن ها زمان های مختلفی در روایات ذکر شده است.

اگر شتر نجاست خوار شود، وقتی او را از عذره‌ی انسان منع کردند، تا چهل روز نمی‌شود از گوشت و شیر شتر مصرف کرد.

گاو تا سی روز، گوسفند تا ده روز، اردک و غاز پنج روز، مرغ سه روز و ماهی هم یک شبانه روز باید استبراء شوند.

از روایات استفاده می‌شود در مورد شتر، غذای نجس و کثیف تا چهل روز در بدن می‌ماند و بعد از چهل روز از بدن خارج می‌شود و بدن پاک می‌شود. و حیوانات دیگر به همان زمانی که در روایات آمده است، غذای نجس در بدن آن ها باقی می‌ماند.

راجع به خود انسان آمده است که اگر انسان غذای حرامی مصرف کند، تا چهل روز دعای او مستجاب نیست. شاید معنای آن، باقی بودن غذای حرام در بدن انسان به مدت چهل روز باشد.

حتما اثر این غذا چهل روز در بدن باقی می‌ماند که موجب عدم استجابت دعا می‌شود. البته ما این معنا را از روایات «استشعار» می‌کنیم و روایات بر این مطلب دلالت ندارند.

ملاک خوردن یا نخوردن نجاست نیست، بلکه ملاک باقی بودن خود نجاست یا اثر نجاست در بدن است. اگر ملاک نفس خوردن باشد، از روزی که نجاست خورده نمی‌شود، مصرف گوشت بلامانع است ولی باید چهل یا سی روز به حیوان غذای پاک بدهند تا بشود گوشت آن را مصرف کرد.

بنابراین دلیل منع مصرف گوشت در حیوانات نجاست خوار، نجاست و کثیفی غذای آن ها است. اگر غذای حیوانی بالعرض هم کثیف باشد، نمی‌توان از آن حیوان تغذیه کرد. در روایات آمده است که مرغ، «خوک پرندگان» است. خوک همه چیز حتی عذره‌ی خود و حیوانات دیگر را می‌خورد و مرغ هم چنین خصوصیتی دارد و همه چیز مانند سوسک و حشرات و هر آنچه باشد را می‌خورد. به همین جهت خوردن گوشت مرغ مکروه است.

اگر چه بیشتر غذای مرغ یا خروس سالم باشد و به ندرت چیزهای کثیف می‌خورد، در عین حال خوردن گوشت مرغ کراهت دارد. اگر چه از نظر شرعی خوردن گوشت مرغ حلال است ولی از نظر طبی خوردن گوشت مرغ اشکال دارد.

مرغابی با مرغ خانگی متفاوت است.

در مقابل، گفته می‌شود کبوتر بهترین گوشت را دارد زیرا کبوتر هر غذایی را نمی‌خورد بلکه غذای کبوتر فقط گندم، آن هم گندم های سالم است. کبوتر گندم را با وسواس می‌خورد. کبوتر گندم را با نوک بر می‌دارد و آن را زیر و رو می‌کند و بعد آن را می‌خورد. کبوتر بیست دانه را بر می‌دارد و فقط یکی را می‌خورد.

در روایت آمده است:

أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَهُ لَحْمُ الطَّيْرِ فَقَالَ أَطْيَبُ اللَّحْمِ لَحْمُ فَرْخٍ غَذَّتْهُ فَتَاةٌ مِنْ رَبِيعَةَ بِفَضْلِ‌ قُوتِهَا[1]

یعنی نزد حضرت علی(ع) از گوشت پرندگان صحبت شد فرمود بهترین گوشت، گوشت کبوتری است که یک دختری از غبیله‌ی «ربیعه» (شاید این قبیله به پاکی و تمییزی معروف باشند) به آن نان اضافه اش را داده باشد.

در روایات «فتاه» یعنی دختر جوان آمده است زیرا خانم ها در رعایت تمییزی از آقایان بهتر هستند. بنابراین هم گوشت کبوتر باشد و هم دستی که غذا می‌دهد پاک باشد و هم غذایی که داده می‌شود تکه های نان است.

ولی مرغ، خوک پرندگان است یعنی مانند خوک از خوردن هیچ چیزی ابائی ندارد.

در روایت آمده است:

وَ لِأَنَّ غِذَاءَهُ أَقْذَرُ الْأَقْذَار[2]

یعنی غذای خوک کثیف ترین کثیف ها است.

چون غذای خوک کثیف و قذر است نباید از گوشت آن مصرف کرد. درندگان هم چون گوشت انسان می‌خورند نباید از گوشت آن ها مصرف کرد.

از روایات استفاده می‌شود که در انتخاب گوشت باید به غذای حیوان دقت کرد. البته ما تابع ما روایات هستیم ولی اگر خودمان ایده ای داشته باشیم در مورد حیوانات و پرندگان ناشناخته، باید به غذای آن ها نگاه کنیم. حیوانات نباید در بعضی موارد شباهت به انسان داشته باشند و از «مسوخ» نباشند.

گفته می‌شود غیورترین حیوان خروس است و تنها حیوانی است که تا پای جان از مرغ خود دفاع می‌کند. مرغ و خروس فقط در نوع غذا به خوک شباهت دارند.

وقتی طبع سلیم انسان غذای مرغ مانند سوسک یا گوشت خودش یا گوشت انسان را می‌بیند، نمی‌تواند مرغ را بخورد. مثالی در اعراب هست که می‌گویند وقتی بهترین غذا را جلوی مرغ می‌گذاری، چشمش همچنان به آشغال دان است.

 

حیوانی که خمر خورده است

درون حیواناتی که خمر می‌خورند، حتی اگر شسته هم بشوند، نباید خورده شوند. اگر حیوان ادرار بخورد، اگر درون حیوان شسته شود می‌توان مصرف کرد.

جوف و درون حیوان مانند روده و معده و سیرابی و جگر، در صورت خوردن خمر توسط حیوان جائز نیست و با شستن هم پاک نمی‌شود.

مصرف گوشت حیوان در صورتیکه خمر بخورد اشکالی ندارد.

 

حیوانی که از شیر خوک تغذیه کرده است

خوردن حیوان مانند گوسفند یا بزی که از شیر خوک تغذیه کرده است، صلاح نیست بلکه خوردن نسل حیوانی که از شیر خوک تغذیه کرده است نیز صلاح نیست.

می‌توان از روایات دیگر به دست آورد که صدق تغذیه زمانی است که حیوان از شیر خوک به مقداری مصرف کند که گوشت یا استخوان از شیر خوک درست شده باشد.

در روایات مبحث «رضاع» مقدار «معتد به» را به پانزده بار تعیین کرده اند. در انسان اگر بچه ای پانزده بار از خانمی شیر بخورد، محرمیت ایجاد می‌شود.

یک روایت می‌فرماید به قدری شیر بخورد که گوشت و استخوان از آن شیر بروید و به نظر می‌رسد در مورد خوک هم همین ملاک باشد.

اگر گوسفند پانزده مرتبه از خوک شیر بخورد خوردنش و خوردن نسلش حرام می‌شود.

ما از این بحث می‌کنیم که چه زمانی «شیر خوردن» اطلاق می‌شود.

مثلا در بحث فقهی عنوان «رضاع» یعنی شیر خوردن داریم که به پانزده روز مقید شده است. کلمه‌ی رضاع با یکبار هم محقق می‌شود ولی روایات می‌فرماید مراد هر شیر خوردنی نیست بلکه شیر خوردنی ملاک است که باعث روییدن گوشت و استخوان بشود که در روایتی این مقدار را پانزده مرتبه شیر خوردن معرفی کرده است.

ما صدق را تسری می‌دهیم و دنبال تسری علت نیستیم.

شاید با یکبار شیر خوردن حیوان از خوک، «رضاع» صادق نشود ولی دلیل داریم که با پانزده مرتبه خوردن، «رضاع» صادق می‌شود.

در غیر پانزده مرتبه شیر خوردن شک در صدق «رضاع» داریم که می‌توانیم با «اصاله العدم» نفی کنیم.

در اینجا بحث لغت است و بحث شرعی نیست.

ما در معنای عرفی مشکل داریم که عرف چقدر شیر خوردن را ملاک می‌داند؟ مثلا عرف شیر خوردن از شیشه ای که با شیر پستان پر شده است را مساوی با شیر خوردن از پستان می‌داند؟ در بعضی موارد فهم عرفی هم مشکوک است.

می‌توان ادعا کرد که در این مورد عرف ملاک نیست بلکه ملاک شرع است. وقتی امام (ع) می‌فرماید «رضاع» با پانزده مرتبه خوردن محقق می‌شود دیگر عرف کنار می‌رود.

اگر کسی ادعا کند که در عرف یا لغت با مثلا پنج بار شیر خوردن «رضاع» صادق است، حرفی نیست ولی به نظر می‌رسد عرف در این زمینه درک خوبی و ملاک ندارد. ممکن است عرف بگوید دو سال شیر خوردن لازم است تا «رضاع» حاصل بشود.

وقتی عرف ملاکی برای «رضاع» ندارد باید به ملاک شرعی که در جای دیگر بیان شده است مراجعه کرد. احتمال دارد بگوییم وقتی با پانزده مرتبه شیر خوردن «رضاع» در انسان محقق می‌شود، به طریق اولی با پانزده مرتبه شیر خوردن، «رضاع» در حیوان هم محقق می‌شود.

حیوان مراتبی دارد. مثلا اگر انسان حرام بخورد تا چهل روز دعایش مستجاب نمی‌شود و در شتر تا چهل روز از گوشتش نمی‌توان مصرف کرد و در گاو مدت منع مصرف از آغاز استبراء، سی روز است و در گوسفند ده روز است و در مرغابی پنج روز است.

می‌توان نتیجه گرفت انسان به نسبت حیوان، بالاترین مرتبه را دارد و شتر نیز چون با انسان در بعضی جهات برابر است می‌گوییم چهل روز استبراء لازم دارد.

بنابراین شاید بتوان از طریق اولیت نیز ثابت کرد که پانزده بار شیر خوردن نیاز است که «رضاع» در حیوان صدق پیدا کند.

در این مورد روی فتوای عامه نمی‌توان حساب کرد زیرا آن ها می‌خواهند با ائمه(ع) به نوعی مخالفت کنند. بنابراین از باب مخالفت صحبت می‌کنند و ملاکی برای عرف محسوب نمی‌شوند.

حرمت نسل حیوانی که از خوک تغذیه کرده است نشان می‌دهد خوردن شیر خوک آثار ژنتیکی دارد.

 

حیوان منکوحه

اگر کسی با حیوانی عمل همبستری انجام دهد، خوردن گوشت و شیر آن حیوان جائز نیست. بلکه باید آن حیوان بعد از ذبح شدن، سوزانده شود. این حرمت عارضی است و به جهت فعل بدی است که انجام گرفته است.

در روایت آمده است:

أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ نَظَرَ إِلَى‌ رَاعٍ‌ نَزَا عَلَى شَاةٍ قَالَ إِنْ عَرَفَهَا ذَبَحَهَا وَ أَحْرَقَهَا وَ إِنْ لَمْ يَعْرِفْهَا قَسَمَهَا نِصْفَيْنِ أَبَداً حَتَّى يَقَعَ السَّهْمُ بِهَا فَتُذْبَحُ وَ تُحْرَقُ وَ قَدْ نَجَتْ سَائِرُهَا[3]

یعنی سوال شد از شخصی که عمل همبستری چوپانی با گوسفندی را مشاهده می‌کند امام(ع) فرمود اگر آن گوسفند را می‌شناسد باید ذبح کند و بسوزاند ولی اگر آن را نمی‌شناخت گوسفندان را دو نصف کند و قرعه بزند تا یکی بماند و آن را ذبح کند و بسوزاند و باقی نجات پیدا می‌کنند.

در این مورد بحث تغذیه نیست بلکه بحث از قبح فعل است. عمل همبستری با حیوان قبیح است و از این جهت خوردن گوشت حیوان منکوح جائز نمی‌باشد.

بعضی می‌گویند چون این گوسفند ننگ برای صاحب گوسفند است باید سوزانده بشود ولی برخی می‌گویند این گوسفند برای انسان مضر است.

از روایات تحریم حیوان استفاده می‌شود و شاید ننگ بودن این حیوان بتواند جای ضرر را بگیرد.

این روایت می‌فرماید اگر این گوسفند شناسایی نشد، با قرعه آن را پیدا کنند. آیا یک گوسفند در یک گله‌ی 500 عددی با قرعه پیدا می‌شود؟ بنابراین مهم پیدا شدن گوسفند نیست بلگه مهم از بین رفتن ذهنیت است.

در دنیا وقتی تروری صورت می‌گیرد، اگر عامل اصلی را پیدا نکنند، جنایت کار دیگری را به جای آن عامل اصلی اعدام می‌کنند. این کار برای ایجاد ذهنیت قوت دولت در ذهن مردم است.

وقتی یک گوسفند با قرعه آتش زده می‌شود، ممکن است برای پاک کردن ذهنیت باشد. بحث ضرر و حرمت نیست به جهت اینکه اگر برای اجتناب از گوسفند موطوئه باشد، به دلیل وجود علم اجمالی، باید از تمام اطراف علم اجمالی اجتناب کرد.

شاید هم به جهت ضرر داشتن، امر به سوزاندن شده است به جهت اینکه در مورد الاغ و اسب و قاطر، که گوشت آن ها خورده نمی‌شود، «نفی بلد» آمده است.

همین که دلیل خاص می‌گوید مشکل با قرعه حل می‌شود، فهمیده می‌شود که صحبت از نجس بودن و مضر بودن گوشت نیست بلکه صحبت از پاک کردن ذهنیت است. بنابراین اگر ذهنیت پاک شد دیگر حرمتی وجود ندارد. چون ما نسبت به این حیوان ذهنیت داریم خوردن گوشتش حرام است و اگر کاری کردیم که این ذهنیت برطرف شد و بگوییم حیوان موطوئه را پیدا کردیم و آتش زدیم، خوردن باقی گوسفند ها مشکلی ندارد. در روایت هم آمده است: « قَدْ نَجَتْ سَائِرُهَا ».

معلوم می‌شود اگر ذهنیت پاک شود دیگر ضرر نخواهد بود.

 

کلاغ

در مورد کلاغ هم صحبت از قذارت غذا و هم صحبت از قذارت فعل است.

در روایت آمده است:

إِنَّ أَكْلَ الْغُرَابِ‌ لَيْسَ‌ بِحَرَامٍ‌ إِنَّمَا الْحَرَامُ مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ لَكِنَّ الْأَنْفُسَ تَتَنَزَّهُ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ ذَلِكَ تَقَزُّزاً[4]

یعنی خوردن کلاغ حرام نیست بلکه حرام چیزی است که خداوند آن را در قرآن حرام کرده است ولی نفس انسان خیلی چیزها را به خاطر چندش و نپذیرفتن طبع سالم، رها می‌کند.

تعبیر «فاسق» هم در مورد کلاغ و موش آمده است. فاسق کسی است که کار بدی انجام می‌دهد. کلاغ دزد و خبرچین است به همین جهت فاسق است.

در روایت آمده است:

أَنَّهُ كَرِهَ‌ أَكْلَ‌ الْغُرَابِ‌ لِأَنَّهُ فَاسِقٌ[5]

یعنی خوردن کلاغ مکروه است زیرا فاسق است.

فاسق به معنای داشتن فعل بد است. کلاغ سیاه و سفید به نام «ابقع» و کلاغ کاملا سیاه «زاغ» است که هر دو نوع مکروه است.

در روایت آمده است:

سَأَلْتُهُ عَنِ الْغُرَابِ الْأَبْقَعِ وَ الْأَسْوَدِ أَ يَحِلُّ أَكْلُهُمَا فَقَالَ لَا يَحِلُّ أَكْلُ شَيْ‌ءٍ مِنَ الْغِرْبَانِ زَاغٍ‌ وَ لَا غَيْرِه‌[6]

یعنی از امام در مورد خوردن کلاغ سیاه و سفید و کلاغ سیاه پرسیدم فرمود خوردن هیچ کلاغی جائز نیست.

حرمت خوردن کلاغ، ارشادی است به جهت روایتی که فرمود

إِنَّمَا الْحَرَامُ مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ لَكِنَّ الْأَنْفُسَ تَتَنَزَّهُ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ ذَلِكَ تَقَزُّزاً[7]

خَطّاف

پرنده ای است که تند رد می‌شود و دمی دارد که دائما تکان می‌دهد. پیامبر(ص) کشتن «خطاف» را نهی کرده است.

در روایت آمده است:

بَيْنَا نَحْنُ قُعُودٌ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ مَرَّ رَجُلٌ بِيَدِهِ خُطَّافٌ‌ مَذْبُوحٌ‌ فَوَثَبَ إِلَيْهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَتَّى أَخَذَهُ مِنْ يَدِهِ ثُمَّ دَحَا بِهِ الْأَرْضَ‌ فَقَالَ ع أَ عَالِمُكُمْ أَمَرَكُمْ بِهَذَا أَمْ فَقِيهُكُمْ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى عَنْ قَتْلِ السِّتَّةِ مِنْهَا الْخُطَّافُ وَ قَالَ إِنَّ دَوَرَانَهُ فِي السَّمَاءِ أَسَفاً لِمَا فُعِلَ بِأَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ ص وَ تَسْبِيحَهُ قِرَاءَةُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‌ أَ لَا تَرَوْنَهُ يَقُولُ‌ وَ لَا الضَّالِّينَ‌[8]

یعنی کسی از کنار امام صادق(ع) گذشت که در دست خطاف ذبح شده داشت امام (ع) خطاف را از دست او گرفت و پرت کرد فرمود آیا عالم شما گفته خطاف را بخورید؟ ...

کشتن هدهد و صِرد نیز نهی شده است.

در روایت آمده است:

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى عَنْ قَتْلِ خَمْسَةٍ الصُّرَدِ وَ الصُّوَامِ‌ وَ الْهُدْهُدِ وَ النَّحْلِ وَ النَّمْلَةِ وَ الضِّفْدِعِ وَ أَمَرَ بِقَتْلِ خَمْسَةٍ الْغُرَابِ وَ الْحِدَاءِ وَ الْحَيَّةِ وَ الْعَقْرَبِ وَ الْكَلْبِ الْعَقُورِ[9]

یعنی پیامبر(ص) از کشتن پنج چیز نهی فرمود صرد و صوام و هدهد و زنبور و مورچه ضفدع ...

احتمال دارد به جهت کثیفی غذا یا به خاطر فوائد حیوان از کشتن نهی می‌کند.

پیامبر (ص) در جنگ خیبر از کشتن الاغ و اسب و قاطر نهی فرمود زیرا به وسیله‌ی آن ها به محل خودشان بر می‌گشنتند.

هدهد انسان را به محل آب هدایت می‌کند کاری که امروزه با وسائل لرزه نگاری انجام می‌شود. هر جا هدهد می‌رود نشانه‌ی وجود آب در زیر آن منطقه است. به همین جهت حضرت سلیمان(ع) از دوری هدهد عصبانی شد زیرا تشنه بودند. هدهد آن ها را به منابع آبی هدایت می‌کرد.

 

نسر(کرکس)

در روایت آمده است:

طَرَقَنَا ابْنُ أَبِي مَرْيَمَ ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ هَارُونُ بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ إِنَّ هَارُونَ وَجَدَ فِي‌ خَاصِرَتِهِ‌ وَجَعاً فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ قَدْ طَلَبْنَا لَهُ لَحْمَ النَّسْرِ فَأَرْسِلْ إِلَيْنَا مِنْهُ شَيْئاً فَقَالَ لَهُ إِنَّ هَذَا شَيْ‌ءٌ لَا نَأْكُلُهُ وَ لَا نُدْخِلُهُ بُيُوتَنَا وَ لَوْ كَانَ عِنْدَنَا مَا أَعْطَيْنَاهُ[10]

یعنی ابن ابی مریم در یک شب آمد و هارون در شهر بود عرض کرد هارون پهلو درد گرفته است و به دنبال گوشت کرکس هستیم پس برای ما ارسال کن امام (ع) فرمود ما گوشت کرکس را نمی‌خوریم و وارد خانه‌ی خود نمی‌کنیم.

عقاب گوشت تازه می‌خورد ولی کرکس گوشت گندیده و مردار می‌خورد.

حداقل از این روایت استفاده می‌شود که گوشت کرکس ضرر دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo