< فهرست دروس

درس اخلاق آیت‌الله مجتبی تهرانی

89/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم):

  « إِنَّ الغَیرَةَ مِنَ الایمانِ[1] » غيرت از آثار ايمان است.

 مروري بر مباحث گذشته

 بحث ما در باب غیرت بود و به بحث تربیت کشیده شد. جهتش هم این بود که غیرت از محبّت نشأت گرفته است و این محبّت اقتضا میکند که انسان در محیطهایی که مسئله محبّت مطرح است، در کنار آن غیرت داشته باشد. بعد هم مسئله تربیت از غیرت نشأت میگیرد. اوّلین و مؤثّرترین محیطی که انسان در او ساخته میشود، محیط خانوادگی است و مهمترين و تأثيرگذارترين نقشها بر روی فرزند، نقش پدر و مادر است که والدين کمال تأثیر را بر روي فرزند خود دارند. جلسه گذشته نيز تربيت را از دیدگاه مباحث اخلاقی معنا کردم که تربیت عبارتست از: آموزش رفتاری و گفتاری. به مناسبت هم روایتی را از پیغمبراکرم مطرح کردم كه آن را برای آن کسانی كه این مباحث را تعقیب میکنند، تذکّر میدهم.

 روایتی را که جلسه گذشته من مطرح کردم، روایتی از پیغمبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود که عبد الله بن عباس آن را نقل کرده است. این روایت را من از وسائل الشيعة، احکام عِشرت، باب یازدهم، حدیث چهارم نقل کردم، که «قیل یا رسولَ الله: أَیُّ الجُلَساءِ خَیرٌ؟ قال: مَن تُذَکِّرُکُمُ اللهَ بِرؤیَتِه وَ یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنطِقُه وَ یُرَغِّبُکُم فِی الآخرَةِ عَمَلُهُ[2] ».

 این روایت در بحار الانوار، جلد 74، حدیث 18 هم آمدهاست - البته در چند جلد ديگر بحار مانند جلد 71 هم هست- جابر بن عبدالله انصاری از پیغمبر اکرم نقل میکند، که ايشان فرمود: « وَ قال الحَواریّون لِعیسی: لِمَن نُجالِس؟ فَقال: مَن یُذَکِّرُکُمُ الله رُؤیَتُه وَ یُرَغِّبُکُم فِی الآخِرَةِ عَمَلُه وَ یَزیدُ فی مَنطِقِکُم عِلمُهُ[3] »

 حواریّون از حضرت عیسی ميپرسند: ما با چه کسی مجالست كنيم؟ یعنی با چه كسي رابطه تنگاتنگ داشته باشیم؟ آنها ميپرسند و حضرت پاسخ ميدهد.

 در کنزُ العُمّال هم اگر مراجعه کنید، در چهار جای آن آمده است؛ عامّه و خاصّه هم اين روايت را نقل میکنند. من غرضم این است كه اين روايت یکی نيست. شايد عبارات مختلف باشد - حالا تقدّم و تأخّر و این تفاوتهاي جزئي مدخلیّت ندارد- اساس کار در همهشان سه چیز است؛ مسئله دیداری، شنیداری و کرداری.

 در بحث تربیت اولاً ما به طور غالب رابطهای تنگاتنگتر از رابطه پدر و مادر با فرزند نداریم. دوم، این رابطه تنگاتنگ هم در یک مقطع زمانی خاصّ است که روح طفل از نظر اثرپذیری در آن مقطع، هم سریعتر و هم عمیقتر است.

 آيا تربيت كردن نياز به قصدِ تربيت دارد؟

 سوم، بحث این جلسه است. در باب تربیت یک مسئلهای مطرح است که این روایات هم گویای همین است. و آن اینکه: آیا تربیت از عناوین قصدیّه است؟ یعنی در تربيت، قصد و نیّت مدخلیّت دارد تا اينكه تحقق پیدا کند یا نه؟ یک سنخ از امور است که در آنها تا نیّت نکنی در خارج تحقق پیدا نمیکند؛ مثل عبادات. نماز را تا نیّت نکنی، نماز نیست. خم و راست شدن را نماز نمیگویند. گاهی در گذشته راجع به فلسفه عبادات و راجع به نماز میگفتند: نماز، ورزش صبحگاهی و شبانگاهی است. اينها تا این اندازه از معارف دورند و با آن اجنبی هستند!! دربارهي روزه هم تا نیّت نکنی "روزه" تحقق پیدا نمیکند. نیّت رکن نماز است، نیّت رکن روزه است. اینها اموری هستند که نیّت و قصد در تحقق آنها مدخلیّت دارد. لذا میگوییم از عناوین قصدیّه هستند و نیّت، رکن آنهاست.

 نفسِ عمل تأثير تربيتي ميگذارد؛ نه عمل همراه با نيّت

 اما یک سنخ امور هستند که از عناوین قصدیّه نیست و نیّت نقشی در آنها ندارد. چه نیّت بکنی، چه نیّت نکنی، تحقق پیدا میکند؛ مثل آموزش. ما میگوییم وقتي مربّی میخواهد كسي را تربيت كند آيا بايد قصد تربیت داشته باشد یا لازم نيست؟ در این روایات که سئوال شده بود، با چه کسی رابطه تنگاتنگ داشته باشم؟ سه خصوصیت مطرح شد؛ یکی دیداري، يكي شنیداری و بعد هم مسئله گفتاری-و مسئله رفتاری و کرداری را هم بعداً میگوییم- و اصلاً به اینکه نیّت بکند يا نکند، کار ندارد. یعنی با یک کسی رابطه تنگاتنگ پیدا کن که پیکره او را ببینی اثر داشته باشد. حالا او میخواهد این پیکرهاش را ساخته باشد براي اينكه به تو چيزي را ياد بدهد يا نه. اراده، قصد و نیّت کرده باشد، یا نکرده باشد. چون تربیت از عناوین قصدیّه نیست و قصد در آن دخالت ندارد. بخواهی یا نخواهی، حرف که میزني اثر ميگذارد و آموزش ميگيرد؛ حالا قصد بکني یا نکني. همين كه فرزند به حرف زدن پدر و مادر گوش میدهد، اثر میپذيرد. خود عمل تأثير ميگذارد نه عمل همراه با نيّت. روایات را دیدید که همه بر روي اين مسأله تاكيد داشت.

 مواجهه با شایستگان، انسان را به سوی شایستگی میکشاند

 این روایتی که من مطرح کردم برای این بود كه میخواستم بگویم که نفسِ رابطه، مطرح شده است. اصلاً نفسِ مواجههی با فرزند، آموزش است. یک روایتی است از امام زین العابدین (علیه السلام) میفرماید: « مُجالَسَةُ الصّالحینَ داعیَةٌ الی الصَّلاحِ[4] » نشست و برخاست با نيكوكاران، دعوت كنندهي بسوي نيكي و شايستگي است.

 همین رابطه و مواجهه با شایستگان، انسان را به سوی شایستگی میکشاند. بخواهی یا نخواهی، میکشاند. چه آن شخص شایسته و صالح، اراده کرده باشد یا اراده نکرده باشد.

 اسوههاي قرآني

 من اینها را محکم ميگویم. اینکه میگوییم: تربیت آموزش دادن است، یعنی روشِ رفتاری و گفتاری دادن است؛ اين نكته ظريف را دارد كه كسي که میخواهد روش بدهد، لازم نیست این روش دادن را اراده کرده باشد. لذا میبینیم در اصطلاح قرآنی، هم راجع به پیغمبر داریم، هم راجع به حضرت ابراهیم - هر دو تا را تحت یک عنوان مطرح میکنند- که تعبیر به اسوه می کند. اینها اسوه هستند. يعني اینها روش میدهند، حالا میخواهد روش دادن را قصد بکنند یا قصد نکنند.

 درباره پیغمبر میگوید: « لَّقَدْ كاَنَ لَكُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كاَنَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[5] »

  در باره حضرت ابراهیم میفرماید: « قَدْ كاَنَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فىِ إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ [6]»

 پدر و مادر باید اسوه حسنه باشند!

 اسوه در لغت به معنای مقتدا و پیشوا است. هر محیطی که انسان در آن محیط ساخته میشود، آنجا برای خودش یک اسوه دارد. در محیط خانوادگی پدر و مادر اسوهاند. در خانه هم براي فرزند آموزش خوب جا میافتد. چون هنوز فرزند به آن حدّی که استقلال پیدا بکند، نرسیده است و تحت تکفّل و حمایت آنها است. اگر بخواهيم اين مطالب را در قالب قرآنی بریزیم، بايد بگوييم: پدر باید اسوه حسنه باشد! مادر باید اسوه حسنه باشد! در چند رابطه؟ در سه رابطه؛ هم دیداریاش، هم شنیداریاش، هم گفتاری و کرداریاش. این باید اسوه حسنه باشد. قصد هم اینجا مطرح نیست. یعنی وقتی فرزند پیکره پدر را میبیند، دارد از او الگو میگیرد. پدر بخواهد یا نخواهد، دارد فرزندش را آموزش میدهد.

 پيكر و پوشش والدين فرزند را تربيت ميكند

 مادر باید اسوه حسنه باشد. همان پیکرهاش، خودش و تبعاتش؛ هم خودش و هم پوشش او، که نزدیکترین تبعه اوست. چه پوشش خودشان، چه پوششی که به تن فرزندشان میكنند. پوششی را که پدر دارد، بخواهد یا نخواهد، دارد به فرزندش این پوشش را آموزش میدهد. پوششی که مادر دارد، چه بخواهد و چه نخواهد، دارد از طریق دیداری، آموزش میدهد.

 پوشش والدين، حيا را شكوفا كرده يا سركوب ميكند.

 او به فرزندش حیا، عفاف و پاکدامنی آموزش میدهد؟ یا سرکوب کردن حیا در درون او را آموزش ميدهد؟ حیا از فطریات است. حيا یک بحث مستقل است. این مطلب را بعداً بحث میکنم كه حيا از فطریات انسان است. آیا دارد شکوفا می کند حیا را در درون فرزند؟ یا دارد این فطرت را در درون او سرکوب میکند؟ تو کدام یک از اینها را انجام ميدهي؟ بحث اینکه اراده کردی يا نکردی، قصد کردی يا نکردی نیست؛ هیکلات را كه اینگونه پوشاندی، همين پوشش تو، بخواهی یا نخواهی به بچّه آموزش میدهد. چه پدر، چه مادر، خودشان و نزدیکترین تبعات آنها، یکی پیکرهشان، بعد هم آنچیزی که به پیکرهشان ميپوشانند، این به بچّه آموزش میدهد. اين مباحث كاملاً حساب شده و دقیق، همه با آنچه که خداوند در نهاد هر انسانی به ودیعه گذاشته است، همسو است. پیکرهات باید به گونهای باشد که آنچه که خدا در نهاد او قرار داده است، آن را شکوفا کنی نه سرکوب کنی!

 میخواستم این را عرض کنم که این سه خصیصه، برای تربیت فرزند نقش اساسی دارد. نقش زیربنایی دارد؛ یعنی پدر و مادر در جنبههای دیداری، شنیداری و رفتاری، باید برای فرزند اسوه حسنه باشند. از نظر پیکرشان بچه را به یاد خدا میاندازند یا شیطان؟ نسبت به تبعاتشان هم، مسألهي پوشش هم همينطور است.

 پوشش حضرت زهرا(سلام الله علیها) هنگام ايراد خطبه فدك

 من به مناسبت ایام بروم سراغ بحث راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها)، كه ايشان در رابطه با قضایای فدک، به مسجد رفتند و جمعیت هم همه آنجا بودند که خطبه معروفشان را خواندند. من نمیخواهم وارد خطبه بشوم، آنکه مورد استشهاد برای بحثم است، اين است كه نقل شده حضرت هنگام خروج « لاثَت خِمارِها عَلی رأسِها [6] »

 «لاثَ» به معنای پیچیدن است، میگوییم «لاثَ العَمّامَةَ عَلی رَأسِه». خِمار یک چیزی بوده است که بزرگتر از روسریهای فعلی بوده، یعنی سر و گردن و همه اینها را میپوشانده، وقتی که خبردار شدند که مردم از مهاجر و انصار در مسجد جمع شدند، حضرت بلند شدند و خِمار را به سر مبارکشان بستند، به نحوي که تمام سر و گردن را پوشاند، «وَاشتَمَلَت بِجِلبابِها»، جلباب یک پوشش سراسری بوده که روی لباس بوده، الآن در مناطق عربنشین تعبیر به عبا میکنند، ما میگوییم: پوشش برتر؛ چادر. این را هم بر سرشان انداختند که تمام بدن پوشیده شد.

 پوشش در ميان همراهان

  «وَأَقبَلَت فی لُمَّةٍ مِن حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَومِها[7] » یعنی حضرت همراه با گروهی همسن و سالها، هماهنگها از یاران و اعوان خودشان حرکت کردند. اول مسئله پوشش شخصی بود که چگونه خودش را پوشاند، بعد مسئله همراهان. اينجا درباره اين پوشش و نحوهي خروج، دو احتمال وجود دارد؛ يكي اين است كه اینگونه پوشش دادند، اعوانشان را خبر کردند و آمدند دور حضرت زهرا را گرفتند، برای این بود که وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) میخواهند خارج شوند، در بین این اجنبیها، حتی پیکرهاش را هم نبینند. حتی پوشش چادر آنقدر بلند بوده که وقتي حضرت میخواستند حرکت کنند، بخشی از این پوشش، زیر پای حضرت میرفته است. من اینها را خواندم برای این که ميگويند حضرت زهرا تشریف بردند مسجد و حتي در بین آنها، خطبه هم خواندند؛ اما چگونه رفتند؟ ببینید پوشش را! این چون تبعات بود گفتم. با چه وضعی رفت؟ با اینکه خِمار بود، پوشش سراسری بود، آنقدر هم بلند بوده كه زیر پاهایشان ميرفته، دوباره خبر کرد که دور او را بگیرند تا اینكه حتي پیکره او را نبینند. اجنبی او را نبیند.

 حضرت زينب در مجلس يزيد

 دختر او زینب هم وقتی که در مجلس یزید بود آنجایی را که دیگر خیلی آتشین شروع کرد صحبت کردن، یزید را مخاطب قرار داد، گفت: « أَمِنَ العَدلِ یابنَ الطُّلَقاءِ تَخدیِرُکَ حَرائِرَکَ و إمائَکَ وَ سَوقُکَ بَناةِ رسولِ الله سَبایا قَد هَتَکتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبدَیتَ وُجوهَهُنَّ [8] »، آیا این از عدالت است ای پسر آزاد شدهها؟ كه همسرانت را و کنیزات را پشت پرده ببری که نامحرم نبیند؟ در حالي كه دخترهای پیغمبر را در شهرها گردش بدهی؟ پرده حشمت آنها را هتک کنی؟ چهرههای اینها را آشکار کنی که مردهای اجنبی ببینند؟

 ببینید ما پیرو اینها هستیم؟ ما تربیت شده اینها هستیم، جامعه ما آیا این است؟ شما زهرایی و زینبی هستید؟ من این را میخواستم بگویم.

 توسل

 التماس دعا. من دیگر توسلم را شروع کنم. زهرا رفت مسجد، مینویسند که علی (علیه السلام) در خانه نشسته بود، منتظر بود زهرا برگردد. من دیدم نوشتند که علی (علیه السلام) بارها سر میکشید ببیند زهرا آمد یا نه؟ یک وقت دید زهرا وارد شد، زهرا وارد شد، یک نگاهی به چهره علی کرد، رو کرد گفت: « یابن ابی طالب! علیکَ السلام إِشتَمَلتَ شَملَةَ الجَنین؟ وَ قَعَدتَ حُجرَةَ الظَّنین[9] » مثل جنین در رحم مادر زانوی غم به بغل گرفتی؟ و مثل آدمهای متهم نشستهاي؟

 معلوم میشود علی (علیه السلام) وقتی نشسته بود زانوهایش را در بغلاش گرفته بود. در بعضی از نقلها نوشتند داشت زهرا این جملات را که به علی (علیه السلام) میگفت، یک وقت مؤذن گفت « الله اکبر » صدای اذان بلند شد، شهادت به وحدانیّت داد و بعد تا شهادت به رسالت رسید، آنجا بود که علی سر را از روی زانوهایش برداشت، یک نگاه کرد به چهره زهرا، جواب او را به او داد، گفت: « أَیَسُرُّکَ أَلّا تَسمَعی هذا وَ لا یَسمَعون؟ [10] »، چون زهرا به او گفته بود که تو آن مرد میدان جنگها بودی، تو گرگها را میدریدی! مگسها جمع شدند دارند تو را میدرند! علي عليه السلام به چهرهي زهرا یک نگاه کرد، گفت: زهرا! خوشحال میشوی که دیگر این شهادت به نبوت را نشنوی؟ من همان علی هستم که خیبر را فتح کردم، تغییر نکردم، اما اگر الآن قیام کنم دیگر نامی از پدرت برده نخواهد شد! میگویند اینجا بود زهرا گفت: «إِذاً نَصبِر» حالا این است صبر میکنم، امّا صبر زهرا... چنان بر او فشار آوردند که فریادش بلند شد:«یا أَبَتاه هکذا یُفعَلُ بِإبنَتِک» ای پدر! با دخترت اینگونه رفتار میشود...

[1] وسائل الشیعه، ج 20، ص 154

[2] وسائل الشیعه، ج 12، ص 23

[3] بحار الانوار؛ جلد 71، صفحه 189

[4] اصول کافی، ج 1، ص 20

[5] سورهی مبارکه احزاب، آیه20

[6] سورهی مبارکهی ممتحنه، آیه4

[7] بحار الانوار، ج 29، ص 220

[8] بحار الانوار، ج45، ص 157

[9] بحار الانوار، ج29، ص 234

[10] همان

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo