< فهرست دروس

درس اخلاق آیت‌الله مجتبی تهرانی

89/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال:

 «إِنِ الغَیرَهَ مِنَ الایمانِ».[1] غیرت از نشانه‌های ایمان است.

 مروری بر مباحث گذشته

 بحث ما راجع به تربیت بود که تربیت، از غیرت نشأت گرفته و به معنای روش دادن است؛ روش رفتاري و گفتاري. عرض کردم انسان غالباً در چهار محیط ساخته می‌شود؛ محيط خانوادگی، آموزشی، شغلی و رفاقتی و فضای پنجمی هم هست که حاکم بر آنها است و در آينده به آن اشاره خواهم كرد. بحث ما به محیط آموزشی رسيد و گفتيم در باب محیط آموزشی آیات و روایات متعدّدي وجود دارد كه تعلیم را در کنار تربیت مطرح كرده است و هیچ‌گاه نمی‌شود تعلیم بدون تربیت باشد. تفکیک بین این دو مورد يعني بین تعلیم و تربیت ممكن نيست. یعنی هر تعلیمی، يك نوع تربيت را همراه دارد. در جلسه گذشته آیات و روایات را مطرح کردم و دیگر تکرار نمی‌کنم.

 به این‌جا رسیدیم که مقطع زمانی تعلّم و آموزش، يعني از هفت سالگی تا بیست‌ویک سالگی، كه مسأله آموزش و يادگيري در آن دوره مطرح است، مقطعی است که اثرگذاری تربیتي‌اش بر روی انسان بیش از مقاطع دیگر عمر او است. در روایت هم اين مطلب بود و گفتيم كه از طرفي هم اگر رابطه بین «استاد و شاگرد» و «معلّم و دانش‌آموز»، همراه با چاشنی محبّت باشد که غالباً هم اين‌طور هست، وقتي با احساس تفوّق و برتري علمی آميخته مي‌شود، اثر تربيتي استاد بر روي شاگرد تشدید می‌شود.

 گام اوّل: دقّت در معلّم

 حالا در این جلسه من وارد مسأله رابطه بین «استاد و شاگرد» و «معلّم و متعلّم» مي‌شوم كه همین روند در معارف ما نيز هست. من این مطلب را با یک روش خاص و به صورت فهرست‌وار عرض می‌کنم. ما می‌بینیم در معارفمان روی «معلّم» خیلی تکیّه شده است، که انسان بايد در انتخاب معلّم مراقب باشد. این نیست مگر برای اینکه همیشه تعلّم همراه با تربیت است. در ذیل این آیه شریفه‌ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِهِ»[2] روایتی از امام باقر(علیه‌السلام) نقل شده است كه حضرت فرمودند: «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ».[3] مُراد از این که انسان در خوراکش دقّت کند، اين نیست كه انسان به لقمه‌اي كه بر می‌دارد، نگاه كند كه دارد چه می‌خورد! مثلاً ببیند موادّش چیست، چه ویتامین‌هايي در آن هست و امثال اينها؛ اینجا بحث شکم مطرح نیست! حضرت می‌فرمایند بحث اين است كه: «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»؛ یعنی به علمي كه دارد مي‌آموزد نگاه كند كه از چه كسي دارد مي‌آموزد.

 «شخص معلّم» موضوعيت دارد

 ما در روایات داریم كه روح انسان همان‌طور که جسم انسان احتیاج به غذا دارد تا نیرو بگیرد و پرورش پیدا کند، آن هم نياز به غذاي متناسب با خودش دارد. نگاه کن ببین آشپز كيست و دست‌پخت چه كسي را داري مي‌خوري! به كسي كه مي‌خواهي غذای روحت را از او بگیری نگاه كن! ببين كيست! نقطه ثقل و تأکید این روايت بر روي «شخص» است. این‌ها را دقت کنید! یک وقت مي‌گويد به آنچه که او می‌گوید توجه كن، يك وقت مي‌گويد خودش مهم است و «شخص معلّم» موضوعيّت دارد. «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ» این غذاي روح را که می‌گیری، «عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»؛ ببين این آشپز چگونه آدمی است؟ این معلّم و استاد چگونه آدمی است؟ ببين دانشت را از چه کسی می‌گیری؟ در روایتی از پیغمبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) آمده است: «فَانظُرُوا عَن مَن تَأخُذُونَ هَذَا العِلمَ».[4] نگاه كنيد كه اين علم را از چه كسي مي‌گيريد! اینجا حضرت به نوع علم کاری ندارد، بلکه به شخص کار دارد. مي‌فرمايد دقّت کنید كه علم را، هرچند علم دين را، از چه کسی می‌گیرید؟ این شخصِ معلّم را بررسی کن!

 تنها، استادِ «تربيت شده» عالم است

 یک روایت از امام هفتم(علیه‌السلام) داريم که حضرت در آنجا مسأله را براي ما روشن می‌کند. ایشان می‌فرماید: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِيٍّ».[5] دانش و علم وجود ندارد مگر نزد عالم ربّاني. خوب، این روايت مطلب را روشن کرد. حضرت به صورت بسيار واضح، عنوانِ «علم بودن» را، از غيرِ «عالم تربيت شده» نفی می‌کند. اصلاً علمیّت ندارد و خبري از دانش نیست، مگر اينكه دانش را از یک دانشمند تربیت شده بگیری. نمي‌تواني از هر كسي علم بياموزي! استادی که تربیت شده است، عالم است. بحث این نیست که چه چيزي به تو تحویل می‌دهد؛ بايد خودش را بررسی کنی!

 چنين آدمي به درد «معلّم شدن» مي‌خورد!

 به سير بحث دقّت كنيد! اوّل فرمود به استادت نگاه كن؛ چون او است كه غذاي روح تو را مي‌دهد. بعد در روايت نبوي هم اين معنا تكرار شد و در روايت سوم فرمود استاد بايد مؤدّب باشد، ولي در چه رابطه‌اي بايد تربيت شده باشد؟ بايد چه نوع تربيتي داشته باشد؟ باید مؤدّب به آداب انسانی و الهی باشد یا نه؟ حضرت مسأله را خیلی روشن بيان کردند كه معلّم بايد ربّانی باشد و تربیت الهي شده باشد. تربیت هم این است كه به ادب الهی و انسانی آراسته باشد. یک چنین آدمی، به درد استاد شدن مي‌خورد و نزد چنين آدمي بايد تعلّم كرد.

 استادِ بی‌تربیت، دزدِ با چراغ!

 اگر این‌طور نباشد و تو نزد يك انسان بي‌تربيت درس بخواني، بدان كه آن دانشی که او به تو می‌آموزد، براي تو دانش نیست. این كار تو را به جایی نمی‌رساند. گاهی هم ممكن است كه چه بسا مضرّ باشد. دانش است اما دانشی است مضرّ. وقتي او تربيت نشده تو را بد تربيت مي‌كند و دانشي كه به تو مي‌دهد مانند چراغي است كه به دست دزد مي‌دهد. چو دزدي با چراغ آيد، گزیده‌تر بَرَد کالا!

 «مرز استادي» اين است كه «مرز شكن» نباشد!

 لذا یک دسته دیگر از روایات ما تحت این عنوان مطرح می‌شود كه چه معلّمي را بايد پيدا كرد و از او علم آموخت. می‌گویند وقتي مي‌خواهي معلّم انتخاب کنی، استادی را انتخاب کن كه مرزشکن نباشد؛ پرده‌دَر نباشد. من همین‌طور گام به گام پیش آمدم. این‌ها از ائمه ما رسیده است. این روایات مرز انسانی و الهی را مطرح كرده است. روايتش معروف است كه علی(علیه‌السلام) فرمودند: «قَصَمَ ظَهْرِي عَالِمٌ مُتَهَتِّك‌».[6] كمر مرا عالِم بي‌حيا شكسته است! دانشمند است، امّا پرده‌دَر است. حالا من خواهم گفت كه اين یعنی چه. امام صادق(علیه‌السلام) نيز فرمودند: «قَطَعَ ظَهْرِي اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ».[7] دو گروه كمر مرا شكستند؛ يكي‌ از آنها داناي مرزشكن است.

مرزهاي ديداري

 اين پرده‌دَری و مرزشکنی كه ما مي‌گوييم، چگونه است و در چه رابطه‌اي مطرح است؟ در چند رابطه مطرح است؛ یک دیداری، دو گفتاری، سه رفتاری. شايد آنچه که برجسته‌تر به ذهن مي‌آيد «رابطه گفتاری» باشد، امّا در هر سه رابطه مسأله پرده‌داري مطرح است. يعني وقتي من به معلّم نگاه می‌کنم، نبايد ببینم كه او مرز شرع را رعایت نکرده است. هیکل او را که می‌بینم، بايد رنگ شرع داشته باشد. در بحث عفاف گفتم كه پوشش و شکل و قيافه حرف مي‌زند و تأثيرگذار است. اگر استادی را كه انتخاب کرد‌ه‌ام، وقتي به او نگاه می‌کنم از قیافه‌اش پيدا است كه اصلاً مرز شرع سَرِ او نمی‌شود، معلوم است كه او «عالمِ متهتّک» است؛ او مرزشکن است. پرده شریعت را دریده است. گاهی هم از ظاهر و قيافه پيدا است كه او حتّي انسانیّت هم نمي‌فهمد و جنبه‌هاي انساني را هم رعايت نمي‌كند. همه اين‌ها ممكن است كه از ظاهر، پوشش، هيكل و قيافه معلّم فهميده شود.

مرزهاي گفتاري و رفتاري

 گاهي كه رفتار معلّم متشرّعانه نیست و حتّي ممكن است اصلاً انسانی هم نباشد، گفتارش هم همين‌طور است! یعنی می‌بینم كه معلّم در حركاتش و حرف زدن‌هایش به هیچ وجه مسائل شرعی را رعایت نمی‌کند. او دانشمند است، عالم است، امّا «عالم متهتّک» است. پرده‌دَر است. مرزشکن است. پیش او نرو! چون او تو را فاسد می‌کند. این را بدان! او دين و انسانيّت سَرَش نمی‌شود. گفتم كه گفتار خیلی برجسته و مهم است. كسي كه نه غیبت سَرَش می‌شود، نه دروغ، نه تهمت، نه ناسزا و هیچ حدّ و مرزی سَرَش نمی‌شود، پیش او نرو كه خرابت می‌کند! نه این‌که آبادت نمي‌کند، نه! تو را «خراب» مي‌كند. یعنی حتّی آنچه که خداوند درون تو به ودیعه نهاده بود را نيز زیر و رو خواهد کرد. انسانيّت دروني و فطري تو را هم از نظر عقلی، قلبی و نفسی تخریب مي‌كند؛ حتی از نظر جوارحی که مربوط به عمل است هم براي تو مضرّ است و در آينده بحث آن را خواهيم داشت.

 اثر تخريبي «رَج گویِ كج‌گو»!

 چه رسد به این‌که در مورد گفتار، خوش‌بیان هم باشد. اگر معلّم پرده‌دَری «خوش‌بیان و خوش‌زبان» باشد، در تخریب غوغا می‌کند! از این دسته افراد، در لسان روایات به «علیمُ اللِّسان» تعبير مي‌شود. اين کنایه است از اين است كه او مي‌داند چگونه حرف غلط خود را بزند و مخاطب را خام كند. معلوم است آدمی که مرز نمی‌شناسد، «کج می‌گوید، امّا رَج مي‌گوید» چه مي‌كند! «علیم اللّسان» معنایش این است. علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «قَطَعَ ظَهْرِي رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْيَا رَجُلٌ عَلِيمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ»؛ حضرت مطلب را كاملاً باز كردند. فسق از مصاديق پرده‌دَری است. معنای «فسق» هم دریدگی است. حضرت می‌گوید کمر من را در دنیا دو دسته شكستند؛ یک دسته كساني بودند كه خوش‌زبان و خوش‌بیان بودند، امّا به هیچ وجه «مرز شرع» را رعایت نمی‌کردند. «رجل علیم اللّسان» امّا بلافاصله می‌گوید «فاسق».

 بعد مي‌فرمايد: «فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ ». از دانشمندانی که مرز الهی را می‌شکنند، بپرهيزيد. از عالماني كه مرزدار نیستند، بپرهیزید. ممكن است كه خیلی خوش‌قلم باشد، امّا ببين كه چه چيزي تحویل تو می‌دهد. كسي كه خیلی خوب شعار می‌دهد، با شعارش چنان فریب می‌دهد كه نگو و نپرس! اما ببین که این آیا مرزهای شرعی را در این نوشته‌هایش و در این گفته‌هایش رعایت می‌کند یا نه؟

 شعار بدون عمل، كار منافق است!

 معیار ما عمل مطابق با شرع است، نه پشت هم‌اندازی. خوب شعار دادن و شعار خوب دادن بدون عمل به شرع و داشتن ظاهري آراسته و مطابق با دستورات دين، سازندگي ندارد. اگر عمل مطابق شرع نباشد، از آن تعبیر به «منافق» می‌کنند. در ادامه همين روايت، علی(علیه‌السلام) می‌گوید: «فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ يَا عَلِيُّ»؛ پیغمبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به من فرمود ای علی! «هَلَاكَ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ كُلِّ مُنَافِقٍ عَلِيمِ اللِّسَانِ».[8] هلاكت امّت من به دست منافقي است كه بداند چگونه حرف بزند. چون «علیم اللّسان» جامعه اسلامی را به هم می‌ریزد. هلاکت امّت پيغمبر به دست منافق‌هایی است که خوش‌زبانند و پشتِ‌هم اندازند. اينها با زبانشان ديگران را تسخیر می‌کنند و مرز شرع را هم رعایت نمی‌کنند. يعني حرفشان خوب است امّا عملشان مطابق با شرع نيست. ظاهرسازي و مرز ناشناسي، نفاق است. چون تعبیر اين است ‌که منافق به ظاهر متشرّع است، امّا می‌بینی مرز شرع را رعایت نمی‌کند. مورد بحث در اینجا، «شخص» است. حضرت روی «شخص» تأكيد كرده‌اند. وقتي مي‌خواهي معلّم و استاد انتخاب کنی، حواست جمع باشد؛ فریب این را نخوری كه خوب درس می‌دهد!

 هشدار! بچه‌های مردم را به که می‌سپارید؟!

 ای کسانی که مراکز آموزشی در دست شما است! این را بدانید صرف این‌که كسي خوب درس می‌دهد و خوش‌بیان است، براي درس دادن كافي نيست! تنها به خاطر بيان خوب، صلاحيّت معلّمي را ندارد! این را بدانید و شما را فریب ندهد كه قیامت دارید! بچه‌های مردم را دست چه کسی می‌سپارید؟ من این‌ها را بگویم، كه كسي نگويد نمي‌دانستيم يا توجه به اين مطالب نداشتيم.

 نگو خوب تدریس می‌کند و مسلّط است؛ بگو ببینم تربیت شده هست یا نه؟ چون تربیت‌كردن او، ارادی نیست. من این را بحث کرده‌ام كه تربیت از عناوین قصدیّه نیست. يعني براي روش دادن، لازم نیست مربّي قصد کند. بچه ناخودآگاه روش را می‌گیرد. او بدون توجّه و قصد تو، از تك‌تك كلمات و حركات و حتّي ظاهر تو الگو می‌گیرد. از هیکل معلّم الگو می‌گیرد، چه رسد به اينكه ـ‌نعوذ بالله‌ـ معلّم و استاد، در لابلاي بحث‌هاي علمي، مسائلی را كه خلاف شرع و معارف اسلامي است، طرح کند. اينجا ديگر وامصيبتا است!

 تبديل «خوشحالي‌ها» به «بدحالي‌ها»!

 خوشحال نباشید كه معلّم خوب آورده‌ايد! یک روزی خوشحالی‌هایتان چنان تبدیل به بدحالی‌ها مي‌شود كه در باورتان هم نمی‌گنجد. حتّي اگر به قيامت هم توجّه نداشته باشید و دنيايي فكر كنيد، باز هم اين انتخاب غلط است. چون كسي كه از انسانيّت دور شود و تربيت صحيح نشود، ديگر درمان ندارد. صِرف این‌که خوش‌بیان است و خوب تدریس می‌کند، خوشحالي ندارد. بچّه مردم، فرزندی كه میوه دل پدر و مادر است را به دست اينها مي‌سپاريد و بعد می‌بیند که چگونه از کار در می‌آید که این پدر و مادرها باید بر سرشان بزنند و باز هم نتوانند کاری کنند. ريشه بسیاری از مشکلات جامعه ما از همین مراکز آموزشی است. بسیاری از مشکلات ما از همین‌جا است. نتيجه آموزش بدون رعایت مسائل انسانی و الهی همين مي‌شود. من حالا به مسائل مادی کاری ندارم؛ فقط در رابطه بحث تربیتی بحث می‌کنم.

 گام دوم: دقّت در علم

 روایات ما می‌فرماید دقّت کن كه معلّم کیست؛ بعداً سراغ مسأله «آن‌چه‌ از دهانش در می‌آید» می‌رود. حالا كه از فاسق نبودن معلّم خيالت راحت شد، ببين چه چيزي را القا می‌کند و چه مطالبي را در دهان بچه مي‌گذارد! لذا ما در روایاتمان داریم ‌که معلّم روح من را تغذیه مي‌كند. يعني علم، تغذیه روحی است و این غذا، غذای روح است. ما هم غذای جسم داریم و هم غذای روح كه پرورش است. ما روایات متعددي داریم که شما همان‌گونه که در تغذیه جسمتان دقت می‌کنید، در غذایی که برای روحتان از دیگری می‌گیرید هم دقّت کنید. اینجا ديگر مطلب درباره مسائل علمي است.

 حرف معلّم، غذاي روح است

 پس اوّل ببين معلّم چه کسی است و بعد هم ببين چه می‌گوید. روایتی از امام حسن(علیه‌السلام) است که می‌فرماید: «عَجَبٌ لِمَنْ يَتَفَكَّرُ فِي مَأْكُولِهِ كَيْفَ لَا يَتَفَكَّرُ فِي مَعْقُولِهِ فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا يُؤْذِيهِ وَ يُودِعُ صَدْرَهُ مَا يُرْدِيهِ»[9] در شگفتم از آدمی که وقتی می‌خواهد چیزی بخورد، دقّت می‌کند؛ يعني فکر می‌کند كه چه بخورد، امّا نسبت به آن چیزی که مربوط به روحش است و غذای روح او است، فکر نمی‌کند كه چیست.

 دقّت كن تا «اعتقاد غلط» يا «گناه» به خوردت ندهند!

 علی(علیه‌السلام) این مطلب را خیلی باز می‌کند و می‌فرماید: «مَا لِي أرَى النَّاسَ إذَا قَرُبَ إلَيهِمُ الطَّعَامُ لَيْلاً تُكَلِّفُوا إنَارَةَ المَصَابِيحَ لِيَبْصُرُوا مَا يَدْخُلُونَ بُطُونَهُمْ»؛ چه‌طور است که من مردم را می‌بینم كه وقتی در شب برايشان غذا می‌آورند، به دنبال نور چراغ مي‌روند تا ببینند که چه می‌خواهند بخورند؛ شب است، تشخیص نمی‌دهند كه غذا چيست؛ مثلاً کسی غذا را آورده و معلوم نيست كه‌ سمّ است، مُهلک است یا مُغذّی است؛ اینجا می‌روند خود را به زحمت می‌اندازند و چراغی پیدا می‌کنند که ببینند چه می ‌خواهند بخورند؛ امّا از آن طرف «وَ لا يَهْتَمُّونَ بِغَذَاءِ النَّفْسِ»؛ به غذای روح اهتمام نمی‌ورزند. «بِأنْ يُنِيرُوا مَصَابِيحَ ألْبَابِهِمْ بِالعِلْمِ لِيُسلِمُوا مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ»؛ چراغ‌های عقلت را روشن کن كه سالم بماني! لُبّ يعني عقل سلامت. دقّت كن تا روحت سالم بماند. از چه؟ «مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ وَ الذُّنوُبِ فِي إعتِقادَاتِهِمْ وَ أعمَالِهِمْ».[10] تا از جهالت در اعتقادات و گناهان ايمني بيابي! حضرت كاملاً‌ واضح دست روي جنبه دروني و بيروني گذاشت. مراقب باش این چیزی که او به تو می‌خوراند، به اعتقادات تو ضربه نزند، به اعمالت صدمه نزند. تو مسلمانی! ببين او چه می‌گوید؛ چرا دنبال كسي مي‌روي كه خرابت مي‌كند؟ چه آنجایی که خود معلّم خراب است و چه آنجایی که حرف او غلط باشد.

 بي‌اهميتي به تربيت فرزند؛ تخريب سرنوشت فرزند و خريدن جهنّم براي خود

 در معارف ما نسبت به مسائل آموزشی‌ دقیقاً رسیدگی شده است. چرا؟ در مسأله افراد، به خصوص در این سنین، چون رابطه معلّم و شاگرد رابطه خاصی است، براي فرزند نقش سرنوشت‌ساز دارد. یعنی رابطه بین معلّم و متعلّم، بسيار اهميت دارد؛ چه از نظر سازندگی‌ و چه از نظر تخریبی‌. این سنّ خاص، تأثير به‌سزايي در تربيت فرزند دارد. لذا بايد اهميت داد. چون فرزند در اختیار تو بوده‌ است. لذا اگر از او مراقبت نکنی، او را فاسد خواهي كرد. يعني هم سرنوشت او را خراب مي‌كني و هم خودت را ـ‌نعوذ بالله‌ـ به جهنم می‌فرستی.

[1] . وسائل‌الشيعة 20 154

[2] . سوره عبس، آيه 24

[3] . الكافي 1 49

[4] . منية المريد 238

[5] . وسائل‌الشيعة 27 19

[6] . بحارالأنوار 2 111

[7] . بحارالأنوار 1 208

[8] . بحارالأنوار 2 106

[9] . بحارالأنوار 1 218

[10] . شرح‌نهج‌البلاغة 20 261

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo