< فهرست دروس

درس اخلاق آیت‌الله مجتبی تهرانی

90/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 رُویَ عن الصادق(علیه‌السلام) قال: «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا حَيَاءَ لَهُ».[1]

 مروری بر مباحث گذشته

 بحث ما راجع به موضوع «حیا» بود. عرض کردم یکی از بزرگ‌ترین مشکلات جامعه ما ترویج بی‌حیایی در سه رابطه دیداری و گفتاری و رفتاری است. در جلسه گذشته به این مسأله که حیاء یک امر غریزی و مربوط به انسان است و نقش بازدارندگی از یک سنخ اعمال قبیحه و زشت و محرمات الهیّه دارد، اشاره کردم. در آخر جلسه هم رابطه بین حیاء و عقل، حیاء و تقوا و حیاء و ورع را مطرح کردم.

 رابطه «حیا» و «ایمان»

 در این جلسه می‌خواهم رابطه بین حیاء و ایمان را بحث کنم، روایتی که اوّل بحثم در این چند جلسه از امام صادق(صلوات‌الله‌علیه) می‌خوانم که حضرت فرمودند: «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا حَيَاءَ لَهُ»، مربوط به نقش حیاء بر روی ایمان است. این مطلب، تا قدری موضوع بحث این جلسه است. ما روایات متعدّدی داریم که رابطه حیاء و ایمان را مطرح می‌کند که یکی از آنها همین روایتی است که در اوّل هر بحثم مطرح می‌کنم. در روایتی از پیغمبر اکرم است که حضرت فرمودند: «قال رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): الإیمان و العمل أخوان شریکان فی قرنۀ لا یقبل الله تعالی احد ما الا حسابه».[2] ایمان و عمل مثل دو برادر هستند که به تعبیر من در یک ریسمان هستند. روایتی از امام باقر(علیه‌السلام) است که فرمودند: «الْحَيَاءُ وَ الْإِيمَانُ مَقْرُونَانِ فِي قَرَنٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ»،[3] یعنی ایمان و حیاء در یک رشته و همراه هم هستند، اگر یکی برود دیگری هم می‌رود، اگر حیاء رفت، ایمان هم می‌رود. این همان است که اوّل بحثم می‌خوانم. روایت دیگری از علی(علیه‌السلام) داریم که فرمودند: «کثرۀ حیاء الرجل دلیلٌ علی ایمانه»[4] روایت‌های متعدّدی داریم، من به عنوان نمونه اینها را گفتم. بحث ما نقش حیاء بر روی ایمان و رابطه‌ای است که این دو با هم دارند، آن هم رابطه‌ای که اگر یکی رفت، دیگری هم می‌رود.

 «حیاء» لباس ایمان

 در روایات نقش «حیا» را تحت عنوان لباس بیان می‌کنند. من دو روایت از پیغمبر اکرم می‌خوانم؛ حضرت فرمودند: «قال رسول‌الله(صل‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): الْإِيمَانُ عُرْيَانٌ وَ لِبَاسُهُ الْحَيَاء»[5] این یک روایت که اینجا ایمان را می‌فرماید. در روایتی دیگر حضرت می‌فرماید: «قال رسول‌الله(صل‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): الْإِسْلَامُ عُرْيَانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَيَاء»[6] که اینجا اسلام را بیان می‌کنند. حضرت بحث عریانی را مطرح می‌کنند. ایمان لخت است و لباس آن حیاء است. ما یک سؤال می‌کنیم؛ نقش لباس برای بدن چه نقشی است؟ نقش حفاظتی است.

 لباس که فقط برای زیبایی نیست. آدم لخت را حساب کن، نه لباس روی لباس که برای زینت است، چون می‌فرماید «عریان». آدم لخت برای حفاظت از آفات لباس می‌پوشد. مثلاً لباس، او را از سرما محافظت می‌کند. نقش لباس نقش حفاظتی است، یعنی کار لباس در ارتباط با بدن کار حفاظتی است؛ چون تعبیر در هر دو روایت عریان است. خوب دقّت کنید اینها بحث‌های طلبگی است که می‌کنم. ایمان لخت است، اگر بخواهی آن را حفظ کنی باید با حیاء حفظ کنی. بحث کیفیّت است.

 توجّه کنید من دارم گام به گام پیش می‌روم. اوّل که ایمان و حیاء ملازم هم هستند، اگر یکی برود، دیگری هم رفته است، این مطلب اوّل بود. مطلب دوم این است که حیاء چه نقشی دارد؟ چگونه است که اگر آن برود ایمان هم می‌رود؟ می‌گوید مثل این می‌ماند که ایمان لخت است و حیاء هم لباسش است، لباس آن را حفظ می‌کند، لباس نباشد سرما می‌خورد بعد هم می‌افتد می‌میرد، تمام شد رفت.

 ایمان، همان عمل است

 حالا من وارد کیفیّت حفاظت می‌شوم. جلسه گذشته رابطه بین ایمان و تقوا را مطرح کردم. آنجا این مطلب را گفتم که اصلاً زیربنای تمام اعمال انسان، اعمال نیکی که انجام می‌دهد و هم‌چنین اعمال شری را که ترک می‌کند و کفّ نفس می‌کند، جلوی خودش را می‌گیرد که کار بد و زشت نکند، زیربنای تمام اینها حیاء بود. حیاء موجب می‌شود که کار زشت نکند و کار خیر کند، روایاتش را هم خواندم، دیگر تکرار نمی‌کنم. باید سراغ رابطه عمل و ایمان برویم. نقش حیاء این بود که موجب عمل می‌شد و زیربنای اعمال بود.

 ما در باب ایمان و عمل روایاتی داریم که اگر عمل نباشد، از ایمان خبری نیست. حالا ایمان را هرچه می‌خواهی بگیر، در بُعد عقلانی‌اش می‌گویی اعتقادات، در بُعد قلبی‌اش می‌گویی دل‌بستگی به خدا، هر چیزی می‌خواهی بگویی در این جهت برای من فرق نمی‌کند، ایمان هرچه می‌خواهد باشد، چه اعتقادات باشد و چه دل‌بستگی به خدا باشد، حفظ این ایمان به اعمال خارجی ما بستگی دارد؛ حتی در روایات داریم که وقتی از حضرات(علیهم‌السلام) در مورد ایمان سؤال می‌کنند، می‌گویند: «الایمان هو العمل»[7] اصلاً می‌گویند: ایمان، عمل است. یعنی می‌خواهند نقش عمل روی ایمان را بگویند که بین عمل و ایمان یک رابطه تنگاتنگ است.

 حیاء به یک معنا مولِد عمل است. می‌خواستم چگونگی نقش حیاء بر روی ایمان را بگویم، این نقش به واسطه عمل است. حیاء موجب می‌شود که از انسان اعمال خیر صادر شود و جلوی اعمال شرّ را بگیرد و آن دل‌بستگی به خدا حفظ ‌شود، آن اعتقادات حفظ شود که اگر این اعتقاد و دل‌بستگی نباشد، آن اعمال «هَباءً مَنْثُوراً»[8] می‌شود و از بین می‌رود که این تعبیر در روایات ما بود.

 بی‌حیایی مسلّط کردن نفس امّاره است

 حالا سراغ درون انسان برویم. این خودش مطلبی در رابطه با حیاء است که غفلتاً از انسان عمل زشتی سر می‌زند، در غیر معصومین این‌طوری است، متوسطین از مؤمنین هم این‌طوری هستند. من در رابطه حیاء و عقل مطرح کردم که بعد از عمل، سر عقل که آمد خودش ناراحت می‌شود، مُنفَعل می‌شود، شرمنده می‌شود، اینجا معلوم می‌شود که این پوشش هنوز به طور کلّی از بین نرفته است، ضربه خورده است امّا از بین نرفته است.

 البته به تعبیر من، این گاهی است، اگراین تداوم پیدا کند یعنی شخص مرتب شروع به انجام کار زشت کند، این پرده دریده می‌شود و به طور کلّی از بین می‌رود و انسان مسخ می‌شود. بحث ما در آن مرحله غفلتی است، به تعبیر قرآنی نفس لوّامه از بین نرفته است. اگر کار زشت کرد، بعد پشیمان شد و خودش را نکوهش کرد، نفس لوّامه هنوز در نهادش هست، سرزنشش می‌کند، ولی وقتی که تکرار شد به طوری که به طور کلّی این پرده حیاء از بین رفت، اینجا است که «نفس امّاره به سوء» فرمانده کل قوا در درون می‌شود، سلطه کامل پیدا می‌کند.

 دیگر این شخص از نظر واقعی انسان نیست، چون عقل عملی سرکوب شد و از بین رفت، بُعد الهی از بین رفت. روایات هم در مورد گاهی‌ها و تصادفی‌ها نیست، برای کسانی است که به کارهای زشت تداوم بخشند به طوری که جزو ملکات سیئه آنها شود، اینجا است که در درون، نفس امّاره بالسوء همه کاره است.

 بی‌حیاء باش و هرچه خواهی کن!

 چند روایت بخوانم. این روایتی که می‌خوانم هم عامّه و هم خاصّه آن را از پیغمبر اکرم نقل می‌کنند و فقط در یک کلمه با هم تفاوت دارند که از نظر معنا هیچ تفاوتی ندارند. در روایتی است از امام هشتم(علیه‌السلام) که فرمودند: «عن آبائه(علیهم‌السلام) أنَّ رسول‌الله(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قال: لَمْ يَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِيَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْيِ فَاصْنَعْ مَا شِئْت»،[9] حضرت فرمود: از مثال‌های همگانی که انبیا می‌زدند، این است که وقتی حیاء از بین رفت هر کاری می‌خواهی بکن.

 عامّه این‌طور نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «قال رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): إن مما أدرك الناس من كلام النبوة الأولى إذا لم تستحي فاصنع ما شئت»[10] در روایت دیگری داریم که امام فرمودند: «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ أَنَّهُ قَالََ مَا بَقِيَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِيَاءِ ع إِلَّا كَلِمَةٌ إِذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ وَ قَالَ أَمَا إِنَّهَا فِي بَنِي أُمَيَّةَ»،[11] گل سر سبد بی‌حیاها بنی امیّه هستند، بی‌حیاتر از آنها نداریم چون جنایت‌کارتر از آنها نداشتیم. طبق تاریخ می‌دانید که بنی امیه چه کردند. در اینجا فقط تفاوت‌ در «فاصنع» و «فاعمل» است که هر دو هم یک معنا می‌دهد.

 «حیاء» افسار نفس است

 مرحوم صدرالمتألهین(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در اینجا آن معنای مشهور راجع به روایت را مطرح می‌کند که: «اذا لم تستح من العیب لم تخشی النار مما تفعله فافعل ما یحدثک به نفسک من اغراضها» این همان نفس امّاره بالسوء است که وقتی حیاء رفت دیگر عیب سرش نمی‌شود، دیگر خدا هم سرش نمی‌شود، نمی‌فهمد که جهنم هم چه هست. «فافعل ما یحدثک به نفسک» هرچه که از درون، نفس امّاره بالسوء تو می‌گوید «من اغراضها» خواسته‌هایش را گوش می‌دهی.

 ایشان می‌فرماید که لفظ امر، معنایش توبیخ و تهدید است، یعنی دیگر آزاد نشدی. بعد ایشان تشبیهی دارد و می‌فرماید حیاء مثل افسار بر دهان حیوان می‌ماند که جلوگیری می‌کند تا حیوان شرارت نکند؛ چون ایشان در ذیل بحث جنود عقل و جهل این مطالب را می‌فرماید، می‌فرماید خُلع که ما هم گفتیم مقابل حیاء است، حیاء نقش لجام بر نفس را دارد، افساری به دهان این حیوان نفس، شهوت، غضب و وهم است. وقتی بنا شد که شخص افسار گسیخته شود، این حیوان و شیطان آزاد می‌شوند. «فاعمل ما شئت» معنایش این است.

 هرچه حیوان درونی‌ات، شیطان درونی‌ات می‌گوید انجام می‌دهی، همه رقم جنایت می‌کنی. اگر حیاء برود، ایمان هم می‌رود، انسانیّت هم می‌رود. ‌ظاهر را نگاه نکنید، این واقعیّاتی است که داریم می‌گوییم و بعد عرض می‌کنم که کار به کجا می‌کشد‌. وقتی که حیاء رفت، ایمان و انسانیت می‌رود؛ چون حیاء پوششی برای ایمان است، همان‌طور که پوشش برای جنبه‌های انسانی است.

 از بی حیایی تا کفر جحودی

 این را به شما عرض کنم که نعوذ بالله نه تنها ایمان می‌رود، بلکه انسان به خطرناک‌ترین چیز، یعنی وادی کفر و انکار کشیده می‌شود. واقعیّت‌ها را می‌بیند، حتی واقعیّت‌ها در باب مفاسد دامنش را هم می‌گیرد؛ در عین حال باز انکار می‌کند، به این می‌گویند: کفر جحودی. آیه شریفه در باب کفر جحود قوم فرعون این‌طور دارد که: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبين وَ جَحَدُوا بِها» دیدند معجزه است، امّا گفتند سِحر است؛ این کفر جحودی است. «وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» با این که یقین داشتند. ما بالاتر از یقین نداریم، تا الآن می‌گفتیم ایمان، ببین یقین را هم جلو می‌آورد. یعنی یقین داشتند که این معجزه است. «ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدين».[12] نه تنها ایمان می‌رود، از آن طرف کفری که می‌آورد کفر معمولی نیست.

 باروت یا شادونه!؟

 استاد ما امام(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در باب کفر جحود قضیه‌ای را نقل می‌کردند، من دارم از ایشان نقل می‌کنم، می‌فرمود که سابقاً، مثلاً صد سال پیش حمل باروت از روستاها به شهر ممنوع بود، آن موقع‌ها که ماشین نبود، با این چهارپاها حمل می‌کردند، در بین راه هم پاسگاه‌های ژاندارمری بود که به آنها امنیه می‌گفتند. اینها می‌آمدند جلوی افرادی را که چیزی حمل می‌کردند، می‌گرفتند. ایشان می‌فرمود: جلوی شخصی را گرفتند، سؤال کردند بارَت چیست؟ گفت: شادونه. شادونه شبیه به دانه‌های باروت است. بعد آن وسیله‌ای که داشت داخل بارَش کرد و معلوم شد باروت است. گفت: این چیست؟ باز گفت: شادونه است.

 آن موقع‌ها مرسوم بود که ریش داشتند ریش‌های بلندی هم داشتند، شما این اتابک‌ها را دیدید؟ البته من این ریش‌ها را به ریش بی ریشه تعبیر می‌کنم، ما ریش بی ریشه زیاد داریم. گفت دستت را جلو بیاور، دستش را جلو آورد، از آن باروت‌ها کف دستش ریخت، گرفت زیر ریشش گفت چیست؟ گفت شادونه. دست در جیبش کرد، کبریت را در آورد به اینها زد، باروت‌ها آتش گرفت، تمام ریش‌هایش شروع به سوختن کرد گفت: نگفتم شادونه است.

 ایشان این را برای ما نقل کرد. به این می‌گویند کفر جحودی. واقعیت دامن‌گیرش شده، باز هم انکار می‌کند. حبّ به دنیا این کار را می‌کند.

 برخی از مسئولان اشتباهشان را قبول نمی‌کنند!

 این تعبیراتی را که من عرض می‌کردم و اوّل بحثم هم می‌گفتم که یکی از بزرگ‌ترین مشکلات جامعه ما ترویج بی‌حیایی است، یکی از جهاتش همین بود. بعضی از آن کسانی که وظیفه اسلامی جامعه را دارند، مبتلا به کفر جحود هستند، وقتی به آنها تذکر می‌دهی نمی‌خواهند قبول کنند، می‌گویند: نگفتم شادونه است، با این که مفاسدش را می‌بینند. گاهی هم دامن‌گیر خودشان شده است، امّا حبّ ریاست، حبّ شهرت، حبّ به مال نمی‌گذارد قبول کنند. «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ»[13] با این که یقین دارد، قبول نمی‌کند.

 بی‌حیاء مسخ می‌شود!

 من اینهایی را که عرض می‌کردم بی جهت نمی‌گفتم. ازآن طرف هم بیایید ببینید چه رواج پیدا می‌کند؟ دروغ، دروغ، چون حیاء نیست. دروغ، فریب‌کاری، خُدعه، تملّق و... که مبدأ همه بی‌حیایی است. اگر کسی حیاء نداشته باشد، ایمان ندارد و حتی به کفر جحود کشیده می‌شود. من تعبیر می‌کنم که یک نوع مسخ می‌شود؛ لذا از خطرات بسیار مهم در ارتباط با جامعه ما همین است. این چیزها را کوچک نگیرید، مگر می‌شود به سادگی اینها را اصلاح کرد؟ وقتی حیاء رفت خیال کردی به زودی سر جایش می‌آید؟ به تدریج می‌رود.

 خراب کردن آسان است، ساختن مشکل است. یک ساختمان را شما در عرض چند روز می‌ریزی روی هم امّا اگر بخواهی بسازی گاهی چند سال طول می‌کشد. من حرف‌هایی که می‌زدم حساب شده بود که می‌گفتم از مشکلات بزرگ جامعه ما همین است. باید در صدد این بود که انسان حیاء را تحکیم کند، آن وقت هم انسان ساخته می‌شود و هم مؤمن ساخته می‌شود.

 ذکر توسل

 التماس دعا. سراغ توسلم بروم. امشب، شب آخر جلسه ما است. من خیلی امید داشتم آمدم، امشب به زهرا(سلام‌الله‌علیها) عرض کردم: امشب ما را دست خالی رد نکن. می‌دانم اینهایی هم که آمدند اینجا همه حاجت دارند. خدا شاهد است گفتم خودم و همه جمعی را که آمدند، دست خالی بر نگردان.

 مجلسی می‌نویسد: علی(علیه‌السلام) جنازه زهرا را روی زمین گذاشت، «فَصَلَّى عَلَيْهَا ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ» بر پیکر زهرا(سلام‌الله‌علیها) نماز خواند، امّا نمازش که تمام شد باز دو رکعت نماز خواند. «استعینوا بالصبر و الصلوه» دید نمی‌تواند زهرا را دفن کند، از خدا کمک گرفت، از نماز کمک گرفت. «وَ رَفَعَ يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ» دو تا دست‌هایش را رو به آسمان‌ها بلند کرد. «فَنَادَى هَذِهِ بِنْتُ نَبِيِّكَ فَاطِمَةُ» با صدای بلند گفت: این فاطمه است‌ها‌. «أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور»[14] اینجا بود که توان پیدا کرد.

 بدن زهرا(سلام‌الله‌علیها) را وارد قبر کرد، یک وقت دیدند می‌گوید: «السلام علیک یا رسول‌الله» اینجا دارد به پیغمبر سلام می‌دهد «و بنتک نازله فی جوارک» از طرف خودم سلام می‌کنم، از طرف فاطمه به تو سلام می‌کنم. این‌طور نقل می‌کنند که یک وقت علی دید دو تا دست آمده پیکر زهرا را بگیرد. رو کرد گفت «فلقد استرجع ودیعه و اخذت الرهینه» یا رسول‌الله امانتی که به من دادی به تو برگرداندم. می‌گویند جا داشت پیغمبر بگوید آیا امانتی من دستش، آیا امانتی من صورتش، آیا امانتی من پهلو شکسته بود؟

 چکیده:

 ... یکی از بزرگ‌ترین مشکلات جامعه ما ترویج بی‌حیایی است، یکی از جهاتش این است که بعضی از کسانی که وظیفه اسلامی جامعه را دارند، مبتلا به «کفر جحود» هستند! یعنی وقتی به آنها تذکر می‌دهی، نمی‌خواهند قبول کنند... با این که مفاسد کارشان را می‌بینند. گاهی هم این مفاسد دامن‌گیر خودشان شده است، امّا حبّ ریاست، حبّ شهرت، حبّ به مال نمی‌گذارد قبول کند. «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ» با این که یقین دارد، اما قبول نمی‌کند. از آن طرف هم ببینید چه چیزهایی رواج پیدا می‌کند؟ «دروغ» چون حیاء نیست. فریب‌کاری، خُدعه، تملق و... اگر کسی حیاء نداشته باشد، ایمان ندارد و حتی به کفر جحود کشیده می‌شود...

 کلیدواژه:

 حیاء، رابطه حیاء و ایمان، رابطه ایمان و عمل، کفر جحودی، حضرت زهراء(سلام‌الله‌علیها)

[1] . الكافي، ج2، ص106

[2] .

[3] . الكافي، ج2، ص106

[4] . غررالحکم، ص 257

[5] . مستدرك‌الوسائل، ج8، ص465

[6] . الكافي، ج2، ص46

[7] . الألفين، ص319

[8] . سوره الفرقان، آیه 23

[9] . بحارالأنوار، ج68، ص333

[10] . مشكاةالأنوار، ص235

[11] . بحارالأنوار، ج68، ص335

[12] . سوره النمل، آیات 13 و 14

[13] . الكافي، ج2، ص130

[14] . بحارالأنوار، ج43، ص214

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo