< فهرست دروس

درس اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی

90/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 پاسخ‌های امام حسین(علیه‌السلام) در برابر شایعات معاویه
 اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 «الاسلام بدؤه محمدیٌّ و بقاؤه حسینیٌّ»
 مروري بر مباحث گذشته
 بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیهالسلام) بود که عرض کردیم اين قيام هدف‌مند بود و هم‌چنين صحیفهای از دروس برای ابنای بشر در ابعاد گوناگون معرفتی، معنوی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی بود. بالأخره گفتيم كه این حرکت و قیام عجولانه نبود، یعنی این طور نبود که حساب نشده باشد یا در محاسبه اشتباه شده باشد، بلكه بسيار حساب شده بود.
 بحث ما به اینجا رسید که هر قیام و حرکتی دو رکن دارد، یک؛ رهبری، دو؛ حضور اکثری مردم در صحنه و آن هم بر محور سه زمینه است؛ اعتماد نسبت به رهبری و شایستگی او، همسو بودن هدف مردم با رهبری و همسو بودن دیدگاهشان نسبت به فساد نظام موجود و فساد حاكمان و عدم شایستگی آنها. در ادامه به سراغ آن زمان و مکاني رفتیم که امام حسین(علیهالسلام) در آن قیام کرد.
 بحث به اینجا رسید که امام حسین(علیهالسلام) دو سال قبل از آن که از مکه به سمت کوفه حرکت کند، برای افرادی که در مجامع اسلامی برجسته بودند، خطبهای را در منا ایراد فرمودند. بیش از هزار نفر را دعوت کرد و مطالبی را در سه بخش بیان فرمود. در جلسه گذشته عرض کردم كه این سه بخش، به بخش‌نامه‌های معاویه مسبوق بود، یعنی معاویه در طول مدت حکومتش بر بلاد اسلامی، بخشنامههای متعددی داشت و امام حسین(علیهالسلام) همه اين حرکات را زیر نظر داشت و ميدانست كه هدف طائفه بنی امیه براندازی اسلام است.
 در جلسه گذشته چند بخشنامه معاویه را یکی پس از دیگری، از سلیم‌بن‌قیس که ناقل این خطبه هم است، گفتم. معاویه هم بخشنامه تهدیدی و هم بخشنامه تطمیعی داشت. آخرين بخشنامهاي كه جلسه گذشته گفتم اين بود که دستور داده بود برای دو خليفه و دیگر اصحاب، فضائلي را نظیر فضائلی که از پیغمبر برای ابوتراب، یعنی علی(علیهالسلام) وارد شده است، جعل کنند که آنها در برابر علی(علیه‌السلام) کوچک و ناچیز به نظر نرسند.
 بخشنامه دیگر: «دوستان علي(علیه‌السلام) از بيت المال محروم‌اند»
 سلیم‌بن‌قیس میگوید: یکی دیگر از بخشنامههای معاویه اين بود كه بعد از جعل حدیث درباره فضائل دو خلیفه و اصحاب، همچنین نقل نکردن فضایل علی(علیه‌السلام)، بخشنامه کرد که هر کس به دوستی علی(علیهالسلام) متّهم شد، اسمش را از دیوان مزایا محو و سهمیه او را از بیت المال قطع کنند. دوستی یک امر قلبی است و کسی نمیتواند از درون ديگري با خبر شود، برای همین میگفتند هر کس به دوستی علی(علیهالسلام) متهم شد، اسمش را از دیوان بیت المال حذف کنید و سهمیه او را قطع کنید. این بخش‌نامه جنبه محرومیت از امور دنیوی است که دقیقاً بر عکسِ تطمیع است.
 بخشنامه بعدي: «فشار شديد بر دوستان علي(علیه‌السلام)»
 بخشنامه بعدی در تعقیب بخشنامه قبلي به فرماندهانش در بلاد به این مضمون بود که «هر کس متهم به دوستی علی(علیهالسلام) باشد، او را تحت فشار شدید قرار دهید». ببينيد چه قدر خبیث است! حتی مي‌گويد: «خانهاش را بر سرش خراب کنید تا دیگران عبرت بگیرند»! دیگر تهدیدی بالاتر از این می‌خواهید؟ سلیم‌بن‌قیس در مورد پیامد این دو بخشنامه نسبت به عراقیها میگوید: چنان اختناقی برای مردم بیچاره عراق پیدا شد که اینها مانده بودند چه کار کنند! رعب و وحشت عجيبي منطقه کوفه و عراق را فرا گرفته بود.
 در آن زمان، آن قدر جعل حدیث کردند که حتی محدّثیني هم که واقعاً بی‌غرض بوند و واقعاً میخواستند احادیث پیغمبر را نقل کنند هم در این دام افتادند. این مسأله یک بحث مستقل است كه جای طرح کردنش اينجا نیست و باید در علم رجال مطرح شود. مثلاً وقتي انسان نگاه میکند، میبیند راوی آدم خوبی است، اما چیزی که دارد نقل میکند با مبانی ما مطابقت ندارد.
 آقایان اهل علم به این چیزها باید خیلی دقت کنند! آدم خوبی است اما آدم دقیقی نیست و ساده لوح است. وقتي ميبيند كه یک روایت را یکی پس از دیگری نقل میکنند، نمیرود ببیند مأخذ و ریشه اين روایت کجا است. نميداند كه این روايت از آن دسته روایاتی است که دستگاه حکومتی روی نشر آن بين مردم سرمایه گذاری کرده است. اين راوي ساده لوح هم روايت را باور كرده است و آن را نقل میکند. ناقل آدم خوبی است، امّا منقول چیز بدی است. جای اين مباحث اینجا نیست، در مدارس باید این بحثها مطرح شود.
 سيصد هزار درهم، برای یک حديث جعلي
 به سمره‌بن‌جندب که قضیه معروفي هم در زمان پیغمبر دارد، پول دادند و گفتند حديث جعل کن. گفت چه قدر ميدهيد؟ گفتند: صد هزار درهم! گفت: صد هزار درهم که پولی نیست! گفتند: دویست هزار درهم. قبول نكرد؛ گفتند: سیصد هزار درهم میدهیم؛ جعل کن! گفت: حالا یک چیز قابل قبولی شد. اینها در تاریخ ثبت شده است و حرفی نیست که بگویند فقط خاصه نقل کرده‌اند.
 آن موقع هجمه تبلیغات آن‌قدر بالا بود که بعضی از روات و محدثین ما نیز در این دام گرفتار می‌شدند. نمیدانید كه رگبار تبلیغات معاویه با مردم چه میکرد! حتی آدمهای خوب، متدین، پرهیزکار و داراي عقیده صحیح را به اشتباه میانداخت.
 اينكه من دائم میگویم معاویه در یک دستش بوق بود و در یک دستش اسلحه، بی‌جهت نیست. درست است كه الآن رادیو، تلویزیون، روزنامه، مجله و این وسائل ارتباط جمعی وجود دارد ولی در آن موقع هم که این چیزها نبود، معاویه از حربه‌های عجیبی متناسب با زمان خودش استفاده می‌کرد و مردم را بمباران تبلیغاتی می‌کرد.
 سلیم‌بن‌قیس میگوید این فشارها و اختناقها ادامه پیدا کرد و بعد از شهادت امام حسن(علیهالسلام) بیشتر شد. بلا و مصیبت بعد از امام مجتبی بزرگتر شد و اولیای خدا در ترس و وحشت و رعب به سر میبردند؛ چون یا کشته میشدند یا در مخفی‌گاه‌ها و بیرون از شهر و بلادشان بودند. در آن موقع خیلی از شیعیان فرار کردند.‌
 چون من میخواستم رعایت امانت کنم، لذا همان‌چه که سلیم‌بن‌قیس گفته بود را نقل کردم. این مطالبی که به عنوان مقدمه گفتم، خود سلیم بن قیس برای این که بفهماند امام حسین در چه موقعیتی این حرفها را زده است، نقل کرده و بعد خطبه را نقل ميكند.
 افشاي جنايات معاويه و تأكيد بر نشر آن
 حالا به سراغ خطبه برویم. سلیم میگوید: دو سال قبل از مرگ معاویه، حضرت امام حسین(علیهالسلام) به سفر حج رفت. عبد‌الله‌بن‌عباس و عبد‌الله‌بن‌جعفر، دو شخصیت بزرگ اسلامی را هم با خودش برد. حضرت برای تشکیل یک جلسه مهم، تمام مردها و زنهای بنی‌هاشم و انصار و افرادی را که با بنی‌هاشم بودند را نیز دعوت کرد و به همه آنها مأموریت داد که از صحابه صالح و متعهّد پیغمبر اکرم و از تابعین برای شرکت در آن جلسه دعوت کنند. سلیم میگوید: تعداد اینها بیش ازهزار نفر بود و همه در زیر یک خیمه جمع بودند. خیمهای که بیش از هزار نفر را در خود جاي دهد، یک سالن خیلی بزرگ است. آن موقع جمع كردن هزار نفر در منا كه همه از شخصیتهای بزرگ اسلامی، صحابه پیغمبر، تابعین و انصار بودند، خیلی کار مشکلی بود.
 در آن جلسه امام حسین بلند شد و شروع کرد به صحبت کردن. من بخشي از چيزهايي را که سلیم‌بن‌قیس میآورد، میگویم و بعد متن خطبه را ميخوانم. امام حسین به این جمعیت خطاب میکند و میگوید: «شما از جنایاتی که معاویه، این جبّار طاغی بر ما و شیعیان ما روا داشته است، آگاه هستید». ببینید لحن امام چه‌قدر تند است. معاویه زنده است و در رأس حکومت و با اقتدار کامل دارد حکومت می‌کند؛ امّا ببینيد حسین(علیهالسلام) چهطور برخورد می‌کند.
 حضرت میگوید: معاویه، این جبّار طاغی جنایاتي بر ما و شیعیان ما روا داشته است و شما شاهد و ناظر اين جنايات و ستمگریهای او هستید. اکنون مطالبی را درباره پدرم مطرح میکنم». بخش اوّل خطبه که از اینجا شروع می‌شود در مورد اميرالمؤمنين است که سرّش را هم در جلسه گذشته گفتم و انشاءالله امشب کمی توضيح ميدهم.
 «سخناني را راجع به پدرم مطرح میکنم که اگر درست بود، تصدیقم کنید و اگر نادرست بود، از من نپذیرید. گفتار من را بشنوید و سخنان من را بنویسید و تذکّرات من را به خاطر بسپارید و آنگاه که به شهر و دیار خود مراجعت کردید، اينها را به اقوام و افراد مورد اعتماد خود ابلاغ کنید، زیرا ترس آن دارم که این دین و آیین مندرس گردد».
 ترس حضرت از مندرس شدن دین در زمان معاویه
 دقّت کنید! حضرت ميگويد: «میترسم این آیین از بين برود». آیین یعنی اسلام! ترس حضرت نسبت به از بین رفتن اسلام بود. لذا حرکت او هم مثل این کودتاها و انقلابهای بشری نبود که بگوید: چون من صالح هستم، باید من باشم و تو نباید باشی! حضرت دنبال حكومت نبود. صحبت این است که اسلام نباید از بین برود، ولو این که من از بین بروم. برای این ميفرمايد: «ترس آن دارم که این آیین مندرس گردیده و این مَظهر حق از بین رود «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ» [1]
 من همینطور گام به گام پیش میآیم. این سخنان قبل از آن است که معاویه بمیرد، یعنی او هنوز زنده است و حکومت می‌کند. حضرت این همه جمعیت را جمع کرده است و تأکید میکند كه اين حرفها را گوش کنید، بنویسید، به ذهنتان بسپارید و بعد که به شهرتان برگشتید، به افراد و اقوام مورد اعتماد ابلاغ کنید. سلیم‌بن‌قیس میگوید: بعد از آن که سخنان امام به پایان رسید دوباره تأکید نمود: «شما را به خدا قسم می‌دهم؛ پس از مراجعت از این سفر، گفتار من را به افراد مورد اعتماد خود برسانید!» آنگاه از منبر فرود آمد و شرکت کنندگان نیز با تصمیم به ابلاغ سخنان آن حضرت پراکنده شدند. حضرت حرفهایشان را زدند و تمام شد و باز هم به ابلاغ آن تأکید کردند و بعد از منبر پایین آمدند و سپس مردم متفرّق شدند.‌
 اشاره به فضائل امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام)
 حالا سراغ حرفهای حضرت میرویم. من حرفهای حضرت را سه بخش کردم. یک بخش راجع به پدرش و خاندانش بود.
  • اخوّت پيغمبر و حضرت علي(عليهماالسلام)
 حضرت در این بخش این‌طور شروع کرد و فرمود: «قَالَ: أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ كَانَ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ حِينَ آخَى بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَآخَى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَفْسِهِ وَ قَالَ: أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؟ قالوا: اللهم نعم!» [2]
  [3] شما را به خدا قسم میدهم؛ آيا میدانید که پیغمبر در میان یاران و صحابه پیمان برادری می‌بست و برای خودش با علی(علیهالسلام) پيمان بست؟ یعنی آيا ميدانيد كه پيامبر علی(علیهالسلام) را به عنوان برادر خودش برگزید؟ همه گفتند: خدایا تو را گواه میگیریم که درست می‌گوید.
 حضرت چرا این مطالب را میگوید؟ بخشنامه اوّل معاويه را یادتان است؟ آن بخش‌نامه این بود که هر کس متهم به دوستی ابوتراب است، سرش را زیر آب کنید! این سخنان در مقابل آن بخشنامه است. تمام اینها حساب شده بود. حضرت تا آن آخر که به کربلا آمد، با این گروه فاسد رویارویی كرد و هدفش هم بقای اسلام بود. خودش با صراحت میگوید که هدفش چیست.
  • تنها خانه‌ای که به مسجد راه داشت!
 ميگويد: «قَالَ: أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ اشْتَرَى مَوْضِعَ‌ مَسْجِدِهِ وَ مَنَازِلِهِ فَابْتَنَاهُ ثُمَّ ابْتَنَى فِيهِ عَشَرَةَ مَنَازِلَ تِسْعَةً لَهُ وَ جَعَلَ عَاشِرَهَا فِي وَسَطِهَا لِأَبِي؟!» شما را قسم می‌دهم آيا میدانید که پیغمبر مقداري از مسجد را خرید و در آن ده منزل درست کرد و دهمين آنها را در وسط مسجد برای علی بن ابیطالب پدر من درست کرد؟! «ثُمَّ سَدَّ كُلَّ بَابٍ شَارِعٍ إِلَى الْمَسْجِدِ غَيْرَ بَابِهِ» [4]
  [5] سپس تمام درهایی را که از این خانهها به مسجد باز میشد، جز باب خانه علی را بست؟! «فَتَكَلَّمَ فِي ذَلِكَ مَنْ تَكَلَّمَ» کسانی از میان جمعیّت بلند شدند و به کار پیغمبر اشکال کردند. آن حضرت در جوابشان گفت: «مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ وَ فَتَحْتُ بَابَهُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِسَدِّ أَبْوَابِكُمْ وَ فَتْحِ بَابِهِ» [6]
  [7] من از جانب خودم چنين كاري نکردم، خدا به من گفت این درها را ببند و این در باز باشد.
 همه این چيزهایی را که دارم میگویم، سلیم بن قيس نقل میکند. تمام اینها در کتب اهل سنت است. هیچ كدام مخصوص به شیعه نیست. بروید نگاه كنيد! در صحاح سته اهل تسنن همه این وقایع آمده است؛ در صحیح مسلم هست، در مستدرکش هست، در مسند احمد بن حنبل هست، در جامع ترمذی هست، تمام اين اخبار، در بیش از ده کتاب درجه یک عامه وجود دارد، اینجا جای این حرفها و این اشکالات نیست که این حرف‌ها مخصوص شیعیان است، پس اعتبار ندارد.
 «قَالَ: أَ فَتَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ حَرِصَ عَلَى كُوَّةٍ قَدْرَ عَيْنِهِ يَدَعُهَا مِنْ مَنْزِلِهِ إِلَى الْمَسْجِدِ فَأَبَى عَلَيْهِ» عمربن‌خطاب به پیغمبر گفت: بگذار سوراخی باز باشد تا من بتوانم از این سوراخ مسجد را ببینم! پیغمبر گفت: نخیر! «ثم خطب فقال: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَبْنِيَ مَسْجِداً طَاهِراً لَا يَسْكُنُهُ غَيْرِي وَ غَيْرُ أَخِي وَ ابْنَيْهِ!» [8] سپس حضرت سخنرانی کرد که خدا به من امر کرده است که این کار را بکنم و در خانه علی باز باشد! برای شما یک سوراخ هم نباید باز باشد تا به مسجد نگاه کنید.
  • بیعت گرفتن از مردم در روز غدير
 باز امام حسين فرمود: «قَالَ: أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَصَبَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؟! قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ!» [9]
  [10] حضرت قضیه غدیر را پیش میکشد. حضرت يكي يكي قسم میدهد، می‌گوید شما را به خدا قسم ميدهم كه آیا پیغمبر اینها را راجع به اميرالمؤمنين نگفت؟ این کارها را راجع به او نکرد؟ چرا امام همه برجستگی‌های تاریخی و قطعی مربوط به پدرش را برشمرد؟! چون این حرف‌ها دفن شده بود و نقل آنها هم جرم بود. واقعاً دل انسان باید به غربت امام حسین(علیهالسلام) و این خاندان بسوزد كه این بیحیاها و جانیان ابنای بشر با اين خاندان چه کردند!
 یک وقت حضرت دو سه نفر را جمع میکند و خصوصی با آنهاحرف میزند، امّا اينجا بیش از هزار نفر از تمام شخصیتهای بلاد اسلامی را جمع كرده است و ميگويد قسمتان میدهم كه اگر راست است بگویید، اگر هم راست نیست، بگویید.
  • حدیث منزلت در غزوه تبوک
 «قَالَ: أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: لَهُ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي؟!» آيا پيامبر در غزوه تبوک به علی نگفت تو براي من مثل هارون برای حضرت موسی هستی و تویی که بر هر مؤمنی پس از من ولایت داری؟! «قالوا: اللهم نعم!» [11]
  [12] گفتند: خدا شاهد است كه راست ميگويي.
 این سخن پيامبر را هم صحیح مسلم دارد، ترمذی دارد، ابن ماجه دارد، همه اینها دارند و نقل کردهاند.
  • نفس پیغمبر در روز مباهله
 «قَالَ: أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ حِينَ دَعَا النَّصَارَى مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ لَمْ يَأْتِ إِلَّا بِهِ وَ بِصَاحِبَتِهِ وَ ابْنَيْهِ؟!» حضرت قضیه مباهله را پیش میکشد که پیغمبر چه کسی را آورد؟ غیر از این بود که علی و دخترش را آورد؟ مراد از «بِصَاحِبَتِهِ» هم حضرت زهرا است و «اِبْنَيْهِ» هم امام حسن و امام حسین هستند. «قالوا: اللهم نعم!» [13]
  [14] همه اقرار کردند که درست است. اینها یکی دو مورد نیست که حضرت دارد می‌شمرد. فراوان بود ولی داشت از بین می‌رفت و مسیر هدایت داشت دفن می‌شد.
 ظاهر کار معاویه: تبديل خود به علي(عليهالسلام)
 معاویه می‌دانست که اگر مردم کسی را شایسته رهبری ببینند، به او روي میآورند. فطرت هر بشری چنين است. اين یک امر فطری است. این را کاری نمیتوان کرد. من اگر یک آدم خوب پیدا کنم که مورد اعتماد باشد، خودم را به او متصل میکنم. خصوصاً اگر او را از هر نظر شایسته بدانم، مطیع او میشوم. این فطرت بشر است. معاويه این را میدانست و از آن طرف هم میدانست که بین امّت اسلامی یگانه کسي که شایستگی دارد، علی(علیهالسلام) و خاندان علی(علیهم‌السلام) است. خودش هم خیلی به این مطلب اقرار کرده است.
 از طرف ديگر هم میدانست كه خودش و خاندانش بین عرب از کثیفترین خاندانها هستند. حتی اینها اشکال نسبی هم دارند، مادرش هند بود ولی پدرش دقیقاً معلوم نیست. لذا مردم اینها را به عنوان یک صنف جنایتکار میشناختند. معاویه این را هم میداند که در باب حکومت رکن اوّل رهبری است. پس باید چه کار کند؟ با این وضع که نمیتواند ادامه دهد. از نظر ظاهري و مادیگرايي و روش فکري معاویه مسأله این‌طور حل می‌شد که او خودش را تطهیر کند. لذا تصميم گرفت کاری کند که بتواند خودش را جای علی و خاندان ابوسفیان را جای خاندان بنی‌هاشم معرّفی کند. این یک روال طبیعی است.
 باطن کار معاویه: انتقام بت‌پرست‌زاده‌ها از اسلام
 من دارم تاریخ را با یک بینش سیاسی بررسی می‌کنم. اساس کار چیز دیگری بود. امام حسین(علیهالسلام) از آن اساس خبر داشت و آن را می‌دید. اصل مطلب این بود که ابوسفیانیها میخواهند از اسلام انتقام بگیرند. بت‌پرست زادهها میخواهند از اسلام انتقام بگیرند. لذا امام کوتاه نیامد و به دنبال فرصتی بود تا این دستگاه را جمع کند.
 فرهنگ جدید امام حسین: من فدای هدفم!
 امام حسين از اوّل میدانست، در زمان معاویه هم میدانست كه اینها دنبال براندازی اسلام هستند. امّا نمی‌توانست اين را به آن مردمي كه به دست معاویه تحمیق شده بودند، بفهماند. امام حسین باید با اینها چه کار کند؟ لذا اینجا امام حسین فرهنگ و لغت‌نامهاي غیر از این منطق‌ها و لغتنامههایی که در دست ما است، پیش میکشد. در دنیا در هر قیامی که بر مبنای اهداف بشری است، مسأله من و تو مطرح است. امّا امام حسين میخواهد یک چیز جدید بگوید. او انقلابی دارد که معنایش این است که «هدفم باشد ولو این که من نباشم، من فدای هدفم».
 بقای امام حسین(علیه‌السلام) به بقای اسلام
 البته این فنا، ظاهری است که دارم میگویم. یک وقت اشتباه نکنید! اتفاقاً امام حسین فدای اسلام شد، امّا از بین نرفت، بلکه چهرهتر شد. این بحث دیگری است. یک وقت نگویید: فلانی گفت امام حسین گفت من فانی شوم و اسلام باقی بماند. نخیر! اتفاقاً امام حسین به این معنا فانی نشد، بقای امام حسین به بقای اسلام است. چون حضرت اسلام را نگاه داشت، خودش هم باقی است.
 امام حسين گفت: اینجا بحث من و تو مطرح نیست. اینجا بحث اسلام مطرح است. لذا به حاضرین در آن جلسه گفت: اینها میخواهند آیین شما را از دستتان بگیرند، میخواهند دین شما را بگیرند، میخواهند اسلام را بگیرند؛ و راه مقابله با این هم شمشیر نیست که اگر زدم آنها را کشتم، به هدفم ميرسم. اینجا اسلحه کارساز نیست، دیر یا زود، اسلحه و زور از بین میرود. راهش فدا شدن است، لذا شما در این سفر میبینید كه حضرت همه جا مرگ را پیش میکشد. اصلاً وعده حیات به هیچ کس نمیدهد.
 خبر کشته شدن همه مردها در شب عاشورا
 حضرت شب عاشورا بلند شد، خطبه معروفش را خواند و خیلی صریح گفت: اینها با من کار دارند. راست هم میگفت، چون من مزاحم اینها هستم و نمیگذارم اسلام را از بین ببرند. اینها با من کار دارند و با شما کاری ندارند. شب است، در این دل شب مثل یک شتر راهوار راهتان را بگيريد و برويد! همه بلند شوید و بروید! حتی هر کدام دست يكي از خاندان من را بگیرد برويد! دارد كه اوّل کسی كه در این جمع بلند شد و جواب امام حسین را داد، برادرش حضرت ابوالفضل بود. گفت: «نَفْعَلْ ذَلِكَ لِنَبْقَى بَعْدَك؟!» [15] چه قدر زيبا پاسخ داد؛ گویا منظور امام حسین را کاملاً فهمیده بود. آيا ما برویم و وقتي جنابعالی را شهید کردند، زنده بمانیم؟! خدا این روز را نیاوَرَد!
 بعد از او زهیر بلند شد گفت اگر هزار بار هم بميريم، باز در راهت ميمانيم. تمام كه شد، امام حسین گفت: حالا که میخواهید با من باشید، این را به شما بگویم همهتان کشته میشوید! عجب، این آقا دائم دم از شهادت میزند. من عرض کردم كه حسین(علیهالسلام) دقیقاً بررسی کرده بود که آن چيزي که پیروزش میکند خون است نه شمشیر. خون بر شمشیر پیروز است. گفت: همه شهید میشوید. اینجا نوبت به قاسم رسید. قاسم، برادر زادهاش بلند شد و گفت: «یا عماه!» من هم شهید میشوم؟
 گفتم، شما اگر تمام این واقعه عاشورا را نگاه کنید، در تمامي سخنان حسین(علیهالسلام) چه به اصحابش و چه به بنی هاشم، این رگه كشته شدن وجود دارد. لذا حضرت به قاسم روي کرد و گفت: برادر زاده! بگو ببینم «کیف الموت عندک؟» حضرت به سراغ مرگ رفت، نه زندگی؛ فرمود: مرگ در ذائقهات چگونه است؟ این لغتامه یک لغتنامه دیگری است. بحث، بحث دیگری است.
 قاسم به امام گفت: «احلي من العسل یا عماه!» از عسل شیرینتر است. حضرت باز هم دست بر نمیدارد با صراحت به او جواب نمیدهد، نمیگوید که تو هم شهید میشوی؛ راه خود را نشان می‌دهد و میگوید: برادر زاده در این خیمهها مردی باقی نمیماند. فردا همه شهید میشوند. قاسم تعجب میکند و میگوید: «یا عماه» آیا عبدالله رضیع هم شهید میشود؟! علی اصغر هم شهید میشود؟! ببین حسین چه میکند. قاسم تعجب می‌کند. میدانی امام حسین چه جوابي میدهد؟ میگوید: بله، بعد از آن که مبتلا به بلای عظیمی میشویم! حالا من نمیدانم آن بلا چیست؛ این طفل را میآورم و روی دست میگیرم، او از تشنگی پرپر میزند، من از این مردم براي او طلب آب میکنم، امّا آنها به جاي این که به این بچه آب دهند، در بغل من او را سر میبرند.


[1] . سوره الصف، آيه 8
[2] . منابع خاصّه: بحارالأنوار، ج8، ص185؛ ارشادالقلوب، ج2، ص255؛ أمالی صدوق، ص77؛ أمالی مفید، ص174و...
[3] منابع عامّه: صحیح ترمذی، ج5، ص300؛ سنن ترمذی،3654؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص15؛ جامع الاحادیث، ج41، ص278و...
[4] . منابع خاصّه: امالی طوسی، ص598؛ کشف الغمّۀ، ج1، ص332؛ بحارالانوار، ج31، ص428، مستدرک الوسائل، ج14، ص301و...
[5] منابع عامّه: المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص135؛ مسند احمد، ج39، ص284؛ اللآلی، ج1، ص137؛ مسند حنبل، ج1، ص330و...
[6] . منابع خاصّه: التهذیب، ج، ص15؛ وسائل الشیعه، ج5، ص220؛ بحارالانوار، ج31، ص375و...
[7] منابع عامّه: مسند احمد، ج32، ص41؛ المعتلى، 2421؛ المجمع، ج 9، ص114؛ مسند جامع، ج12، ص339و...
[8] . بحارالأنوار، ج33، ص182 و کتاب سلیم، ص640 و 790
[9] . منابع خاصّه: اصول کافی، ج1، ص286؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص229؛ التهذیب، ج3، ص143، الاحتجاج، ج1، ص60؛ الارشاد، ج1، ص352؛ امالی صدوق، ص89؛ امالی طوسی، ص247؛ وسائل الشیعه، ج5، ص58؛ بحارالانوار، ج2، ص210 و...
[10] منابع عامّه: کنزالعمّال، ج13، ص104؛ صحیح ابن حبّان، ج15، ص376؛ سنن النسائی، ج5، ص45؛ مسند ابی یعلی، ج1، ص428؛ مسند احمد، ج2، ص412؛ مسند البزار، ج1، ص104؛ مسند للشاشی، ج1، ص133؛ مسند جامع، ج12، ص332 و...
[11] . منابع خاصّه: اصول کافی، ج8، ص106؛ بحارالانوار، ج5، ص69؛ الاحتجاج، ج1، ص110؛ امالی صدوق، ص46؛ امالی طوسی، ص227؛ تحف العقول، ص429 و...
[12] منابع عامّه: سنن نسائی، ج5، ص44؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص134؛ سنن ترمذی، ج12، ص192؛ صحیح ابن حبان، ج15، ص369؛ صحیح بخاری، ج9، ص204؛ صحیح مسلم، ج12، ص127؛ کنزالعمال، ج5، ص724؛ مسند ابی یعلی، ج5، ص86؛ مسند احمد، ج3، ص475؛ مسند بزار، ج1، ص192؛ مسند طیالسی، ج1، ص29؛ مسند جامع، ج6، ص326 و...
[13] . منابع خاصّه: الارشاد، ص169؛ کشف الغمّۀ، ج1، ص232؛ الاختصاص، ص56؛ بحارالأنوار، ج21، ص280؛ كتاب سليم بن قيس، ص790
[14] منابع عامّه: کنزالعمال، ج2، ص308؛ سنن ترمذی، 3658؛ صحیح مسلم، 4420 و...
[15] . بحارالأنوار، ج44، ص392

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo