< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث راجع به مسألة اول تحریر در کتاب طهارت بود. عرض شد که این مسأله دارای فروعاتی است. چند فرع از آن را بررسی کردیم. فرع چهارمی که هم در تحریر و هم در عروة آمده است و مورد بحث قرار گرفت این بود که «ماء مضاف» حتّی اگر به اندازة هزار کر هم باشد، به وسیلة ملاقات با نجاست نجس میشود: «و لو لاقى نجساً ينجس جميعُه و لو كان ألفَ كرٍ».
 بنده به تفکیک پنج مطلب را بیان کرده و بعد به وسیلة این مطالب نتیجهای که مربوط به این فرع است را عرض میکنم.
 انصراف اطلاقات به موارد متعارف
 مطلب اول: در جلسة گذشته عرض شد که برای اثبات این فرع به اطلاق معقد اجماع در کلمات فقهاء تمسّک کرده و گفتهاند اجماع داریم که اگر «ماءمضاف» با نجاست ملاقات کند، متنجّس میشود، و اطلاق معقد اجماع هم اقتضاء میکند که «ماء مضاف» به هر مقدار باشد، باز هم نجس بشود.
  امّا در نقد استدلالی که برای اثبات فرع چهارم مطرح شده است باید گفت که در کنار بعضی اطلاقات، انصرافاتی وجود دارد که اطلاق را منصرف به موارد خاصّی میکند. فلذا در این موارد، اینطور نیست که اطلاق شامل همة افراد شود؛ بلکه فقط موارد متعارف را در برمیگیرد. در این فرع هم، اطلاقی که راجع به معقد اجماع فرمودهاند، منصرف به مواردی است که متعارف هستند.
 اما موارد متعارف چه چیزهایی هستند؟ در روایاتی که در جلسة گذشته عرض شد، مصادیقی از این امر متعارف مانند مَرَق و قِدر، آمده بود و موارد متعارف اینها هستند. امّا «ولو کان الف کرّ»، ظاهراً جزء امور متعارف نیست؛ واینکه بگوییم اگر «ماءمضاف» هزار کرّ هم باشد و یک طرف آن با نجاست، ملاقات کند سرتاسر آن نجس میشود، از موارد متعارف نیست. فلذا نمیتوانیم برای اثبات آن به این اطلاق تمسّک کنیم.
 عرفی بودن طهارت و نجاست
 مطلب دوم: یکی از تقریبهایی که برای تنجیس «ماءمضاف» بیان کردیم این بود که وقتی دلیل داریم که «ماءقلیلمطلق» به صرف ملاقات با نجاست، نجس میشود، به طریق أولی «ماءمضاف» که اصلاً مطهِّریت ندارد نیز همینطور است. بنده میخواهم از این أولویّتی که در اینجا درست کردیم یک استفادة دیگری هم بکنم؛ لذا روایتی را که در اینباره مطرح شد را توضیح میدهم. روایت این بود: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) فِي حَدِيثِ النَّبِيذِ قَالَ مَا يَبُلُّ الْمِيلَ يُنَجِّسُ حُبّاً مِنْ مَاءٍ يَقُولُهَا ثَلَاثاً» [1] . حضرت در این روایت حدّاقلِّ نجاست، و در مقابلش حدّاکثرِ مقداری را که بهوسیلة این حداقلِّ نجاست، نجس میشود، بیان کردهاند. تقابلی که میان این دو مقدار وجود دارد، یک تقابل اقلّ و اکثری است که عرف نیز آنرا میفهمد. «میلی» که در روایت به آن اشاره شده است، میل سرمهدان میباشد. یعنی آن مقدار رطوبتی که میل سرمهدان میگیرد ـ به این اندازه کم ـ در مقابل یک حُبّ ماء [2] ، قرار داده شده است، که یعنی حدّاکثر مقداری که به وسیلة یک میل سرمهدان نجاست، نجس میشود، یک خمرة آب است. حدّاقلّ، میل سرمهدان و حدّاکثر، خمره است. سه مرتبه هم این مطلب را فرمودهاند؛ و باید توجّه داشت که بحث هم در آبِ قلیلِ مطلق است؛ چون اگر ده خمرة عرفی آب را هم در جایی بریزید کرّ نمیشود.
  از این روایت چه میفهمیم؟ آنچه بر این روایت حاکم است یک دیدگاه عرفی است. با توجّه به این مطلب، آیا میتوانیم در «ماءمضافی» که نجاست آنرا با اولویّت درست کردیم، این دیدگاه عرفی را نادیده بگیریم وبگوییم که گرچه به اندازة الف کرّ هم باشد، اگر یک سر سوزن نجاست وارد آن شود تمامش نجس میشود؟! [3]
 ملاک در تدریجی یا دفعی بودن تسریه، عرف است
 مطلب سوم: بحثی هست در مسألة تسریة نجاست به شیئ طاهر، که آیا تسریه تدریجی است یا دفعی؟ یعنی آیا اگر نجاست در ابتدای «ماءمضافی» که به اندازة هزار کر است وارد شود، به تدریج اثر میگذارد تا به انتهای آن برسد و نقطة پایانی آن را نجس کند یا به محض اینکه رأس إبرة را در ابتدای آن وارد کردیم، آخرین مقدار آن هم نجس میشود؟ بسیاری از فقهاء فرمودهاند که تسریه دفعی است. [4]
 امّا باید واقعیّاتی که در عالم خارج است را در نظر گرفت. در جلسة گذشته عرض شد که اگر در جایی دلیل خاصّ باشد ما متعبّد به آن میشویم، ولی در مورد اینکه آیا تسریه، دفعی است یا تدریجی دلیل خاصّ نداریم.
 به عنوان مثال، سیرة قطعیّة مسلّمه در باب تطهیر متنجّسات این است که اگر دست کسی نجس شد و با آفتابه به روی دستش آب ریخت، دست او تطهیر میشود. یا مثلاً برای آب کشیدن دست، اگر آب قلیلی به روی آن بریزیم دست پاک می شود. در حالیکه اگر بخواهیم طبق رأی آقایانی که معتقدند تسریة نجاست به نحو دفعی است رفتار کنیم، اساساً راهی به سوی تطهیر به وسیلة «ماءقلیل» نخواهیم داشت؛ چون به هر حال وقتی آب قلیل روی نجاست ریخته میشود، از آنجایی که اجزای آب قلیل به هم متصلند، به محض اینکه آب به نجاست برسد، همة آب قلیل هم نجس میشود؛ چه برسد در مسألة کیفیّت تطهیر بهوسیلة مطهِّرات، که درآنصورت نه تنها نجاستی که اراده شده با آب قلیل تطهیر شود، پاک نمیشود، بلکه نجس در نجس خواهد شد. مثلاً اگر شیئ متنجّسی را در ظرف قرار دهیم و آب پاک قلیلی بر روی آن بریزیم و داخل همان ظرف هم فشار دهیم تا غسالة آن دربیاید، طبق فرمایش آقایان نجس در نجس میشود، با اینکه سیرة قطعیّه برخلاف این است.
 امّا تدریجی و یا دفعی بودن سرایت یک بحث مستقلّی است که فعلاً به همین مقدار اکتفا میکنیم.
 اصل سهولت در باب طهارت ونجاست
 مطلب چهارم: شارع تسهیلاً للعباد، احکام طهارت و نجاست را خیلی آسان گرفته است و کسی نمیتواند منکر این واقعیّت شود. اگر اینطور نبود، چرا اصل طهارت جعل شده است؟ مگر «کلّ شیء طاهرٌ حتّی تعلم انّه قذر» تسهیلاً للعباد نیست؟ اگر شارع در این احکام میخواست سخت بگیرد، عسر و حرج و اختلال نظام لازم میآمد؛ لذا در این مطلب شبههای نیست.
 فقیه باید در اطراف یک فرع خیلی وسیع فکر کند. هیچ وقت شارع نخواسته است در باب طهارت و نجاست، بندگان را در عسر و حرج و مشقّت قرار دهد؛ بهخصوص در این باب آسان گرفته است. در باب اموال و اعراض و دماء خیلی محکم گرفته است ولی در باب طهارت خیر.
 
 برای بیان مطلب پنجم ابتدا فرع پنجم در مسألة اوّل را مطرح میکنم.
 فرع پنجم: مضمون عبارت عروة هم با اختلاف مختصری همینطور است. «نعم إذا كان جاريا من العالي إلى السافل و لو بنحو الانحدار مع الدفع بقوة و لاقى أسفله النجاسة تختص بموضع الملاقاة و ما دونه، و لا تسري إلى الفوق» [5] .
 در ابتدا باید بگویم راجع به فروضی که در این فرع مطرح نمودهاند دلیل خاصّ نداریم. اگر دلیل خاصّی وجود داشت، فقهاء حتماً ارائه میکردند. مثلاً همانطور که برای اثبات فرع چهارم به اطلاق معقد اجماع در کلمات فقهاء تمسّک کردهاند، اگر در این فرع هم دلیل خاصّی برای اثبات مطلب وجود داشت ارائه میکردند. لذا تنها دلیلی که برای اثبات این فرع مطرح شده، شهرت است. آقای حکیم هم در مستمسک میفرمایند: «كما هو المشهور، بل قيل: الظاهر أنه مذهب الكل عدا السيد في المناهل» [6] .
 آنچه مانع تسریه میباشد، نیروی دفع است
 مطلب پنجم: طبق این فرع، اگر ریزش آب مضاف از بالا به پایین بوده و نجاست هم در پایین قرار گرفته و نیروی دافعه پشت این آب باشد، بالا نجس نمیشود. ولی عکسش نه؛ یعنی اگر نجاست در بالا قرار گرفته باشد و آب مضاف از موضع پایین روی آن ریخته شود، علاوه بر مقداری که در بالا قرار گرفته و مستقیماً با نجاست ملاقات میکند و نجس میشود، مقدار پایینی هم در اثر سرایت، نجس میشود. البتّه در این فرع، فرض تدافع هم مطرح شده است.
 در این فرع فرمودهاند که اگر آب از بالا به پایین ریخته شد، نیروی تدافع نمیگذارد که تسریه صورت بگیرد. بنده عرض میکنم بالا و پایین ندارد. عمده چیزی که معتبر است، نیروی دفع به قوّت است که مانع سرایت میشود و لازم نیست از بالا به پایین باشد؛ و اینطور نیست که چون قائل به تسریه شدهایم، اگر بالا نجس باشد و آب را از پایین ریختیم، پایین هم نجس شود. اگر نیروی دفع مانع از تسریه است؛ بالا و پایین فرقی ندارد. حتی به نظر بنده، اصلاً نه از پایین به بالا مطرح است و نه از بالا به پایین؛ بلکه مثلاً اگر آب را با فشار به وسط نجاست هم بریزیم، همینطور است. حرف من این است که اگر صورتهای واقعی تصویر شود، دلیلی برای اثبات و دخالت این قیدهای بالا و پایین وجود ندارد.
 از این مجموعهای که گفتیم به دست میآوریم که حتّی در باب تسریه هم فهم عرفی و ارتکازات عرفی ملاک است. البتّه بحث اصلی دربارة «ماءمضاف» است؛ مرحوم سیّد محمّد کاظم یزدی هم مثال گلابدان را میزنند. ولی در باب «ماءمطلققلیل» هم همین بحث مطرح است. مثلاً با ابریق هم که آب را روی نجاست بریزیم اگر چه فشار هم ندارد، ولی عرف میگوید که دست پاک میشود؛ در حالیکه هیچگاه با قوّت هم نیست و پایین و بالا هم ندارد.
 جمع بندی مطالب
 درنتیجه اگر بخواهیم جمعبندی کنیم میگوییم:
 اولاً: اطلاق معقد اجماع در دلیل فرعِ چهارم، آنقدر قوی نیست که حتّی شامل موارد غیر متعارف هم بشود. ما درکنار اطلاقات لفظیّه، انصرافات عرفیّه میگذاریم، چه رسد به اینکه اطلاق را از معقد اجماعی که دلیل لبّی است بگیریم.
 ثانیاً: جایی که در روایات بحث تسریة نجاست و تقابل اقلّ و اکثر مطرح است، تقابلِ اقلّ و اکثر عرفی ملاک است، نه غیر عرفی.
 ثالثاً: در باب دفعی یا تدریجی بودن تسریة نجاست هم باید بگوییم که گرچه اکثر فقهاء فرمودهاند که تسریه دفعی است، ولی عرف تسریه را تدریجی میداند.
 رابعاً: به فقه هم که مراجعه میکنیم، میبینیم که شارع بهطورکلّی نسبت به طهارت و نجاست تسهیل نموده است.
 خامساً: فرض تدافع هم که در فرع پنجم مطرح کردهاند، عرفی است و بنده قید بالا و پایین را قبول ندارم.
  با کنار هم گذاشتن این مطالب به چه نتیجهای میرسیم؟ از این مجموعه به دست میآید که مشکل است بتوانیم بتاً و قطعاً فتوا بدهیم که «و لو لاقى نجساً ينجس جميعُه و لو كان ألفَ كرٍ». هر دو بزرگوار بتاً فتوا میدهند. حتّی در عروة تعبیر «رأس إبرة» را میآورند، ولی از نظر من محلّ تأملّ است، بلکه خلاف این مطلب به نظر ما میآید.


[1] . وسائل‌الشيعة؛ ج: 3، ص: 470
[2] . یک خمره آب
[3] . تعبیر سر سوزن را به این دلیل به کار بردم، چون مرحوم سیّد محمّد کاظم یزدی تعبیر «رأس إبرة» را آورده بودند. البتّه در تحریر «رأس إبرة» نیامده است.
[4] . ولی این افراد در مواردی به مشکلاتی برخورد میکنند.
[5] . تحرير الوسيلة؛ ج: ‌1، ص: 12
[6] مستمسك العروة الوثقى؛ ج‌1، ص: 115

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo