< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث راجع به مسألة ششم تحریرالوسیله بود.
 «المناط تغير أحد الأوصاف الثلاثة بسبب النجاسة و إن كان من غير سنخ النجس، فلو اصفر الماء مثلا بوقوع الدم فيه تنجس.» [1]
 صُور محتمل در مسألة ششم
 در این مسأله چهار احتمال یا چهار تصویر مطرح است که ابتدا آنها را عرض میکنم و سپس سراغ نظریّاتی که در این باب هست میرویم؛ ظاهراً در کنار هر چهار صورت فتوا هم وجود دارد.
 صورت اوّل: آب پس از ملاقات با نجس، متصّف به مثلِ صفت آن بشود. مثلاً خون با آب ملاقات کند و چون رنگ خون قرمز است، رنگ آب هم که یکی از اوصاف ثلاثه است، در اثر ملاقات با خون، قرمز شود.
 صورت دوم: آب بعد از ملاقات، متصِّف به سنخِ صفت نجس شود، نه مثل آن. مثلاً خون با آب ملاقات کند ولی آب مانند خودِ خون سرخ رنگ نشود، بلکه رنگ زردی که از سنخ رنگ خون است بهخود بگیرد.
 صورت سوم: خود نجس ممکن است اینطور باشد که قبل از ملاقات با آب دارای یک وصف است و بعد از ملاقات وصف دیگری به خود بگیرد و آب، متصّف به وصف نجاستِ بعد از ملاقات شود. در صورت اوّل میگفتیم آب متصّف به مثلِ صفت نجس شود. مثلاً خون قبل و بعد از ملاقات با آب، قرمز رنگ است وملاقات با آب تأثیری در رنگ آن ندارد. آب هم همیشه در ملاقات با خون قرمز رنگ میشود.
  در صورت دوم میگفتیم که خون قرمز است و ممکن است بعد از ملاقات کم کم رنگش زرد شود و در نتیجه آب هم متصّف به زردی که از سنخ آن است بشود.
 امّا صورت سوم این است که خود نجس قبل از ملاقات یک صفت داشته و بعد از ملاقات با آب، یک صفت دیگر به خودش میگیرد و آب متصِّف به صفتِ قبل از ملاقات نشده، بلکه به صفت بعد از ملاقات متصِّف میشود. بعضی از اشیاء این ویژگی را دارند. مثلاً حنا قبل از اینکه آب به او بزنیم سبز است و بعد از اینکه آب به او بزنیم سرخ میشود. یا چون داخل پوست میته مثل پوست گوسفند نجس است، قرمز است ولی بعد از آنکه داخل آب شود، سیاه میشود و آب هم سیاه رنگ میشود. در اینجا آب متصِّف به وصفِ نجس شده امّا متصِّف به وصفِ بعد از ملاقات، نه قبل از ملاقات.
 صورت چهارم: آب قبل از ملاقات دارای صفتی نبوده و بعد از ملاقات متصّف به صفتی شده که آن صفت، نه صفت نجسِ قبل از ملاقات است و نه صفت نجسِ بعد از ملاقات. مثلاً هم میته و هم عذره را داخل آب بریزند و آب نه بوی عذره و نه بوی میته، بلکه بوی سومی به خود بگیرد که نه بوی میتة تنها است و نه بوی عذرة تنها؛ بلکه ترکیبی از بوی آن دو است.
 اگر بخواهیم صورت چهارم را توسعه دهیم میشود این حالت را هم اضافه کرد که گاهی ملاقات با نجاست، وصف جدیدی برای آب ایجاد نمیکند، بلکه وصفی از اوصاف آب را زائل میکند؛ به آب چیزی اضافه نمیکند، بلکه وصفی از اوصاف آب را میگیرد. مثلاً آب زلال بوده و در اثر برخورد با نجاست کدر شود.
 دلایل صُور اوّل و دوم
 اکثر نظرات به سمت این رفتهاند که آب فقط در صورت اوّل و دوم نجس میشود و گفتهاند آب باید بهنحو مثلیّت و یا بهنحو سنخیّت، متصِّف به صفت نجسِ قبل از ملاقات شود تا بتوانیم حکم به نجاست آن کنیم.
 دلیل این حرف چیست؟
 دلیل اوّل: فقط این دو صورت است که از ادلّه به ذهن متبادر میشود. یعنی تبادر اقتضای این را دارد که اگر گفته شود یکی از اوصاف ثلاثة آب تغییر پیدا کرد [2] ، منظور صورت اوّل و دوم باشد.
 دلیل دوم: قدر متیقّن در تغییر یکی از اوصاف ثلاثه این است که یا بهنحو مثلیّت و یا بهنحو سنخیّت، متصّف به وصفِ نجسِ قبل از ملاقات شود. لذا دو صورت دیگر یعنی جایی که بهوصف بعد از ملاقات متصّف شود یا اینکه وصفی غیر از وصف نجسِ قبل و بعد از ملاقات به آن عارض شود، یا خود آب وصفی از دست بدهد، مورد شک است. وقتی مورد شک شد استصحاب طهارت، اقتضای طهارت در این موارد میکند. چه بسا صاحب جواهر و امثال ایشان بسوی همین نظر رفته باشند.
 دلیل صورت چهارم
 اما دلیل کسانیکه به سمت صورت چهارم رفتهاند ـ که دامنة تغییر را خیلی توسعه داده بودند ـ ، این است که گفتهاند اطلاق نبوی اقتضای این معنا را میکند. حرفشان هم بد نیست و به حسب ظاهر همینطور است، چون در نبوی لفظ ماء آمده بود: «خَلَقَ اللَّهُ الْمَاءَ طَهُوراً لَا يُنَجِّسُهُ شَيْ‌ءٌ إِلَّا مَا غَيَّرَ لَوْنَهُ أَوْ طَعْمَهُ أَوْ رِيحَهُ» [3] و مغیِّر هرچه میخواهد باشد، عین نجاست، از سنخ خود اوصاف نجس، اوصاف نجس قبل از ملاقات و یا اوصاف نجس بعد از ملاقات، یا زوال صفتی از آب. این گروه گفتهاند اطلاق نبوی صورت چهارم را اقتضاء میکند.
 صُور پذیرفته شده در تحریر
 امّا در تحریر میفرمایند: «المناط تغير أحد الأوصاف الثلاثة بسبب النجاسة و إن كان من غير سنخ النجس»؛ ایشان مثل را کنار گذاشته و سنخ را مطرح مینمایند؛ و چه بسا با این تعبیری که به کار بردهاند، صفت بعد از ملاقات مدّ نظر ایشان است(صورت سوم). پس ادّعای ایشان همان صورت سوم است. امّا مثالی که میزنند مربوط به صورت دوم است. «فلو اصفر الماء مثلا بوقوع الدم فيه تنجس».
 بررسی ادلة این باب
 ولی ما در این باب با یکسری ادلّه روبرو هستیم و باید به سراغ مفاد آنها برویم. در گذشته این ادلّه و نسبت آنها با نبوی را بررسی کردم.
 روایت اوّل: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِي بَصَائِرِ الدَّرَجَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ يَعْنِي الْبَرْمَكِيَّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ أَتَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) أَسْأَلُهُ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ إِنْ شِئْتَ فَسَلْ يَا شِهَابُ وَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْنَاكَ بِمَا جِئْتَ لَهُ قُلْتُ أَخْبِرْنِي قَالَ جِئْتَ تَسْأَلُنِي عَنِ الْغَدِيرِ يَكُونُ فِي جَانِبِهِ الْجِيفَةُ أَتَوَضَّأُ مِنْهُ أَوْ لَا قَالَ نَعَمْ قَالَ تَوَضَّأْ مِنَ الْجَانِبِ الْآخَرِ إِلَّا أَنْ يَغْلِبَ الْمَاءَ الرِّيحُ فَيُنْتِنَ» ظهور روایت در چیست؟ در جیفه که رنگ و طعم مطرح نیست، بلکه مردار بوی گند دارد. در اینجا بو، وصف خود مردار و نجسالعین است. بعد هم دارد که «وَ جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْمَاءِ الرَّاكِدِ مِنَ الْكُرِّ مِمَّا لَمْ يَكُنْ فِيهِ تَغَيُّرٌ أَوْ رِيحٌ غَالِبَةٌ قُلْتُ فَمَا التَّغَيُّرُ قَالَ الصُّفْرَةُ فَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ كُلُّمَا غَلَبَ [عَلَيْهِ‌] كَثْرَةُ الْمَاءِ فَهُوَ طَاهِرٌ» [4] .
 این «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» یک ضرب قانون است. یعنی هرگاه که صفات آب بر صفات نجاست غلبه کند و نگذارد که نجاست در آن اثر بگذارد، پاک است؛ چه صفتِ نجاست برای قبل از ملاقات باشد و چه بعد ازملاقات. آنچیزی که به درد ما میخورد این ضرب قانون است که به همان توجّه میکنیم. دلالت و سند این روایت هم تمام است.
 روایت دوم: «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالْمَاءِ وَ فِيهِ دَابَّةٌ مَيْتَةٌ قَدْ أَنْتَنَتْ قَالَ: إِذَا كَانَ النَّتْنُ الْغَالِبَ عَلَى الْمَاءِ فَلَا يَتَوَضَّأْ وَ لَا يَشْرَبْ» [5] .باز هم بحث بوی دابّه است. همان وصف دابّة میتة نجس است.
 روایت سوم: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) عَنِ الْحِيَاضِ يُبَالُ فِيهَا» منظور بول انسانها است، نه دوابّ.
 قَالَ: لَا بَأْسَ إِذَا غَلَبَ لَوْنُ الْمَاءِ لَوْنَ الْبَوْلِ». [6] چون رنگ بول زرد است تا وقتیکه رنگ آب بهسبب بول تغییر نکرده نجس نیست.
 روایت چهارم: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الرِّضَا(علیهالسّلام) قَالَ مَاءُ الْبِئْرِ وَاسِعٌ لَا يُفْسِدُهُ شَيْ‌ءٌ إِلَّا أَنْ يَتَغَيَّرَ رِيحُهُ أَوْ طَعْمُهُ فَيُنْزَحُ حَتَّى يَذْهَبَ الرِّيحُ وَ يَطِيبَ طَعْمُهُ لِأَنَّ لَهُ مَادَّةً» [7] حضرت تعلیل هم فرمودند. این هم ظهور در این دارد که آب، صفتی از اوصاف نجس را بپذیرد.
 از این ادلّه میفهمیم آب وقتی نجس میشود که بهسبب ملاقات با نجس متصِّف به وصفی از اوصاف نجس شود، و ظهور عرفی هم همین است که وصف باید از ناحیة نجس باشد و فرقی هم ندارد که آن وصفِ نجس، صفتِ نجسِ قبل از ملاقات باشد، یا بعد از ملاقات. فلذا مسلماً نظر به این صورت ندارد که نجاست، وصفی از اوصاف آب را زائل کند؛ مثل اینکه آب زلال بوده و در اثر برخورد با نجاست کدر شود، و این از ذهن عرفی به دور است؛
 فقط این صورت باقی میماند که آب نه به صفت قبل از ملاقات و نه به صفت بعد از ملاقات نجس درآید، ولی منشاء، همان نجس باشد. مثلاً هم مردار و هم عذره داخل آب بیفتند که هر دو بوی تعفّن دارند، امّا این دو چون با هم آمدهاند نمیتوانیم بگوییم که مشخصاً بوی مردار است یا بوی عذره، بلکه بوی سومی درست شده است. میشود گفت که روایات این را هم شامل میشود. چون بالأخره این بو از ناحیة نجس بوده است. درست است که بوی نجسِ مشخّص نیست، ولی این بو از ناحیة نجس آمده است. امّا بنده در اینجا تأمّلی دارم که این صورت به ذهن نمیآید.
 ردّ دلیل قائلین به صورت چهارم
 در ردّ قول فقهایی که به اطلاق «خلق الله الماء طهورا» تمسّک میکردند وصورت چهارم را پذیرفتند، باید گفت که ما در اینجا روایات صحاح و موثّقه داریم که اطلاق روایت نبوی از بین میرود.
 امّا آنهایی که صُور اوّل و دوم را پذیرفته و گفتهاند که تبادر ایندو صورت را اقتضاء میکند و قدر متیقّن هم همین دو صورت است، باید بگوییم که تبادر را به این معنایی که میگویند نمیپذیریم، ولی بدون توجّه به ادلّه قدر متیقّن درست است.
 امّا عمده دلیلی که داریم این ادلّه است و اینها همه با هم همسو هستند. ظهور لفظی هم نداریم و حدّاکثر قائلین به قول چهارم گفتند که اطلاق نبوی اقتضاء میکند که هرگونه تغییری باشد ولو اینکه وصف خود را از دست بدهد. امّا ما با توجّه به این ادلّه، نه قدر متیقّن را میپذیریم و نه آن سعه را. ما روایات متعدده داریم که اَسناد صحیحه دارند و ظهورشان هم ظهور عرفی است.
 صُور قابل پذیرش
 ما صورتهای اوّل و دوم و سوم را میپذیریم.
 در مورد بخش دوم از صورت چهارم هم باید گفت که مجموعة روایات جنبههای اثباتی و ایجابی دارند، یعنی جنبههایی را بیان میکنند که چیزی عارض بر آب شود نه اینکه آب چیزی از دست بدهد. حتّی در روایت میگوید: «اگر وصف آب بر وصف آن نجاست غلبه کند»، معلوم میشود جنبة نفی و سلبی و از دست دادن در کار نیست. لذا این احتمال از مفاد روایات به دور است و بحث در وصف عارضی است که آیا باید مثل باشد و یا سنخ و یا قبل از ملاقات و یا بعد ازملاقات ؟
 در بخش اوّل از صورت چهارم هم درست است که بهطور مشخّص، وصف نجسالعینی را به خود نگرفته است، امّا در عین حال وصفی عارض شده و نه وصفی از دست نداده است. در این مورد هم که اگر مشخصاً وصف هیچکدام از نجاسات نبود، ولی وصفی بود که نجاست عینیّه منشأ آن بود چهطور؟ این موردِ تأمّل بنده میباشد. امّا شاید بتوانیم بگوییم این هم مورد اشکال است؛ یعنی نمیتوانیم حکم به طهارت بدهیم.


[1] . تحرير الوسيلة؛ ج:‌1، ص: 13
[2] . همانطور که در روایت نبوی هم بود.
[3] . مستدرك‌الوسائل؛ ج:1، ص:202
[4] . وسائل‌الشيعة؛ ج: 1، ص: 162و161
[5] .همان؛ ج: 1، ص: 139
[6] . همان؛ ج: 1، ص: 140
[7] . همان؛ ج: 1، ص: 141

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo