درس خارج فقه آیتالله مجتبی تهرانی
کتاب الطهارة
89/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به مسأله هفتم بود. مفاد این مسأله این است: یک مقدار آب کر عاصم داریم که یک عین نجاست مانند میته در آن واقع میشود و بر اثر وقوع عین نجاست در آن، بوی آب تغییر کرده و آب متعفّن و متنجّس میشود. امّا بعد، میته را از داخل آن آب بیرون میآوریم و این آب متنجّسی را که به وسیله ریح میتة متعفّن شده بود، در یک آب کر دیگری میریزیم؛ که این آب کر دومی هم در اثر ملاقات با آن آب اوّلی متعفّن شود.
در جلسه گفتیم که درباره نجاست آب دوم، دو نظر وجود دارد و بنده گذشته عرض کردم که اختلافی که در این بحث وجود دارد، به دلیل اختلاف در مبانی است. نظر اوّل این بود که آب کر دوم به وسیله این ملاقات متنجّس نمیشود و نظر دیگر هم این بود که نجس میشود.
کسانی که گفتهاند آب دوم نجس نمیشود، از مفاد ادلّه استفاده کردهاند که برای نجاست آب عاصم، دو عامل باید وجود داشته باشد: یکی ظهور اثر نجاست در آب، یعنی تغییر یکی از اوصاف ثلاثة آب و دیگری اینکه این تغییر به سبب ملاقات با نجسالعین باشد و نه متنجّس. فلذا آقایان در این بحث که آب کر دوم، با عین نجس ملاقات نداشته و فقط وصف آن تغییر کرده است، حکم به نجاست نمیکنند.
امّا کسانی که به حسب مبنا، ظهور اثر نجسالعین در آب کر را برای نجاست آن کافی میدانند، در اینجا حکم به نجاست آب دوم میکنند. بنده هم در مورد این بحث مطالبی عرض کردم که دیگر آنها را تکرار نمیکنم.
چگونگی تطهیر آب کر متنجّس
فقط یک مطلب باقی میماند که در انتهای جلسه گذشته هم اشارهای به آن کردم. آن مطلب این است که با توجّه به هر کدام از این نظرات، آبِ اوّلی که در اثر برخورد با عین نجاست، یکی از اوصاف آن تغییر کرده بود، چگونه طاهر میشود؟ آقایان فقهاء در باب مسأله تطهیر این آب میگویند که اگر این وصفی که از ناحیه نجسالعین بر آن عارض شده، خود به خود و «مِن قبل نفسه» از بین برود و زائل شود، موجب تطهیر آب نمیشود؛ بلکه باید این آب با آب کر دیگری اتّصال پیدا کند و در اثر این اتّصال، اوصاف نجاست آن از بین برود. حتّی بعضی صرف اتّصال را هم کافی نمیدانند و میگویند: «امتزاج هم لازم است». من نکته به نکته این مسائل را بیان میکنم تا ببینیم با چه مشکلی مواجه میشویم.
بررسی ادلّه این قول
دلیل اینها هم صحیحة اسماعیلبن بزیع است که حدیث دوازدهم باب سوّم از ابواب ماء مطلق وسائل است: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الرِّضَا(علیهالسّلام) قَالَ: مَاءُ الْبِئْرِ وَاسِعٌ لَا يُفْسِدُهُ شَیئٌٌ إِلَّا أَنْ يَتَغَيَّرَ رِيحُهُ أَوْ طَعْمُهُ فَيُنْزَحُ حَتَّى يَذْهَبَ الرِّيحُ وَ يَطِيبَ طَعْمُهُ لِأَنَّ لَهُ مَادَّةً».
[1]
در انتهای این روایت دو نکته آمده است:
نکتة اوّل: آبی که یکی از اوصاف ثلاثة نجسالعین را به خود گرفته است، پاک نمیشود مگر اینکه آن وصف عارضی که در اثر ملاقات با نجاست برای این آب به وجود آمده بود، برطرف شود.
نکتة دوم: با توجّه به تعلیلی که در انتهای روایت آمده؛ یعنی عبارت لأنَّ له مادّه، میفهمیم که اینطور نیست که برای پاک شدن آب کر اوّل، زوال بو و طعم آن از قِبَلِ نفس آن کافی باشد؛ بلکه برطرف شدن این اوصاف عارضی، به دلیل این است که چاه، منبع دارد و متّصل به منبع است و در اثر این اتصّال، سایر آبهای منبع با آب متنجّس برخورد پیدا کرده، بوی نجاستِ آن را از بین برده و طعم آن را هم عوض کرده است. چون «لِأنَّ له مادّه»، پس «یَذهَب ریحه و یطیب طعمه».
بنابراین آقایان میفرمایند: در بقیّه موارد هم اگر اوصاف آب نجسی بخواهد از بین برود و آب پاک شود، زوالِ وصف «مِن قِبل نفس» کافی نیست، بلکه باید این تغییر به وسیله اتّصال و چه بسا امتزاج با آب کر دیگر، حاصل شود.
آثار دو نظر در مورد این مسأله
اگر بخواهیم این بحث را با مسأله خودمان تطبیق دهیم با یک مشکل روبرو میشویم. توضیح مطلب این است که ما فرضمان این بود که وصفی از اوصاف ثلاثه یک آب کر، با اتّصال به یک نجسالعین مانند میت تغییر کرده و آب متنجّس شده است و بعد هم این آب کری که بوی آن تغییر کرده، در آب کر دیگری که طاهر و عاصم است ریخته شده است. البتّه طبق فتوای آقایان، این امتزاج باعث نجاست آب کر دوم نمیشود؛ هر چند که کر دوم بوی نجاست را از کر اوّل، گرفته باشد.
در اینجا از یک طرف فتوا دارید که آب کر دوم در اثر ملاقات با آب متنجّس، نجس نمیشود و از طرف دیگر فتوا دارید که آب کر اوّل هم که یکی از اوصاف ثلاثهاش تغییر کرده، در صورتی پاک میشود که با آب کر دیگری متصّل و بلکه ممتزج شود و در اثر این اتصّال یا امتزاج، وصف آن از بین برود. فرض هم این است که وقتی آب کر اوّل را بر روی آب کر دوم ریختید، کر دوم هم بوی جیفه میگیرد. فلذا در اینجا یک آب کر داریم که هنوز وصف نجاست آن از بین نرفته و بنابراین نجس است و یک آب کر دیگری داریم که در اثر ملاقات با کر اوّلی بوی نجاست را گرفته، ولی چون با خود نجسالعین ملاقات نداشته، نجس نیست. بین این دو آب ممتزج، جداسازی هم ممکن نیست؛ حال چه باید کرد؟
مشکل این است که وقتی آب کر اوّل روی آب دوم ریخته شد، در این مجموعه، یک آب کری داریم که هنوز وصف نجاست آن از بین نرفته و بنابراین نجس است و یک آب کر دیگری داریم که در اثر ملاقات با کر اوّلی بوی نجاست را گرفته ولی چون با خود نجسالعین ملاقات نداشته، نجس نیست و این طور هم نیست که این آبها از هم جداسازی شوند، اینها با هم ممتزج شدهاند. در اینجا حکم این مجموعه آب چیست؟ پاک است یا نجس است؟ ما که آب خنثی نداریم!
یعنی از آنجایی که وصف نجاست زائل نشده، شما نمیتوانید بگویید: این آب پاک است؛ از طرف دیگر آن آب کر دوم هم، نجس نشده است؛ پس این مجموعه نه پاک است و نه نجس! یا هم پاک است و هم نجس! چون به نظر این آقایان، تا بوی این آب برطرف نشده، نمیتوان حکم به طاهر بودن آب کرد و نمیتوانیم بین دو آب هم جداسازی نمود، چون اینها با یکدیگر ممزوج شده و امتزاجی بالاتر از امتزاج میان دو آب نیست. امّا آیا ما میتوانیم به این نتیجه ملتزم شویم؟
آقایانی که طبق صحیحه ابنبزیع عمل میکنند باید قائل باشند که تا آن وصف زائل نشده، آب اوّلی محکوم به نجاست است. فلذا باید صبر کنند تا وصفِ این آب که داخل آب کر دیگری ریخته شده، زائل شود، تا بعد بتوانند بگویند که این آب پاک است. یعنی به این ترتیب، هم زوال وصف رخ داده و هم این زوال به همراه اتّصال و امتزاج با یک آب کر دیگر بوده است، لذا هر دو جهتی که در صحیحه آمده بود حاصل شده است. هم «یذهب ریحه» اتّفاق افتاده و هم این ذهاب به دلیل این است که «له مادّه»؛ یعنی متّصل به کر شده است.
ولی بنابر نظری که میگوید وقتی آبِ متنجّس اوّل که هنوز وصف نجاست را با خود دارد، در داخل آب کر دوم ریخته شود، آب دوم هم نجس میشود، هر دو کر نجس است و باید بگذاریم که این وصف، خود به خود زائل شود و بعد این مجموع دو آب کر را که هر دو نجس هستند، ولی دیگر وصف نجس را ندارند، به یک آب عاصم دیگر متّصل کنیم تا پاک شود.
با این مطالب خواستم ثمره دو نظر را در مانحنفیه بیان کنم. فلذا ما وقتی نظری را ارائه میکنیم، باید ببینیم که آثار ولوازم آن هم چیست و باید به آنها هم ملتزم باشیم.
اشکال به نحوه تطهیر آب متنجّس
امّا مطلب آخر این است که بنده به نحوه تطهیر آب کر اوّل اشکال دارم. اشکال من این است که وقتی آب متنجّس اوّل روی آب دوم ریخته شد، برای تطهیر این آب، آیا ترتیب هم لازم است یا خیر؟ ترتیب در تطهیر به این معنا است که اوّل باید وصف زائل شود، سپس اتّصال به آب عاصم دیگر حاصل گردد. اگر این ترتیب را لازم بدانیم، آنوقت در ما نحن فیه که آبها به هم متّصل شدهاند، زوال وصف وقتی اتّفاق میافتد که وصف نجاست از مجموع این آبها، یعنی از هر دو آب برود. امّا مشکل اینجا است که وقتی وصف نجاست از هر دو آب رفت، آنجا که دیگر اتّصالی در کار نیست؛ چون اتّصال مربوط به قبل از این است که وصف زائل شود. یعنی وقتی آبها روی هم ریخته شد، ابتدا اتّصال محقّق میشود و بعد زوال، و آنوقت ترتیب رعایت نشده است.
لذا عرض میکنم که من مسأله هفتم را نمیتوانم جزماً بپذیرم. من تمام فرمایشات آقایان را همراه با مبانی هر کدام بیان کردم. مرحوم آقای سیّدمحمّدکاظم به طور جزم فتوا به نجاست میدهد. استاد ما هم در تحریر میفرماید علیالأقوی آب دوم نجس نمیشود. ولی من به دلیل همین اشکالاتی که عرض کردم، اصلاً نمیتوانم جزماً یکی از این دو قول را اختیار کنم. لذا چه بسا با توجّه به این اشکال، از نظر عرفی این معنا به ذهن بیاید که اگر مقارن با زوال وصف، اتّصال هم رخ داد، آب اوّل پاک میشود و ترتیب لازم نیست.
البتّه در عروة تعبیر «دفعةً واحدةً و مقارناً» آمده است که همین معنا را میرساند، ولی در تحریر چنین تعبیری نیامده است. فلذا آقایان این اشکال را به تحریر وارد کردهاند. لذا عرض کردم این مسأله مورد اشکال من هم هست و اینکه اگر بخواهیم جزماً یکی از این دو طرفی را که از اشکالات سلیم باشد اختیار کنیم، کار مشکلی است.
- مسأله 8: «الماء الجاري و هو النابع السائل لا ينجس بملاقاة النجس كثيرا كان أو قليلا، و يلحق به النابع الواقف كبعض العيون، و كذلك البئر على الأقوى، فلا ينجس المياه المزبورة إلا بالتغير».. تحرير الوسيلة؛ ج:1، ص: 13
من ابتداءاً این نکته را عرض کنم که ایشان در اینجا در ضمن آبهایی که عاصم هستند، آب کر را نیاورده است. آب جاری، نابع، واقف و بعد هم بئر را آورده، امّا کر را نیاورده است. علّتش این است که ایشان در مسأله سیزدهم، آب کر را مستقلّاً مورد بحث قرار میدهد. ما هم همانجا بحث میکنیم.
معیار صدق عنوان «آب جاری»
ایشان در این مسأله وقتی «ماءجاری» را تفسیر میکنند، میفرمایند: «و هو النّابع السّائل»، یعنی «ماءجاری» آبی است که جوشش دارد و روان میشود؛ چه کم باشد چه زیاد و «لاینجس بملاقات النّجس». این نحوه بیان اشاره به چیست؟ این نحوه بیان، یک نوع موضعگیری در مقابل فرمایش «ابنأبیعقیل» است؛ میخواهند بگویند در «ماءجاری» صرف جریان مدخلیّت ندارد، بلکه محور، «نابعیّتِ آب» است. به اصطلاح ما، این آب باید پشتوانه و منبعی داشته باشد که مثلاً از زمین بجوشد. لذا ایشان میفرمایند: «الماء الجاری و هو النّابع السّائل، به وسیله ملاقات با نجاست، نجس نمیشود».
ایشان در ادامه میفرماید: «و یلحق به النّابع الواقف»؛ یعنی اگر آبی ولو اینکه جاری هم نباشد، ولی نابعیّت داشته باشد، ملحق به آب جاری است. منظور از نابعِ واقف، آب چشمه است، کبعض العیون: ایشان مثال هم میزند و میگوید: «و کذالک البئر علی القوی» که بئر، یعنی چاه و آن را هم به آب جاری ملحق میکند. چون بئر هم جوشش دارد. پس معیار در جاری بودن آب، ماده داشتن و جوشش از آن است، صرف جریان بر سطح زمین یا زیر زمین، کافی نیست.
لذا محقّق ثانی در جامع المقاصد میفرمایند: «الجاري لا عن نبع من أقسام الراكد، تعتبر فيه الكرية اتفاقا ممن عدا ابن أبي عقيل رحمه اللَّه».
[2]
یعنی آن آبی که نبع نداشته ولی جاری باشد، باید به حد کر برسد، تا عاصم باشد و در این صورت از اقسام کر است و احکام آن را دارد.
این مسأله مورد اتّفاق همة فقها است، غیر از «ابنأبیعقیل». اگر «صِرف جریان داشتن» ملاک جاری بودن باشد، باید بگوییم که برای تطهیر یک مکان متنجّس، میتوان شیر سماور را باز کرد و با آبی که جوشش هم دارد، آنجا را آب کشید!
تقریباً میشود گفت که مرحوم امام در مسأله هشتم، این آبها را در یک ردیف قرار داده است؛ چون همه این آبها، از این جهت که جوشش دارند، مشترک هستند.
تأیید فهم عرفی بر صحّت ملاک و معیار
متفاهم عرفی هم همین است. یعنی استعداد برای جریان، مقوّمِ مفهومِ جاری بودن است و این استعداد برای جریان وقتی حاصل میشود که آب دارای منبع بوده و جوشش داشته باشد، که اگر نبع نباشد، فاقد این استعداد است. شاهد این مطلب هم «صحیحهابنبزیع» در ماءبئر است؛ که امام میفرماید: «لأنَّ له مادّة»؛ به تعبیر من یعنی منبعی که در زیر زمین دارد که آب از آن میجوشد و بالا میآید. اگر این آب نجس شود، جوششهایی که از منبع دارد، باعث میشود که بو و طعم آن عوض شود. فهم عرفی همین را میگوید و «صحیحهابنبزیع» هم شاهد بر این است.
بله؛ اگر بخواهیم آب جاری را لغتاً معنا کنیم، میبینیم که جاری در لغت، اعمّ از این است که آب منبع داشته باشد، یا نداشته باشد؛ بلکه صرف جریان برای صدق عنوان آب جاری کافی است. مثلاً اگر آفتابهای را آب کرده و روی زمین بریزیم، جریان صدق میکند. ولی ما نیامدهایم که لغت را معنا کنیم. ما میخواهیم ببینیم آب جاری در اصطلاح شریعت چه معنایی دارد. آب جاری در شریعت، موضوع یکسری احکام است و ما نیز به دنبال فهم موضوع این احکام هستیم و میبینیم که موضوع حکم از نظر عرفی، آب جاریِ دارایِ استعدادِ جریان است؛ یعنی دارای نبع. بنابراین محور و معیار، نابعیّت است.
الغاء خصوصیّت مکانی برای ماده
ما باید یک الغاء خصوصیّت از عبارت «لأنَّ له مادّة» که در صحیحة ابن بزیع آمده بود بکنیم، و این الغاء خصوصیّت عرفی هم هست و مانعی هم ندارد؛ یعنی بگوییم خصوصیّتی ندارد که این مادّه حتماً در زیر زمین باشد؛ مهمّ این تعلیلی است که آمده و ما هم میخواهیم همین علّت را اخذ کنیم. وقتی بتوانیم علّت را اخذ کنیم، این عنوان بسیاری از مصادیق عیون مثل چشمهها و آبهایی که بر سطح ارض جاری است را نیز شامل میشود. فلذا لازم نیست که فقط قنات و بئر و امثال اینها باشد.
بنابراین با الغاء این خصوصیّت، میتوان گفت که هر آب دارای منبع، به وسیله ملاقات با نجاست، نجس نمیشود؛ چه آب جاری باشد و چه واقف چون دارای نبع است و فرقی هم نمیکند که چشمه روی زمین باشد یا مثل چاه در زیر زمین باشد؛ همه در یک ردیف هستند.
البتّه در مورد هر کدام از این اقسام، دلیل جداگانه داریم. ولی من نمیخواهم الآن وارد آن دلائل بشوم. مثلاً در باب تطهیر نجاسات به وسیله آب جاری، در صحیحه محمّدبنمسلم، آمده است که چون آب جاری است، یک بار تطهیر هم کافی است.
یا مثلاً در باب بئر هم دلیل مستقلّ وجود دارد و هر کدام از این آبها هم برای خود دلیل دارند. امّا آن چیزی که در اینجا میخواستیم به دست بیاوریم، یک معنای کلّی بود، که برای ما معیار باشد.
من هم عرض کردم که محور بحث استاد ما هم در این مسأله همین است. لذا اگر دقّت کنید، اصلاً به سراغ آب کر نمیروند و آن را جداگانه بحث میکنند. چون آب کر در ردیف این آبها نیست.
[1] . وسائلالشيعة؛ ج: 1، ص:141
[2] . تحرير الوسيلة؛ ج:1، ص: 13
[3] . جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج:1، ص: 110
[1] . وسائلالشيعة؛ ج: 1، ص:141
[2] . جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج:1، ص: 110