< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث ما راجع به این بود که آیا در عاصمیّت ماء مطر، جریان آن اعتبار دارد یا خیر.
 در جلسات گذشته چهار نظریّه در این رابطه مطرح کردم.
 نظر اوّل که از مرحوم شیخ در تهذیب نقل شده این بود که برای عاصمیّت ماء مطر، جریان آن از میزاب اعتبار دارد.
 نظر دوم این بود که لازم نیست ماء مطر حتماًً از میزاب جریان داشته باشد، بلکه جریان بالفعل، برای عاصمیّت آن کافیست.
 نظر سوم که نظر مرحوم محقّق اردبیلی است، این بود که جریان معتبر است، امّا جریان تقدیری و شأنی کافیست و لازم نیست جریان حتماً فعلی باشد. مثلاً فرض کنید باران می‌بارد، اگر قائل به نظر دوم شدیم، باید این باران بر روی زمین جاری بشود تا مطهِّر باشد. فلذا اگر یک زمینی رمل و ماسه بود و به تعبیر آقایان فقهاء صلبه نبود، قاعدتاً جریان فعلی پیدا نمیکند و ماء مطر مطهِّر نیست. البتّه اشکالاتی به این نظر وارد بود؛ لذا مرحوم محقّق اردبیلی جریان تقدیری و شأنی را پذیرفتهاند که اگر یک زمینی هم صلبه نبود و باران بر روی آن جاری نشد و در آن فرو رفت، باز هم این ماء مطهِّر است و عاصمیّت دارد و منفعل هم نمی‌شود.
 مدرک این سه نظریّه را هم عرض کردم. البتّه مرحوم محقّق اردبیلی مدرکی برای نظر خود نداشتند. ولی آن دو نظر دیگر را از روایات میتوانستیم استشمام کنیم. ولی من به طور کلّی عرض کردم که این استدلال‌ها تمام نیست، بنابراین هر سه نظریّه را کنار گذاشتیم.
 امّا نظریّه چهارم این بود که اصلاً و ابداً جریان معتبر نیست، نه جریان از میزاب و نه جریان فعلی و نه جریان تقدیریِ شأنی که مرحوم محقّق اردبیلی قائل به آن بودند.
  این نظریّه چهارم، نظریّه مشهور است، من ابتدا توضیحی راجع به این نظر میدهم و بعد وارد ادلّه آن می‌شوم.
 مسأله این است که وقتی ماء مطر با نجاست ملاقات کرد، باید ماء مطر یا همان آبِ باران، بر آن آبی که با نجاست ملاقات کرده است صدق کند. به این دو کلمه آب و باران که در کنار یکدیگر گذاشتهام دقّت کنید. غالباً هم اینطور است که از نظر عرفی وقتی آبِ باران بر این آب صدق میکند که آبِ باران بر نجاست غلبه داشته باشد. و به تعبیر ما کثرت داشته باشد. توضیح مطلب این است که:
 ادلّه اثبات نظریّه مشهور
 در باب ماء مطر روایاتی داشتیم که قبلاً آنها را مطرح کرده بودیم. یکی از این روایات مرسله کاهلی است که حدیث پنجم باب ششم از ابواب ماء مطلق است: «عَنِ الْكَاهِلِيِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ يَسِيلُ عَلَيَّ مِنْ مَاءِ الْمَطَرِ أَرَى فِيهِ التَّغَيُّرَ وَ أَرَى فِيهِ آثَارَ الْقَذَرِ فَتَقْطُرُ الْقَطَرَاتُ عَلَيَّ وَ يَنْتَضِحُ عَلَيَّ مِنْهُ وَ الْبَيْتُ يُتَوَضَّأُ عَلَى سَطْحِهِ فَيَكِفُ عَلَى ثِيَابِنَا. قَالَ: مَا بِذَا بَأْسٌ؛ لَا تَغْسِلْهُ. كُلُّ شَيْ‌ءٍ يَرَاهُ مَاءُ الْمَطَرِ فَقَدْ طَهُرَ». «وَکَفَ یَکِفُ» به معنای این است که می‌چکد.
 با توجّه به صدر روایت که در آن کلمه «سیلان» آمده است، آن کسانی که قائل به اعتبار جریان بودند، میتوانند به این روایت تمسّک کنند و بگویند صرف غلبه ماء مطر کافی نیست، بلکه ماء مطر باید جریان هم پیدا کند.
 ما این کبرای کلّی «كُلُّ شَيْ‌ءٍ يَرَاهُ مَاءُ الْمَطَرِ فَقَدْ طَهُرَ» که در ذیل روایت آمده است را میپذیریم؛ ولی این کبری دلالت بر عدم انفعال ماء مطر نمی‌کند. یعنی دلالت بر این نمیکند که اگر ماء مطر با نجس یا متنجّسی ملاقات کرد، نجس نمی‌شود. مطهِّریّت ماء مطر اعمّ از این است که به وسیله ملاقات با نجاست، منفعل شود یا خیر. این کبری بر ماء قلیل هم صدق میکند. چرا که اگر ما بخواهیم شیئ نجسی را به وسیله ماء قلیل تطهیر کنیم، امکان دارد، ولی به معنای آن نیست که غساله آن هم پاک است. ما میتوانیم اشیاء نجس را با ماء قلیلتطهیر کنیم ولی غساله آن هم نجس است؛ یعنی ماء قلیل در اثر برخورد با نجاست منفعل میشود. فلذا اینکه حضرت آن قطراتی که از سقف چکیده است را پاک میدانند، نشانه این است که ماء مطر با ماء قلیل متفاوت است و باید از سنخ آبهایی باشد که غساله آنها پاک است؛ یعنی به صرف ملاقات با نجاست نجس نمیشود.
 پس مطهِّریّت و عدم انفعال دو بحث مجزّا از یکدیگرند و تلازمی با هم ندارند.
 من قبلاً راجع به آن «یسیل» که در روایات آمده است این نکته را گفته‌ام که «یسیل» اصلاً ربطی به جواب ندارد. بلکه فقط در سؤال سائل آمده است و سؤال سائل برای ما حجّت نیست. سائل سؤالی پرسیده است، ولی حضرت در جواب، یک کبرای کلّی را بیان کردهاند. یعنی جوابِ همان «یسیل» را نفرمودهاند. فلذا حضرت در انتهای روایت کأنّه اصلاً از حرف سائل عدول کردهاند. این قاعده کلّی ربطی به این ندارد که ماء مطر سیلان داشته باشد یا خیر.
 بنابراین آن چیزی که برای ما حجّت است، فرمایش امام است و نه سؤال سائل. فلذا باید قائل به این شویم که جریان و سیلان تأثیری در عدم انفعال ماء مطر ندارد و «یسیل» را باید کنار بگذاریم؛ چون از نظر لفظی گمراه کننده است.
 امّا تقریبی را که مشهور نسبت به این روایت کردهاند این است: گفته‌اند این کبرای کلّی که به تعبیر ما ضرب یک قانون است، یک کبرای کلّی است برای آن جواب «مَا بِذَا بَأْسٌ، لَا تَغْسِلْهُ» که خود حضرت فرمودهاند؛ یعنی بعد از آن سؤال مفصّلی که سائل از حضرت میپرسند، ایشان میفرمایند که «مَا بِذَا بَأْسٌ، لَا تَغْسِلْهُ» و بعد از آن این کبرای کلّی را بیان میکنند که در واقع دلیل همین «مَا بِذَا بَأْسٌ» است و این کبرا دلالت میکند بر عمومِ «نفی بأس» نسبت به هر چیزی که ماء مطر بر آن صدق کند؛ یعنی هر جایی که ماء مطر صدق کند، «مَا بِذَا بَأْسٌ، لَا تَغْسِلْهُ». بنابراین ما می‌توانیم این مطلب را از روایت استفاده کنیم که صرف صدق ماء مطر، برای عدم انفعال آن کافی است.
 ملاک تشخیص ماء باران از نظر عرف
 در باره ماء مطر هم باید عرض کنم که عرف میان قطره باران و آب باران تفاوت میگذارد و ماء مطر را در جایی به کار میبرد که باران کثرت داشته باشد. فلذا اگر از نظر عرف هم بخواهیم نگاه کنیم، جایی ماء مطر صدق میکند که معتنا به و غالب باشد. این نکته را مقدمتاً برای ورود به صحیحه «هشام» عرض کردم.
 برای تأیید این نکته، مطلبی از مرحوم آقای حکیم(رضواناللهتعالیعلیه) در مستمسک نقل میکنم. ایشان می‌فرمایند: «و في روض الجنان: كان بعض من عاصرناه من السادة الفضلاء يكتفي في تطهير الماء النجس بوقوع قطرة واحدة عليه. و ليس ببعيد، و ان كان العمل على خلافه». [1] بنا بر نقلی که ایشان از روض الجنان آوردهاند، بعضی گفتهاند اگر مثلاً خمره‌ای از آب متنجّس وجود داشته باشد و یک قطره باران در آن بچکد، این خمره پاک می‌شود. بعد هم صاحب روضالجنان فرموده «و ليس ببعيد، و ان كان العمل على خلافه». ظاهراً خیلی جمود بر روی الفاظ شده است!
  با توجّه به این مطلب، به این نتیجه میرسیم که قطره واحده‌ای از باران، با ماء باران متفاوت است. آن عنوانی هم که در ادلّه آمده، ماء مطر است و نه خود مطر. از نظر عرفی هم ماء مطر با مطر فرق دارد. اگر یک قطرهای از باران در جایی بچکد، عرف میگوید باران چکید. امّا این با خود ماء مطر متفاوت است و ماء مطر هم در جایی استعمال میشود که باران معتنابه بوده و غلبه داشته باشد.
 امّا دلیل عمده در این باب همان صحیحه «هشام‌بن‌سالم» است. چون همانطور که عرض کردهام عدّهای مرسلات را به طور کلّی قبول ندارند.
 «عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ أَنَّهُ سَأَل‌ أبا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) عَنِ السَّطْحِ يُبَالُ عَلَيْهِ فَتُصِيبُهُ السَّمَاءُ فَيَكِفُ فَيُصِيبُ الثَّوْبَ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ مَا أَصَابَهُ مِنَ الْمَاءِ أَكْثَرُ مِنْهُ».
 در مورد کلمه «یکف» عرض کردم که هم میتوان «فیَکُفُّ» خواند و هم «یَکِفُ». بر مبنای «یَکِفُ» معنای روایت اینچنین میشود که باران به شدّت میباریده است و از سقف خانه نفوذ کرده و قطراتی از ان بر لباس شخص چکیده است. آن موقع ظاهراً سقف‌ها هم خیلی کلفت بوده که باران در خانه نچکد. ولی اینقدر باران آمده بوده است که از سقف چکیده است. البتّه طبق سؤال، سقف هم جایی بوده است که در آن بول میکردهاند؛ «یُبالُ عَلَیه» چون در آن موقع، در مناطق عرب نشین متداول بوده است که روی پشت‌بام‌ها می‌رفتهاند و بول میکردهاند و قاعدتاً نجس هم بوده است. امّا طبق ظواهر روایت، باید ماء مطر معتنابه بوده و غلبه داشته باشد که بتواند از سقف نفوذ کرده و بچکد. مخصوصاً به وسیله تعبیر «لَا بَأْسَ بِهِ؛ مَا أَصَابَهُ مِنَ الْمَاءِ أَكْثَرُ مِنْهُ» هم متوجّه میشویم که علّت «لَا بَأْسَ بِهِ»، این است که «مَا أَصَابَهُ مِنَ الْمَاءِ أَكْثَرُ مِنْهُ»؛ یعنی «أکثر مِنَ البُول» است. و این «مَا أَصَابَهُ مِنَ الْمَاءِ أَكْثَرُ مِنْهُ» به منزله علّت و دلیل است و گویای این است که علّت عدم انفعال ماء مطر، غلبه ماء مطر و اکثریّت آن نسبت به نجاست است.
 البتّه شاید در بدو امر اینطور به نظر بیاید که این روایت به نفع کسانی است که قائل به اعتباریّت جریان برای عدم انفعال ماء مطر هستند؛ چون تا وقتیکه ماء مطر جریان نداشته باشد، از سقف به داخل خانه نمیچکد؛ فلذا میان چکیدن و جریان تلازم وجود دارد. ولی با دقّت در روایت به این نتیجه میرسیم که این کلام برای استفاده یک قاعده از روایت مفید نیست و طبق روایت، این مطلب، علّت عدم انفعال ماء مطر نیست؛ آن مطلبی که علّت این حکم قرارگرفته، اکثریّت ماء مطر نسبت به نجاست است که به معنای غلبه ماء مطر بر آن میباشد. همچنین ما می‌توانیم به همین تعبیری که در ذیل صحیحه «هشام‌بن‌سالم» آمده است تمسّک کنیم و بگوییم نه تنها جریان از میزاب معتبر نیست، بلکه صرف جریان فعلی هم معتبر نمیباشد و ملاک عدم انفعال ماء مطر، غلبه و کثرت آن نسبت به نجاست است؛ چون تعبیری که در روایت به کار رفته: «مَا أَصَابَهُ مِنَ الْمَاءِ أَكْثَرُ مِنْهُ»، مربوط به ماء مطر است و نه خود مطر و همانطور که گفتیم ماء مطر و این آب در جایی صدق میکند که غلبه با آن باشد و نسبت به بولی که در روی پشت بام وجود داشته بیشتر باشد. پس ما از این تعبیری که در ذیل روایت امده است، هم عدم انفعال ماء مطر را متوجّه میشویم و هم علّت این عدم انفعال را که همان غلبه و اکثریّت است.
 «ماء المطر حال نزوله من السماء كالجاري فلا ينجس ما لم يتغير، و الأحوط اعتبار كونه بمقدار يجري على الأرض الصلبة، و إن كان كفاية صدق المطر عليه لا يخلو من قوة».
 از این مطالب دلیل آنچه استاد ما(رضوان‌اللهتعالیعلیه) در مسأله هفدهم تحریر بیان کردهاند، روشن میشود. ایشان در ابتدای این مسأله میفرمایند: «ماء المطر حال نزوله من السماء كالجاري». ایشان میفرماید: «کَالجارِی» است و با این قید نمی‌خواهند بفرمایند که ماء مطر در جمیع احکام مثل ماء جاری است؛ بلکه فقط برای یک مورد این تمثیل را به کار میبرند و آن هم «فلا ينجس ما لم يتغير» است. یعنی در اینکه متنجّس و منفعل نمیشود، مانند جاری است. ولی نسبت به جمیع احکام اینطور نیست.
 بعد ایشان میفرمایند: «و الأحوط اعتبار كونه بمقدار يجري على الأرض الصلبة»؛ ابتدا برای تعیین مفهوم ماء مطر، یک بیان احتیاطی دارند که در آن ملاک را، جریان میدانند. ولی بعد از این ملاک احتیاطی دست برداشته و میفرمایند: «و إن كان كفاية صدق المطر عليه لا يخلو من قوة». این احتیاط به دلیل وجود همان اقوال سه گانه و روایاتی است که این مضمون را میرساندند. ولی بعد صدق عنوان مطر را کافی میدانند که به نظر ما شاید اگر به جای «كفاية صدق المطر عليه»، میفرمودند: «كفاية صدق ماء المطر عليه» بهتر بود؛ و این مطلب اشاره به همین نکاتی دارد که عرض کردیم.
 البتّه این مطلبی را که ما عرض کردیم موافق با فتوای مشهور هم هست و همین تقریبی را که ما نسبت به صحیحه هشام داشتیم، مؤیّدی برای فتوای مشهور است.


[1] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج‌1، ص: 177

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo