< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث ما راجع به تفسیر روایتی بود که در باب ماء حمّام وارد شده بود و شرط اعتصام ماء حمّام را اتّصال آن به مادّه میدانست. در این روایت آمده است: «عَنْ بَكْرِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) قَالَ مَاءُ الْحَمَّامِ لَا بَأْسَ بِهِ إِذَا كَانَتْ لَهُ مَادَّةٌ».
 در جلسه گذشته یک تقریب درباره این روایت و به تعبیر دیگر یکی از برداشت‌هایی که از این روایت شده بود را بیان کردم.
 آیا مفاد این روایات بیانگر یک قضیّه حقیقیّه است یا قضیّه خارجیّه؟
 تقریب دیگر این است: اگر بخواهیم مانند امثال صاحب حدائق قائل شویم تنزیلی که در صحیحه «داودبن‌سرحان» آمده است که ماء حمّام را به منزله ماء جاری میداند، عمومیّت دارد و ماء حمّام از جمیع جهات به منزله ماء جاری است، باید بگوییم عنوانی که در دلیل آمده است موضوعیّت دارد.
 برای توضیح بیشتر عرض میکنم مثلاً فرض کنید مولا میگوید «أَکرِمِ العالِم»؛ در این قضیّه آن عنوانی که موجب اکرام کردن افراد میباشد، عالمیّت است؛ یعنی این عنوان بر هر کسی صدق میکرد، او شایسته این اکرام است. فلذا میگوییم این عنوان برای ما کافیست و به اطلاق آن تمسّک میکنیم و هر عالمی را اکرام میکنیم، چه عالم دینی باشد یا عالم هر علم دیگری. چون خود عنوان عالمیّت موضوعیّت دارد به تعبیری که در مستمسک آمده است، این عنوان به نحو قضیّه حقیقیّه در دلیل ما اخذ شده است.
 امّا گاهی عنوانی که در دلیل ما آمده است به نحو قضیّه حقیقیّه اخذ نشده و خود عنوان موضوعیّت ندارد؛ بلکه این عنوان مرآة و آیینهایست که افراد خارجی را نشان میدهد و ناظر به افراد خارجی است؛ در این صورت ما به صرف صدق این عنوان بر هر فردی، نمیتوانیم حکم آمده در دلیل را بر آن بار کنیم. بلکه برای تفسیر روایت، باید ببینیم آن افراد خارجی که عنوان آیینهایست که آنها را نشان میدهد چه خصوصیّاتی دارند.
 در ما نحن فیه هم اگر عنوان ماء حمّام مانند عنوان ماء جاری و کریّت و مطریّت موضوعیّت داشت، ما میتوانیم بگوییم تنزیلی که در روایت آمده است، از جمیع جهات صادق است و ماء حمّام از تمام حیثیّات مانند ماء جاری است؛ فلذا هر جا ماء حمّام وجود داشت، همانطور که صرف عنوان ماء جاری برای حکم به اعتصام کافیست، صرف عنوان ماء حمّام هم برای حکم به اعتصام آن کفایت میکند.
 نتیجه این مطلب همان قولی است که امثال صاحب حدائق و محقّق سبزواری در کفایه به آن معتقد بودند؛ این آقایان میفرمودند همانطور که در ماء جاری به سراغ منبع و سرچشمه نمیرویم که ببینیم کر است یا خیر، در باب ماء حمّام هم باید همین کار را بکنیم و کاری به این نداشته باشیم که خزینی به مقدار کر است یا نه، بلکه صرف همین اتّصال ماء حمّام به آن منبع، موجب میشود که ما بتوانیم حکم به اعتصام ماء حمّام دهیم.
 تمام اقوال و تفصیلاتی که در این زمینه وارد شده بود که یک دسته میگفتند مجموع ماء حمّام و خزینه باید کر باشد تا حکم به اعتصام دهیم و عدّه دیگری میگفتند اصلاً کریّت شرط نیست یا قول مشهور که کریّت ماء خزینه را شرط میدانست، همه این اقوال متّکی به همین مطلب است که ما بگوییم عنوان حمامیّت مانند مطریّت و کریّت موضوعیّت دارد. فلذا همه حیثیّاتی که ماء جاری دارد عیناً برای ماء حمّام هم صادق است.
 ولی اگر گفتیم عنوانی که در این روایات آمده موضوعیّت ندارد و این روایت نمیخوهد یک قضیّه حقیقیّه را بیان کند، بلکه بیانگر یک قضیّه خارجیّه است و این عنوان ماء حمّام که در دلیل اخذ آمده، آیینهایست که افراد خارجی ماء حماّم را نشان میدهد، آنوقت دیگر خود عنوان برای ما ملاک نیست و باید برای تفسیر روایت برویم سراغ عالم خارج و بببینیم حماّمهایی که در زمان صدور روایت وجود داشته چگونه بوده و چه خصوصیّاتی داشته است.
 مرحوم آقای حکیم(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در مستمسک حرف‌های خوبی در این زمینه دارند. ایشان میفرمایند اگر این حمّامیت مثل مطریّت موضوعیّت داشته باشد، با اشکالاتی مواجه میشویم؛ اشکال اوّل این است که عرف میفهمد که حمّام مانند سایر مکانهاست و همانطوری که مکان مدخلیّتی در اعتصام و عدم اعتصام هیچ آبی ندارد، حمّام هم مدخلیّتی ندارد و خلاصه اینکه حمّام مثل دار و امثالها است که خصوصیّتی از این حیث ندارند. ثانیاً اگر ما قائل به این مطلب شویم، یکسری توالی فاسده به وجود میآید. مثلاً اگر ما حمّام را گرم‌خانه بدانیم و کاری به مخزنش هم نداشته باشیم، چون عنوان حمّام دیگر صدق نمیکند، اگر چه آب درون آن متّصل به منبع و کر باشد، ولی باز هم به منزله ماء جاری نیست و لوازم فاسده دیگری هم در پی دارد. [1]
 ولی اگر گفتیم این مفاد این روایت قضیّه حقیقیّه نیست و عرف هم مساعد این حرف نیست، باید بگوییم قضیّه خارجیّه است؛ فلذا در اینجا سراغ عالم خارج می‌رویم؛ اگر در زمانی که روایت صادر شده است، در خارج یک امری داشتیم که متّحدالمآل بود و همه مصادیق آن عنوان ویژگی مشترکی داشتند، می‌توانیم تکیهگاهی داشته باشیم که روی آن تکیه کنیم، و اگر اینطور نبود و مصادیق آن عنوان یکسان نبودند، مفاد روایت مجمل می‌شود؛ آنوقت دیگر نمی‌توانیم به آن استناد کنیم و بگوئیم شرایط عنوان در زمان صدور روایت اینگونه بوده و بر طبق آن شرایط باید تفسیر شود. در این صورت بحثهای عرفی دیگری پیش میآید که آقایان فقهاء متعّرض آنها شدهاند. مثلاً اینکه اگر سطح ماء حمّام و ماء مخزن یکسان نباشند چهطور میشود و اگر یکسان باشند چه میشود. اگر اینها اختلاف سطح داشت باشند و هر دو مجموعاً کر باشند و ماء حماّم متنجّس باشد، این نجاست از پایین به بالا سرایت نمیکند؛ چون عرف این آبها را متعدّد می‌بیند. ولی اگر هم‌سطح باشند، عرف اینها را یکی می‌داند و در این صورت وارد مباحث ماء کر میشوند و مسائل دیگری که در این رابطه به وجود میآید.
 پس خلاصه بحث این شد که مفاد روایات به نحو قضیّه حقیقیّه نیست و باید به نحو قضیّه خارجیّه باشد؛ در باب قضیّه خارجیّه هم اگر توانستیم وحدت مآل میان مصادیق و افراد پیدا کنیم، همان را اخذ میکنیم و گر نه با اجمال روبرو میشویم. به ذهن من هم میرسد که در این باب ما میتوانیم وحدت مآل پیدا کنیم؛ چون حمّامها عمومی بوده و مخزن و منبعی داشتهاند که چندین کر بوده است و این ماء حمّام هم اتّصال به همان منبع داشته است؛ فلذا دیگر این بحث اختلاف سطح مطرح نمی‌شده است. این جزئیّات را ما درست کردهایم.
 در اینجا یک نکتهای باقی میماند که به آن میپردازم. بحث حیاض صغار که مطرح شد و ماء حمّام همان آبی دانسته شد که در این حیاض صغار است، از کجای روایاتِ ماء حمّام استفاده شده است؟ در این روایات درباره ماء حمّام سؤال شده بود؛ بحث حیاض صغار را چرا مطرح میکنند؟
 فقط از آن روایتی که آقایان هم سند آن را قبول نکردند و در آن آمده بود «إذا کانَت لَهُ مادَّه»، می‌توانیم استشمام کنیم که در حمّام آبی وجود داشته که یک اتّصالی هم به مادّه داشته است، نظیر ماء بئر. و الّا در صحیحه «داودبنسرحان» و در روایت «إبن‌أبی‌یعفور» اصلاً بحث حیاض صغار و ثقب و ساقیّه مطرح نشده است.
 اینها یکسری مسائل عرفیّه خارجیّه است که به روایات تحمیل شده است.
 من می‌خواستم این را عرض کنم که اینها احاله است به همان مفهومی که از حمّام در ذهن خودشان بوده است؛ اصلاً سائل دنبال این نبوده که از حضرت بپرسد ماء حمّام چیست یا حضرت بخواهند درباره آن توضیح دهند. همه حمّام‌های عمومی بوده که در آن می‌رفتهاند و خصوصیّات آنها روشن بوده است و مردم هم در آن منبع آب بزرگ نمی‌رفتند؛ چون همه‌ شنا بلد نبودهاند.
 این جزئیّاتی که ما درست میکنیم به خاطر این است که اذهان من و شما مسبوق به این مسائل است و ما درک درستی از واقعیّات آن زمان نداریم.
  فلذا باید سراغ قضیّه خارجیّه برویم ببینیم حمّامهای آن موقع چگونه بوده است. همه آنها عمومی بوده و حتّی عرض کردم که یک حمّام هم بیشتر نداشتند و زنان و مردان و مجوسی و نصرانی و یهودی همه در آن استحمام میکردهاند. پس وقتی مصبّ سؤال معلوم شد، مصبّ جواب هم معلوم میشود. مصبّ، همان ذهنیّتی است که از حمّامهای خارجی وجود داشته است. فلذا تمام این این پیچ و خم‌ها، چالش‌ها، بگو و مگوها که عموم منزله است یا عموم منزله نیست، عنوان موضوعیّت دارد یا موضوعیّت ندارد، اینها بحثهایی است که آقایان مطرح می‌فرمایند و همه قضایایی است که به روایات تحمیل شده است.
 امّا یک حرف را می‌تواند پسندید و آن این است که آیا بین مادّه جعلیّه مصنوعیّه با مادّه طبیعیّه اصلیّه فرق است یا خیر؟ این حرف قابل طرح و بحث است.


[1] . رجوع شود به مستمسك العروة الوثقى؛ ج:‌1، ص: 189

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo