< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث ما راجع به این بود که اگر ماء حمّام اتّصال به منبع داشته باشد منفعل نمی‌شود.
 من از بحث گذشته یک جمع‌بندی بکنم؛ ما از ادلّه‌ سندداری که در این باب وارد شده بود و همه آنها را قبول داشتند، مانند صحیحه «داودبن‌سرحان» که روایت «إبن‌أبی‌یعفور» هم با آن هم‌سو بود، می‌فهمیم که ماء حمّام به منزله ماء جاری است. امّا یکسری بحثهایی در اینباره پیش آمده است که آیا این تنزیل عمومیّت دارد یا خیر. تقریب‌هایی در این مورد ارائه شده بود که آنها را بحث کردیم. نظر ما این بود که حمامیّت موضوعیّت ندارد و مفاد این روایات، قضیّۀ خارجیّه است و نه قضیّة حقیقیّۀ. فلذا دو نتیجه برای ما به دست آمد:
 نتایج بحث
 نتیجه اوّل: در روایت «بکربن‌حبیب» که آمده بود «إذا کانَت لَهُ مادَّة»، عرض کردیم فرقی نیست بین اینکه مادّة، اصلیّه و طبیعیّه باشد یا جعلیّه و مصنوعیّه.
 نتیجه دوم: اختلاف سطحی که میان مادّه و آن حیاض صغار وجود داشته است، باعث نمیشود که اگر ماء این حیاض که قلیل است، با نجاست ملاقات کرد منفعل شود. چرا که همین اتّصال به منبع و مادّه مانع انفعال آن میشود، اگر چه اختلاف سطح وجود دارد؛ چون مفاد روایات قضیّة خارجیّه است و تقریباً تمام افراد خارجی ماء حمّام اینطور بودهاند که با مادّه اختلاف سطح داشتهاند؛ فلذا روایاتی که حکم به عدم انفعال ماء حمّام دادهاند، با توجّه به این مطلب صادر شدهاند که اختلاف سطح وجود داشته است.
 
 اثبات عدم سرایت نجاست ماء حمّام به ماء منبع به وسیله صحیحه «داودبنسرحان»
 من می‌خواهم این نکته را عرض کنم که ما برای اثبات عدم انفعال این ماء، چه بسا احتیاجی نداشته باشیم که سراغ مسأله «إذا کانَت لَهُ مادَّة» که در روایت «بکربن‌حبیب» آمده بود برویم؛ از مفاد همین روایت که ماء حمّام را به منزله ماء جاری قرار داده بود هم میتوانیم این مطلب را به دست بیاوریم. چون فکر نکنید که منبع ماء جاری همیشه زیر زمین است؛ بلکه چه بسا چشمه‌ها از دامنه کوه به سمت پایین حرکت میکنند و در پایین کوه با هم جمع میشوند. فلذا در این صورت، منبع ماء جاری نسبت به خود ماء جاری بالا قرار میگیرد و با این حال هم ماء جاری منفعل نمیشود و اگر مقداری از آبی که در چشمهها جریان دارد هم در اثر ملاقات با نجاست منفعل شد، آب بالادست منفعل نمیشود و موجب سرایت به ماء سرچشمه نمیشود. فلذا بر طبق این تنزیلی که در این روایت وارد شده است، ماء حمّام هم که در عدم انفعال به منزله ماء جاری است، همین خصوصیّت را دارد؛ یعنی اگر آب این حیاض صغار که پایینتر از سطح آب منبع بوده است متنجّس شود، این نجاست به آب منبع و مادّه سرایت نمیکند.
 بله، اگر ماء حمّام تنزیل به ماء بئر شده بود، نمیتوانستیم این برداشت را کنیم، چون منبع و مادّه ماء بئر همیشه نسبت به خود ماء بئر پایینتر است. امّا در ماء جاری این‌طور نیست؛ یعنی گاهی بین ماء جاری و منبع آن اختلاف سطح وجود دارد که منبع بالاست و خود این آبهایی که جریان دارد هم پائین هستند. بنابراین ما مشکلی از این جهت هم نداریم.
  من سراغ تعابیری که آقایان دراینباره دارند و مسائلی که در این زمینه راجع به قوّه دفع و غیره مطرح کردهاند نرفتم و مستقیماً سراغ خود دلیل رفتم که ببینم از دلیل چه چیزی میفهمیم.
 بنابراین ما از خود روایات به این نتیجه می‌رسیم که چون سطح منبع بالاتر از سطح حیاض است، نجاست ماء حیاض به ماء منبع سرایت نمیکند. ادلّهای که در باب ماء بئر وارد شده بود، اشاره به همین معنا در مورد ماء بئر داشت. امّا ادلّه وارده در باب ماء حمّام مستقیماً به این مطلب اشاره نداشتند. ولی چون قائل شدیم که مفاد این ادلّه اشاره به قضیّه خارجیّه دارد و آیینهای است که افراد خارجی را نشان میدهد وغالباً افراد ماء بئر اینطور بودهاند که سطح منبع بالاتر از سطح ماء حماّم است، این معنا نیز از همین ادلّهای که ماء حمّام را به منزله ماء جاری دانستهاست هم استفاده میشود.
 امّا به چه دلیل در مسأله بیست و دوم تحریر آمده است «كما لا يعتبر علوّ المعتصم» و علوّ منبع را در تطهیر و عدم سرایت متنجّس معتبر نمیدانند، با اینکه افراد خارجی ماء حمّام غالباً اینطور بودهاند که سطح منبع بالاتر از سطح خود حیاض بوده است؟ دلیل این مطلب این است که ایشان میخواستهاند بفرمایند اگر احیاناً سطح این دو با هم مساوی بود، باز هم نجاست ماء حیاض، به ماء منبع سرایت نمیکند. پس ایشان توجّه به این مطلب داشتهاند که افراد خارجی ماء حمّام غالباً اختلاف سطح دارند با منبع، ولی میخواستهاند دفع این دخل بکنند که اگر هم سطح بودند هم سرایت نمیکند. البتّه بعد هم استدراک می‌کنند که هیچوقت سافل، اعلی را تطهیر نمیکند؛ پس معلوم می‌شود ایشان می‌خواهد به هم سطح اشاره کند.
 ملاک تشخیص اتّصال یا عدم اتّصال ماء راکد قلیل به منبع، عرف است
 نتیجه سوم: البتّه مسأله دیگری که در باب سطح وجود دارد این است که عرف باید بین دو سطح اتّحاد ببیند و این دید عرفی، غیر از رفتن سراغ دلیل و استنباط از ادلّه است. اگر عرف میان این دو ماء اتّحاد ببینید، برای حصول اتّصال میان آنها کافیست. لذا اینکه ایشان در این مسأله میفرمایند: «و لا يعتبر كيفية خاصة في الاتصال، بل المدار مطلقه و لو بساقية أو ثقب بينهما» و مطلق اتّصال را کافی میدانند، دچار خدشه میشود؛ چون سوراخ و ثقبی یا ساقیه و جوی کوچکی که ایشان مثال میزنند، اگر فاصله زیادی از ماء معتصم داشته باشد که عرف این دو آب را یک آب به حساب نیاورد و متعدّد ببینید، مشکل است ما بتوانیم حکم به تطهیر بدهیم. یعنی اتّصال از نظر عرف به این نحو حاصل میشود. البتّه گرچه ایشان مسأله امتزاج را مطرح می‌فرمایند، امّا امتزاجی که در ابتدای این مسأله طرح شده، غیر از این مطلبی است من دارم عرض می‌کنم. پس مطلق اتّصال را قبول نداریم و بایذ عرف میان این دو اتّحاد ببیند تا اتّصال حاصل شود؛ چون دلیل خاصّی در این زمینه نداریم که مطلق اتّصال را کافی بداند؛ فلذا باید ببینیم عرف به چه چیزی حکم میکند. عرف اگر متّحد ببیند، اتّصال حاصل است و اگر متعدّد ببیند مشکل است که حکم به اتّصال بدهیم، خصوصاً اگر فاصله میان آن ثقب و ماء معتصم زیاد باشد.
 درذهن بنده هست که مرحوم آقای حکیم در مستمسک‌ به این مطلب اشاره می‌کند.
 تا اینجا مطالبی را که در این مسأله فرمودند، برای ما قابل پذیرش است.
 بنابراین در باب ماء حمّام می‌خواستم عرض کنم که ما به این نتایج رسیدیم:
 اوّل: فرقی بین مادّه اصلیّه طبیعیّه و مادّه جعلیّه مصنوعیّهوجود ندارد.
 دوم: اختلاف در سطح به این نحو که منبع در بالا و ماء راکد نجس در پایین قرار داشته باشد، مشکلی در تطهیر و عدم انفعال برای ما ایجاد نمی‌کند.
 سوم: ملاک در تشخیص اتّصال یا عدم اتّصال میان ماء راکد نجس و ماء معتصم، عرف است.
 امّا اگر منبع در پائین بود و ماء متنّجس در بالا قرار داشت، آیا ماء معتصم میتواند آن را تطهیر کند؟ در اینجا صحیحه «محمّدبن‌اسماعیلبزیع» که در باب ماء بئر وارد شده است، کافی است و ظاهراً احتیاج به دلیل دیگری نداریم.
 امّا تصویری که در انتهای این مسأله بیست و دوم آمده است که ماء متنجّس در بالا قرار داشته باشد و منبع در پایین و آب از بالا جریان داشته باشد، این مسلّم است که ماء متنجّس اصلاً پاک نمیشود. تعبیری که ایشان داشتند این بود: «فالظاهر عدم الكفاية في طهارة الفوقاني في حال جريانه عليه». علّت این امر هم این است که در هیچ یک از ادلّه ما اشارهای به تطهیر به این نحو شده است.
 من درباره عدم سرایت نجاستی که در پائین قرار دارد به بالا، در گذشته در باب قلیل بحث کردهام.
 بهترین دلیل برای اثبات اعتصام و مطهِّریّت ماء جاری
 نکته دیگری که در این مسأله مطرح شده این است که ایشان کر و جاری را کنار هم می‌گذارند؛ تعبیری که در این مسأله مطرح فرمودند این است که «الماء الراكد النجس يطهر بنزول المطر عليه و امتزاجه به، و بالاتصال بماء معتصم كالكر و الجاري و الامتزاج به».
 بهترین دلیل برای اثبات عدم انفعال و مطهِّریّت ماء جاری همین روایاتی است که در باب ماء حمّام وارد شده است:
 ما دو روایت در این باب آوردیم: یکی از آنها که اساس و محور بحث بود، صحیحه «داودبن‌سرحان» است که ماء حمّام را به منزله ماء جاری میدانست؛ یعنی اصل را ماء جاری و فرع را ماء حمّام قرار داده بود. به تعبیر دیگر طاهریّت و مطهِّریّت و عاصمّیت ماء جاری مفروض گرفته شده تا بشود به آن استدلال کرد و ماء حمّام را به آن تشبیه کرد. روایت «إبن‌أبی‌یعفور» هم اینچنین تعبیری داشت.
 بنابراین گر چه ما قبلاً در زمینه ماء جاری بحث کردهایم، امّا باز هم میتوان اشاره کرد که بهترین دلیل برای اثبات اعتصام و مطهِّریّت ماء جاری همین ادلّه ماء حمّام است و طبق این ادلّه، کأنّه این دو ماء یک نوع بستگی به هم پیدا می‌کنند. در نتیجه اینکه ایشان ماء جاری را در کنار ماء کر قرار داده است، همان اتّصالی است که در ادّله هم مطرح شده است.
 می‌خواستم بگویم تعبیری که ایشان در این مسأله آورده است که ماء کر را مقدّم بر ماء جاری کردهاند، شاید از نظر ذوقی بهتر باشد که ماء جاری بر ماء مقدّم شود؛ چون در ادلّه ما اینگونه است که ماء جاری اصل در اعتصام و مطهِّریّت است و ماء کر فرع آن است.
  مسأله 23: «ألماء المستعمل في الوضوء لا إشكال في كونه طاهراً و مطهِّراً للحدث و الخبث، كما لا إشكال في كون المستعمل في رفع الحدث الأكبر طاهراً و مطهِّرا للخبث، بل الأقوى كونه مطهِّراً للحدث أيضاً». [1]
 این مسأله مبتلابه هم هست. مائی که استعمال شده در رفع حدث چه حدث أکبر و چه حدث أصغر، نسبت به خبث و حدث مطهّریت دارد؛ یعنی چه حدث اکبر باشد و چه اصغر، فرقی نمی‌کند و مطهِّریّت هم فرق نمی‌کند که نسبت به خبث باشد یا حدث. البتّه اینکه ایشان در آخر می‌گویند أقوی این است مائی که در رفع حدث اکبر استعمال شده میتواند مطهِّر حدث هم باشد، به دلیل اختلاف زیادی است که دراینباره وجود دارد و حتّی عدّه‌ای قائلند باید از غساله‌ آن هم احتراز شود.


[1] . تحرير الوسيلة؛ ج:‌1، ص: 16

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo