< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

90/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث ما درباره فصل استبراء در تحریر بود. عرض شد که سه فرع در این فصل بیان شده است. ولی قبل از وارد شدن به بحث این سه فرع دو مطلبی که مرحوم سیّد در عروة قبل از شروع به بحث کیفیّت استبراء بیان کرده بودند را عرض کردیم.
 اما در این جا چارهای نداریم قبل از تبیین عبارت تحریر در بحث کیفیّت استنجاء، مطلب دیگری که در عروة آمده ولی در تحریر نیست را بیان کنیم.
 در تحریر وقتی وارد بحث کیفیّت استبراء میشود میفرماید: «فصل في الاستبراء‌ و كيفيته على الأحوط الأولى أن يمسح بقوة ما بين المقعد و أصل الذكر ثلاثا»؛ امّا در عروة در این باره آمده است: «ثمَّ يضع إصبعه الوسطى من اليد اليسرى على مخرج الغائط» [1] که مطلب اضافه ای نسبت به عبارت تحریر است.
 ایشان میفرماید اصبع وسطی از ید یسری را بر مخرج غائط بگذارد و بعد شروع به استبراء و مسح کند؛ این دو عبارت که درباره اصبع وسطی و ید یسری آمده قابل بحث است که در تحریر چنین چیزی نیامده. من ابتدا راجع به اصبع وسطی بحث میکنم و بعد راجع به ید یسری.
 آیا استبراء باید به وسیله اصبع وسطی از ید یسری انجام شود؟
 الف: بررسی قید اصبع وسطی
 درباره اصبع وسطی باید گفت که ما در میان فقها چنین قولی که در عروة آمده است را داریم. مثلاً مرحوم مفید در مقنعه [2] و محقّق در معتبر [3]
  که از فقهای بزرگ ما هستند قائل به این قول میباشند. دلیل این قول هم روایتی است که در مستدرکالوسائل آمده است.
 این روایت حدیث سوم باب دهم از ابواب احکام خلوت میباشد که از کتاب نوادر راوندی نقل شده است: «فَلْيَضَعْ إِصْبَعَهُ الْوُسْطَى فِي أَصْلِ الْعِجَانِ ثُمَّ لْيَسُلَّهَا ثَلَاثاً‌»؛ عامّه هم همین مضمون را از پیغمبر اکرم نقل میکنند: «مَنْ بَالَ فَلْيَضَعْ إِصْبَعَهُ الْوُسْطَى فِي أَصْلِ الْعِجَانِ ثُمَّ يَسْلِتُهَا ثَلَاثاً‌». که همین تعبیر«ثُمَّ يَسْلِتُهَا ثَلَاثاً‌» مشابه تعبیری است که در روایت قبلی آمده است. امّا نکته اصلی که میخواهم به آن اشاره کنم این است که چرا چنین تعبیری که در عروة آمده، در تحریر نیامده است. البتّه عدّهای از فقها که از بزرگان هستند در این زمینه گفتهاند: «و لا بأس بالعمل به رجاء و من باب الانقياد» [4] که این کار صورت بگیرد.
 امّا دلیل اینکه در تحریر چنین تعبیری نیامده این است که اسناد این روایات تمام نیست؛ لذا بی حساب و بی دلیل نیست که در تحریر چنین چیزی نیامده است. مرحوم سیّد هم که این تعبیر را آورده اینطور بیان میکند که: «ثمَّ يضع إصبعه الوسطى من اليد اليسرى على مخرج الغائط» و این جای سؤال است که چرا مرحوم سیّد اینچنین حکم میفرماید. در حالیکه همان روایتی که در نوادر آمده است را هم میگویند که حجّت نیست؛ لذا نمیتوانیم این مورد را بهعنوان کیفیّت استبراء مطرح کنیم.
 اگر چه خود استبراء حکم الزامی نیست و حکمی استحبابی است ولی باز هم اگر بخواهیم چیزی را به عنوان کیفیّت این حکم استحبابی مطرح کنیم، نیاز به دلیل و حجّت داریم.
 ب: بررسی قید ید یسری
 مطلب دوم که در عروة آمده ولی در تحریر نیامده است، راجع به تعبیر «من ید الیسری» است. شما اگر به عروة مراجعه کنید میبینید که یک باب مفصّلی راجع به مستحبّات و مکروهات استبراء آورده شده است. از جمله موارد این مستحبّات همین است که استبراء به وسیله ید یسری باشد.
 ما چون بعداً وارد بحث مستحبّات و مکروهات نمیشویم، در همین جا به این تعبیر هم رسیدگی میکنیم. چون در تحریر اصلاً چنین چیزی نیامده است.
 درباره این قید باید گفت که ما در این زمینه روایات متعدّدی داریم که این روایات در باب دوازدهم از ابواب احکام خلوت آمده است:
 روایت اوّل: حدیث اوّل همین باب است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَسْتَنْجِيَ الرَّجُلُ بِيَمِينِهِ». [5]
 روایت دوم: حدیث دوم این باب است: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) قَالَ: الِاسْتِنْجَاءُ بِالْيَمِينِ مِنَ الْجَفَاءِ». [6]
 روایت سوم: حدیث ششم در همین باب است که از مرسلات شیخ صدوق می باشد: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) إِذَا بَالَ الرَّجُلُ فَلَا يَمَسَّ ذَكَرَهُ بِيَمِينِهِ» [7] که این روایت هم چه بسا اشاره به همین مطلب دارد.
 عامّه هم روایات متعدّدی از پیغمبر اکرم نقل میکنند که مفاد آنها این است که حضرت دست راست خود را برای طعام و طهور قرار میدادند و دست چپ خود را برای استبراء و مثل استبراء که از امور دنیّه حساب میشود قرار میدادند.
 لذا اینکه مرحوم سیّد میفرماید «ید یسری» را بر محل قرار دهد به این اعتبار است. البتّه از این روایاتی که من نقل کردم برخی جزء مرسلات است که قابل اعتماد نیست. مثلاً مرسله صدوق یا روایت مرسله یونس: «عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَسْتَنْجِيَ الرَّجُلُ بِيَمِينِهِ» را نمیتوانیم حجّت قرار دهیم و بر آن تکیه کنیم. البتّه اگر مرسله شیخ صدوق از مرسلاتی باشد که مستقیماً از حضرات نقل میکند قابل اعتماد است و جزء مرسلات معتبر محسوب میشود. ولی دلیل عمدهای که میتوان بر آن اعتماد کرد روایت «سکونی» است که مرحوم کلینی آن را نقل میکند: « عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) قَالَ: الِاسْتِنْجَاءُ بِالْيَمِينِ مِنَ الْجَفَاءِ» که ما این روایت را موثّقه میدانیم و چه بسا بتوان گفت که معتبر است.
 البتّه در دلالت این روایت نکتهای وجود دارد؛ در این روایت گفته شده است که استنجاء با دست راست نباشد. امّا نیامده که استبراء با دست چپ باید انجام شود. البتّه با توجّه به اینکه ما دو دست بیشتر نداریم، میتوان استفاده کرد که استبراء با دست چپ انجام شود. لذا این قید «من ید الیسری» در عروة را میتوان از نظر فقهی مورد بحث قرار داد که آیا استبراء با دست راست باشد یا دست چپ و این مسأله غیر از بحث قبلی راجع به اصبع وسطی است؛ زیرا ما در مطلب قبلی حجّت معتبری نداشتیم که بخواهیم بر طبق آن بگوییم استبراء با اصبع وسطی انجام شود.
 البتّه راجع به ید یسری هم باز باید بحث شود آیا استبراء با ید یسری مستحب است و یا استبراء با ید یمنی مکروه میباشد. چون آنچه در روایات آمده است راجع به ید یمنی میباشد و نه ید یسری. و این مطلب هم خودش یک بحثی است که آیا در مقابل هر مکروهی مستحبّی قرار دارد یا خیر.
 لذا شاید نتوان گفت که استبراء با دست چپ مستحب است. حتّی در مرسله صدوق هم آمده بود: «إِذَا بَالَ الرَّجُلُ فَلَا يَمَسَّ ذَكَرَهُ بِيَمِينِه» که راجع به دست چپ مطلبی نیامده است. لذا در تحریر هر دو مطلبی که در عروة آمده حذف شده است. هم مطلبی که درباره «اصبع وسطی» است و هم مطلبی که راجع به «ید یسری» میباشد و از این جهت تحریر بسیار دقیق عمل کرده است؛ زیرا ایشان از نظر ادلّه، دلیل معتبری نیافته که روی آن تکیه کند و ولو به استحباب یا کراهت فتوا دهد؛ چون استناد امری به شارع اگر چه مستحب یا مکروه، نیاز به حجّت معتبر دارد. لذا تفاوت این دو بزرگوار آشکار میشود.
 امّا در اینجا بحث دیگری قابل طرح است که من وارد آن نمیشوم. در اینجا ما با ادلّه تسامح در سنن هم نمیتوانیم حکم استبراء با دست چپ را در بیاوریم؛ زیرا همانطور که من قبلاً بحث کردهام و روایات آن را مورد بررسی قرار دادهام، این ادلّه برای درست کردن ثواب است و در ما نحن فیه ثوابی مترتّب بر استبراء با دست چپ نیست تا بگوییم به وسیله این ادلّه میتوان آن ثواب را اثبات کرد. مخصوصاً اگر به روایتی که عامّه نقل کردهاند توجّه کنید میبینید که حضرت با دست راست خود کارهایی مانند غذاخوردن را انجام میدادهاند و کارهای عالی را میکردهاند و با دست چپ خود امور دنیّه را انجام میدادهاند. لذا معنای این امر این است که ثوابی بر استبراء با دست چپ مترتّب نیست تا به وسیله تسامح در ادلّه سنن بتوانیم آن را درست کنیم.
 فرع اوّل در فصل استبراء: کیفیّت استبراء
 امّا به اصل مطلب که در باب کیفیّت استبراء است میپردازیم که تحریر و عروة در آن یکسان است: «و كيفيته على الأحوط الأولى»؛
 لازم است ابتدا تذکّری عرض کنم. ایشان راجع به کیفیّت استبراء بتّاً و قطعاً بحث نمیکند و علی الأحوط الأولی میفرماید. دلیل آن را بعداً عرض خواهم کرد.
 «أن يمسح بقوة ما بين المقعد و أصل الذكر ثلاث»؛ جلسه گذشته عرض کردم که فقهای ما درباره کیفیّت استبراء اختلاف دارند. وجود سه قول در این باره مسلّم است. امّا قول مشهور همین قولی است که هم در عروة و هم در تحریر آمده است. منشاء این اقوال هم سه روایتی است که در باب کیفیّت استبراء مطرح است:
 روایت اوّل: حدیث دوم باب سیزدهم از ابواب نواقض وضوء است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) فِي الرَّجُلِ يَبُولُ ثُمَّ يَسْتَنْجِي- ثُمَّ يَجِدُ بَعْدَ ذَلِكَ بَلَلًا- قَالَ إِذَا بَالَ فَخَرَطَ مَا بَيْنَ الْمَقْعَدَةِ وَ الْأُنْثَيَيْنِ- ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ غَمَزَ مَا بَيْنَهُمَا ثُمَّ اسْتَنْجَى- فَإِنْ سَالَ حَتَّى يَبْلُغَ السُّوقَ فَلَا يُبَالِي‌«. [8] سند روایت درست است. امّا راجع به «عبدالملکبنعمرو» بحثی مطرح است. اگر اشتباه نکنم ایشان توثیق رسمی در رجال ندارد. امّا ظاهراً «ابن داوود» نقل کرده که «کشّی» او را توثیق کرده است. امّا به رجال کشی که مراجعه میکنیم می بینیم که چنین توثیقی وجود ندارد.
 غرض از طرح این نکته آن بود که عرض کنم مرحوم آقای حکیم وقتی این روایت را نقل میکند میگوید مصحَّحه است. سرّ این تعبیر آن است که «عبدالملکبنعمرو» توثیق رسمی ندارد.
 امّا راجع به متن روایت نکاتی را عرض میکنیم: در اینجا منظور از «الْأُنْثَيَيْنِ» بیضتین است که از آن تعبیر به اصل ذکر میکنند. «غَمَزَ مَا بَيْنَهُمَا» فشار بدهد. «ثُمَّ اسْتَنْجَى» این روایت بخشی از استبرائی که مشهور به آن قائل هستند را بیان میکند. لذا تمام عیار نیست.
 روایت دوم: صحیحه «محمّدبنمسلم» است که حدیث دوم باب یازدهم از ابواب احکام خلوت میباشد: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) رَجُلٌ بَالَ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ مَاءٌ- قَالَ يَعْصِرُ أَصْلَ ذَكَرِهِ إِلَى طَرَفِهِ ثَلَاثَ عَصَرَاتٍ- وَ يَنْتُرُ طَرَفَهُ فَإِنْ خَرَجَ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْ‌ءٌ- فَلَيْسَ مِنَ الْبَوْلِ وَ لَكِنَّهُ مِنَ الْحَبَائِلِ». [9] به نظر ما این روایت صحیحه است؛ عدّهای به دلیل وضع پدر «علیبنابراهیم» از این روایت تعبیر به حسنه میکنند که البتّه به نظر ما درست نیست و ما قبول نداریم. لذا این روایت را صحیحه میدانیم «يَعْصِرُ أَصْلَ ذَكَرِهِ إِلَى طَرَفِهِ»، یعنی تا آخر ذکر. باز هم در این روایت تمام استنجاء ذکر نشده، بلکه بخش دوم آن را بیان کرده و استبراء ما بین مقعد و اصل ذکر اصلاً ذکر نشده است.
 روایت سوم: حدیث سوم باب سیزدهم ابواب نواقض وضوست که روایت «حفصبنبختری» میباشد که به نظر ما صحیح است: «وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) فِي الرَّجُلِ يَبُولُ قَالَ يَنْتُرُهُ ثَلَاثاً- ثُمَّ إِنْ سَالَ حَتَّى يَبْلُغَ السُّوقَ فَلَا يُبَالِي». [10]
 «يَنْتُرُهُ ثَلَاثاً» یعنی با نرمش فشار دادن. ولی در این روایت بیان نشده که چه چیزی را اینطور فشار دهد و مطلق آورده است که هم از بین مقعد تا اصل ذکر وهم اصل ذکر تا خود رأس ذکر را شامل میشود.
 با توجّه به این روایات مشاهده میکنید که ما یک روایت هم نداریم که تمام این سه مرحلهای که در باب کیفیّت استبراء بیان شده است را جمع بندی کرده و به طور مجموع آورده باشد.
 ولی بر اساس اصطلاح طلبگی میتوان اینطور بیان کرد که هر کدام از این روایات که یک بخش را ذکر کرده و نسبت به طرف دیگر اطلاق دارد.
 هر روایتی میگوید این بخش را انجام بده و کاری ندارد به این که آن بخشهای دیگر را انجام بدهیم یا خیر. حالا بحث در این است که آیا میتوان بین این سه روایت جمع کرد و سه مرحله را نتیجه گرفت؟ آیا میتوان اطلاقی که در هر کدام از روایات آمده است را به وسیله قیدی که در روایات دیگر آمده تقیید زده و بعد یک نتیجه گیری کلّی انجام داده و هر سه مرحله را درست کنیم؟
 آن روایتی که میگوید از مقعد تا اصل ذکر فشار دهید همین مقدار را کافی میداند. چه مراحل بعدی انجام داده شوند یا انجام نگیرد و هر چه پس از این مرحله از انسان خارج شود اشکالی ندارد. آیا میتوان اطلاق این روایت را به وسیله آن روایتی که میگوید از اصل تا سر ذکر فشار داده شود مقیَّد کرده و بگوییم استبراء، مجموع این سه مرحله است. یا اطلاق روایت دوم را با روایت اوّل قید زده و این نتیجه را بگیریم که استبراء شامل این سه مرحله است؛ یعنی همان قول مشهور را نتیجه بگیریم. آیا این امر اشکالی ندارد؟
 اشکال اساسی آن را میتوان اینطور بیان کرد که آیا اساساً در باب مستحبّات، اطلاق تقیید در کار است یا خیر؟ آیا اطلاق و تقیید در باب مستحبّات معنا دارد یا خیر؟ اگر این اطلاق و تقیید معنا نداشته باشد، اشکال اساسی به این نحوه جمع بندی از این سه روایت وارد میشود.
 


[1] . العروة الوثقى؛ ج:‌1، ص: 176
[2] . «فإذا فرغ من حاجته و أراد الاستبراء فليمسح بإصبعه الوسطى تحت أنثييه إلى...»؛ المقنعة، ص: 40
[3] . ر.ک: المعتبر في شرح المختصر، ج، ص: 134
[4] . التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة: 3، ص: 430
[5] . وسائل الشيعة، ج:‌1، ص: 321
[6] . همان
[7] . همان، ص: 322
[8] . همان، ص: 282
[9] . همان؛ ص: 320‌
[10] . همان، ص: 283

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo