< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

90/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث ما در باره مساله سوم تحریر در باب وضو بود: «لا يجب غسل ما استرسل من اللحية، أما ما دخل منها في حدّ الوجه فيجب غسله، و الواجب غسل الظاهر منه من غير فرق بين الكثيف و الخفيف مع صدق إحاطة الشعر بالبشرة و إن كان التخليل في الثاني أحوط».
 تقسیم ادلّه وارده در باب غسل وجه به سه دسته
 درباره این مسأله میخواهم یک بحث کلّی ‌ارائه کنم. من ادلّهای که در باب غسل وجه وارد شده را به سه دسته کلّی تقسیم میکنم:
 دسته اوّل: ‌ادلّهای که مصبّ وجوب غسل در آنها، عنوان وجه است؛ مانند آیه شریفه «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» که فرموده «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ». ‌یک دسته از روایات هم با این آیه هم سو است. مانند روایات «داوودبنفرقد» که حدیث اوّل ‌باب پانزدهم از ابواب وضو است: «عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) يَقُولُ إِنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ إِنَّ لِلْوُضُوءِ حَدّاً مَنْ تَعَدَّاهُ لَمْ يُؤْجَرْ- وَ كَانَ أَبِي يَقُولُ إِنَّمَا يَتَلَدَّدُ - فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ وَ مَا حَدُّهُ- قَالَ تَغْسِلُ وَجْهَكَ وَ يَدَيْكَ- وَ تَمْسَحُ رَأْسَكَ وَ رِجْلَيْكَ». تعبیر تهدید آمیزتر از این عبارت نداریم. در این روایت هم حدّ ‌غسل مانند آیه شریفه فقط وجه دانسته شده است. بر طبق مقتضا و مفاد این روایات، آنچه در غسل ‌وجه واجب است غسل بشره میباشد. ‌
 چون اوّلاً خطاب این آیه به عموم است چه مخاطب مرد باشد، زن باشد، انسان ریش دار باشد یا ‌کوسه. «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ» خطاب آیه به جمیع مکلّفین است و مکلّفین هم از حیث وجه یکسان نیستند. در آنها خانمها هستند که ریش ندارند؛ معمولاً آقایان هم ‌هستند که برخی ریش ندارند و بعضی هم ریش دارند و این آیه همه را در بر میگیرد.
 و ثانیاً شعر مقوّم ‌وجه نیست؛ حتّی در محاورات عرفیّه، شعر و لحیه مقوِّم نیستند. مثلاً در عرف گفت میشود که در ‌صورت فلانی هنوز مو نروییده است. پس معلوم میشود که مو غیر از وجه است و مو و لحیهای ‌که بر وجه میروید، چیزی غیر از خود وجه است. بر اساس این مطلب مقتضای این آیه و روایات ‌از نظر متفاهم عرفی این است که هر کس باید بشره را تغسیل کند و غسل غیر از بشره کافی نیست. کأنّه آیه میگوید اگر کسی لحیه هم داشته باشد، باید زیر لحیه خود را که همان بشره باشد غسل کند.
 به دو دلیل هم این مطلب را عرض کردم: یکی عمومیّت خطاب آیه و دیگر اینکه شعر مقوِّم وجه ‌نیست. لذا مقتضای ادلّه دسته اوّل این است که غسل باید بر پوست باشد.
 دسته دوم: ادلّهای است که ‌در باب حکایت وضوی پیغمبر وارد شده که روایات صحاحی است که در همین باب پانزدهم از ‌ابواب وضو قرار داشت. حدیث ششم باب این است: «عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: حَكَى لَنَا أَبُو جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ(صلیاللهعلیهوآله)- - فَدَعَا بِقَدَحٍ مِنْ مَاءٍ- فَأَدْخَلَ يَدَهُ الْيُمْنَى فَأَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ- فَأَسْدَلَهَا عَلَى وَجْهِهِ مِنْ أَعْلَى الْوَجْهِ- ثُمَّ مَسَحَ بِيَدِهِ الْجَانِبَيْنِ جَمِيعاً-»؛
  عرض کردیم که «اسدل» به معنای فروهشتن ‌است. حضرت آب را بر روی صورت خود ریختهاند و بعد از هر دو طرف دست کشیدهاند. پیغمبر ‌اکرم هم کوسه نبودهاند؛ ظاهراً آدم خیلی خوش سیمایی بودهاند. حتّی بنده عرض کردم برخی از این ‌تعبیر «ثُمَّ مَسَحَ بِيَدِهِ الْجَانِبَيْنِ جَمِيعاً» اینطور استفاده کردهاند که حضرت با هر دو دست خود بر روی صورت میکشیدهاند.
 امّا ‌اطلاق این روایت چه میگوید؟ اطلاق این دسته از روایات میگوید که حضرت بر روی موی ‌صورت خود دست کشیدهاند و همین کافی است و لازم نیست که مسح حتماً بر بشره باشد.
 من ‌یکی از روایات این دسته را بیان کردم. سایر روایات نیز مانند همین روایت میباشد و اطلاق آنها ‌نیز همین مطلب را تأیید میکند. ظاهر روایت نیز به همین مطلب اشاره دارد که به هرجایی که ماء به آن رسید کافیست و تبطین و تعمّق و ایصال ماء به بشره لازم نیست. چون اصلاً در این روایات نیامده است که حضرت موی وجه ‌خود را کنار زده و بر بشره مسح کرده است. چون اگر قرار باشد ماء را به بشره برسانی، حتماً باید ‌شعر و لحیه را کنار زد و همین تبطیین که آقایان مطرح کردهاند را انجام داد تا ماء به بشره برسدد امّا این دسته از روایات اطلاق دارد و مقتضای اطلاق آن هم این است که فرقی ندارد که آب به بشره برسد یا خیر.‌ در هر دو صورت مسح وجه محقّق شده است.‌
 دسته سوم: روایاتی است که کار ما را خیلی راحت کرده است. این روایات که چند روایت صحیحه ‌هستند در باب چهل و ششم از ابواب وضو قرار دارند. ‌
 روایت اوّل: حدیث دوم این باب است که صحیحه «زراره» میباشد: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ تَحْتَ الشَّعْرِ- قَالَ كُلُّ مَا أَحَاطَ بِهِ الشَّعْرُ- فَلَيْسَ لِلْعِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ وَ لَا يَبْحَثُوا عَنْهُ- وَ لَكِنْ يُجْرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ»؛ [1] البتّه این عبارت «فَلَيْسَ لِلْعِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ»، به صورت ‌دیگری هم آمده «فَلَيْسَ عَلی العِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ» که تفاوت این دو را بعداً عرض میکنم. ولی فعلاً این تفاوت در مصبّ بحث ما ‌تأثیری ندارد. مرویٌعنه ‌مشخّص نیست که چه کسی است. زیرا «زراره» از هر دو امام صادق و باقر(علیهماالسّلام) روایت نقل ‌میکند.
 روایت دوم: حدیث سوم این باب میباشد که شیخ صدوق در من لایحضر آورده و تقریباً ‌مضمون آن با روایت قبلی یکسان است. راوی این روایت هم «زراره» میباشد: «وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ مَا أَحَاطَ بِهِ الشَّعْرُ- فَقَالَ كُلُّ مَا أَحَاطَ بِهِ مِنَ الشَّعْرِ- فَلَيْسَ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يَطْلُبُوهُ وَ لَا يَبْحَثُوا عَنْهُ- وَ لَكِنْ يُجْرَى عَلَيْهِ الْمَاءُ». [2]
 روایت سوم: حدیث اوّل همین باب است که ‌صحیحه «محمّدبنمسلم» میباشد: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا(علیهالسّلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَتَوَضَّأُ- أَ يُبَطِّنُ لِحْيَتَهُ قَالَ لَا». [3] که حضرت بدون درنگ میفرماید لازم نیست و تبطین را رد ‌میکنند.
 روایت چهارم: حدیث بیست ودوم باب پانزده از ابواب وضو است که قبلاً مطرح ‌کردیم: «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي جَرِيرٍ الرَّقَاشِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ مُوسَى‌(علیهالسّلام) كَيْفَ أَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ- فَقَالَ لَا تَعَمَّقْ فِي الْوُضُوءِ وَ لَا تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً- وَ لَكِنِ اغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً- وَ كَذَلِكَ فَامْسَحِ الْمَاءَ عَلَى ذِرَاعَيْكَ وَ رَأْسِكَ وَ قَدَمَيْكَ». [4] دیگر بهتر از این نمیتوان تعمّق و تبطین را رد کرد. لذا ظاهراً مقتضای این روایات خیلی ‌روشن است و حتّی بهتر از اطلاقی است که در آیه و در روایت «داوودبنفرقد» وجود دارد. در اینجا ‌حضرت صراحت دارند که تبطین و تعمّق در غسل وجه واجب نیست و مجرّد جریان ماء بر وجه کفایت میکند، بدون اینکه لازم باشد ماء به ذات بشره برسد.
 مقتضای جمع میان ادلّه کفایت غسل ظاهر وجه است
 پس در باب ‌غسل وجه سه دسته ادلّه داشتیم که میخواهیم میان آنها جمع کنیم. دسته اوّل آیه و روایت «داوودبن‌فرقد» بود. درباره آیه عرض کردیم که از نظر وجه اطلاق دارد و توضیح هم دادیم که مراد از وجه ‌چیست. درباره روایت هم عرض کردیم که اطلاق آن با اطلاق آیه هم سو است. ادلّه این دسته دلالت بر این مطلب دارد که غسل باید بر بشره باشد. به دو دلیل هم این مطلب را عرض کردیم: یکی عمومیّت خطابی که ‌در آیه شریفه وجود دارد که آیه خطاب به جمیع مکلّفین است و شامل کسانی هم که ریش ندارند ‌میشود و دیگری اطلاق وجه که لحیه مقوِّم وجه نیست و وجه و لحیه دو چیز جدا از یکدیگرند. ‌دسته دوم روایاتی بود که به اطلاق آنها تمسّک کرده و عرض کردیم مقتضای اطلاق این دسته آنست ‌که لازم نیست ماء به بشره برسد و ما به وسیله اطلاق این روایات، اطلاق ادلّه دسته اوّل را تقیید میزنیم. بعضی از بزرگان تعبیر به تخصیص میکنند که به نظر من خلاف اصطلاحات متداول است. ‌
 ممکن است کسی بگوید که با اطلاق نمیشود اطلاق روایات دیگر را تقیید کرد، آن وقت میگوییم ‌روایات دسته دوم روایات صحاح هستند و دیگر جای تردید نیست که باید به اطلاق این دسته عمل ‌کرد. روایات دسته سوم تصریح به این مطلب دارند که تبطین و تعمّق لازم نیست. لذا به طور قطع ‌اطلاق آن آیه و آن روایات را از بین میبرد و اطلاق وجه در آیه شریفه را از بین میبرد. نه اینکه ‌تخصیص بزند. چون اینجا جای تقیید است و نه تخصیص. بله! عموم خطاب در آیه شریفه را که ‌مقدّمه برای بحث گرفتیم وگفتیم این عموم شامل مرد و زن و کوسه و ریش پهن میشود را تخصیص میزند. ولی بحث ما ‌درباره آن عموم نیست. چون این عموم مقدّمه استدلال بود و اصل استدلال نسبت به اطلاق وجه در ‌آیه شریفه بود که به وسیله این اطلاقات و تصریحات تقیید میخورد و نه تخصیص.
 نتیجه این جمع، ‌همین مطلبی است که آقایان به آن قائل شدهاند که تخلیل، تبطین و تعمّق در این موارد لازم نیست و غسل ظاهر وجه کافی است.
 امّا در اینجا دو مطلب وجود دارد که یکی را در این جلسه عرض میکنم:
 غسل ظاهر لحیه در حکم عزیمت است
 مطلب اوّل: اینکه میگویند غسل ظاهر لحیه و شعر کافیست، در حکم عزیمت است یا ‌رخصت؟ مراد ما از عزیمت آنست که غسل ظاهر لحیه علی سبیل لزوم باشد و اگر کسی ذات بشره ‌را غسل کرد، ولی ظاهر لحیه را غسل نکرد، وضوی او باطل است. اگر کسی تعمّق و تبطین کرد و زیر ‌مو را شست و آب را بر بشره رساند امّا همه روی موها را نشست، وضویش باطل است؛ چون ‌در روایات آمده بود که تعمّق نکن و همان ظاهر را بشوی و غسل ظاهر لحیه از باب عزیمت بود و نه ‌رخصت.
 مراد از رخصت هم آنست که اگر چه لازم نیست که ماء به بشره رسانده شود، ولی اگر ‌کسی آنجا را شست و ظاهر لحیه را نشست کافی است؛ یعنی در روایات آمده که میتوان به ظاهر ‌لحیه اکتفاء کرد که معنایش آن است که غسل بشره سر جای خود است و شست و شوی ظاهر لحیه ‌متعیّن نیست.
 لذا بحث اوّل درباره این است که مفاد ادلّه عزیمت است یا رخصت.
 ظاهر این تعبیر «فَلَيْسَ لِلْعِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ» در ‌روایت نفی مشروعیّت است. یعنی بر افراد جایز نیست که نفس بشره را غسل کنند. لذا اگر کسی ‌موهای صورت خود را نشوید و فقط پوست صورت را غسل کند، وضوی او باطل است؛ یعنی جایز ‌نیست که فقط بشره غسل شود و اگر فقط بشره غسل شد، وضو باطل است.
 إن قلت: این عبارات به ‌دو صورت آمده «فَلَيْسَ لِلْعِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ» و «فَلَيْسَ عَلی العِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ»؛
 ظاهر عبارت «فَلَيْسَ لِلْعِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ» عدم جواز اکتفاء به غسل بشره است؛ ولی ظاهر عبارت «فَلَيْسَ عَلی العِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ» نفی ‌وجوب و الزام است و نه نفی مشروعیّت و لذا رخصت به دست میآید و نه عزیمت. لذا عبارت میگوید لازم نیست و واجب نیست که افراد فقط بشره را غسل کنند.
 ‌امّا جواب این «إن قلت» آن است که اگر هم بپذیریم که عبارت «فَلَيْسَ عَلی العِبَادِ أَنْ يَغْسِلُوهُ» نفی وجوب میکند، امّا این کافی ‌نیست که بگوییم اکتفاء به غسل بشره واجب نیست. بلکه باید بتوانیم جواز غسل بشره هم درست ‌کنیم؛ یعنی به صرف اینکه اکتفاء به غسل بشره واجب نباشد، نمیتوان گفت که پس میتوان بشره را ‌هم غسل کرد.‌
 لذا اگر گفتیم اکتفاء به غسل بشره واجب نیست، این اوّل کلام است که آیا جایز است یا خیر؟ و ما ‌برای حکم به جواز اکتفا به غسل بشره، نیاز به دلیل داریم.؛ چون بحث ما درباره وضو است و برای تک تک اعمال نیاز به دلیل داریم.
 إن قلت: ما به اطلاق آیه ‌شریفه تمسّک کرده و جواز اکتفاء به غسل بشره و عدم لزوم غسل لحیه را استنباط میکنیم.
 قلت: ‌اگر اطلاق آیه شریفه دست نخورده بود و به وسیله روایات مقیَّد نشده بود میتوانستیم این کار را ‌بکنیم. ولی این اطلاق به وسیله روایات صحاح مقیَّد شده و نمیتوان به آن تمسّک کرد.
 بنابراین ‌نتیجه بحث اوّل این است که اگر در روایات گفته شده که غسل ظاهر لحیه و شعر کافیست، عزیمت ‌است و نه رخصت. لذا اگر کسی فقط بشره را بشوید و ظاهر لحیه را غسل نکند، وضویش باطل ‌است.‌


[1] . وسائل الشيعة، ج:‌1، ص: 476
[2] . همان
[3] . همان
[4] . همان؛ ص: 399

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo