< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

90/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث ما راجع ‌به مسأله غَسل یدین بود و شش بحث که در تحریر دراینباره بیان شده بود را مورد ‌بحث قرار دادیم.‌
 در بحث ششم به توضیح آیه شریفهای که در باب وضو وارد شده است پرداختیم «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ»؛
 عرض کردیم که این آیه شریفه در صدد بیان حدّ مغسول ‌است؛ یعنی در صدد بیان آن مقداری از ید است که باید در وضو غَسل شود؛ امّا درصدد بیان کیفیّت این غسل نیست.؛ یعنی در صدد بیان این مطلب نیست که دست چگونه باید غسل شود و این غسل از چه نقطهای باید شروع شده و به کجا ختم شود.
 بحث لغوی درباره «إلی»
 در اینجا لازم است یک بحث لغوی درباره لفظ «إلی» در ‌«إلی‌ المرافق» مطرح کنم.
 در باب نوزدهم از ابواب وضو در ذیل این آیه شریفه روایتی از «هیثم‌بن‌عروة» نقل شده که در آن آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ وَ غَيْرِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عُرْوَةَ التَّمِيمِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(‌علیهالسّلام) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ» فَقُلْتُ هَكَذَا وَ مَسَحْتُ مِنْ ظَهْرِ كَفِّي إِلَى الْمِرْفَقِ فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا تَنْزِيلُهَا إِنَّمَا هِيَ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ مِنَ الْمَرَافِقِ ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ مِنْ مِرْفَقِهِ إِلَى أَصَابِعِهِ». [1]
 در ذیل این روایت مرحوم صاحب وسائل، احتمالات متعدّدی درباره این «إلی» بیان میکنند. میفرماید: «أَقُولُ: حَمَلَهُ الشَّيْخُ عَلَى أَنَّ هَذَا قِرَاءَةٌ جَائِزَةٌ فِي الْآيَةِ وَ يَحْتَمِلُ أَنْ يَكُونَ الْمُرَادُ بِالتَّنْزِيلِ التَّفْسِيرَ وَ الْحَمْلَ وَ التَّأْوِيلَ فَحَاصِلُهُ أَنَّ إِلَى فِي الْآيَةِ بِمَعْنَى مِنْ كَمَا يُقَالُ نَزَّلَ الشَّيْخُ الْحَدِيثَ عَلَى كَذَا وَ يُمْكِنُ تَنْزِيلُهُ عَلَى كَذَا ثُمَّ إِنَّ أَحَادِيثَ كَيْفِيَّةِ الْوُضُوءِ وَ غَيْرِهَا مِمَّا مَضَى وَ يَأْتِی تَدُلُّ عَلَى الْمَطْلُوبِ وَ إِلَى فِي الْآيَةِ إِمَّا بِمَعْنَى مِنْ أَوْ بِمَعْنَى مَعَ كَمَا قَالَهُ الشَّيْخُ وَ أَوْرَدَ لَهُ شَوَاهِدَ أَوْ لِبَيَانِ غَايَةِ الْمَغْسُولِ لَا الْغَسْلِ لِأَنَّهُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مُضَافاً إِلَى إِجْمَاعِ الطَّائِفَةِ الْمُحِقَّةِ عَلَيْهِ وَ تَوَاتُرِ النُّصُوصِ بِهِ».
 نکته‌ای که من میخواهم درباره این مطلب عرض کنم این است که ما می‌توانیم «إلی» را به همان معنای ‌لغوی آن بگیریم؛ یعنی به معنای انتهاء و بعد از اینکه به همین معنای لغوی گرفتیم، باید ببینیم که آیه چه تفسیری پیدا میکند. من برای اینکه مطلب مورد نظر خود را بیان کنم چند مقدّمه عرض میکنم:
 مقدّمه اوّل: در جلسه گذشته عرض کردیم که این آیه در صدد بیان حدّ مغسول است و نه کیفیّت غسل. اگر نظرتان باشد شواهدی هم در اینباره از آیات دیگر که در آنها «ید» استعمال شده ‌است آوردیم و اطلاقات این آیات را مورد بررسی قرار دادیم.
 مقدّمه دوم: ید یک امر موجود و کشش ‌دار است. یعنی از سر اصابع شروع میشود و به منکب ختم میشود و در این مسأله شبههای نیست. بنابراین دست یک امر بسیط نیست و به تعبیر صریح دارای سر و ته است.
 مقدّمه سوم: آیه شریفه در صدد تعیین مقدار این امر کشش‌دار است؛ یعنی میخواهد مقداری که باید از این امر کشش دار در وضو غَسل شود را بیان نماید و این نکته را ظاهراً اصلاً نمی‌توانید انکار کنید و در این هم شبهه‌ای ندارید.‌
 مقدّمه چهارم: این امر کشش‌دار که سر و ته دارد، از نظر عرف این‌طور نیست که ابتدا و انتهای آن مشخّص نباشد و برای عرف مبهم باشد که این ابتدا و انتها کجاست. لذا ‌عرف میداند که ابتدای دست منکب میباشد یا سر انگشتان. عرف میداند که ابتدای دست از سر انگشتان شروع می‌شود و به منکب ختم میشود. این مطلب هم ظاهراً قابل انکار نیست.‌
 با توجّه به این مقدّمات باید گفت که شارع در این آیه شریفه میخواهد اندازه و حدّ مقداری که از این دست در وضو باید غسل شود را بیان نماید. شارع می‌گوید شما ابتدای دست را که میدانید کجاست. من میخواهم انتهای آن را نیز برای شما بیان نمایم. ابتدای دست همان سر انگشتان است که شما میدانید و لذا لازم نیست من برای شما بیان نمایم. امّا چون دست یک امر کشش دار است، لازم است انتهای مقداری که باید در وضو غسل شود را برای شما بیان نمایم.‌ یعنی بگویم که تا کجا را باید غسل کنید.
 لذا شارع به ما می‌گوید که تا مرفق را باید غسل نمائید. بنابراین «إلی» هم در این آیه شریفه به همان معنای «انتهاء» خواهد بود؛ یعنی انتهای مغسول که بیشتر از آن لازم نیست غسل شود، مرفق میباشد. همین قسمت باید شسته شود. این فرض را هم فراموش نکنید که این آیه درصدد بیان کیفیّت غَسل نبود؛ بلکه صرفاً درصدد بیان مقدار مغسول است. بنابراین اصلاً لازم نیست احتمالات دیگری که درباره «إلی» مطرح است را مورد بررسی قرار دهیم و مثلاً «إلی» را به معنی «‌مع» بگیریم.
 اگر دقّت کنید من هم کاملاً لغوی بحث میکنم و «إلی» را صرفاً از جهت لغوی مورد بررسی قرار دادم؛ یعنی شارع در مقام بیان حدّ مغسول، میگوید شما که ابتدا و انتهای دست را میدانید؛ امّا آیا لازم است که همه این مقدار را غسل نمایید؟ خیر؛ من انتهای مقداری که باید غسل کنید را بیان میکنم. شما فقط باید تا مرفق را غسل کنید. بنابراین چون شارع میخواهد انتهای حدّ غسل را بیان نماید، «إلی» را آورده است و «إلی» در آیه شریفه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»، به همان معنای انتهاء به کار رفته است.
 با این تفسیر دیگر لازم نیست به بعضی از بیانات بزرگان در این زمینه بپردازیم.‌
  اگر دقّت کرده باشید من هیچ نکتهای را هم به این آیه تحمیل نکردم و همین‌طور گام‌به‌گام بحث را پیش بردم. «إلی» را از نظر ادبی به همان معنای «انتهاء» گرفتم و واقعیّت بیرونی را اصل بحث قرار دادم.
 قبلاً هم عرض کردهام که حتّی عامّه هم قبول دارند که این آیه صرفاً در مقام بیان حدّ این امر کشش دار ‌ یعنی مغسول است و آنها این امر را انکار نمیکنند.
 طرق به دست آوردن کیفیّت غسل یدین
 امّا مشکل از آنجایی شروع میشود که بخواهیم کیفیّت این غسل را به دست بیاوریم. لذا وقتی آیه فقط در صدد بیان حدّ مغسول است، ما به دو صورت میتوانیم کیفیّت غسل را به دست آوریم:
 طریق اوّل: این است که به روایات وارده در این باب رجوع کنیم؛ امّا اگر عامّه روایات و سنّت ما را قبول ندارند، ما آنها را به طریق دوم ارجاع میدهیم.
 طریق دوم: به آنها میگوییم شما شعور خود را که از دست ندادهای! اگر به شما گفته شود که دست خود را بشویید، آیا از پائین به بالا غسل میکنید؟ چه کسی را پیدا میکنید که از پایین به بالا غسل کند؟ مگر اینکه دیوانه باشد. به عرف رجوع بکنید. وقتی به عرف گفته میشود که دست خود را غسل کن، از بالا به پایین آب میریزد.
 این نکتهای که عرض میکنم، خیلی روشن است و هیچ پیچیدگی در آنها وجود ندارد؛ عرف دست را از بالا به پایین غسل میکند. ابتدا و انتهای دست را هم که میدانید کجاست. اصلاً به سنّت هم کاری ندارم. چیزی هم به آیه شریفه تحمیل نکردم. «إلی» را هم به ‌همان معنای لغوی‌اش گرفتم. به احتمالات دیکر هم کاری ندارم که مثلاً «إلی» را به معنای «مِن» یه به معنای «مَع» بگیرم.
 
 وجوب غسل بخشی از عضد از باب مقدّمه علمیّه
 در ادامه تعریفی که از «ید» در تحریر بیان شده، آمده است: «و يجب غسل شي‌ء من العضد للمقدمة كالوجه، و لا يجوز ترك شي‌ء من الوجه أو اليدين بلا غسل و لو مقدار مكان شعرة».
 معلوم است که این عبارت ایشان بر چه مطلبی استوار شده است: «و يجب غسل شي‌ء من العضد للمقدمة كالوجه»؛ باز هم مانند بحث «وجه»، از باب مقدّمه علمیّه باید مقدار اضافهتری نیز غسل شود.
 در اینجا میخواهم یک نکته که در بحث غسل وجه بیان نکردم را بگویم. این نکته هم مربوط به هر دو بحث است و چون نمیخواستم بین این دو بحث جداسازی کنم، الآن آن نکته را عرض میکنم.
 ایشان برای حکم به وجوب غسل مقدار بیشتری از وجه و ید، به سراغ قاعده اشتغال رفتهاند. ‌
 توضیح مطلب این است که ما هم در وجه و هم در یدین، مقدار واجب غَسل را می‌دانیم. درباره وجه، حدّ طولی و عرضی آن را بیان کردیم. بر طبق آیه شریفه، ابتدا و انتهای ید را هم که باید غسل شود بیان کردیم. وقتی هم که باید این مقدار از وجه و ید غسل شود، غسل این موضع معیّن به طوریکه نه یک مقدار کم بشود و نه یک مقدار زیاد، ظاهراً متعذّر است؛ یعنی از نظر خارجی ونه عقلی، اگر کسی بخواهد این مقدار حدّ وجه و ید را غسل نماید و یک میلیمتر کم یا زیاد نشود، سخت و متعسّر است. بنابراین وقتی بخواهد این مواضع را غسل کند، یا باید کمتر از میزان واجب غسل کند و یا بیشتر. امّا کمتر از حدّ واجب که نباید غسل کند. چون وضو باطل میشود. درباره اینکه آیا باید مقدار اضافهتر هم غسل شود، عرض میکنیم که در اینجا اصل تکلیف غسل مشخّص است و ما شک در مکلّفٌبه داریم و ما در جای خود بحث کردهایم که این موارد که اصل تکلیف مشخّص است و ما شک در مکلّفٌبه داریم، مصبّ قاعده اشتغال است؛ یعنی عقل حکم می‌کند که اشتغال ذمّه یقینی، برائت ذمّه یقینی می‌خواهد. اسم این مطلب را مقدّمه ‌علمیّه گذاشته‌اند؛ لذا محور فرمایش‌ تحریر، مقدمّه علمیّه یعنی قاعده اشتغال است.‌
 امّا علاوه بر این مطلبی که با استفاده از قاعده اشتغال باین کردم، نکته دیگری را هم با استفاده از ادلّه اجتهادی اضافه نمایم.
 در حدیث سوم باب پانزدهم از ‌ابواب وضو آمده است: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ أَنَّهُمَا سَأَلَا أَبَا جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ(صلیاللهعلیهواله)- فَدَعَا بِطَشْتٍ أَوْ تَوْرٍ فِيهِ مَاءٌ- فَغَمَسَ يَدَهُ الْيُمْنَى فَغَرَفَ بِهَا غُرْفَةً- فَصَبَّهَا عَلَى وَجْهِهِ- فَغَسَلَ بِهَا وَجْهَهُ»
 طشتی برای حضرت آوردند و حضرت شروع کردند به وضو گرفتن و صورت مبارک‌شان را شستند.
 «ثُمَّ غَمَسَ كَفَّهُ الْيُسْرَى- فَغَرَفَ بِهَا غُرْفَةً فَأَفْرَغَ عَلَى ذِرَاعِهِ الْيُمْنَى- فَغَسَلَ بِهَا ذِرَاعَهُ مِنَ الْمِرْفَقِ إِلَى الْكَفِّ- لَا يَرُدُّهَا إِلَى الْمِرْفَقِ- ثُمَّ غَمَسَ كَفَّهُ الْيُمْنَى- فَأَفْرَغَ بِهَا عَلَى ذِرَاعِهِ الْيُسْرَى مِنَ الْمِرْفَقِ- وَ صَنَعَ بِهَا مِثْلَ مَا صَنَعَ بِالْيُمْنَى- ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَيْهِ بِبَلَلِ كَفِّهِ- لَمْ يُحْدِثْ لَهُمَا مَاءً جَدِيداً- ثُمَّ‌ قَالَ وَ لَا يُدْخِلُ أَصَابِعَهُ تَحْتَ الشِّرَاكِ- قَالَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ- فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ- فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَدَعَ شَيْئاً مِنْ وَجْهِهِ إِلَّا غَسَلَهُ-». این جمله آخر اشاره به همان نکتهای است که عرض کردیم؛ یعنی حضرت میفرماید کمتر از مقدار معیّن نباید غسل شود؛ امّا اگر بیشتر از آن مقدار شد، اشکال ندارد. برای اینکه یقین اصل شود که مقدار واجب غسل شده است. بعد هم محکم میفرماید:
  وَ أَمَرَ بِغَسْلِ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ- فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَدَعَ مِنْ يَدَيْهِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ شَيْئاً إِلَّا غَسَلَهُ-». این عبارت را هم درباره غسل وجه بیان کردهاند و هم درباره غسل ید.
 این عبارت تحریر هم بر گرفته از همین صحیحه «زراره» است: «و لا يجوز ترك شي‌ء من الوجه أو اليدين بلا غسل و لو مقدار مكان شعرة». همین تعبیر ‌«شیئاً» که در این عبارت تحریر آمده است مفاد همین صحیحه میباشد و در این صحیحه هم عیناً همین کلمه به کار رفته است.
 بعضیها به این تعبیر به کار رفته در تحریر اشکال گرفتهاند که به چه دلیل ایشان این تعبیر را آ ورده است. گفتهاند اینکه ایشان در تحریر آورده «و لو مقدار مكان شعرة»، مخالف نگاه عرفی است؛ چون عرف تسامح می‌کند و می‌گوید اشکالی ندارد که این مقدار خشک ‌بماند.
 امّا جواب این اشکال این است که در خود روایات آمده است: «فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَدَعَ شَيْئاً مِنْ وَجْهِهِ إِلَّا غَسَلَهُ»؛ بنابراین این عبارت تحریر حساب شده است. اوّلاً مطابق قاعده اشتغال است که فعلاً با آن کاری نداریم. ثانیاً مطابق با دلیل اجتهادی است.
 البتّه ایشان ابتدا در تحریر میفرماید: «و يجب غسل شي‌ء من العضد للمقدمة كالوجه» و این عبارت مطابق با قاعده اشتغال است و نه دلیل اجتهادی؛ مگر اینکه بگوییم آنچه در صحیحه «زراره» آمده است هم ارشاد به همان قاعده اشتغال است که لازم است ما در اینجا عذر استاد را بخواهیم. ولی در عین حال دلیل اجتهادی ما دلالت بر این مطلب میکند.
 ‌این نکته هم پاسخ به یکی از اشکالاتی بود که به این عبارت تحریر وارد شده است؛ بنابراین خیال نکنید من همین‌طوری تفنّنی حرف می‌زنم.


[1] . وسائل الشيعة، ج:‌1، ص: 406

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo