< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

کتاب القضاء

90/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 اگر یک دور روایات دیده شود برخی عبارات فقها فهمیده شده و برخی فتاوا را می توان ترجیح داد. در باب دوم ابواب محارب دو روایت خوانده شد.
 محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن سلمة بن الخطاب عن علی بن سیف بن عمیرة عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبی جعفر(ع)قال من أشار بحدیدة فی مصر قُطعت یده و من ضرب بها قُتل.(وسائل الشیعة، ج 28 ص 314 )
 سند ضعیف است زیرا گرچه تا محمد بن محبوب و همچنین علی بن سیف درست و معتبر هستند، اما سلمة بن خطاب و عمرو بن شمر را تضعیف کرده اند. این روایت یک کلی است که ظاهرا تعبیر کنایی است نسبت به محارب. کلمه محارب که ندارد، شب و روز هم ندارد، إخافة و عدم إخافة هم ندارد. أشار بحدیدة کنایه از سلاحی که معمولا از آهن تهیه شده باشد مثل شمشیر یا در زمان ما سلاح کمری. و همین سبب اختلاف نظر برخی در لزوم آهنی بودن سلاح محارب شده است. این عبارت یعنی اگر کسی سلاح آهنی دستش گرفته و روبروی مردم ایستاده و با اشخاص درگیر شده، دست چنین آدمی که می خواهد امنیت را بخطر بیاندازد باید قطع کرد. علی الظاهر برای معنای کامل، باید در کنار روایات دیگر قرار داده شود و تنهایی معنای تحت اللفظی آن را نمی توان پذیرفت. یعنی اگر سرقت هم کرده قُطعت یده، قتل هم مرتکب شده قُتِل. اما حضرت بطور کلی فرموده اند اگر أشار بحدیدة قُطِعت یده، ولی اگر ضرب بها، قُتل. یعنی اگر با این سلاح آهنی اشخاص را زد ظاهرش قتل است. مقصود از با سلاح آهنی به کسی زدن، قتل است.
 عبدالله بن جعفر فی قرب الاسناد عن عبدالله بن الحسن عن جده علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر(ع)قال سئلته عن رجل شهر الی صاحبه بالرمح و السکین. فقال إن کان یلعب فلا بأس.(وسائل الشیعة، ج 28 ص 315 )
 معمولا برای روایات قرب الاسناد اعتبار کامل قائل نیستند ولی به هر حال برخی موثقه تعبیر می کنند و یا اگر مضامینش با روایات دیگر تایید بشود قابل عمل است. از امام(ع) سوال کردند کسی روی رفیق خود با نیزه و یا چاقوی بزرگ یا خنجر اسلحه کشید. شهر الی صاحبه به معنای إشهار یا إجهار سلاح است. منتها اینجا نوع سلاح مد نظر بوده یعنی سلاح هایی که کمتر کسی با آن کشته می شود. البته نیزه و سکّین هم سلاح قتّاله است. مورد سوال اینکه با سلاحی غیر از شمشیر هم محارب صدق می کند؟ إن کان یلعب فلا بأس یعنی گاهی نیزه دار با رفیقش شوخی می کند یا اظهار قدرت ظاهری است، اشکالی ندارد. معنایش این است که اگر جدی باشد حکم محارب را دارد.
 در این دو روایت بحثی از محارب نیست و هر دو دارای اجمال است و سندش هم خیلی قوی نیست. ولی به هر حال از روایات مؤیده محاربه است که اگر کسی بخواهد با نیزه‌ یا سلاح آهنی اشهار سلاح بکند محارب حساب می شود. إن شاء الله بعدا در بحث فتاوا می گوییم که اگر کسی مثلا با عصا هم به میدان آمد و ناامنی ایجاد کرد آیا محارب است؟ برخی می گویند بله. سنگ برای بچه های فلسطین کارآمدترین سلاح است اما اگر هر کسی سنگ بدست گرفت و به طرف گفت تکان بخوری محارب است؟ چون قد یطلق علیه أنه سلاح. ولی اینطوری نیست و به قول آیة الله خوانساری این تهجم علی دماء المسلمین است. و اینجوری معنا کردن نوعی بی پروایی درباره خون مسلمانها است. می رسیم که برخی گفته اند منظور از سلاح قوت و قدرت است و مثلا اگر هم از شخص قلدری حتی بدون عصا و سنگ هم می ترسند و با زدن یک مشت به طرف می میرد مثل حضرت موسی بر وی هم محارب صدق می کند. یعنی سلاح بما هو سلاح در موضوع حکم شرعی دخالت دارد یا نه؟
 باب سوم: یک روایات هم بیشتر ندارد و مثلا کسی یک فندک دارد و مقداری بنزین و یا حتی بدون بنزین خانه یا ماشین و یا مغازه کسی را آتش می زند. در حقیقت ایجاد خوف و ناامنی و آتش سوزی محاربه محسوب می شود یا نه؟
 محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن احمد بن محمد عن البرقی عن النوفلی عن السکونی عن جعفر عن أبیه عن علی(علیهم السلام)فی رجل أقبل بنار فأشعلها فی دار قوم فاحترقت و احترق متاعهم أنّه یُغرّم قیمة الدار و ما فیها ثم یقتل.(وسائل الشیعة ج 28 ص 315)
 تا احمد بن محمد همه معاریف هستند. برقی که در روایات هم زیاد ذکر شده در کنی و الالقاب وقتی اسم کوچکش آورده شده می گویند محمد بن خالد است و ثقه است. نوفلی که از سکونی روایت کرده در روایات باب زیاد است و در جامع الرواة از خلاصه علامه و فهرست نجاشی درباره اش نقل کرده «اسمش حسین بن یزید است. کان شاعرا ادیبا سکن الری و مات بها. قال قوما من القمین إنه غلا فی آخر عمره و الله اعلم. از این به بعد را خود جامع الرواة ادامه می دهد: و ما رأینا له روایة تدل علی هذا » یعنی ما جایی روایتی از وی که دال بر غالی بودن وی باشد ندیدیم. زیرا وقتی نسبت غلو به کسی داده می شود باید جمله غالیانه وی را هم نقل کرد و گفت وی چنین گفته ولی در مورد وی چیزی نیست. وی از امام صادق از امام باقر از امام علی( علیهم السلام) نقل می کند: مردی خانه‌ای را در قومی آتش زد. و خانه و اساس خانه همه اش سوخت. حضرت(ع) فرمودند اولا باید غرامت خانه و متاع های سوخته شده را بپردازد و بعد هم به قتل برسد. ظاهرش این است که سلاحی دست نگرفته. علی القاعده به دلیل اتلاف مال دیگران باید غرامت بدهد اما اینکه یقتل بخاطر اینکه با آتش به میدان مقابله آمده است. حالا اگر کسی قصد مقابله ندارد ولی با شخص دیگری دشمن است و خانه یا مغازه و یا ماشینش را آتش می زند. حالا می شود بلافاصله وی را آتش زد و یا خسارت گرفت؟ وقتی برای ایجاد ناامنی و مقابله با نظام ماشین یا موتور حتی لاستیک کهنه را در خیابان آتش می زنند. در حقیقت در ذهنش است این حکومت باید برچیده شود ولو عرضه و توانایی این کار را هم ندارد. اینجا برخی فتاوا و روایات می گوید قصد از این کار ناامنی و إخافه ناس است یا دشمنی با یک فرد خاص؟ اگر در روستایی خرمن کسی را به دلیل دشمنی شخصی آتش زدند، آیا این محارب است و باید یُقتل؟ این کاری به نظام و حکومت ندارد. از قید یُقتل فهمیده می شود که آتش زدن خانه به قصد إخافة و ناامنی بوده است و نه فقط برای صاحب خانه! در بحث مرتد قبلا گفتیم که اگر کسی چند روز در مسجد حاضر نشد می توان خانه‌اش را آتش زد و ظاهرا اینها هم به این چیزها تمسک می کنند. ظاهرا آتش زدن در قدیم نوعی سلاح بوده است. هم در عداوت های شخصی و هم در عداوتهای قومی و مبارزه با نظام و حکومت. خلاصه اینکه عطف قتل در کنار پرداخت غرامت همراه روایات باب دلیل بر این است که آتش زدنی که به قصد محاربه و مقابله با نظام باشد منشاء قتل است والا اگر کسی با عداوت شخصی خانه ای را آتش بزند نمی شود گفت یُقتل. این از قطعیات فقه ما است. نمی توان بر دماء به راحتی وارد شد.
 بنابر این قدر متیقن از همه روایات، إشهار یا إجهار سلاح، سلاح حداکثر سلاح آهنین یا آنکه یطلق علیه سلاح عرفا یا یقتل به انسان و نار هم می تواند در ردیف سلاح باشد. اما با عصا اگر ایجاد ناامنی بکند بخاطر عملش شاید بتوان بر او صدق محارب کرد اما بواسطه سلاحش إشهار سلاح نیست. و یا آدم قلدر را با استفاده از این روایات نمی توان گفت محارب است اما از طرق دیگر شاید!
 باب چهارم هم در محارب مفید است. عناوین باب که صاحب وسائل ذکر کرده اند حجت نیست. مثلا سواء کان فی مصر أو غیره من بلاد الاسلام أو الشرک! اگر در بلاد شرک کسی این کار را بکند محارب محسوب می شود؟ ما متوجه نمی شویم در بلاد شرک یعنی چی؟ مثلا اگر کسی در بلاد شرک علیه کسی ناامنی ایجاد کرد آیا محارب است و احکام محارب اسلامی را دارد؟ خیلی بعید به نظر می رسد. عناوین برداشت ایشان است و در صورتی که ما هم از روایات همان برداشت را داشته باشیم قبول و الا عنوان باب را نباید مثل یک روایت نگاه کرد. در ابواب دیگر هم همینطور است. عنوان این باب حد نفی المحارب و حکم الناصب است. حالا باید دید در این روایات حکم ناصب را هم داریم؟ چند روز پیش در شورای نگهبان بحث بود در سب النبی(ص)آیا سایر انبیاء هم مثل نبی مکرم(ص) هستند؟ ماده قانونی طوری بود که همه انبیاء را شامل می شد ولی وقتی تحریر الوسیلة را دیدیم مرحوم امام(ره) فقط نبی مکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) و حضرت زهرا(س) را هم احتیاطا الحاق کرده‌اند. و نسبت به سائر انبیاء سکوت داشتند. بنده مراجعه کردم یک روایت از پیامبر اکرم(ص) نقل شده در ذیل روایات باب قتل مرتد و ساب که ایشان فرمودند: مَن سَبّ نبیّاً قُتِل(وسائل الشیعة، ج 28 ص213) و این سند دلالت می کند که این قانون را می شود تعمیم داد بر همه انبیاء. مثلا کسی به حضرت ذوالنون بگوید چرا قهر کردی آیا یجب قتله؟ این روایت میگوید بله !
 محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حنّان عن أبی عبدالله(ع) فی قول الله عزوجل إنما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله الآیة لا یبایع و لا یؤوی و لا یتصدق علیه. (وسائل الشیعة ج 28 ص 315)
 این خبر موثقه است. علی بن ابراهیم شخصیت معتمد و صحیح المذهب بوده مرحوم کلینی از ایشان زیاد نقل روایت میکند. حنّان بن سدیر صیرفی واقفی مذهب ولی ثقة است. این تعبیر یعنی واقفی مذهب بودن سبب بی اعتمادی به روایات او نمی شود. این معنایش کاذب بودن یا بی اعتناء بودن در نقل اخبار نیست و لذا گفته اند ثقة است. امام صادق(ع) می فرمایند با کسی که تبعید می شود نباید معامله کرد، جا هم نباید به او داد، غذا و صدقه هم نباید به وی داد. یعنی باید محدود شود. إن شاء الله در پایان عرض می کنم که این محدودیتها سبب نمی شود که نفی در ردیف قتل حساب شود. یعنی اگر آقایی که در تهران مقاله می نوشت و شمشیر هم می کشید و رئیس یک گروه بود و داستان منافقین را بوجود آورده بود، رفت به عراق پناهنده شد، نباید عراق به وی پناهندگی بدهد. مقصود از این محدودیتها این است امکاناتی که با آنها در بلاد اسلامی مرتکب فساد می شده نباید در این شهر جدید در اختیار او قرار داده شود.
 و عنه عن ابیه عن عمرو بن عثمان عن عبیدالله المدائنی عن أبی الحسن الرضا(ع)فی حدیث المحارب قال قلت کیف یُنفی و ما حد نفیه؟ قال ینفی من المصر الذی فعل فیه ما فعل الی مصر غیره و یکتب الی اهل ذلک المصر أنه منفی فلا تجالسوه و لا تبایعوه و لا تناکحوه و لا تؤاکله و لا تشاربوه فیفعل ذلک به سنة فإن خرج من ذلک المصر الی غیره کتب الیهم بمثل ذلک حتی تتم السنة. قلت فإن توجه الی أرض الشرک لیدخلها قال إن توجّه الی ارض الشرک لیدخلها قوتل أهلها.(وسائل الشیعة ج 28 ص 315)
 عبید الله مدائنی مجهول است. ولی در ذیل این روایت می گوید همین روایت را عیاشی از أّبی اسحاق مدائنی نقل می کند. این به ذهن می رساند که شاید این دو نفر یکی باشند و می شود گفت این روایت موثقه است. چون بقیه سند یکی است و از یک امام هم نقل می شود. امام(ع) می گوید از شهری که محاربه کرده به شهر دیگری فرستاده می شود و به اهل آن مصر نوشته می شود این شخص اینجا تبعیدی است با او نشست و برخاست و یا خرید و فروش و یا نکاح نکنید و ... تا یکسال این وضع را داشته باشید. اگر به شهر دیگری هم رفت به آنجا هم همان را بنویسید. تا یکسال تمام شود. شخص می پرسد اگر به بلاد شرک رفت چه؟ امام(ع) می گویند نباید اجازه داد تا شخص پناهنده شود تا جائی که برای بازگرداندنش حتی باید جنگید.
 در آداب تبعیدی و قوانین هم هست و در زمان طاغوت هم بود اگر دادگاه حکم تبعید کسی را که خلافی کرده صادر می کردند، به تبعید گاه می فرستادند. و در آنجا به مأمور دولتی اطلاع می دادند که این آقا اینجا است و باید زیر نظر باشد. یعنی نتواند کارهایی را که در شهر اولی در مقابل حکومت می کرده اینجا هم انجام دهد. در دوره طاغوت یکی از چیزهایی که سبب پیشرفت انقلاب شد همین تبعید آقایان جامعه مدرسین بود.و از تبعیدگاه ها خیلی خوب استفاده می کردند. مثلا امام جماعت محل امکانات و فضا را در اختیار ما قرار می داد. هر چند برخی هم می ترسیدند و احتیاط می کردند. آیة الله فاضل در بندر لنگه پایگاه ایجاد کرده بود که حتی الان هم ایشان جایگاه و پایگاه خاصی در آنجا دارند. محدود کردن تبعیدی ملاک دارد.
 و صل الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo