< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

کتاب القضاء

90/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 مجازات محارب - صلب
 إنما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا أن یقتلوا أو یصلبوا ( مائده /33)
 بحث در احکام چهار گانه مترتب بر محارب بود که بعد از تشخیص موضوع، حاکم یکی از این چهار حکم را می تواند مترتب کند و فروعات مختلف انتخاب اول، یعنی قتل بررسی شد. با تفکر مجدد در بحث اخیر هم فکر می کنم اختیار، اختیار بدوی است و استمراری خیلی مشکل است که قاضی بعد از اینکه قتل را انتخاب کرد پشیمان بشود و بخواهد عوض کند خلاف اطلاق امره الی الامام و یا ذلک الی الامام و ... می باشد. ضمن اینکه اضطراب و تشتت بوجود می آورد و ادله حاکمه بر قضاء هم می گوید قاضی بعد از حکم به هیچ وجه نمی تواند از حکمش برگردد مگر در سه مورد که این از آنها نیست. بحث قتل تمام شد و می‌رسیم به یصلبوا.
 صلب :
 صلب بر خلاف تصور برخی که فکر می کنند یعنی به دار آویختن، یکی از مجازاتهای متعارف در اقوام گذشته بوده بخصوص در بین یهودیها. یهود کسانی را که می خواستند مجازات کنند به صلیب می‌کشیدند. اصطلاح صلیب در حقیقت درباره حضرت عیسی تصور شد و گمان کردند با به صلیب کشیدن، وی را به قتل رساندند که قرآن کریم آن را نقل و نفی می کند. صلیب معنایش این است که طرف را به سینه به چوبی می بستند و دو دست هم مفتوح الیدین بوده و تنفس و این چیزها آزاد بوده تا زمانی که به همین وضع بمیرد. آیه شریفه چنین است: و قولهم إنا قتلنا المسیح عیسی بن مریم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم... بل رفعه الله الیه و کان الله عزیزا حکیما (نساء آیه 157 و 158 ) به هر حال این آیه درباره نفی مصلوب شدن حضرت عیسی است. پس مصلوب کردن اشخاص یکی از انواع مجازاتها بوده است. در اسلام این مجازات در باب حدود آمده یعنی قرآن کریم در آیه مربوط به محارب تصریح می کند. پس صَلَب عبارت است از نوعی مجازات که شخص را به تعبیر روایات به نوعی خشبة می بستند مفتوحة الیدین که شکل صلیب پیدا می کند. المنجد چون خودش هم مسیحی بوده است وقتی درباره لغت صلیب بحث کند، می گوید: صلیب العود الکریم الذی صُلِب علیه السید المسیح و کل ما کان علی شکل خطین متقاطعتین وی معتقد به مصلوب شدن حضرت عیسی است که قرآن کریم آن را نفی می کند. المنجد ادامه می دهد: صلیب به چیزی می گویند که دو خط متقاطع داشته باشد. و مسیحیان برای تبرک از فلزات مختلف آن را می سازند و روحانیون برجسته آنان، صلیب را از نقره تهیه و به شکل درشت تری در سینه می آویزند. پس حاکم اسلامی می تواند کسی را که ثابت شده محارب است به صلیب بکشد. اولین سئوال اینکه اگر حاکم بخواهد این مجازات را عملی کند، یُصلب حیّا أو یُصلب مقتولا؟ یعنی اول او را به قتل می رساند و سپس جنازه را برای عبرت مردم به صلیب می کشند و یا یُصلب حیا؟ عرض کردیم ظاهر آیه می گوید یُصلب حیا به دلیل اینکه أو دارد. و با أو عطف شده است به قتل و قتل ماهیتا با مصلوب شدن دو معنا دارد. نمی شود گفت زید أو زید بلکه باید گفت زید أو عمرو. یعنی دوئیّت دارند چه ترتیب را بفهماند و چه نفهماند. ولی تعدد را می فهماند یعنی قطعا مصلوب کردن به قتل رساندن نیست. چنانچه نفی و قطع هم مطالب جدایی هستند و خوشبختانه فقهای عظام هم همگی در فتاوا ذکر می کنند که یکی از این چهار مجازات مذکور در آیه شریفه. عرض کردیم ظاهر آیه می گوید یُصلَب حیّا. در بین فقهای عظام برخی گفته اند مقتولا و بسیاری گفته اند حیّا. ظاهر یکی دو روایت می گوید یُصلب مقتولا ولی غالبا این روایات ضعاف هستند. مثل روایت چهارم و پنجم از باب یک در ابواب مجازات محارب. که می گوید قُتل و صُلِب. که ظاهر عطف با واو این است که بعد از قتل مصلوب می شود. و در حقیقت جنازه را به صلیب می کشند. ولی در صحیحه محمد بن مسلم که روایت اول بود و بیشتر به آن تکیه می کردیم، عبارت این است که أمره الی الامام إن شاء قتله و صلبه (وسائل الشیعة، ج 28 ص 307 ) حال اینجا باید گفت و صلبه معنای عطف دارد یعنی یصلبه بعد قتله؟ و یا أمره الی الامام أن یقتله أو یصلبه؟ و صلبه یعنی امر قتل و صلب به عهده امام است؟ که قبلا هم گفتیم ظهور تعدد دارد. یعنی دو مطلب هست و امام اختیار دارد. حالا کسی بگوید این واو دلالت می‌کنند صلبه بعد قتله است یعنی قتله و صلبه مقتولا. قَتلُه و صَلبُه خوانده شود یا قَتَلَه و صَلَبَه، یعنی فعل یا مصدر، در این استظهار فرقی نمی‌کند. چون امره جلو است دلالت صریح بر یُصلَب مقتولا ندارد و واو می‌تواند به معنای اختیار در بین آن دو باشد. ولی در روایات متعدد و برخی از صحاح روایات، تقریبا صراحت بر یُصلب حیاً است. از جمله صریح روایت جمیل بن دراج است که دیروز بخشی از آن خوانده شد و گفته شد روایت حسنه است. « ... قال ذلک الی الامام إن شاء قطع و إن شاء نفی و إن شاء صلب و إن شاء قتل » (وسائل الشیعة، ج 28 ص 308 ) امام(ع) قتل را برده‌اند آخر و بقیه را جدا جدا ذکر کرده‌اند و این صراحت دارد بر اینکه صلب غیر از قتل است. ظاهر است در اینکه إن شاء صلب یعنی اگر خواست می‌تواند مصلوبش کند و نه اینکه یقتله و یصلبه! این انصافا ظهور دارد در اینکه یصلب حیاً. همینطور صحیحه سکونی از امام صادق(ع) « إن امیر المؤمنین(ع) صَلب رجلا بالحیرة ثلاثة أیام ثم أنزله فی الیوم الرابع فصلی علیه و دفنه » (وسائل الشیعة، ج 28 ص 318 ) ظاهر این روایت یصلب حیا است. البته ظهور برهان نیست بلکه استظهار است. سوال اول در فروعات صلب این است که خودش را به صلیب می‌کشند یا جنازه‌اش را؟ استدلال اولی ما این است که خودش به صلیب کشیده می‌شود. کلمات فقها وقتی حجت است که روایت نباشد. قاعده این است که اول روایات دیده شود. سپس کلمات فقها گاهی روایت را تائید می‌کند و گاهی نمی‌کند. گاهی هم ممکن است وقتی نتوان به جایی رسید، کلمات فقها را به عنوان تائید گرفت. قرار بر این است که در حوزه علمیه طبق فرمایش مقام معظم رهبری(حفظه الله) تولید علم داشته باشیم نه تقلید علم! اگر هر کس هر چه گفته ما دوباره همان را در کتاب دیگر بنویسیم و دوباره تقریر کنیم! این هنر نیست بلکه باید مقداری روی آن فکر کنیم که آیا می‌شود غیر از این هم گفت؟ به قول برخی از معاصرین، خاتم المجتهدین درست نیست. اجتهاد ختام بردار نیست، بلکه اجتهاد باید طوری باشد که در هر زمانی حی باشد و تلاش داشته باشد. قطعا آیه شریفه به ما می‌گوید حاکم می‌تواند صلب را اختیار کند. صلب حد است و حدود را هیچکس نمی‌تواند جابجا کند در هیچ زمانی و هیچ کسی. پیغمبر خدا(ص) هم نمی‌تواند حدود را از بین ببرد چه رسد به ... . البته احکام تعزیرات و مانند آن قابل جابجایی است. وقتی حکم صلب شد، حاکم می‌گوید این آقا را به صلیب بکشید. سوال این است که حیاً یصلب أو میتاً؟ آیه چیزی نمی‌گوید ولی ظاهرش می‌گوید صلب در برابر قتل یعنی زنده. اما برخی روایات می گویند قُتِل و صُلِب و برخی روایات هم می گوید مخیر است بین چهار تا و قتل را بعد از صلب ذکر کرده که ظهور در این دارد که صَلَب حیاً. حال اگر قرار باشد یُقتل و یُصلب، این، دو مجازات است و یا همان مجازات قتل است؟ اگر قرار باشد یصلب مقتولا، این همان استفاده از قتل است. پس قاضی اول حکم قتل را استفاده کرده است. و این نحو مصلوب بودن، امر جدایی است که برای عبرت گرفتن اشخاص است نه برای مجازات! اما فرض این است که إنما جزاء الذین یحاربون الله أن یقتلوا أو یصلبوا الآیة. یصلّب نوعی از مجازات است. و اگر قرار باشد بگوئید ظاهر آیه این است که یقتل و یصلب، یقتل مجازات است و یصلب دیگر مجازات نیست بلکه امر عبرت گیری برای مردم است. کسی که مجازات شد، خودش دیگر با به صلیب کشیده شدن مجازات نمی شود. اما اگر حیاً یصلب، این مجازات است و ظاهر آیه هم مجازات است و ظهور برخی روایات که صحاح هم هستند دال بر یصلب حیا است و شاید محکمترین استدلال هم همین باشد که اگر قرار باشد یقتل و یصلب، یصلب دیگر مجازات نیست و این خلاف صریح آیه است. پس بنابراین قطعا یُصلَب حیاً.
 فرع بعدی اینکه از مواردی که متفق علیه همه فقها و یا توافق نص و فتوا هست، اینکه بیشتر از سه روز نباید بر صلیب بماند و بعد از سه روز حتما باید او را پائین آورد. چند روایت است که به برخی از آنها اشاره می شود و بعدا مراجعه می فرمایید:
 قَالَ الصَّادِقُ(ع) الْمَصْلُوبُ يُنْزَلُ عَنِ الْخَشَبَةِ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَ يُغْسَلُ وَ يُدْفَنُ وَ لَا يَجُوزُ صَلْبُهُ أَكْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ. (وسائل الشيعة ج ‌28 ص 319 ) این روایت خیلی صریح است که بیشتر از سه روز نباید بر دار باشد. و اگر بعد از پائین آوردن زنده بود، زنده باشد. برود زندگی کند و کاری به وی نداریم. اگر فوت شده باشد بعد از سه روز، یغسل و یدفن. تکیه گاه این روایت این است که بیشتر از سه روز جایز نیست. هم در صدر روایت دارد ینزل عن الخشبة و هم در ذیل می‌فرماید لا یجوز أکثر من ثلاثة أیام. یعنی اگر هنوز زنده بود، نمی‌شود گفت بیشتر او را بر دار نگه داریم تا بمیرد. چنین حقی ندارد. حتی یموت در هیچ روایتی نداریم. بلکه برخی فتاوا دارند. برخی از فقها هر چهار حکم را به قتل منتهی کرده بودند حتی نفی را هم طوری معنا کرده‌اند که معنایش قتل می شود. که ما اینها را قبول نداریم و دلیل می‌خواهد و همینطوری نمی توان گفت طرف محکوم به قتل است! یا محکوم به قتل است یا محکوم به صلب است یا محکوم به قطع ید و رجل است و یا نفی. در قطع ید و رجل برخی گفته‌اند که یقطع من خلاف و یترک حتی یموت ( مانند: كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج ‌10 ص 643 ) که این یترک حتی یموت دلیل ندارد. آیه می گوید یقطع یده و رجله مِن خلاف. روایت هم می گوید اگر سرقت کرده است این مجازات را قبول کن. اما بعد از اینکه قطع کردیم، چرا یترک حتی یموت؟ زندگی که برای ما نیست و ما که نمی توانیم در زندگی اشخاص دخالت کنیم. حیات دست خداست و همینطوری نمی شود حیات را از کسی گرفت. گرفتن حیات از کسی دلیل می خواهد. در جایی که حاکم قتل را انتخاب کرد بله. إزهاق روح است و فروعات آن هم گفته شد. اما در صلب، إزهاق روح نیست و فقط سه روز باید به دار باشد. پس مسئله دوم اینکه بیشتر از سه روز نمی‌تواند بر صلیب باشد. در این فرع اولین مسئله اینکه این سه روز را از کجا شروع کنیم؟ ممکن است به نحوی شروع کنیم که سه روز و سه شب شود و ممکن است طوری شروع شود که سه روز و دو شب شود. دقت در روایات این را به ما می فهماند که و لا یجوز اکثر من ثلاثة أیام یعنی مثل موارد دیگر که در روایات زمان مشخص شده مثل نذر، در عهد و ... روز شرعی اول طلوع آفتاب تا اول غروب است. بنابراین از اول طلوع آفتاب باید این کار صورت بگیرد تا غروب روز سوم که می شود سه روز و دو شب. اما نباید از وسط روز یا جور دیگری بگیرند که یک شب دیگر هم اضافه شود. و لا یجوز اکثر این اضافه را نفی می کند. نکته سوم این است که بعد از اتمام سه روز و اینکه لا یجوز اکثر من ثلاثة ایام و ینزل بعد ثلاثة ایام، گاهی مرده است که صریح روایت می گوید یغسل و یدفن (شرایع الاسلام فی شرح مسائل الحلال و الحرام ج 4 ص 169 ) و گاهی هم زنده است و اگر زنده است، چه دلیلی بر یترک حتی یموت وجود دارد یا ممکن است در اختیار خودش بگذاریم یا در اختیار اولیاء بگذاریم تا علاج شود و بعد هم برود زندگی کند. از عجائب اینکه آیة الله خوانساری در اینجا بر خلاف اکثر موارد که احتیاط دارند، تصریح می کنند که بعد از سه روز تحمل صلب، دلیل بر اینکه حکم مجازات شامل بر سه روز باشد نیست و اگر بعد از سه روز که پائین آورده شد و زنده بود، دلیل می خواهد بر اینکه زجرش بدهیم یا ترکش کنیم تا بمیرد و ... و یا اینکه اگر امید زندگی دارد شاید لازم باشد کمکش کرد تا زنده بماند. در هر صورت اگر بعد از سه روز فوت شده بود، تکلیف روشن است و فروعاتی که در قتل گفتیم اینجا هم هست. یعنی جنازه مصلوب را به همان ترتیبی که در باب قتل گفتیم عمل می کنیم. یعنی باید صلاح حکومت عمل شود. اما اگر زنده بود، دلیلی بر اینکه یترک حتی یموت نداریم. بلکه ادله عامه به ما می گوید که یک نفس محترمه است و محکوم به قتل نشده بلکه محکوم به صلب بوده و زجر صلب را هم کشیده و سه روز هم مصلوب بوده است. و امکان هم دارد که کسی سه روز هیچ نخورد و زنده هم بماند و اتفاق هم افتاده است. و لذا فروعات بعدی مطرح می شود که آیا می توان در حالی که مصلوب است به او آب رساند و کمکش کرد تا زنده بماند یا نه؟ عصیانا می توان آب رساند یا حاکم باید مامور بگذارد تا به وی آب نرسانند. که إن شاء الله بعدا بحث می شود. فعلا اینکه اگر بعد از سه روز زنده بود نمی شود او را کشت.
 و صل الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo