« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

97/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غیبت / مستثنیات غیبت/ جرح شهود و روات

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با مستثنیات غیبت بود. سومین استثنایی که به حرمت غیبت واردشده، مسئله جرح شهود و جرح روات است. غیبت در همه‌جا حرام است ولی اگر کسی یک روایت را از پیامبر (ص) یا ائمه (ع) نقل می‌کند، درصورتی‌که انسان دروغ‌گویی باشد، وظیفه شما این است که او را جرح کنید و بگویید این شخص عدالت ندارد. راوی حدیث باید عادل باشد. اگر شما از یک راوی فسقی را سراغ دارید بیان می‌کنید.

این کتب رجال که نوشته‌شده، رجال مرحوم مامقانی، فهرست مرحوم شیخ، رجال مرحوم بحرالعلوم، علمای بزرگ کتب رجالی که نوشته‌اند پر از غیبت است؛ یعنی گفته‌اند که فلانی موثق است و فلانی موثق نیست، این راوی فلان مذهب دارد و آن راوی چنین اخلاق و رفتاری دارد و مجموعاً در کتب رجال غیبت را می‌بینید. یکی از مواردی که از غیبت استثنا شده، جرح روات است که در کتب رجال غیبت را در مورد رجال حدیث از علمای بزرگ می‌بینید. کسی که از رجال حدیث است، خودش را در معرض غیبت قرار می‌دهد؛ یعنی می‌داند که مردم در موردش صحبت می‌کنند، بعضی تأییدش می‌کنند و بعضی تفسیقش می‌کنند، باید توجه داشته باشد که شخصیت ممتازی می‌شود که راوی احادیث است.همچنین در مسئله شهود اگر کسی در دادگاه علیه شخصی شهادت می‌دهد و حکمی علیه آن شخص تثبیت می‌شود و شما می‌دانید که او دروغ‌گو است و جعل می‌کند، شما وظیفه‌دارید که در دادگاه او را جرح کنید و بگویید که این شخص دروغ‌گو است. در مواردی ممکن است جایز باشد و در بعضی موارد واجب ولی فی‌الجمله غیبت کردن و جرح، در رابطه با شهودی که علیه مردم شهادت می‌دهند، جایز است؛ یعنی شما غیبت می‌کنید و می‌گویید این شخص عادل نیست و من این فسق را از او سراغ دارم، درنتیجه شهادتش در دادگاه قبول نمی‌شود.استثناء جرح شهود و روات مورد اجماع است و همه قبول کرده‌اند که اگر انسان به فسق راوی یا شاهد یقین داشته باشد، جرح او جایز است لکن سؤال این است که آیا تفسیق روات و شهود در حدی است که او را به‌عنوان فاسق توضیح دهیم و بیان کنیم یا تمام معایبش را بگوییم؟ من خیلی چیزها از او می‌دانم آیا همه را در دادگاه بگویم یا به مقداری بگویم که از عدالت ساقط شود؟نظر اکثر علما این است که در مورد روات و شهود مطلقاً می‌توان بیان کرد و همه عیوب را ذکر کرد. دسته‌ای هم فرموده‌اند فقط به مقدار نیاز بیان شود نه اینکه آبروی او را ببریم. این دو نظریه در اینجا وجود دارد و ما برای مشخص شدن قول حق به بیان ادله هر دو نظریه می‌پردازیم:ادله جواز:

دلیل اول: اجماع؛ یعنی همه علما اجماع کرده‌اند که غیبت روات و شهود جایز است ولی توضیح نداده‌اند که چقدر غیبت کردن جایز است به‌اندازه نیاز یا بیشتر.[1]

به نظر ما اجماع مانند کتاب و سنت، دلیل لفظی نیست بلکه لبی است و در دلیل لفظی اطلاق و عموم وجود دارد برخلاف دلیل لبی؛ یعنی لسان ندارد لذا نمی‌توان از عموم و اطلاق اجماع استفاده کرد بلکه باید به‌قدر متیقن آن اکتفا کرد و قدر متیقن آنجایی است که به مقدار نیاز بیان شود؛ یعنی در جرح شهود به مقدار نیاز در دادگاه توضیح دهیم که این شخص عدالت ندارد چون این گناه را مرتکب شده است. در مورد روات هم همین‌طور است یعنی گفته شود این راوی حدیث عادل و صادق نیست و دروغ می‌گوید، در فلان مورد هم دروغ گفته لذا مورد اعتماد نیست، اما اینکه تمام اسرار زندگی‌اش را فاش کنیم، دلیلی وجود ندارد.

دلیل دوم: سیره عملیه علما.[2] این‌همه کتب رجال که نوشته‌شده، دلیل بر جواز غیبت روات است، کتب رجال را که باز می‌کنیم همه غیبت است؛ یعنی در آن‌ها نوشته که فلانی کذاب است یا فلان شخص لایوثق به، مورد اعتماد نیست، همه این‌ها غیبت است. پس عمل علما، غیبت روات است در مورد شهود هم مواردی داریم، نمونه‌هایی که دلالت می‌کند که عمل علما این‌گونه بوده است. اگر سؤال می‌کردند که فلانی شهادت می‌دهد، آیا عادل است یا نه، بیان می‌کردند که مثلاً عادل نیست.

به نظر ما این سیره هم دلیل لبی است؛ یعنی لفظ ندارد و باید به‌قدر متیقن آن اکتفا کنیم. عمل علما در کتب رجال چیست؟ آیا تمام اسرار زندگی راوی را بیان کرده‌اند؟ معمولاً مواردی را بیان می‌کنند که مربوط به صدق و کذب راوی است نه موارد دیگری که از اسرار آن‌هاست یا در مورد مذهب راوی می‌نویسند که فتحی مذهب یا عامی است، چون روایت مبتنی بر این‌هاست؛ یعنی در راوی صدق و کذب و مذهب مهم است چون گاهی تعصبات مذهبی باعث می‌شود که دروغی را بیان کنند. پس به نظر ما قدر متیقن سیره علما در رابطه با روات و شهود، به مقدار حاجت است.

در رابطه با جرح شهود و روات باید توجه داشته باشیم که قصد ما انتقام و تعصب و مخالفت و دشمنی نباشد. شما با این آقا دشمنی ندارید ولی قصدتان روشن شدن حقیقت برای دادگاه و مردم است. لذا در این بحث علما تذکر داده‌اند که غرض، نصیحت و مصلحت باشد نه دشمنی و عداوت. شما نمی‌خواهید آبروی کسی را ببرید ولی چون دارد شهادت می‌دهد چاره‌ای جز بیان حقیقت ندارید.

دلیل سوم: ما باید مصالح و مفاسد را در ترازو قرار دهیم. غیبت مفسده دارد ولی شهادت دروغ در دادگاه دارای مفاسدی است. او می‌خواهد در دادگاه به‌دروغ شهادت دهد و ممکن است با این شهادت دروغ، آبروی طرف مقابل را ببرد، اموالی را از کسی بگیرد و یا خطر جانی داشته باشد، در اینجا مفسده‌ای که به شهادت دروغ در دادگاه مترتب است بسیار بیشتر از مفسده غیبت است. در اینجا مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند مفسده شهادت دروغ به‌مراتب از مفسده غیبت بالاتر است. در روات نیز همین‌طور است، اگر کسی از امام صادق (ع) روایتی را به‌دروغ نقل کند، مفاسد زیادی بر آن مترتب است. پس اگر این دو مفسده را در ترازو قرار دهید می‌بینید که مفسده شهادت دروغ یا روایت دروغ خیلی بیشتر از مفسده غیبت است.[3]

به نظر ما قدر متیقن ادله‌ای که در اینجا اقامه‌شده، به مقدار نیاز است و بیشتر از مقدار نیاز را دلیلی بر بیان نداریم.

استثنای چهارم: رد ادعای نسب کاذب.

استثنای چهارمی که در اینجا وجود دارد این است که شخصی ادعای نسبی کند، ادعا می‌کند سید است و شما می‌دانید که سید نیست یا ادعا می‌کند که من پسر فلانی هستم، اگر ادعای نسبی کرد و شما هم می‌دانید که دروغ می‌گوید، غیبتش جایز است. او می‌خواهد با این ادعا چیزی را به دست آورد که برای او نیست مثلاً با ادعای فرزندی می‌خواهد از او ارث ببرد.در اینجا هم تذکری لازم است و آن اینکه آثاری بر ادعای نسب مترتب باشد. گاهی شخصی ادعای نسبی می‌کند که آثاری دارد مثلاً از طریق ادعای نسب از او ارث می‌برد، یا ادعا می‌کند که زن این آقاست که نفقه شامل او شود، اگر کسی در این مورد ادعایی کرد غیبتش جایز است؛ اما اگر آثاری نداشته باشد، مثلاً من اهل فلان قبیله هستم و اثری هم بر آن مترتب نیست و شما هم می‌دانید که دروغ می‌گوید یا اشتباه می‌کند، دلیلی بر مخالفت وجود ندارد، ممکن است عناوینی بر آن مترتب شود، ولی چون آثاری بر آن مترتب نیست، در اینجا شاید غیبت کردن جایز نباشد.

 


logo