« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

98/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مکاسب محرمه /قیادت /حکم قیادت

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیادت بود و این که قیادت تکلیفاً حرام است. حرمت تکلیفی قیادت را به وسیله ادله‌ای اثبات می‌کنند. دسته اول ادله، آیات قرآن بود؛ مانند ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفٰاحِشَةُ ...﴾[1] . دسته دوم، روایاتی بودند که بر حرمت قیادت دلالت می‌کردند. روایتی دیگری در کافی آمده است:

و منها: [2] عَلِيٌّ[3] عَنْ أَبِيهِ[4] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ[5] عَنْ

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[6] قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَوَّادِ مَا حَدُّهُ؟ قَالَ: «لَا حَدَّ عَلَى الْقَوَّادِ أَ لَيْسَ إِنَّمَا يُعْطَى الْأَجْر عَلَى أَنْ يَقُودَ؟». قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّمَا يَجْمَعُ بَيْنَ الذَّكَرِ وَ الْأُنْثَى حَرَاماً. قَالَ: ذَاكَ الْمُؤَلِّفُ بَيْنَ الذَّكَرِ وَ الْأُنْثَى حَرَاماً». فَقُلْتُ: هُوَ ذَاكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ. قَالَ (ع): «يُضْرَبُ ثَلَاثَةَ أَرْبَاعِ حَدِّ الزَّانِي خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ سَوْطاً وَ يُنْفَى مِنَ الْمِصْرِ الَّذِي هُوَ فِيه ...»[7] ‌.

بررسی سند روایت: سند روایت کاملاً درست است. به نظر ما تمام روات این حدیث ثقه و امامی‌اند و نسبتی که به محمد سلیمان داده شده، درست نیست. در پاورقی به این بحث پرداخته شده است. به محمد بن سلیمان نسبت غلو داده‌اند؛ ولی ممکن است چیزی در زمانی غلو باشد ولی حرف درستی باشد؛ یعنی در برابر اهل تسنن غلو باشد ولی بین شیعیان غلو نباشد؛ مثل بیان عصمت اهل بیت (ع). ادله‌ای که برای غالی بودن او ذکر شده، به نظر ما دلالت بر غلو نمی‌کند و نسبت غلو به او، درست نیست.

در این روایت حدی برای قیادت ذکر شده است: «خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ سَوْطاً». از این روایت حداقل این برداشت می‌شود که قیادت گناه بزرگی است؛ هرچند از حد زنا کمتر است.

{مضمون روایت: }عبدالله بن سنان می‌گوید که به امام صادق (ع) گفتم: «به من خبر بده از قوّاد که حدش چیست؟» امام صادق (ع) می‌فرمایند: «قوّاد حدی ندارد. پولی می‌گیرد و کاری انجام می‌دهد. دلّالی و وساطت در همه امور هست و اشکالی ندارد». عبدالله بن سنان به این نتیجه می‌رسد که گویا امام (ع) حرف او را متوجه نشده است؛ لذا می‌گوید: «فدایت شوم! قوّادی که می گویم، منظور کسی است که بین زن و مرد جمع می‌کند حراماً؛ نه هر واسطه‌ای». امام (ع) می‌فرمودند: «منظورت این است؟». گفتم: «بله. این را می‌خواهم سؤال کنم که حدش چیست». امام صادق (ع) می‌فرمایند: «سه چهارم حد زانی را باید به او زد؛ یعنی هفتاد و پنج ضربه و باید از شهری که در آن قوّادی می‌کند دور شود و به شهری فرستاده شود که نتواند این کار را انجام دهد».

به نظر ما این روایت مسند و صحیح است؛ هرچند عده‌ای آن را صحیح نمی‌دانند. دلالت این روایت نیز درست است. برخی از فقها به این روایت استدلال کرده‌اند. [8] [9] [10] [11]

این روایت 1. دلالت بر حرمت می‌کند 2. قیادت را در مورد زنا مطرح می‌کند و مساله لواط و مساحقه را از قیادت خارج می‌داند. 3. حد قیادت را بیان کرده است. 4. می‌گوید که قیادت از فروعات زنا است که در بحث اقرار گفتیم که در زنا چهار مرتبه اقرار و در قیادت، دو مرتبه اقرار نیاز است.

در مورد این روایت مطالبی گفته شده است:

آیت‌الله گلپایگانی: «هو و إن كان ضعيفاً؛ لأنّ في طريقه محمّد بن سليمان و هو مشترك بين جماعة منهم الثقة و منهم غيرها إلّا أنّه بناءاً على القول بانجبار الخبر الضعيف بعمل المشهور فهو مجبور و بهذا الاعتبار يكون قويّاً»[12] . یعنی این روایت به خاطر این که محمد بن سلیمان در طریق آن است، ضعیف است و او مشترک بین ثقه و غیر ثقه است. چون مشهور به این روایت عمل کرده‌اند، ضعف سند جبران می‌شود و از نظر ما که مشهور علما هستیم، مشهور علما این روایت را قوی می‌دانند. از آنجا که عمل مشهور، جابر ضعف سند است، سند این روایت قوی است. به نظر ما محمد بن سلیمان مشترک نیست و محمد بن سلیمانی که از عبدالله بن سنان نقل می‌کند، شخص واحدی است و آن محمد بن سلیمان دیلمی است؛ نه مصری. پس به نظر ما اشتراکی ندارد و معلوم است؛ پس وثاقتش مشخص است. سند روایت درست است و متن روایت نیز تام است و حد قیادت را بیان کرده است.

آیت‌الله فاضل (ره) می‌فرمایند: «ضعف السند بمحمّد بن سليمان لجهالته و عدم وجود قدح و لا مدح فيه مجبور باستناد الأصحاب إليها»[13] . یعنی سلیمان جهالت دارد و سند روایت ضعیف است. به نظر ما جهالتی ندارد و سند روایت صحیح است.

ریشه این مطلب که برخی از علما محمد بن سلیمان را مشترک یا دارای جهالت می‌دانند، در سخنان علمای گذشته است. گاهی شخصی حرفی میزند که افراد بعد از او به‌خاطر اطمینانی که به او دارند، حرف او را تکرار می‌کنند.

محقق اردبیلی (ره) می‌فرمایند: «أنت تعلم ما فيها سنداً؛ لوجود محمّد بن سليمان المشترك»[14] . ایشان هم محمد بن سلیمان را مشترک می‌دانند. ولی بر اساس تحقیقی که ما انجام دادیم، مشترک نیست و محمد بن سلیمان که از عبدالله بن سنان نقل می‌کرده، کاملاً معلوم است. این اشتباه از محقق اردبیلی شروع شده است و بقیه این را تکرار کرده‌اند. محقق خویی (ره) هم فرموده‌اند: «لا يمكن الاستدلال به؛ فإنّ محمّد بن سليمان مشترك بين الثقة و غير الثقة، بل الظاهر أنّه محمّد بن سليمان البصريّ (المصري) الذي ضعّفه النجاشي، فإنّه المذكور في طريق الصدوق في هذه الرواية؛ على أنّ الرواية خاصّة بمن يجمع بين الذكر و الاُنثى. و يمكن إلحاق الجامع بين الذكر و الذكر به بالأولويّة القطعيّة. و أمّا الجامع بين الاُنثىٰ و الاُنثى، فالرواية ساكتة عنه. فإذن المدرك هو الإجماع فقط»[15] . یعنی نمی‌توان به این روایت استدلال کرد؛ زیرا محمد بن سلیمان مشترک است. ایشان می‌فرمایند اصلاً این محمد بن سلیمان، بصری مصری است که نجاشی او را تضعیف کرده است. این روایت فقط جمع بین ذکر و انثی را بیان می‌کند و جمع بین ذکرین را ندارد و ما باید با اولویت قطعیه این را ثابت کنیم. مساحقه را نیز بیان نمی‌کند. لذا مدرک ما فقط اجماع است.

اشکالی که به همه افرادی که به سند این روایت اشکال گرفته‌اند وارد است، این است که: اولاً سند روایت درست است و محمد بن سلیمان که از عبدالله بن سنان نقل کرده، امامی و ثقه است. ثانیاً این روایت مساله زنا را دارد و لواط و مساحقه را به عنوان قیادت مطرح نکرده است. درست است که لواط گناه بزرگی است، ولی این که آیا واسطه شدن برای لواط این حد را دارد یا نه، نیاز به دلیل دارد. امام (ع) حد را برای وساطت بین ذکر و انثی بیان کرده است. ثالثاً ما در اینجا اجماع نداریم. اگر اجماعی هم باشد، اجماع مدرکی یا محتمل المدرک است؛ لذا اجماع در اینجا به دردی نمی‌خورد و باید طبق روایت فتوا بدهیم. علمای دیگری نیز این را گفته‌اند که حد اختصاص به قیادت برای زنا دارد و مقدارش هم هفتاد و پنج ضربه شلاق است و این کار از گناهان کبیره است: «يظهر من خبر عبد اللّه بن سنان أنّ القوّاد هو الذي يجمع بين الذكر و الاُنثى و يؤلّف بينهما للحرام»[16] .

و منها: أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّيُّ[17] فِي كِتَابِ الْمَانِعَاتِ[18] [19] ، عَنْ عَطِيَّةَ[20] عَنْ أَبِي سَعِيدٍ[21] قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «لَا يَدْخُلُ‌ الْجَنَّةَ عَاقٌ‌ وَ لَا مَنَّانٌ‌ وَ لَا دَيُّوثٌ‌ ...»[22] .

بررسی سند روایت: أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّيُّ مهمل است و اسمی از او در کتب رجالی نیست. عطیه نیز مهمل است. سند روایت درست نیست.

أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّيُّ در کتاب مانعات (یعنی چیزهایی مانع دخول در بهشت می‌شود) از عطیه از ابی سعید که گفت: رسول‌الله (ص) فرموند: «سه گروه داخل در بهشت نمی‌شوند...». به نظر ما، اولاً سند روایت ضعیف است. ثانیاً قبلاً گفتیم که دیوث غیر از قوّاد است. دیوث کسی است که اهل خودش را در اختیار دیگران قرار می‌دهد؛ ولی قوّاد آن است که بین زن و مرد حراماً جمع می‌کند. دلیل اخص از مدعاست.

و منها: [23] حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ[24] -رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ- قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ[25] عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ الْآدَمِيِّ[26] عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ[27] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا (ع) عَنْ أَبِيهِ الرِّضَا (ع) عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع) عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (ع) عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع) عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ فَاطِمَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَوَجَدْتُهُ يَبْكِي بُكَاءً شَدِيداً فَقُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) مَا الَّذِي أَبْكَاكَ؟ فَقَالَ (ص): «يَا عَلِيُّ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ رَأَيْتُ نِسَاءً مِنْ أُمَّتِي فِي عَذَابٍ شَدِيدٍ فَأَنْكَرْتُ شَأْنَهُنَّ فَبَكَيْتُ لِمَا رَأَيْتُ مِنْ شِدَّةِ عَذَابِهِنّ ... وَ أَمَّا الَّتِي‌ كَانَتْ‌ تُحْرَقُ‌ وَجْهُهَا وَ بَدَنُهَا وَ هِيَ تَأْكُلُ أَمْعَاءَهَا فَإِنَّهَا كَانَتْ قَوَّادَة ...»[28] .

بررسی سند روایت: این روایت مسنده و حسنه است.

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: روزی من و فاطمه (س) خدمت پیامبر (ص) رفتیم و دیدیم که پیامبر (ص) شدیداً گریه می‌کنند. گفتم: «فدایت شوم! چرا گریه می‌کنید؟ چه شده؟» پیامبر (ص) فرمودند: «آن شب معراج که به آسمان رفتم، دیدم که زن های امت من در عذاب شدیدی هستند. تعجب کردم که این زنان، امت پیامبر (ص) باشند ولی در عین‌حال در این عذاب شدید باشند. گریه‌ام گرفت و گریه کردم؛ چون عذاب شدیدی شامل حال این زنان شده بود. بعضی از آنان صورت و بدنشان آتش گرفته بود و تمام أمعاء آنان را آتش فرا گرفته بود. آنان قوّاد بودند». این روایت مسند است؛ ولی در عین حال اعتبار کاملی ندارد؛ زیرا بعضی از رواتش مهمل بودند. می‌توانید این روایت را به عنوان مؤیّد ذکر کنید؛ ولی نمی‌توانید به عنوان دلیل ذکر کنید.


[2] محمّد بن یعقوب الکلیني: امامی و ثقه است.
[3] عليّ بن إبراهیم القمّي: امامی و ثقه است.
[4] إبراهیم بن هاشم القمّي: مورد اختلاف است و علیالاقوی امامی و ثقه است. در من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج4، ص47: إبراهیم بن هاشم عن صالح بن السنديّ (مهمل) عن ... .
[5] البصريّ الدیلمي: مورد اختلاف و ضعیف جدّاً رمي بالغلوّ علی رأي [رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص365.: ضعیف جدّاً و رجال الطوسي، الشيخ الطوسي، ج1، ص343.: یرمی بالغلوّ و رجال الطوسي، الشيخ الطوسي، ج1، ص363.: ضعیف] و علیالاقوی امامی و ثقه است. أقول: ذهب الشیخ الأنصاريّ(ره) [كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص385.] و المحقّق الإیروانيّ(ره) [حاشیه المکاسب، ایروانی نجفی، میرزاعلی، ج1، ص39.] و السیّد السبزواريّ(ره) [مهذب الاحکام فی بیان حلال و الحرام، السبزواري، السيد عبد الأعلى، ج16، ص145.] إلی أنّ روایة عبد الله بن سنان صحیحة. یمکن الدفاع عنهم بکلام الشیخ النمازيّ الشاهروديّ(ره) و هو: «رمي [محمّد بن سلیمان] بالغلوّ و الظاهر أنّه لنقله روايات لا تتحمّلها قدماء الأصحاب، فرماه بعضهم بذلك، فها أنا ذا أتلو عليك جملةً من رواياته الشريفة حتّى يتبيّن لك وجه الرمي:حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ سُلَيْمَانَ [مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ [البصري: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی] عَنْ أَبِيهِ [سلیمان بن زکریّا الدیلمي: ضعیف غالٍ] عَنْ سَدِيرٍ [سدیر بن حکیم الصیرفي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی] قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ يَحْيَى الْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ كَثِيرٍ الرَّقِّيُّ فِي مَجْلِسِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ: «يَا عَجَبَاهْ لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ الدَّارِ هِيَ» قَالَ سَدِيرٌ فَلَمَّا أَنْ قَامَ عَنْ مَجْلِسِهِ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ وَ أَعْلَمْتُ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ: جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ خَادِمَتِكَ وَ نَحْنُ نَزْعُمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لَا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَيْبِ. قَالَ فَقَالَ (ع) لِي: «يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ؟». قَالَ: قُلْتُ بَلَى قَالَ (ع): «فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ﴿قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾ «سوره نمل، آیه40» ». قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُ قَالَ (ع): فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ؟ قَالَ قُلْتُ: فَأَخْبِرْنِي أَفْهَمْ. قَالَ: قَدْرُ قَطْرَةِ الثَّلْجِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا؟ قَالَ فَقَالَ لِي: يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ مِنْ هَذَا لِمَنْ يَنْسُبُهُ اللَّهُ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ - عَز وَ جَلَّ: ﴿قُلْ كَفى‌ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾ «سوره رعد، آیه 43» قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ: «فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؟». قَالَ: بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ. قَالَ: فَأَوْمَى بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ قَالَ: «وَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا». [بصائر الدرجات، الصفار القمي، محمد بن الحسن، ج1، ص230. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود سلیمان بن زکریا الدیلمی در سندش که وی ضعیف و غالی است)]. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ [بن هاشم القمّي: إماميّ ثقة] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ [بن عیسی الأشعري: إماميّ ثقة] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ [البرقي: إماميّ ثقة] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ [البصري الدیلمي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی] عَنْ أَبِيهِ [سلیمان بن زکریّا الدیلمي: ضعیف غالٍ] عَنْ أَبِي بَصِيرٍ [يحيى أبو بصير الأسدي‌: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ - تَعَالَى:﴿سَأَلَ سائِلٌ‌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ‌﴾ «سوره معارج، آیه1» بِوَلَايَةِ عَلِيٍ‌ ﴿لَيْسَ لَهُ دافِعٌ﴾‌ «سوره معارج، آیه2» ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ (ع) عَلَى مُحَمَّدٍ (ص). الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص422. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود سلیمان بن زکریا الدیلمی در سندش که وی ضعیف و غالی است)]. جَمَاعَةٌ [معتبر] عَنْ سَهْلٍ [سهل بن زیاد: الآدمي، الرازي، أبو سعید: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی] عَنْ مُحَمَّدٍ [محمّد بن سلیمان البصري الدیلمي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی] عَنْ أَبِيهِ [سلیمان بن زکریّا الدیلمي: ضعیف غالٍ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ - عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾ «سوره شمس، آیه1» قَالَ: «الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِهِ أَوْضَحَ اللَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ- لِلنَّاسِ دِينَهُمْ قَالَ قُلْتُ: ﴿الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾ «سوره شمس، آیه2» قَالَ ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) تَلَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ نَفَثَهُ بِالْعِلْمِ نَفْثاً قَالَ قُلْتُ: ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها﴾ «سوره شمس، آیه4» قَالَ: ذَاكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ الَّذِينَ اسْتَبَدُّوا بِالْأَمْرِ دُونَ آلِ الرَّسُولِ (ص) وَ جَلَسُوا مَجْلِساً كَانَ آلُ الرَّسُولِ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ فَغَشُوا دِينَ اللَّهِ بِالظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ فَحَكَى اللَّهُ فِعْلَهُمْ فَقَالَ ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها﴾ «سوره شمس، آیه 4» قَالَ قُلْتُ: ﴿وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها﴾ «سوره شمس، آیه3» قَالَ ذَلِكَ الْإِمَامُ مِنْ ذُرِّيَّةِ فَاطِمَةَ (س) يُسْأَلُ عَنْ دِينِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَيُجَلِّيهِ لِمَنْ سَأَلَهُ فَحَكَى اللَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ- قَوْلَهُ فَقَالَ: ﴿وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها﴾ «سوره شمس، آیه3». [الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج8، ص50. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود سلیمان بن زکریا الدیلمی در سندش که وی ضعیف و غالی است)]. مستدركات علم رجال الحديث، ج‌7، ص116 - 117 (التلخیص و التصرّف). پس راوی ضعیف نیست و امامی ثقه است.
[6] عبد الله بن سنان مولى بني هاشم‌: امامی و ثقه است.
[7] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج7، ص262. (این روایت مسنده است و علیالاقوی صحیحه است).
[16] فقه الحدود و التعزيرات، موسوی اردبیلی، عبدالکریم، ج‌2، ص159.
[17] مهمل.
[18] نامش: الأعمال المانعة من دخول الجنّة.
[19] لم نعثر علیه.
[20] العطیّة العوفي: مهمل است.
[21] سعد بن مالك الخزرجي: أبو سعيد الخُدريّ الأنصاريّ العربيّ المدني: از سابقینی که به سوی امیرالمؤمنین (ع) رجوع کردند (من السابقين الذين رجعوا إلى أميرالمؤمنين (ع)).
[22] مستدرك الوسائل، المحدّث النوري، ج14، ص291. (این روایت مرسله و ضعیفه است).
[23] محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه‌ القمّي: امامی و ثقه است.
[24] الرازي: امامی است و وثاقتش ثابت نشده است.
[25] محمّد بن جعفر الأسديّ الكوفي‌: امامی و ثقه است.
[26] مورد اختلاف است و علی‌الاقوی امامی و ثقه است.
[27] امامی و ثقه است.
logo