« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

99/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مکاسب محرمه/کذب/ تعریف کذب

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره کذب بود که مرحوم شیخ انصاری (اعلی‌الله مقامه الشریف) در کتاب مکاسب محرمه به‌عنوان یکی از مکاسب محرمه مطرح نموده است. بحثی که داشتیم معنای کذب بود. باید تعریفی که جامع افراد و مانع اغیار باشد برای کذب بیان کنیم تا در مصادیقش بحث نماییم که آیا «توریه»، کذب است یا صدق است؟

چه چیزی ملاک در مطابقت است

علما در تعریف اول اختلاف دارند که آیا ظاهر کلام ملاک مطابقت با واقع است یا مراد متکلم:

قول اول

تعریف اولی که برای کذب شده که دسته‌ای از بزرگان مثل میرزای قمی آن را بیان کرده‌اند این است که «الکذب هو عدم مطابقت ظاهر کلام مع الواقع»[1] کذب آن است که ظاهر کلام با واقع مطابقت نداشته باشد. متکلمی کلامی را بیان می‌کند و ظاهر کلامش با واقع مطابقت ندارد، این معنای کذب است.

روی کلمه ظاهر خیلی توجه نمایید! مورد بنای عقلا هم همین است. راستگویی و دروغگویی صفتی است که اختصاص به اسلام ندارد بلکه در تمام دنیا مطرح است. اگر رئیس‌جمهور مملکتی هرچند که دین اسلام را ندارد، دروغ بگوید، مورد عتاب قرار می‌گیرد، مجلس استیضاحش می‌کند. در تمام دنیا پذیرفته‌شده است که دروغ گفتن یک عمل زشتی است و این مقدار زشت است که مورد عتاب قرار می‌گیرد؛ لذا ما معنای کذب را باید از عقلای عالم بگیریم، ببینیم عقلا چه می‌فهمند.

آیا شارع مقدس برای کذب اصطلاح جدیدی وضع کرده است؟ آیا کذب و صدق در اصطلاح شارع معنای دیگری دارد یا مانند سایر الفاظ همان معنای عقلایی و عرفی را دارد؟ عقلای عالم، کذب را چگونه معنا می‌کنند؟ می‌گویند: «آقای رئیس‌جمهور، وکیل مجلس، نخست‌وزیر، دروغ گفتید» یعنی کلامی را بیان کردید که ظاهرش با واقع مطابق نبود. اگر توجیه کند و بگوید: «مقصود من چیز دیگری بود» می‌گویند: «چرا قرینه نیاوردید اگر مقصود شما ظاهر کلام نیست و مقصود دیگری دارید باید قرینه بیاورید. مادامی که قرینه نیاورده‌اید ظواهر کلام حجت است. ظاهر کلام شما دروغ است. می‌گویید مقصود شما چیز دیگری بود، باید مقصودتان را بیان می‌کردید. شما زبان داشتید نمی‌توانستید قرینه بیاورید؟» این که شما ظاهر کلام را بیان کنید و دروغ باشد و کذب باشد از شما پذیرفته نیست، از هیچ انسان عاقلی پذیرفته نیست! تمام دنیا قبول دارند که ظاهر کلام هر متکلمی حجت است.

به نظر ما این تعریف میرزای قمی(رحمه‌الله) کلام دقیقی است.

گاهی عامی گفته می‌شود و خاصش هم کنارش گفته می‌شود؛ مثل «اکرم العلماء و لا تکرم الفساق منهم» خاص کنار آن مخصص وجود دارد. عقلای عالم می‌دانند که «اکرم العلماء» عام است و «لا تکرم الفساق» خاص است، عام و خاص را در کنار هم معنا می‌کنند و می‌شود قرینه موجود. بالاخره باید مقصود متکلم برای مردم روشن باشد مجمل صحبت کردن و با ابهام و اجمال بیان کردن، کار درستی نیست. ظواهر کلام باید دال بر مراد باشد و مراد متکلم را باید از ظاهر کلام استفاده کنیم.

به نظر ما فرمایش میرزای قمی فرمایش درست و دقیقی است. مرحوم خویی هم فرموده است «ذهب المشهور إلى أنّ صدق الخبر مطابقته بظهوره للواقع و كذبه عدم مطابقته للواقع»[2] . ظاهر کلام اگر با واقع مطابق بود صدق است و اگر ظاهر با واقع مطابق نبود کذب می‌شود. به نظر ما هم کذب آن است که ظاهر کلام با واقع مطابق نباشد.

قول دوم

شیخ انصاری(رحمه‌الله) در مکاسب[3] و دسته‌ای از فقها[4] [5] قول دوم را انتخاب می‌کنند «الکذب هو عدم مطابقة مراد المتکلّم مع الواقع» مراد متکلم با واقع مطابقت ندارد نه ظاهر کلام. در تعریف اول گفته شد ظاهر کلام با واقع مطابقت ندارد اما در اینجا گفته می‌شود اگر مراد متکلم با واقع مطابق باشد، صدق است و اگر مراد او با واقع مطابقت نداشته باشد کذب است.

اگر کسی در دادگاه جمله‌ای گفت و قاضی دادگاه به او گفت: «ظاهر کلام شما این است» و او بگوید: «مقصود من این نبود و مقصود دیگری داشتم» به او گفته می‌شود که ادعای شما در دروغ است. طبق قول دوم باید دادگاه حرف او را بپذیرد. ظاهر کلام دلالتی دارد و مراد غیر از ظاهر است آیا باید مردم از او بپذیرند که غیر ظاهر را اراده کرده است یا نباید بپذیرند؟ وصیت‌نامه‌ها، وقف‌نامه‌ها، کتاب‌هایی که علما می‌نویسند و کتاب‌هایی که دانشمندان می‌نویسند همه این‌ها ظواهرشان حجت است یا ظواهر ممکن است حجت نباشد؟ باطنی دارد باطن ممکن است مرادش چیز دیگری باشد. ممکن است مراد چیز دیگری باشد این حجت شرعی نیست.

حرف ما این است که مراد متکلم را از کجا می‌فهمیم؟ از ظواهر کلام مراد متکلم را می‌فهمید. وقتی صحبتی می‌کند شما مرادش را می‌فهمید وقتی در مضیقه قرار گرفت، وقتی مورد انتقاد واقع شد و وقتی همه به او اشکال کردند می‌گوید: «مقصود من این نبود بلکه چیز دیگری بوده است» این پذیرفتنی نیست. تمام اعتراضات و انتقاداتی که به افراد می‌شود که در سخنرانی‌تان این را گفتید، شما در کتابتان این‌طور نوشتید، همه به‌خاطر این است که ظاهر کلامتان این است؛ پس مقصودتان این است و این حرف شما با واقع مطابق نیست اما اگر کسی بخواهد و مراد خودش را از ظاهر کلام جدا کند و بگوید: «مراد من چیز دیگری بوده است ظاهر کلام من چیز دیگری را دلالت می‌کند» از نظر عقلای عالم پذیرفته نیست مخصوصاً در جاهایی که مدعی و مدعی‌علیه وجود دارد؛ یعنی کسانی هستند که کلمات بر روی کلمات شما حساب باز می‌کنند.

اگر در قانون اساسی جمله‌ای ظاهری دارد باید طبق ظاهر معنا کنیم. شما نمی‌توانید خلاف ظاهر معنا کنید و بگویید که مقصود این بوده است، اگر مقصود آن بود باید بیان را واضح‌تر بیان می‌کردید. باید ظاهر کلام بر مراد دلالت کند نه این‌که مراد چیزی باشد و ظاهر کلام چیز دیگری باشد.

برخی از علما به جایی که مراد با واقع مطابق باشد هم صدق گفته‌اند؛ زیرا می‌گوید مقصودم این است، وقتی می‌گوید مقصودم این است در اینجا مقصود با واقع مطابق باشد، توجیهات پذیرفته می‌شود.

زمانی شخص قرینه می‌آورد و مقصود که مقصود من این است؛ جمله‌ای را بیان می‌کند و توضیح می‌دهد که مقصود من این است. اگر کنارش قرائن حالیه و مقالیه بیاورد، می‌توانیم بگوییم که ظاهر کلام به گونه‌ای است که کذب است ولی مراد متکلم توسط قرائن حالیه یا مقالیه مطابق با واقع است.

صور ذهنی در نفس بوجود می‌آید و آن صور ذهنی را به‌وسیله الفاظ بیان می‌کنید. این تعهد شماست؛ انسان‌ها متعهد هستند که مطالبی را در ذهن خود ابتدائاً تصویر کنند و آن مطالبی که تصویر کرده‌اند را به‌وسیله الفاظی ابراز کنند تا مراد خود را برای مردم روشن کنند. تفهیم و تفّهم در خارج تحقق پیدا کند در این باره تمام مردم باهم اشتراک دارند و اختصاص به شخص خاص یا دین خاصی ندارد؛ این علقه‌ وضعی است که الفاظ برای معانی وضع شده‌اند و مقاصد افراد به‌وسیله این الفاظ بیان می‌شود.

این مقاصدی که در صور ذهنی وجود دارد که می‌گویید ابراز مقاصد نفسانی، گاهی امری اعتباری است گاهی امر واقعی است یعنی گاهی می‌گویید زید قائم است که امر واقعی است؛ شما می‌توانید زید و قیام زید را نشان بدهید این می‌شود حاکی از امر واقعی اما گاهی حاکی از امر ذهنی است مثلاً می گویید: «من عقیده افکار و عقایدم این است» این امر اعتباری است که در ذهن شما وجود دارد و شما به‌وسیله الفاظ، عقاید نفسانی خود را اظهار می‌کنید. در آنجا هم صدق و کذب وجود دارد، ممکن است شما به چیزی عقیده ندارید اما می‌گویید عقیده دارم، به خداوند عقیده ندارید و می‌گویید عقیده دارم، این‌ها هم کذب است.

اصل بحث این است که آیا توریه عنوان کذب بر آن صدق می‌کند یا نه؟ یعنی شما لفظی را بیان کرده‌اید که ظاهرش با واقع مطابق نیست اما اراده شما چیز دیگری است و هیچ قرینه‌ای هم بیان نمی‌کنید. قصد شما چیز دیگری است ولی لفظ را بر خلاف مرادتان بیان می‌کنید. ظاهر کلام کذب است مراد صدق است، آن چیزی که مراد است صدق است می‌گویید مراد من این بوده است اما واقعیت و ظاهر کلام کذب و مخالف با واقع است. با توجه به این تعاریفی که برای صدق و کذب مطرح شده است آیا توریه به‌عنوان صدق مطرح می‌شود یا به‌عنوان کذب؟ آیا ظاهر کلام در صدق و کذب معیار است یا مراد متکلم؟ دسته‌ای از علما قبول کرده‌اند که ظاهر کلام معیار است و برخی گفته‌اند که مراد متکلم باید با واقع مطابق باشد و کاری به ظاهر کلام نداریم.

قول سوم

مرحوم امام مطلب دیگری را بیان کردند فرمودند که مستعمل‌فیه باید با واقع مطابق باشد؛ یعنی ظاهر کلام را قبول کرده‌اند و تعبیر مراد متکلم را هم بیان نمی‌کنند بلکه تعبیر سومی را در اینجا بیان کرده‌اند و می‌فرمایند «و بالجملة الميزان في الكذب و الصدق مخالفة المعنى المستعمل فيه و موافقته للواقع، لا صحّة الاستعمال».[6]

این فرمایش مرحوم امام نیاز به توضیح دارد. آیا مستعمل عرفی با ظاهر متفاوت است؟ با مراد متکلم چه تفاوتی دارد؟ آیا این معنای سومی است یا داخل در یکی از معانی اول و دوم است؟


[1] «المعتبر في الاتّصاف بالصدق و الكذب هو ما يفهم من الكلام ظاهراً» قوانين الأصول، القمّي، الميرزا أبو القاسم، ج1، ص419.
logo