« فهرست دروس

درس حدیث استاد محسن فقیهی

1400/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: جنود عقل و جهل/ ایمان/ حب اهل‌بیت (علیهم‌السلام)

خلاصه جلسه گذشته: در بحث اخلاقی مباحثی درباره نشانه‌های ایمان داشتیم. ایمان دارای نشانه‌هایی است که هرکسی ادعای ایمان می‌کند باید این نشانه‌ها را داشته باشد.

حب اهل‌بیت (علیهم‌السلام)

یکی از نشانه‌های ایمان این است که محبّ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشیم؛ زیرا ایشان الگوی ما هستند و در جامعه باید از اخلاق، رفتار و کردار آنان پیروی کنیم. فعل، تقریر و قولشان حجّت است. ما باید علاقه‌مند به آن‌ها باشیم.

امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: «لا يبلغ أحدكم حقيقة الايمان حتى يكون فيه ثلاث خصال حتى يكون الموت أحب إليه من الحياة، والفقر أحب إليه من الغنى، والمرض أحب إليه من الصحة. قلنا: ومن يكون كذلك؟ قال: كلكم ، ثم قال: أيما أحب إلى أحدكم يموت في حبنا أو يعيش في بغضنا؟ فقلت: نموت والله في حبكم أحب إلينا. قال: وكذلك الفقر والغنى والمرض والصحة. قلت: إي والله».[1] به حقیقت ایمان نمی‌رسید تا این‌که سه خصلت در شما وجود داشته باشد:

۱- «مرگ برای او بهتر از زندگی باشد». مرگ در این‌جا به معنای مرگ در راه خداوند است. این جوانانی که در جبهه‌ها و در سوریه شهید شدند، به حقیقت ایمان رسیده بودند. مرگ برای آن‌ها بهتر از زندگی ننگین بود، آن زندگی که زنده باشیم اما در کنار اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نباشد. مرگ ما باید حیات طیبه باشد، مرگ برای خدا باشد.

«فقر برای او بهتر از ثروت باشد». ثروت چیز خوبی است اما باید در کنار اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشد. اگر قرار باشد ثروتی داشته باشیم جدای از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) برای ما ارزشی ندارد. برخی می‌خواهند به هر قیمتی ثروت به دست آورند اما برخی پول را در راه ائمه (علیهم‌السلام) و برای پیشبرد اهداف ایشان می‌خواهند.

«بیماری برایش بهتر از سلامت باشد».

حاضرین تعجب کردند و از امام (علیه‌السلام) پرسیدند: چه کسی است (که این حقیقت ایمان را داشته باشد)؟ برای حاضرین پرسش بود که همه از مرگ، فقر و بیماری گریزان هستند، پس این حقیقت ایمان را چه کسی دارد؟

امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: «همه شما این‌گونه هستید». سپس حضرت فرمود: «کدام یک از شما دوست دارد که در راه محبّت ما کشته شود؟» آیا برای محبّت ما حاضر هستید که شهید شوید؟ اگر حاضر هستید پس حقیقت ایمان را دارید. معنای کلام امام این نیست که انسان به دنبال مرگ بیهوده باشد بلکه معنایش این است که اگر زمینه آن فراهم شد و اسلام نیاز پیدا کرد که من کشته شوم، حاضرم کشته شوم و جانم را فدای امامم و اسلام کنم. اگر این روحیه را دارید، حقیقت ایمان را هم دارید.

حاضرین گفتند: به خدا سوگند برای شما اهل‌بیت و اسلام حاضریم جانمان را فدا کنیم.

نکته مهم روایت این است که حب و علاقه به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نشانه ایمان است. این‌که توصیه به برگزاری مجالس برای ایشان شده برای این است که محبّت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را روزبه‌روز در دلمان زیاد کنیم. این محبت به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) گاهی به مرحله عشق می‌رسد و شما عاشق می‌شوید.

روزی شخصی به نام «حارثه» به خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفت. حضرت فرمود: «كيف أصبحت يا حارثة؟» چگونه صبح کردی؟ (حالت چگونه است).

«قال: أصبحت يا رسول الله مؤمنا. حقا». گفت: من حقا ایمان دارم.

«قال إن لكل إيمان حقيقة فما حقيقة إيمانك؟» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ایمان، حقیقت (و نشانه‌ای) دارد، نشانه ایمان تو چیست؟

«قال: عزفت نفسي عن الدنيا وأسهرت ليلي وأظمأت نهاري فكأني بعرش ربي وقد قرب للحساب ، وكأني بأهل الجنة فيها يتراودون وأهل النار فيها يعذبون». حارثه گفت: من دنیا را رها کرده‌ام و به دنیا توجهی ندارم، سحرها عبادت می‌کنم و روزها روزه می‌گیرم.

وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اوصاف متقین را فرمود، همام نقش بر زمین شد. این برای افرادی است که به مرحله عشق رسیده‌اند. درباره برخی از عاشقان امام حسین (علیه‌السلام) گفته شده که حاضر شدند حکومت جور دستشان را قطع کند اما به زیارت حضرت بروند. سال بعد دست دیگرش را داد تا بازهم به زیارت برود؛ این‌ها عشق دارند! ما نمی‌گوییم وظیفه شرعی داریم که این‌گونه باشیم اما برخی به این مرحله عشق رسیده‌اند. این مقام عالی است که انسان به مرحله عشق برسد.

جهان‌بینی

یکی از نشانه‌های ایمان این است که بینش و جهان‌بینی او با دیگران تفاوت دارد. هرکس جهان‌بینی و دید خاصی دارد؛ مثلا کسی با ماشین تصادف می‌کند و مشکلی بر او عارض می‌شود یا زلزله می‌آید و دیوار یا سقف خانه خراب می‌شود، مالمان آسیب می‌بیند و جانمان لطمه می‌بیند. انسان در طول زندگی با حوادثی روبه‌رو می‌شود و کسی نیست که حادثه‌ای در زندگیش نباشد. ممکن است خودش یا همسر یا فرزندانش به بیماری مبتلا شوند. شیوه برخورد انسان با حوادث و مشکلات، جهان‌بینی او را تشکیل می‌دهد.

گاهی افراد در مقابل حوادث خود را می‌بازند و به کون و مایکون بد می‌گویند، صبر و تحمّل ندارند، با خدا دعوا می‌کنند و لب به اعتراض می‌گشایند که چرا باید من بیمار شوم؟ چرا باید خانه من خراب شود؟ چرا سیل باید اموال من را نابود کند؟ تفکر شما نسبت به این حوادث بیانگر روحیه ایمان شما است. باید توجه داشت که قضا و قدر الهی واقعیّتی است. برخی چیزها قضای الهی که به هیچ عنوان تخلّف نمی‌پذیرد، باید اتفاق بیفتد و نمی‌توان جلو آن را گرفت. شما هرچه تلاش کنید، نمی‌توانید قضای الهی را عوض کنید.

دو نفر هستید که در کنار هم مغازه باز می‌کنید و یک جنس را می‌فروشید اما کاسبی یکی می‌گیرد و ثروتش زیاد می‌شود اما کاسبی دیگری نمی‌گیرد و به ثروت نمی‌رسد. در تمام امور همین‌گونه است؛ مثلا کسی درس می‌خواند و تلاش می‌کند، درسش گرفته و مردم به او علاقه‌مند می‌شوند اما دیگری موفق نمی‌شود هرچند زحمت کشیده و باسواد است.

قدر آن چیزی است که در نظر گرفته شده اما قابل تغییر است. شما می‌توانید با صدقه دادن، قدر خداوند را تغییر دهید.

برخورد شما با قضا و قدر الهی چگونه است؟ چگونه صبر می‌کنید؟ چگونه همیشه و در هر حالی خدا را شکر می‌کنید؟

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إنّ لكلّ شيءٍ حقيقةً، و ما بلَغَ عبدٌ حقيقةَ الإيمانِ حتّى يَعلَمَ أنّ ما أصابَهُ لَم يكُنْ لِيُخْطِئَهُ و ما أخْطأهُ لم يَكُن لِيُصيبَهُ».[2] هرچیزی حقیقتی دارد و عبد به حقیقت ایمان نمی‌رسد مگر این‌که بپذیرد آن بلایی که بر او رسیده قابل تخطئه نیست (قضا و قدر الهی را بپذیرد).

وقتی مصیبتی آمد و عده‌ای آسیب دیدند یا نابود شدند این اتفاقی است که قضای الهی بر آن تعلّق گرفته است. در این حالت فقط باید شاکر خداوند باشید.

«و ما أخْطأهُ لم يَكُن لِيُصيبَهُ» آن چیزی که به شما نرسیده اشتباه نشده بلکه آن هم خواست الهی است. مثلا ماشینی تصادف می‌کند اما یک نفر در آن سالم می‌ماند اما بقیه می‌میرند.

ما باید دید و جهان‌بینی خود را با قضا و قدر الهی تنظیم کنیم. اگر بخواهیم به حقیقت ایمان برسیم باید توجه به این مطالب داشته باشیم.

 


[2] كنز العمّال : 57.
logo