درس خارج فقه آیتالله ناصر مکارمشیرازی
امر به معروف و نهی از منکر
99/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع عام: امر به معروف و نهی از منکر
موضوع خاص: مراتب امر به معروف و نهی از منکر
موضوع اخص: احتمال تأثیر در ارتباط و عدم ارتباط با سلاطین جور
امام قدس سره می فرماید:
مسألة 2 - لو كان الاعراض والهجر مثلا موجبا لتخفيف المنكر لا قلعه ولم يحتمل تأثير أمره ونهيه لسانا في قلعه ولم يمكنه الانكار بغير ذلك وجب.[1]
اگر اعراض و هجر (که همان انکار در مرحله ی اولی است) هرچند موجب قلع منکر نشود بلکه موجب تخفیف آن شود و از آن طرف نهی از منکر از طریق لسان و ید نیز تأثیری نداشته باشد. همان مرحله ی اولی به همان مقدار که امکان پذیر است، واجب خواهد بود.
این مسأله در واقع به شرط دوم از شرایط امر به معروف و نهی از منکر بر می گردد که همان احتمال تأثیر است. البته در اینجا احتمال تخفیف است نه احتمال تأثیر. فرض هم بر این است که بیش از مرحله ی اولی نه تنها قابل اجرا نیست بلکه حتی ممکن است اثر منفی هم داشته باشد. در نتیجه به همان مرحله ی اول قناعت می کنیم.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ يَبْكِي وَ قَالَ أَنَا عَجَزْتُ عَنْ نَفْسِي (من حتی نمی توانم خودم را اصلاح کنم) كُلِّفْتُ أَهْلِي (حال می بینم خانواده ام را هم باید حفظ کنم) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَسْبُكَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَكَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَى عَنْهُ نَفْسَكَ (یعنی موظف نیستی آنها را حتما به راه راست هدایت کنی بلکه همین مقدار که تذکر بدهی و به مقداری که توان داری عمل کنی کفایت می کند).[2]
البته این روایت هرچند مرحله ی لسانی را بیان می کند ولی بحث در اصل کلی ای است که در این روایت بیان شده است و آن اینکه اگر به همان مقدار که توان داری اقدام کنی کفایت می کند چه تأثیر داشته باشد یا نه. بنا بر این حتی اگر نهی از منکر، تأثیر ناقص هم داشته باشد کفایت می کند.
سپس امام قدس سره در مسأله ی سوم تا ششم مسائلی که شبیه هم هستند را بیان می کند. این مسائل تکراری نیستند ولی مضمون همه ی آنها یکی است و امام قدس سره روی اهتمامی که به این مسائل داشته آنها را از هم تفکیک کرده است.
مسألة 3 - (صورت اول) لو كان في إعراض علماء الدين ورؤساء المذهب أعلى الله كلمتهم عن الظلمة وسلاطين الجور احتمال التأثير ولو في تخفيف ظلمهم يجب عليهم ذلك،
(صورت دوم:) ولو فرض العكس بأن كانت مراودتهم ومعاشرتهم موجبة له لا بد من ملاحظة الجهات وترجيح جانب الأهم، (باید دید که مهمتر این است که با آنها باشد و هرچند موجب تقویت آنها می شود ولی مانع ظلم آنها شود یا اینکه اصلا سراغ آنها نرود.)
(صورت سوم:) ومع عدم محذور آخر حتى احتمال كون عشرتهم موجبا لشوكتهم وتقويتهم (یعنی بودن با آنها سبب تقویت آنها نشود) وتجريهم على هتك الحرمات (و موجب جرأت آنها بر هتک حرمات الهی نگردد) أو احتمال هتك مقام العلم والروحانية (ظاهرا کلمه ی روحانیة در عربی رایج نیست و فقط در فارسی استعمال می شود) وإساءة الظن بعلماء الاسلام (اگر موجب این مشکلات نگردد) وجبت لذلك المقصود.[3]
این مسأله در واقع دو مطلب را بیان می کند:
یکی اینکه اثر و احتمال تأثیر در تقلیل ظلم آنها وجود داشته باشد که در این صورت، اعراض واجب است.
دوم اینکه معاشرت با آنها سبب تخفیف ظلم شود که در این صورت اگر با چندین قید که امام قدس سره بیان کرده است همراه نباشد، واجب می شود. یعنی این معاشرت موجب تقویت شوکت و قدرت آنها نشود، سبب هتک مقام علم و علماء نگردد، موجب اساءه ی ظنِّ عوام نسبت به علماء نشود و مانند آن.
به همین دلیل افرادی مانند شیخ بهائی و علامه مجلسی با سلاطین زمان خود در ارتباط بودند.
مسألة 4 - لو كانت عِشرة علماء الدين ورؤساء المذهب خالية عن مصلحة راجحة لازمة المراعاة لا تجوز لهم سيما إذا كانت موجبة لاتهامهم وأنسابهم إلى الرضا بما فعلوا.[4]
این مسأله ی تفاوت خاصی با مسأله ی سابقه ندارد و در واقع تکرار همان است.
تکرار این مسائل به سبب این است که دیده شده که بعضی از علماء دین با سلاطین زمان خود رفت و آمد داشتند و آثار سوئی از خود به جای می گذاشتند و امام قدس سره به آن راضی نبوده است.
مسألة 5 - (صورت اول:) لو كان في رد هدايا الظلمة وسلاطين الجور احتمال التأثير في تخفيف ظلمهم أو تخفيف تجريهم على مبتدعاتهم وجب الرد، ولا يجوز القبول، (صورت دوم:) ولو كان بالعكس لا بد من ملاحظة الجهات وترجيح جانب الأهم كما تقدم.[5]
این مسأله در واقع یکی از صغریات مسائل سابقه را بیان می کند. یعنی اگر قبول نکردن هدیه های سلاطین جور سبب شود که آنها حساب ببرند و کمتر ظلم کنند و یا تجری آنها بر ایجاد بدعت ها کم شود، قبول نکردن این هدایا که مصداقی از مصادیق اعراض است واجب می شود.
همچنین اگر قبول این هدایا موجب تخفیف ظلم آنها شود، در اینجا باید قیوداتی که در سابق مطرح شده است را لحاظ کرد و اهم و مهم نمود و بعد اقدام کرد.
کثیری از سلاطین جور بودند که هدایایی را برای بزرگان و علماء می فرستادند و آنها را بین المحذورین می گذاشتند، به این گونه که اگر آن هدیا را قبول می کردند، این موجب تقویت و شوکت سلاطین می شد و اگر آن را قبول نمی کردند، چه بسا به دردسرهایی می افتادند.
البته این سلاطین بر خلاف سلاطینی همچون خلفاء بنی مروان و بنی عباس بودند. به عنوان نمونه اگر هارون الرشید هدیه ای برای امام موسی بن جعفر ع می فرستاد و حضرت قبول نمی کرد این در حکم قبول نداشتن خلافت هارون الرشید بود.
اما در زمان ما خطر بسیار کمتر بود. مثلا از طرف یکی از سلاطین عربستان هدیه ای برای آیت الله بروجردی فرستاده شده بود ولی ایشان عذرخواهی کرد که تا به حال از بزرگان هدیه ای را قبول نکرده است و با بیانی خوش آن را پس فرستاد.
به هر حال اگر علماء بتوانند هدیه را رد کنند به این گونه که مشکلی برایشان پیش نیاید و این رد کردن، به نوعی موجب تخفیف ظلم آن سلاطین شود، باید آن را از باب نهی از منکر، رد کنند.
به هر حال باید در این گونه موارد، اهم و مهم را رعایت کرد.