« فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله ناصر مکارم‌شیرازی

امر به معروف و نهی از منکر

99/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:بحث اخلاقی

رسول خدا (ص) در روایتی می فرماید: أربع‌ من أعطيهنّ فقد أعطي خير الدّنيا و الآخرة لسان ذاكر و قلب شاكر و بدن على البلاء صابر و زوجة لا تبغيه خونا في نفسها و لا ماله.[1]

یعنی چهار چیز است که اگر خداوند به هر کسی عطا فرماید خیر دنیا و آخرت را به او داده است.

یکی این است که زبان فرد به ذکر خداوند مشغول باشد همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ‌ تَطْمَئِنُ‌ الْقُلُوب[2] ‌ ذکر خدا، هم مایه ی دور شدن شیطان می شود، هم وسوسه ها را زائل می کند و هم قلب را نورانی می نمای و هم موجب اطمینان قلب می شود.

دوم اینکه انسان، قلب شاکری داشته باشد و به هر چه خداوند به او می دهد راضی و شاکر باشد.

سوم اینکه بدنی داشته باشد که در برابر مشکلات صابر باشد. زندگی بدون مشکلات و حوادث دردناک نیست. بدن باید در برابر آنها صابر باشد.

چهارم اینکه زوجه ای داشته باشد که خودش را در مقابل اجانب حفظ کند و اموال شوهر را نگهداری نماید.

گاه می شود حتی یکی از این چهار مورد فوق نیز موجب خیر دنیا و آخرت می شود. مثلا اگر انسان لسان ذاکری داشته باشد و یا فقط دارای قلب شاکری باشد و یا اگر در مقابل حوادث صبور باشد و یا حتی داشتن زوجه ی صالحه.

در این عبارت کوتاه این همه مضامین برجسته وجود دارد. همگان خواهان خیر دنیا و آخرت هستند ولی راه آن را نمی دانند ولی رسول خدا (ص) این راه را نشان داده است. جالب اینکه این راه، یک راه پر پیچ و خم نیست زیرا، لسان ذاکر، قلب شاکر صبر در مقابل مصائب و داشتن زوجه ی صالحه کار سختی نیست.

البته فقرات این روایت به شکل جداگانه در روایات دیگر نیز وارد شده است ولی همه ی آنها در این روایت به صورت جامع، ذکر شده است.

بحث فقهی:

موضوع عام: امر به معروف و نهی از منکر

موضوع خاص: مراتب امر به معروف و نهی از منکر

موضوع اخص: بحث رضا و سخط نسبت به فعل منکر

بحث در مسأله ی هفتم از مسائل تحریر است. امام قدس سره در این مسأله می فرماید:

مسألة 7 - يحرم الرضا بفعل المنكر وترك المعروف، بل لا يبعد وجوب الكراهة عنهما قلبا وهما غير الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر.[3]

در جلسه ی گذشته بخشی از روایاتی که دلالت بر این مطلب می کرد را بررسی کردیم و اکنون به بررسی سایر روایات می پردازیم:

 

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَاشِمٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌ وَ قَدْ عَلِمَ أَنْ قَدْ قَالُوا وَ اللَّهِ مَا قَتَلْنَا وَ لَا شَهِدْنَا وَ إِنَّمَا قِيلَ لَهُمُ ابْرَءُوا مِنْ قَتَلَتِهِمْ فَأَبَوْا (گفتند از قاتلان آنها اظهار برائت کنید ولی آنها اباء ورزیدند و به همین دلیل، قتل آنها به این گروه نسبت داده شد).[4]

این روایت مرسله است ولی چون روایات این باب متضافر هستند مشکل سندی در بعضی از آنها، اشکالی ایجاد نمی کند.

 

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَرْقَطِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي تَنْزِلُ الْكُوفَةَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ تَرَوْنَ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ ع بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا بَقِيَ مِنْهُمْ أَحَدٌ قَالَ فَأَنْتَ إِذاً لَا تَرَى الْقَاتِلَ إِلَّا مَنْ قَتَلَ أَوْ مَنْ وَلِيَ الْقَتْلَ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِ اللَّهِ‌ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ‌ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌ فَأَيَّ رَسُولٍ قَتَلَ الَّذِينَ كَانَ مُحَمَّدٌ ص بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِيسَى رَسُولٌ وَ إِنَّمَا رَضُوا قَتْلَ أُولَئِكَ فَسُمُّوا قَاتِلِينَ.[5]

روایات باب منحصر به این موارد نیست و روایات متعدد دیگری هم وجود دارد.

بقی هنا امور:

الامر الاول:

آیا از این روایات فقط حرمت رضا استفاده می شود یا وجوب سخط هم از آن استنباط می گردد. یعنی اگر کسی رضایت به فعل منکر نداشته باشد ولی از آن طرف بی طرف باشد کفایت می کند یا اینکه واجب است سخط هم داشته باشد؟

در بعضی از روایات که مطرح کردیم آمده است باید به معروف نیز رضایت داشت نه اینکه صرفا عدم رضا به منکر کافی باشد.

همچنین در روایتی خواندیم:

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‌ إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السَّخَطُ فَمَنْ رَضِيَ أَمْراً فَقَدْ دَخَلَ فِيهِ وَ مَنْ سَخِطَهُ فَقَدْ خَرَجَ مِنْهُ.[6]

ذیل روایت اشاره به این دارد که شرط خروج از معصیت این است که سخطی نسبت به منکر، در فرد وجود داشته باشد.

نقول: احتیاط این است که نسبت به منکر، سخط هم وجود داشته باشد. همانگونه که از روایات استفاده می شود که به معروف هم باید رضایت داشت. (اگر یک روایت بر این امر دلالت کند باید سند آن را بررسی کرد).

 

الامر الثانی: آیا این حکم در عرف عقلاء اثری دارد؟

حق این است که در عرف عقلاء اگر کسی مثلا قاتل است و کسی از قتل او باخبر و راضی باشد، عقلاء برای او مجازاتی در نظر نمی گیرند و فقط رضایت او را امری ناپسند می شمارند.

فقط در عرف شرع این امر ناپسند است و در نتیجه در روایات آمده است که حضرت حجت (عج) هنگام ظهور کسانی که راضی به فعل قتله ی امام حسین علیه السلام هستند را می کشد.

همچنین در داستان ناقه ی صالح که یک نفر آن را پی کرد آمده است که خداوند تمامی کسانی که به این فعل راضی بودند را عذاب نمود. اما بحث در این است که این فعل، فعل خداست ولی آیا حاکم شرع مانند امام علیه السلام هم به عنوان خلیفة الله می تواند چنین کند؟

البته شک نیست که این گونه افراد در روز قیامت مجازات می شوند.

این از معدود مواردی است که حکم شرع، از حکم عقلاء جدا شده است. زیرا عقلاء سخط را واجب نمی دانند و قائل به مجازات در این موارد نیستند.

مخفی نماند که گاه رضایت به منکر، موجب ارتداد می شود مثلا کسی که به فعل قتله ی امام حسین علیه السلام راضی باشد مرتد محسوب می شود.

 

الامر الثالث: این مسأله خارج از مسأله ی امر به معروف و نهی از منکر است. به همین جهت شرایط چهارگانه ی امر و نهی را ندارد. فقط این نکته دخیل است که فرد باید علم به موضوع داشته باشد و مثلا بداند که فعل قتله ی امام حسین علیه السلام حرام است و در نتیجه رضایت به فعل آنها نداشته باشد.

 

مسألة 8 - لا يشترط حرمة الرضا ووجوب الكراهة بشرط، بل يحرم ذلك وتجب ذاك مطلقا.[7]

امام قدس سره در این مسأله سخط را هم واجب دانسته است البته در مسأله ی هفتم در مورد لزوم سخط از عبارت «بل لا يبعد وجوب الكراهة عنهما قلبا» استفاده کرده بود.

نقول: مناسب بود امام قدس سره اضافه می کرد که علم به موضوع در اینجا شرط است یعنی باید فرد، علم داشته باشد که فعلی که انجام شده است منکر است تا این بحث مطرح شود که سخط نسبت به آن واجب است یا نه.

به هر حال، این مسأله امر ساده ای نیست و حدود و شرایط آن دارای پیچ و خم می باشد.


logo