« فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

91/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: مباحث الألفاظ
  وضع
 درخصوص «وضع» نظرية الهي‌بودن واضع را كه به مرحوم ميرزاي نائيني نسبت داده مي‌شود، مورد ارزيابي قرار داديم و و نكات و اشكالاتي كه به ذهن مي‌رسيد عرض كرديم. مرحوم شهيد صدر در اين خصوص نكاتي دارد كه مطالب ايشان را هم مورد نقد قرار داديم.
 
 نظر مختار درخصوص وضع
 نظر مختار و مقترح به اينگونه است كه اصولاً مراتب و لايه‌هايي از بحث، الهي است و سطوح و لايه‌هايي از آن انساني است و با اين نظر، نه بالمرّه تمام مسائل مربوط به لغت و لسان الهي است و نه همگي انساني و صرفاً اعتباري.
 براي اينكه اين مدعا را تبيين كنيم از شيوة تحليل مسائل و اموري كه در عرصة زبان جريان دارد استفاده كرده‌ايم. در اينجا مي‌خواهيم بگوييم پديدة زبان (ظاهرهًْ اللغهًْ) و فرايند زبان، تكلم و آنچه در اين حوزه رخ مي‌دهد چگونه است؟ و با اين تشريح و تبيين قصد داريم مدعا و نظرية‌ خودمان را تثبيت كنيم. اين مسائل را در قالب ده بند آورده شده است. البته همة آنچه كه در حوزة زبان مي‌توان گفت، تنها اين ده بند نيست ولي عمدة مسائل همين‌هاست.
 1. الإنسان إجتماعی بالطبع وأيضاً تأمين هذه الطبيعة مسته إلی المراودة، بل هو يحتاج فطرتاً إلی التواصل والترابط مع بنی نوعه،
 انسان اجتماعي الطبع است و اگر بخواهد به اين طبع الهي خود پاسخ دهد بايد به مراوده بپردازد. اجتماعي‌بودن به اين نيست كه عدة زيادي از انسان‌ها تنها كنار هم بنشينند، بلكه بايد با هم مراوده كنند. اين خصلت درون‌خيز انسان را به مراوده وامي‌دارد. به تعبير ديگر شايد بتوان گفت از اين جهت كه انسان اجتماعي الطبع است، يك نوع احساس حاجت به تواصل و ترابط با ديگر انسان‌ها دارد؛ يعني در طبيعت انسان است كه در ترابط با غير باشد.
 2. مسّته الخصوصية المذکورة الحاجة إلی التّفاهم،
 انسان براي مراوده بايد به گونه‌اي به تفهيم و تفهم بپردازد. اين خصلت و طبيعت كه انسان اهل مراوده است و حاجت به تواصل و ترابط دارد او را به تفاهم وامي‌دارد و براي اينكه مراوده رخ بدهد بايد تفهيم و تفاهم كند.
 3. التفاهم مع الغير أوجده الحاجة إلی جعل العلائم والدّالّات (من الإشارات و التصويرات، الأشياء و الأصوات، و غيرها من الدّٰالّات) و إتخاذ الآلات المناسبة لإستعمالها،
 تفاهم با ديگران در انسان نياز ديگري را ايجاد كرده و آن اينكه علائمي را جعل و دالّ‌هايي را جعل كند كه به وسيلة آنها بتواند تفاهم را انجام بدهد. ممكن است اين تفاهم را با كاربست يك سلسله اشارات انجام بدهد، ممكن است با يك سلسله نقش‌ها و تصاوير انجام بدهد، ممكن است اشياء و يا اصواتي را علامت كند و...
 انسان براي انجام اين فرايندها و به كارگيري دالّات و علائم بايد يك سلسله ابزار را هم به استخدام دربياورد.
 4. تفطَّن من بدء خلقه بأن له قوّة خاصّة للنّطق وجهاز خاصٌّ للتّفاهم مع النّاس و هو الّلسان،
 انسان از بدو خلقت متوجه شد قوّة خاصي براي سخن گفتن با ديگران دارد و ابزار و دستگاه ويژه‌اي براي تفاهم با سايرين در اختيار دارد.
 5. و تفطَّن بأنه من أحسن العلائم لتفاهم الإنسان مع الإنسان، بل أفضلها هی الکلمات وهو يقدر علی جعلها، وأيضاً من أفضل الآلات للتّفهيم والتفهُّم، سرعةً وسهولةً ، دقةً و وسعةً هو إستعمال اللسان، وهو يستطيع علی الإستعمال،
 انسان همچنين متوجه است كه از بهترين و بلكه بالاترين علائم براي تفاهم بين انسان‌ها واژگان و الفاظ هستند و متوجه است كه مي‌تواند اين الفاظ را جعل كند و اين كار را نيز انجام مي‌دهد. كما اينكه متوجه است از بهترين ابزارها از نظر سرعت تفهيم و تفهم، سهولت انجام آن، دقت در انجام و گستردگي كاربرد براي تفهيم و تفهم استخدام لسان است و مي‌تواند زبان را هم به استخدام دربياورد.
 6. مهارة إستعمالِ اللّسان وإستخدام الکلمات يمکن أن تتکامل، فيمکن أن تبدو التکلم کفن خاص للمراودات الإنسانيّة.
 كاربرد زبان و استخدام واژگان صورت تكاملي دارد. به اين صورت نيست كه يك صورت بسيطِ اوليه داشته باشد و در همان وضعيت هم باقي بماند. زماني بشر در حد نيازهاي ساده و اولية زمان خود مي‌توانست تكلم كند و واژگان را به كار ببرد، رفته‌رفته زندگي پيچيده‌تر شد و زبان نيز پيچيده‌تر شد. و يا انسان در دوران طفوليت يك حدي توان براي خطابه و مخاطبه دارد، و ممكن است فردي در سن بيست و يا سي‌سالگي نيز در همان حال باقي مانده و در حدي كه امور روزمرة خود را بگذراند از واژگان استفاده مي‌كند. اما برعكس فرد ديگري كه به رشد مي‌رسد، براثر تمرين و يادگيري قدرتي در زبان و استخدام اين ابزار به دست مي‌آورد كه گاه در يك خطابه اعجاز مي‌كند. يكباره جمع عظيمي را برمي‌انگيزد و جهاني را تحت تأثير قرار مي‌دهد. از صورت سادة نثر به شعر منتقل مي‌شود و اشعار بسيار نافذي مي‌سرايد. آنچنان كه در بين ميلياردها انسان سخن يك نفر چند هزار سال باقي مي‌ماند. راز ماندگاري بوستان و گلستان سعدي بعد از چند صد سال در بين همة فارسي‌دانان و فارسي‌زبانان اينقدر جاذبه و جايگاه دارد به اين خاطر است كه او در گزينش واژگان و غناي خزانة واژگاني و در تركيب جملات و طرز اداي مرادات آنچنان مهارت داشته كه همه پذيرفته‌اند بين ميلياردها نفر فارسي‌زبان و فارسي‌دان او برتر است و لذا كلام او خوانده مي‌شود، حفظ مي‌شود و نقل مي‌شود و در نسخ ميليوني چاپ مي‌شود. اين مثال نشان مي‌دهد كه كاربرد واژگان و استخدام زبان صورت تكاملي دارد مي‌تواند مهارت‌افزايي شود.
 7. الّلغات والألسنة تتکثر وتتنوع دائماً، وتتطور کل منها فی جهة الکمال تارةً، و فی جهة النقصان أخری؛ بل هناک قوسين الصّعودی و النّزولی، و الّلغات مثل المجتمع الإنسانی تتولد فی منصّة الحيات، ثم تسير مسيرة عهود الشباب، و النضج والکهولة، ثم تتبدل إلی لغة أخری أو تزول عن ساحة الحيات.
 زبان‌ها به صورت دائم در حال تكثر و تنوع هستند، نيز گاهي رو به كمال مي‌روند و گاهي رو به نقصان. گاهي در قوس صعودند و گاهي در قوس نزول. زبان‌ها در عرصة حيات متولد مي‌شوند، نمو پيدا مي‌كنند، جواني دارند، پيري دارند، مرگ دارند و تحول و تبدل پيدا مي‌كنند. گاهي در زبان ديگري ادغام مي‌شوند و گاهي نيز يك زبان به صورت كامل ازبين مي‌رود. زبان‌هايي هستند كه روزگاري در بين ابناء بشر شايع بوده‌اند ولي اثري از آنها باقي نمانده.
 8. تکثر اللغات و إختلاف الألسنة وتبدلها، و أيضاً جريان القوسين الصعودی والنزولی يقع تحت قواعد مضبوطة التی يمکن التعرف بها وتدقيقها وتوسّعها أحياناً؛ و دُوّنت العلوم المختلفة فی هذه الإطارات وظهرت الآراء والنظريات بل المدارس الکثيرة فيها عبر تأريخها.
 تكثر لغات و اختلاف زبان‌ها و گويش‌ها و تبدل هر زبان به زبان ديگر و حتي افول و افزايش زبان‌ها تحت قواعد مضبوطي اتفاق مي‌افتد و اينگونه نيست كه بگوييم تصادفاً چنين مي‌شود بلكه قواعدي بر اين جريانات حاكم است كه عمدتاً مي‌توان آن قواعد را شناخت. حتي مي‌توان آن قواعد را تدقيق كرد، همچنين مي‌توان آن قواعد را توسعه داد و وضع قواعد كرد و قواعد توسعه‌يافته و دقيق‌شده را مجدداً به استخدام درآورد. به همين جهت است كه علوم مختلف ادبي و زباني پيدا شده و اين علوم نيز در همين حوزه‌ها بحث مي‌كنند. همچنين آراء و نظريه‌ها و بلكه مكاتب فراواني در اين زمينه‌ها و در طول تاريخ زبان به وجود آمده است. و اين امر به اين معناست كه اين قواعد و ضوابط را مي‌توان شناخت، تدوين و تكثير كرد، و تدقيق و تعميق نمود.
 9. ثبت تجريبياً أنّ الإنسان، فردياّ و جماعياً، يخترع الألفاظ ويجعلها فی قبال المعانی، و هو قديتصرف فی بعض الکلمات، أو يُغيّر معانی بعضِها وينقل إلی معنی آخر، کما أنه قديستعمل الّلفظ فی معنی ثانی بملاحظة المناسبة الموجودة بينه و بين معناه الأوّل مع التحفّظ عليه، کما أنه يعتبر فی بعض الأحيان لبعض الألفاظ معان مختلفة، أو يجعل لبعض المعانی ألفاظاً متعددةً، وهکذا. أسس فی عهدنا هذه، فی البلاد مجامع وآکادميات مخصصة لهذه الأعمال.
 تجربه نشان داده كه انسان به صورت فردي و يا اجتماعي لفظ مي‌سازد و واژه درست مي‌كند در قبال معناي خاصي قرار مي‌دهد. همچنين نه‌تنها خلق و اختراع مي‌كند، بلكه گاهي واژه را عوض مي‌كند و در آن تصرف مي‌كند. گاهي لفظي كه براي معناي خاصي وضع شده در معناي ديگري به كار مي‌گيرد. گاهي نيز لفظ را به معناي دومي نيز به كار مي‌برد، يعني لفظ يك معناي حقيقي دارد و يك معناي مجازي، كه معناي مجازي لفظ با معناي حقيقي او مناسبتي دارد و اگر معناي اول از بين مي‌رفت، معناي دوم به دست نمي‌آمد. گاهي نيز يك معنا را در نظر مي‌گيرد و كلمات مختلفي براي آن جعل مي‌كند و... در روزگار ما يك اتفاق جديد نيز افتاده است و براي اينگونه كارها تشكيلاتي درست شده است. الان فرهنگستان‌هاي ادب تأسيس شده و در كشورهاي مختلف فعال هستند.
 10. هناک توجد المشترکات الکثيرة بين اللغات والألسنة، وأيضاً تجری التعاملات خاصة بينها الموجبة للتأثير و التأثر وحصول التقارب، کما قديقع التصادم بينها الموجب للتباعد.
 ملاحظه مي‌كنيم كه بعضي واژگان كه تعداد آنها نيز زياد است در زبان‌هاي مختلف، مشترك هستند، يا عين واژه آمده است و يا با اندك تصور و تغييري صوت ادا مي‌شود معنايي اراده مي‌شود. مثلاً كلمة «ام» در زبان‌هاي مختلف داراي واژگان مشابه است. همچنين عبارت «آب» نوعاً اينگونه است. همچنين گاهي بين زبان‌ها مراوده واقع مي‌شود و اين مراوده باعث نزديكي زبان‌ها به يكديگر مي‌شود. همچنين گاهي بين زبان‌ها تصادم پيش مي‌آيد و از يكديگر دور مي‌شوند. و كما اينكه زباني از زبان ديگري متولد مي‌شود و يا يك زبان از چند زبان پديد مي‌آيد. مثلاً زبان اردو كه به اصطلاح زبان اردوگاه است كه سربازاني از ملل و اقوام مختلف در اردوگاهي حضور داشته‌اند كه با هم تفاهم و ارتباط برقرار مي‌كنند و به مرور زبان جديدي به وجود مي‌آيد. به اين ترتيب چندين زبان در هم ادغام شده و زبان ديگري شكل گرفته است. بنابراين دادوستد بين زبان‌ها نيز يك قاعده و يك پديده است.
 و النکتة الأخيرة: يلوح مما ألمحنا إليها من النکات والجهات، أن الأمور المرتبطة بهذه العزيمة تنقسم إلی: الخاصة لله تعالی، والخاصة للبشر باستمداد من إستعدادات المعطاة من قِبله جل شأنه العزيز، والوضع ومايرتبط به وما شابهه من الثّانی.
 نتيجه: در اين مسئلة مهم به نظر مي‌رسد كه نه الهي‌بودن محض را مي‌توان پذيرفت كه بگوييم فرايند زبان تكوين و تشريع الهي است و نيز نمي‌توان گفت بشر كاملاً اعتباري و جعلي و خودمختار درخصوص زبان عمل مي‌كند. به نظر مي‌رسد مراتبي از وضع جنبة تكويني و الوهي دارد و بخش‌هايي از آن نيز بشري است، منتها بشر در اين راه از استعداد الهي استفاده مي‌كند. عمليات وضع از قسم دوم است، يعني بشر با كمك استعداد الهي خود انجام مي‌دهد و بنابراين واضع بشر است. والسلام.

logo