درس خارج اصول
استاد علی اکبر رشاد
91/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مبحث الفاظ
وضع
به نظر ميرسد قبل از عبور از موضوع «واضع» مسئلهاي را بايد تبيين كرد، زيرا بنا بر اين شد كه يكي از جهاتي كه در هر مطلب و بحثي بايد مطرح كنيم، «هويت معرفتي» آن مبحثي است كه مطرح شده است. يعني مسئلهي مورد نظر به لحاظ هويت معرفتي چه وضعي دارد و اقتضاي آن چه جايگاهي در علم اصول و يا دانشهاي مرتبط با آن دارد؟
اگر بخواهيم مباحث مورد بحث را مشخص كنيم بايد يك چهارچوب ارائه كنيم و هنگام بحث در هر مبحثي براساس اين چهارچوب بگوييم اين مبحث چه هويتي دارد و جايگاه آن در دانش اصول و دانشهاي مرتبط كجاست؟
مجموعهي مطالبي كه اصوليون به آنها ورود پيدا ميكنند و لااقل در يك طبقهبندي كلان به: «مباني اصول»، «مبادي اصول» و «مسائل اصول» تقسيم ميشود. هريك از اين سه دسته نيز داراي ساحات و اقسام و سطوح و لايههايي هستند. درنتيجه ما بايد چهارچوبي را پيشنهاد كنيم و با توجه به اين ساحات و سطوح و دستهها و طبقات، فهرستي از مباحث ارائه كنيم، تا هنگامي كه به مسئلهاي ميرسيم، مشخص كنيم كه اين مسئله از كداميك از آنهاست؛ آيا از زمرهي «مباني» است؟ يا از دستهي «مبادي» است؟ و يا از جملهي «مسائل» است؟ همچنين اگر گفتيم از دستهي «مباني» است، بايد مشخص كنيم كه جزء كدام نوع و سطح از مباني است. و مبادي و مسائل نيز به همينگونه است.
[1]
1. مبادي
مباديِ مسائلِ يك علم را عبارت ميدانيم از زيرساختهايي (انگارهها و پيشانگارهها) كه مماس با مسائل و مولد آنها هستند و مسائل به مدد و اتكاء مبادي ساخته ميشوند. بنابراين مبادي زيرساختهايي هستند كه بلاواسطه و مع الوسائل القليله و الخفيفه، مسئله از آنها توليد ميشود. به تعبير روانتر مبادي آن دسته از مسائل هستند كه مبدأ عزيمت به مسئلهاند و از مبادي حركت ميكنيم و مسئلهي علم را پيدا ميكنيم.
2. مباني
مباني برخلاف مبادي، فاصله دارند و مبدأ عزيمت نيستند. ممكن است بگوييم مباني، مباديِ مبادياند. وسائط زيادي بين مباني و مسائل علم وجود دارد.
بالنتيجه با اين توضيح مبادي را از مباني تفكيك ميكنيم و آن دسته از زيرساختهايي كه با فواصلي به علم و يا مسائل آن مربوط ميشوند را «مباني» ميناميم و آن دسته كه مماس و مرتبط هستند و فاصله ندارد و يا با اقل فواصل و وسائط به مسئله مرتبط ميشوند را «مبادي» ميناميم.
به تعبير ديگر مباني به دستههاي بعيده، قريبه و وسيطه تقسيم ميشوند و ما مباني بعيده را به «مباني» تعبير ميكنيم و مباني وسيطه و قريبه را «مبادي» ميناميم.
از طرف ديگر مباني داراي اقسام است، مثلاً دستهاي از مباني بعيده ممكن است «مباني هستيشناختي» باشد و يا دستهاي معرفتشناختي باشند، و يا دستهاي ديگر به زبانشناسي برگردند و... بنابراين مباني همانگونه كه سطوح و لايههايي دارند، ساحات و انواع و اقسامي نيز دارند. بنابراين اگر مسئلهاي مطرح شد كه از نوع مسائل و مبادي نبود و از جنس مباني بود بايد مشخص كنيم كه از كدام لايه از مباني است (بعيده يا وسيطه)، و نيز مشخص كنيم كه از چه جنس از مباني است.
همچنين «مبادي» نيز داراي اقسام است. بنابر مشهور مبادي علم اصول را مبادي كلاميه، لغويه، احكاميه و منطقيه مينامند. بيشترين اقسامي كه اصوليون در مبادي گفتهاند اين چهار قسم است؛ بعضي نيز سه و يا دو قسم گفتهاند و يا برخي همانند مرحوم فيروزآبادي مؤلف عناية الاصول شش قسم كرده است.
بنابراين مبادي نيز انواع دارد، كما اينكه مبادي علاوه بر اينكه دستهبندي ميشود، طبقهبندي نيز بشود زيرا داراي لايهها و سطوح است.
مسائل نيز به همينگونه است. مسائل هم ساحات و اقسام و انواع دارند و هم لايهلايه هستند. مثلاً يك سلسله از مسائلي كه به عنوان مسائل اصوليه مطرح ميشوند در حوزهي الفاظ هستند، دستهاي ديگر از جنس مستقلات عقليهاند، دستهاي ديگر از مسائل اصوليه از نوع اصول عمليهاند. مسائل همچنين لايهلايه هستند. در گذشته بحث كرديم كه مسئلهي اصوليه «ملاك» ميخواهد و نزديك به ده تعبير را در بيان ملاك اصوليت مسئله از بزرگان نقل كرديم و در گذشته بحث شد.
تعريفي كه در حال حاضر از «مسئلهي اصوليه» مشهور است و پذيرفته شده عبارت است از: «يقع كبري لقياسات الاستنباطي». وقتي قضيهاي در قياس استنباطي به عنوان كبري قرار ميگيرد، مسئلهي اصوليه ميشود. اين نظر بين متأخرين و معاصرين پذيرفته شده است و در نتيجه هر مسئله و مبحثي كه از اين قسم بود مسئلهي اصوليه ميشود والا مسئله اصوليه نيست.
مثلاً «كل ظاهر حجه» كبراي قياس استنباطي است. مصداق آيه و يا روايت را پيدا ميكنيد و ميبينيد كه ظهور در اين معنا دارد و پس از آن ميگويد «كل ظاهر حجه». بنابراين مدلول اين عبارت «حكم شرعي» ميشود. شما سراغ قضاياي جزئيه و صغريات ميرويد و آن را كبري قرار ميدهيد و به اين ترتيب حكم شرعي به دست ميآيد.
ما در اينجا بر اين نظر مشهورِ مقبول انتقاد داريم. اگر بنا بود مسائل اصوليه عبارت باشند از آن دسته از قضايايي كه ميتوانند كبراي قياس استنباطي قرار گيرند، اولاً كل اصول تبديل به يك جزوه ميشد. اگر كبرياتي را كه كبراي قياس استنباطي قرار ميگيرند از متن كفايه پنججلدي استخراج كنيم يك جزوه ميشود. ثانياً اگر بنا بر اين باشد كه تنها اين دسته را قواعد بدانيم، باقي بحثها چه تكليفي دارند؟ مثلاً در مبحث الفاظ گاه چندين مطلب در مباحث لفظي مطرح ميشود تا يك قاعده توليد ميشود. مجموعهي اقوال مطرح ميشود، همچنين تقسيمات مطرح ميشود و لايههاي بحث چيده ميشود تا به توليد يك كبري منتهي ميشود. در اينجا آن كبري تبديل به مسئله ميشود، اما تكليف بقيه چيست؟ آيا خارج از علم اصول هستند؟
بنابراين ما بايد «مسئله» را عامتر تعبير و تفسير كنيم. البته يك مسئلهي كانوني داريم كه بسا كاربرد آن قرار گرفتن به عنوان كبراي قياس استنباطي باشد، اما پيرامون همين كبري يك سلسله بحثها و قضايايي داريم كه پيرامون اين هسته دور ميزنند، آيا آنها مسئله نيستند؟ آنها هم يك نوع مسئلهاند، منتها ما از آنها به مسائلي كه از نوع پيراقاعده هستند تعبير ميكنيم، يعني مسائلي كه پيرامون قواعد و كبريات هستند.
يك سلسله مباحث فراوان مطرح ميشود و ضابطهگذاري ميكنيم و شروط و شرايط كارآمدي يك حكم و قضيه را كه ميتواند كبراي قياس استنباطي قرار گيرد، مشخص ميكنيم. مثلاً اگر «امر» دال بر وجوب و فور باشد، اين نظر بيشرط و شروط كه نيست، مثلاً ميگوييم اگر امر استعلائي بود و از بالا به پايين بود دال بر وجوب و يا دستكم دال بر استحباب است. شرايط و شروطي را بحث ميكنيم كه همگي آنها قضايايي پذيرفتهشده هستند كه به شرط تحقق آن شروط و شرايط قضيه در استنباط كاركرد خواهد داشت و ميتواند چونان كبراي قياس استنباطي قرار گيرد.
پس يك سلسله مباحث در حوزهي مسائلپژوهي و مسئلهشناسي و بحث از مسائل علم اصول مطرح ميشود كه از جنس هسته و كانون است و به صورت يك قاعده درميآيد، يك سلسله مسائل پيرامون آن قاعده بحث ميشود، يك سلسله ضوابط (شروط و شرايط كارآمدي و كاربرد) بحث ميشود. درنتيجه به نظر ما «مسائل» بايد به چند دسته و لايه تقسيم شوند، دستهاي «قاعده»ها هستند و دستهاي «ضابطه»ها. ضابطهها عبارتند از شروط و شرايط كارآمدي و كاربرد قاعدهها. كما اينكه هركدام از اين دو دسته از مسائل عمده (ضابطهها و قاعدهها) يك سلسله بحثهاي پيراموني دارند كه آنها را پيراضابطهها و پيراقاعدهها ميناميم.
بنابراين مسائل اصوليه هم داراي لايههايي هستند، كما اينكه داراي ساحات و انواع نيز بودند. به هرحال يك سلسله از مباحث مربوط به مبحث الفاظ هستند، يك سلسله مباحث عقلي اصول هستند، يك دسته مسائل مربوط به اصول عمليه هستند.
براساس اين تحليل و تفصيل:
1. «مباني» غير از «مبادي»اند، كما اينكه روشن است كه مبادي غير از مسائلاند،
2. مباني و نيز مبادي و همچنين مسائل داراي دستهها و انواعي هستند،
3. هريك از مباني و مبادي و مسائل داراي سطوح و لايههايي هستند.
لهذا وقتي يك مسئله در كتب اصوليه مطرح ميشود بايد بگوييم اين مطلب مورد بحث آيا از نوع مباني است، يا مبادي است و يا مسائل است؟ همچنين اگر از مباني است از كدام قسم از مباني است. از هر قسمي كه هست بايد مشخص شود كه از كدام لايه است. همچنين بايد مشخص كنيم كه مبادي از كدام نوع است، آيا مبادي كلاميه است، يا لغويه، يا منطقيه، و يا احكاميه؟ و «مسائل» نيز به همين ترتيب است.
تقسيماتي كه مطرح شد، در سالهاي گذشته و در بخش مباني، مبادي و مسائل بحث كردهايم، ولي براي اينكه معطل نشويم قصد ورود مجدد به اين مطالب را نداريم. البته ممكن است در متني كه به صورت جزوه عرضه ميشود، ممكن است تفصيل اين مطالب به همراه مصاديقي آورده شود.
اين مقدمه را طرح كرديم تا مشخص شود كه هر مسئله و يا مطلبي را كه بحث ميكنيم، بايد هويت معرفتي آن را مشخص كنيم كه از چه سنخ است و هم بگوييم جايگاه آن كجاست. بنابراين در ذيل هر مطلبي كه بحث ميكنيم يك عنوان ثابت داريم:
ـ الهوية المعرفية للمسئلة، و موقعِها الصّالحة فی علم الأصول أو العلوم الأخری المرتبطة به. هويت معرفتي مسئله چيست؟ آيا از نوع مباني است، يا از نوع مبادي و يا از نوع مسائل است. اگر از هريك از اينهاست از كدام قسم از هريك از اينهاست و در كدام سطح از هريك از اينها قرار دارد. و همچنين جايگاه شايستهي اين مطلب در علم اصول كجاست؟ و اين مطلب مناسب است در كدام بخش از اصول قرار گيرد؟ و اگر مطلبي است كه در علم اصول نبايد بحث شود و در اينجا استطراداً بحث ميشود جاي آن در كدام علم است؟ مثلاً اگر جنس مبادي و يا مباني است، جاي آن خود علم اصول نخواهد بود بلكه در «فلسفهي علم اصول» جاي ميگيرد و اگر از مباني بعيده است، جاي آن «فلسفهي محض» است و نه «فلسفهي مضاف».
در اينجا سئوال ميكنم كه بحث از واضع چه نوع بحثي است؟ آيا از مباني است، يا از مبادي است، يا از مسائل؟ هريك از اينها اگر هست چه قسم و چه لايهاي است و جايگاه آن كجاست؟ روي اين مطلب تأمل بفرماييد تا در جلسهي بعد در مورد آن بحث كنيم. والسلام.
[1] . البته در اينجا به صورت قراردادي جعل اصطلاح ميكنيم و «مباني» را از «مبادي» تفكيك ميكنيم.