« فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

91/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: مباحث الألفاظ
 ـ وضع
 بحث درخصوص نظريه‌هاي وضع بود. چهارمين نظريه، «نظريه‌ي تعهد»‌ است كه در اين جلسه مورد بررسي قرار خواهيم داد.
 
 نظريه‌ي تعهد
 اين نظريه را مرحوم حاج شيخ عبدالكريم محقق حائري (شيخ مؤسس) ارائه فرموده‌اند. ايشان مي‌فرمايد: «إن الألفاظ ليست لها علاقة مع معانيها مع قطع النّظر عن الوضع و به يوجد نحو إرتباط بينهما، و هل الإرتباط المذكور مجعول إبتدائي للواضع بحيث كان فعله إيجادَ ذلك الإرتباط و تكوينَه أو لا؟، أو فَعَل أمراً آخر و الإرتباط المذكور صار نتيجةً لفعله؛ لا يُعقل جعل العلاقة بين الأمرين الّذين لا علاقة بينهما أصلاً، و الّذي يمكن تعقله أن يلتزم الواضع أنّه متى أراد معنى و تعقَّله و أراد إفهام الغير تكلّم بلفظ كذا، فإذا إلتفت المخاطب بهذا الإلتزام ينتقل إلى ذلك المعنى عند إستماع ذلك الّلفظ منه؛ فالعلاقة بين الّلفظ و المعنى تكُون نتيجةً لذلك الإلتزام؛ و ليكُن على ذكر منك ينفعك في بعض المباحث الآتية إن شاء اللَّه. و كيف كان، الدّال على التّعهد: تارةً يكون تصريحَ الواضع و أخرى كثرةَ الإستعمال، و لامشاحّة في تسمية الأوّل وضعاً تعيينا و الثّاني تعيّناً.» (دررالفوائد، ج 1، ص 5)
 در «درر الفوائد» كه كتاب اصلي ايشان در اصول است، فرموده‌اند، الفاظ با معاني علقه و علاقه‌ي تكويني و قهري ندارند. اگر «وضع»ي نبود، ميان الفاظ و معاني آنها هيچ‌گونه علقه و علاقه‌ي تكويني و قهري برقرار نبود و با «وضع» است كه ارتباط خاصي بين لفظ و معنا برقرار مي‌شود. براي اينكه اين علقه و ارتباط برقرار شود نيازمند به اقدامي هستيم. بحث در اين است كه ارتباط و علقه‌اي كه ميان لفظ و معنا برقرار مي‌شود آيا به صورت ابتدايي و مجعول ابتدايي است؟ يعني نفس اينكه يك فرد لفظي را در قبال معنايي استعمال مي‌كند، علقه ايجاد مي‌شود؟ يا اينگونه نيست و منشأ دارد؟ براي مثال، قبلاً قصد كرده كه پس از اين اگر بنا داشت مطلبي را به غير تفهيم كند و غير را متوجه آن شيء و معنا بكند، اين لفظ خاص را به كار ببرد. اينگونه نيست كه در اولين باري كه با اين جسم سخت روبرو شد، بگويد «سنگ» را براي من بياوريد، بلكه انگار قبلاً فكر كرده كه هنگامي كه قصد داشتم به اين جسم سخت اشاره كنم و فرد ديگري را متوجه آن كنم و تفهيم كنم كه من چه چيزي را مي‌خواهم، از كلمه‌ي «حجر» استفاده كنم، و به اين ترتيب آن قصدي كه از قبل داشته اين ارتباط را برقرار مي‌كند. اينگونه نيست كه بگوييم به محض كاربرد اين معنا پديد مي‌آيد، بلكه پشت اين كاربرد و استعمال قصدي وجود دارد كه سبب برقراري اين ارتباط و علاقه شده است.
 ايشان مي‌فرمايد، آن چيزي كه درخصوص هويت وضع به ذهن مي‌رسد، اين است كه به نظر مي‌آيد «واضع» از قبل اراده كرده كه هنگامي كه خواست معنايي را بيان كند و به غير منتقل كند، يك كلمه خاص را به كار ببرد. مخاطب نيز اگر پي ببرد كه واضع چنين تصميمي گرفته، به محض اينكه كلمه را مي‌شنود، معنا را دريافت مي‌كند. يعني مخاطب هم پس از علم و اطلاع از التزام و قرار واضع با خودش، از اين كلمه به آن معنا پي مي‌برد. پس آن اختصاص و علاقه و ارتباط خاص، نتيجه‌ي تعهد و التزامي است كه واضع به آن پايبند است. بنابراين بين سه عنصر «واضع»، «مخاطب» و «لفظ» چنين فرايندي طي شده است.
 اما مخاطب از كجا به اين تعهد پي مي‌برد؟ گاهي واضع به اطرافيان خود مي‌گويد هرگاه من گفتم «حجر» اين شيء را در نظر دارم و گاهي نيز به «كثرت استعمال» است. مرحوم حائري مي‌فرمايند، طبق نظر مرحوم آخوند و ماقبل ايشان، اشكالي ندارد كه اولي را «تعييني» بناميم، زيرا دفعتاً جعل و اعلام مي‌كند و دومي را «تعيني» بناميم.
 بنابراين كانون «نظريه‌ي تعهد» عبارت است از اينكه «واضع» در نزد خود قصد و تعهدي دارد كه هرگاه اين لفظ را به كار برد آن معنا را اراده كند.
 از آن چيزي كه بيان شد به ذهن مي‌رسد كه «متعلق تعهد» به نحوي «استعمال» است و گويي واضع تعهد كرده‌ كه يك لفظ خاص را در قبال معنايي استعمال كند و نه لفظي ديگر را.
 
 متعلق تعهد
 اما درخصوص تعهد و متعلق آن سه احتمال داده‌اند:
 اول) قصد محاوره با غير وجود ندارد، ولي در محاوره‌ي ذهني و تفكري كه انسان دارد، انگار با خود در حال صحبت است، و در اين محاوره لفظي را در قبال معنايي به كار مي‌برد كه اين يك «تعهد» است. در اين نوع از تعهد فرد ملتزم به ذكر لفظ است، حتي اگر معنا و يا شيء را به ذهن خطور مي‌دهد.
 دوم) تعهد و التزام واضع زماني است كه قصد بيان لفظ را دارد، و مي‌خواهد معنا را به غير تفهيم كند. واضع تعهد دارد هنگامي كه تفهيم معنا را اراده مي‌كند، آن لفظ خاص را ذكر كند.
 سوم) واضع بنا دارد با لفظ تفهيم معنا كند، آنگاه كه اراده‌ي تفهيم دارد. درواقع متعلَق «تفهيم» است، يعني تعهد دارد كه با اين لفظ تفهيم كند و نه با لفظ ديگري، زيرا ممكن است انسان معنايي را به شكل ديگري تفهيم كند و از به كار بردن لفظ خودداري كند. مثلاً به جسم سخت اشاره كند و بگويد «اين را به من بده!». در اينجا واضع كلمه‌ي «حجر» را به كار نبرد ولي مفهوم مورد خود را تفهيم كرد.
 البته مجدداً به اين سه فرض مراجعه مي‌كنيم و آنها را بررسي خواهيم كرد.
 
 دلايل اثبات نظريه‌ي تعهد
 دلايلي كه براي اثبات نظريه‌ي تعهد ارائه كرده‌اند عبارتند از:
 الأوّل: مساعدة الوجدان.
 انسان هنگامي كه در مورد «وضع» تفكر و تعقل مي‌كند، چنين نظري به ذهن انسان مي‌رسد. مثلاً هنگامي كه خدا فرزندي به انسان مي‌دهد، مي‌گويد اسم او را «حسن» مي‌گذاريم و بنا مي‌گذارند كه هنگامي كه قصد دارند راجع به آن نوزاد صحبت كنند اين كلمه را به كار ببرند. اولاً علقه وجود دارد، و علقه نيز بايد مسبوق به سابقه باشد و همين‌گونه پديد نمي‌آيد. ظاهر امر اين است كه فرد قصد مي‌كند كه از اين پس نوزاد خود را «حسن» بنامد، يعني فرد قصد كرده كه هنگامي كه مي‌خواهد به ديگري درخصوص فرزند خود چيزي بگويد و يا خودش فكر كند و يا حتي به ذهنش خطور كند، كلمه‌ي «حسن» را به كار ببرد.
 الثّانی: إنّ الوضع مساوق للجعل لغةً.
 كلمه‌ي «وضع» در لغت يعني «جعل» و جعل نيز حالت نفساني است و منظور قصدي است كه انسان مي‌كند و در همه‌ي زبان‌ها كلمه‌ي «وضع» در كنار «جعل» قرار مي‌گيرد. معناي اين استدلال چنين مي‌شود كه اگر پرسيده شود حقيقت وضع چيست؟ مي‌گوييم حقيقت وضع اين است كه من اين كلمه را در مقابل اين معنا قرار داده‌ام و بنا دارم كه هرگاه قصد داشتم از آن معنا در ذهن خود ياد كنم و يا تفهيم را اراده كنم، از اين كلمه خاص استفاده كنم.
 البته از اين نظر مي‌توان نتيجه گرفت كه «وضع» اعتباري است. و البته برخي نيز گفته‌اند كه اين نظر مي‌تواند به اين معنا باشد كه «وضع» تكويني است، زيرا «قصد» يك فعل است و در خارج محقق مي‌شود.
 الثّالث: إنّ الغرض من الوضع هو قصد التفهيم و هو من اللوازم الذاتيّة للإلتزام.
 واضع قصد مي‌كند كه لفظي را در قبال معنايي قرار بدهد، درواقع غرض از وضع «قصد تفهيم» است و واضع قصد دارد لفظي را در قبال معنايي قرار دهد تا بتواند آن معنا را تفهيم كند. مخاطب هم حين مفاهمه خبر دارد كه واضع قبلاً چنين قصدي را كرده و چنين تعهد و التزامي را داشته. به اين ترتيب هنگامي كه واضع آن لفظ را به كار مي‌برد مخاطب بايد متوجه شود. اگر بنا بر قصد تفهيم نباشد، دليلي براي وقوع «وضع» وجود ندارد. درواقع هنگامي كه واضع در مقام تفهيم از لفظي استفاده مي‌كند از لوازمِ التزام و تعهدي است كه داشته است. بنابراين نتيجه گرفته مي‌شود كه ارتباط بين لفظ و معنا چيزي جز «التزام» نيست. اگر اين ارتباط برقرار است و به كار مي‌رود به معناي اين است كه واضع از قبل چنين قصد و تعهدي كرده است. بنابراين وضع همان تعهد است.
 نظريه‌ي تعهد، نظريه‌اي است كه بسياري از بزرگان در روزگار ما از آن استقبال كرده‌اند. اما اين نظريه محل تأمل است كه انشاءالله در جلسه‌ي بعد بيان خواهيم كرد. والسلام.

logo