درس خارج اصول
استاد علی اکبر رشاد
91/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مبحث الفاظ (وضع)
نظريهي رمز و اشاره
پنجمين نظريهاي كه درخصوص وضع مطرح شده، «نظريهي رمز و اشاره» است. اين نظريهي بر آن است كه الفاظ چونان «رموز»ي براي القاي معنا اعتبار شدهاند.
اين نظريه متعلق به محقق اصفهاني است. ايشان اين نظريه را طي چهار صفحه و به تفصيل در كتاب نهاية الدراية، جلد اول، صفحات بيست تا بيستوچهار مطرح كردهاند.
خلاصهي نظريهي ايشان عبارت است از اينكه: امور چند گونه هستند، برخي از امور مابازاي خارجي دارند، وقتي ميگوييد «حجر»، اين حجر مابازاي خارجي دارد. شيئي در خارج به صورت يك جسم سخت وجود دارد و حقيقي و جوهر نيز هست. به اين نوع از امور كه به صورت حقيقي مابازاي خارجي دارند «امور حقيقيه» گفته ميشود.
برخي چيزها هستند كه در خارج مابازاي خارجي ندارند، اما يك چيز خارجيِ واقعي هست كه از آن عنصر خارجي ميتواند انتزاع شود. براي مثال گفته ميشود «فوق»، اين فوقيت در بيرون مابازاي خارجي ندارد، اما در بيرون شيئي به نام «سقف» است كه هنگامي كه با «كف» مقايسه ميشود متصف به صفت فوقيت ميشود، يعني از وضعيت جسم «سقف» كه بالاي جسم «كف» قرار گرفته است، مفهوم فوقيت را انتزاع ميكنيم. پس فوقيت مابازاي خارجي ندارد، اما منشأ انتزاع خارجي دارد. يك جسم فوقاني وجود دارد كه از آن ميتوان «فوقيت» را انتزاع كرد. برخي چيزهاي ديگر نيز هستند كه نهتنها در خارج مابازا ندارند، چيز ديگري كه منشأ انتزاع آنها بشود نيز در خارج وجود ندارد و اعتبار محض هستند.
محقق اصفهاني گفتهاند كه وضع لفظ از اين جنس اعتبار است. هنگامي كه يك لفظ در قبال معنايي قرار ميگيرد، همانند «رمز» و «اشاره»اي است كه قراردادي محض است و اگر آن لفظ خاص را استفاده كرديم، قرارداد مورد نظر منظور و لحاظ شود. به تعبير ديگر ميتوان به اين صورت تقسيمبندي كرد كه «امور» يا «واقعي» هستند و يا «اعتباري»؛ امور واقعيه يا مابازاي خارجي دارند (حقيقيه) يا مابازاي خارجي ندارند، اما چيزي كه منشأ انتزاع آنها باشد در خارج وجود دارد كه من از اين قسم به «انتزاعيه» تعبير ميكنم.
در مقابل «واقعيه» نوع ديگري است كه از آن به «اعتباريه» تعبير ميكنيم. همانطور كه امور واقعيه به دو قسم حقيقيه و انتزاعيه تقسيم شد، امور اعتباري هم ميتواند به دو قسم تقسيم شود. گاه منشأ اعتبار شارع است كه به آن «اعتباري تشريعي» ميگوييم، گاه منشأ اعتبار بشر است كه بر اثر تدبير انساني جعل كرده است كه به آن «تدبيريه» گفته ميشود.
[1]
بنابراين امور يا «واقعيه» هستند يا «اعتباريه». امور واقعيه يا مابازاي خارجي دارد كه به آن «حقيقيه» گفته ميشود و يا مابازاي خارجي ندارد، ولي منشأ اعتبار آن در خارج وجود دارد كه به آن «انتزاعيه» گفته ميشود. همچنين در امور اعتباريه، «معتبر» يا شارع است و يا انسان عادي كه در اين صورت نوع اول «اعتباريهي تشريعيه» است و نوع دوم «اعتباريهي تدبيريه» است، يعني اين قرارداد از سر تدبير صورت گرفته است.
با اين تقسيمبندي درواقع محقق اصفهاني ميخواهد بگويد كه اعتبار لفظ در قبال معنا از نوع چهارم، يعني «اعتباريهي تدبيريه» است. انسان براي اينكه مرادات خود را اراده كند، تركيباتي از اصوات را كه به آن «لفظ» گفته ميشود در قبال مراد خود قرار ميدهد كه اين عمل قراردادي محض است.
بين قراردادي محض كه محقق اصفهاني از آنها به «اعتباري» تعبير ميكند و آن دسته كه منشأ انتزاع خارجي دارند تفاوتهايي وجود دارد.
توجه داشته باشيم كه وضع لفظ در قبال معنا از نوع اخير است و از نوع انتزاعي نيست، يعني در خارج هيچ چيزي وجود ندارد كه رابطهي لفظ را با معنا توجيه كند. به تعبير ديگر ايشان ميگويد ما در بيرون گاهي جعلهايي داريم كه به نحوي ربط به خارج دارند و بعضي جعلها هم هست كه در ازاي آنها چيزي در خارج وجود ندارد. براي مثال در يكجا به تابلويي اشاره ميكنيم و ميگوييم اين تابلو با اين شكل و رنگ دلالت بر اين دارد كه در اين مكان خطري وجود دارد و اين تابلو را براي اداي چنين مرادي قرار ميدهيم. بار ديگر ميگوييد كه اين لفظ خاص را در قبال معنا قرار ميدهم كه اگر اين نوع از اصوات را ادا كردم، از آن، معناي مورد نظر من را بفهميد.
اين دو نوع با هم تفاوت دارند، زيرا نوع اول يك تابلو است كه مابازاي خارجي دارد، اما در حوزهي الفاظ اينگونه نيست. محقق اصفهاني ميفرمايد: وضع لفظ در واقع، اعتبار محض است، يعني لفظ را رمز و اشاره و نمادِ اعتبار ميكنيم براي يك معناي خاص.
بنابراين نظريهي مرحوم محقق اصفهاني بر دو پايه استوار است:
1. دلالت لفظيه از سنخ اَعلام و علائم قراردادي است كه مثلاً براي نشان دادن خطر و يا پيمودن مسير در جاهاي مختلف قرار ميدهند.
2. اينكه كلمه و يا واژهاي را براي ادعاي معنايي استعمال ميكنيم، «وضع» تلقي ميشود.
درنتيجه به تعبير ايشان: «فحقيقة الوضع جعل اللفظ ونصبه و وضعه فی عالم الإعتبار» و به همين جهت برخي اين نظريهي محقق اصفهاني را به «نظريهي رمز» تعبير كردهاند.
[2]
نقد نظريهي رمز و اشاره
نظريهي محقق اصفهاني از جهاتي قابل نقد است كه البته برخي از آنها نقدهايي است كه من وارد كردهام و برخي نيز نقدهايي است كه ديگران نيز مطرح كردهاند.
أولاً: لاريب أن للتعين فی الوضع قسط قسيط وهو لاشمَله. [أرد عليه الشهيد الصدر نکتتين أخريين، بعد ما أجاب عن أستاده وأجاد، بمثل مايلی]
1. ايشان فرمودند لفظ را يك نفر در قبال چيزي «جعل» ميكند كه در اينجا معناي جعل، همان «تعيين» است. اين در حالي است كه در فرايند واژهگزيني شيوهي ديگري براي واژهگزيني (جعل) وجود دارد كه از اين قسم نيست و اينگونه نيست كه فردي بنشيند و واژهاي را رمز معنايي قرار بدهد و بگويد من جعل كردم و يا دفعتاً جعل كند، بلكه يك صورت تعيني دارد و ممكن است فرد معيني نيز اين كار را انجام نداده باشد و براثر كثرت استعمال، واژهاي در قبال معنايي قرار گرفته باشد و به محض اينكه آن واژه گفته ميشود، چونان رمزي براي معناي خاصي قلمداد ميشود.
درنتيجه اين تعريف از «وضع»، شامل «وضع تعيني» نميشود، و اين در حالي است كه وضع تعيني نيز در فرايند واژهگزيني و غنيسازي زبان، سهم وسيعي دارد. البته خود محقق اصفهاني فرمودهاند كه تقسيم وضع به تعييني و تعيني مورد قبول نيست، زيرا ايشان «وضع» و «جعل» را محدود ميكند و وضع را به معناي مصدري آن ميگيرد.
[3]
محقق اصفهاني ميگويد «وضع» اصلاً همان بالمعني المصدري است و نه به معناي اسم مصدر و درنتيجه اگر وضع را بالمعني المصدري بگيرد، تقسيم آن به تعييني و تعيني معني نخواهد داشت.
البته در جواب عرض ميكنيم كه مسئلهي ما در اينجا يك قسمِ خاص از وضع نيست، بلكه ما در كل ميخواهيم بگوييم كه فرايندهاي توليد واژگان (واژهگزيني) چگونه است. كه در اين صورت نميتوان نيمي از فرايند را مطرح كرد و نيم ديگر را مغفول گذاشت. ولذا اين اشكال بر نظر محقق اصفهاني وارد است. البته درست است كه وقتي شما دايرهي وضع را به يك قسم خاص محدود ميكنيد، آن قسم قابل تقسيم به تعييني و تعيني نيست، اما اين حرف به معناي اين نيست كه «تعيني» فرايند نيست و كاربردي ندارد، و شما بايد به گونهاي تعريف خود را ارائه دهيد كه شامل «تعيني» نيز بشود.
ثانياً: مجرد جعل شئ علی شئ آخر حقيقيتاً فضلا عن جعله إعتبارياً لايعطيه صفةً يکون بها سبباً حقيقياً له، ولايوجب لحدوث العلقة الدلاليّة مالم تضمّ إليه عناية أخری، کالتعهد والتزام [وإطلاع المخاطب عليه] وحينذٍ لايحتاج إلی الجعل!
2. محقق اصفهاني ميفرمايد، جعل شيء در برابر شيئي ديگر، سبب برقراري ارتباط بين اين دو شيء ميشود و به اين ترتيب شيء اول رمز شيء دوم ميشود. اشكال در اينجا عبارت است از اينكه آيا صرف «جعل» ايجاد رمزيت ميكند؟ مثلاً يك نفر به تنهايي و با خود بگويد كه من واژهاي را در قبال معنايي قرار ميدهم، آيا چنين كاري كافي است؟ آيا سببيتي ايجاد ميشود كه ما از آن واژه به معناي مورد نظر منتقل شويم؟ چنين اتفاقي نميافتد. لهذا مجرد جعل يك شيء در قبال شيئي ديگر ولو به صورت حقيقي، موجب به وجود آمدن سببيت نميشود، بلكه چيزهاي ديگر نيز لازم است. البته جعل بايد انجام بگيرد و چنين قصدي از ناحيهي واضع بايد اتفاق بيافتد، اما علاوه بر آن نيازمند انضمام مقولهي ديگري نيز هستيم. مرحوم شهيد نيز صدر در اينجا اين ايراد را وارد كرده و گفتهاند كه نيازمند به انضمام مقولهي ديگري مثلاً به نام «تعهد و التزام» هستيم.
ما در اينجا عرض ميكنيم كه حتي «تعهد و التزام» نيز كافي نيست، بلكه مخاطب نيز بايد بداند كه شما چنين جعلي كردهايد و چنين معادلهاي انجام دادهايد كه يك لفظ را چونان رمزي براي معنايي جعل كردهايد. اگر مخاطب مطلع باشد اين سببيت به وجود ميآيد و صرف جعل كفايت نميكند.
ثالثاً: هذا، مضافا: إلى أن الفرق بين العلقة الوضعيّة و بين العلامات الموضوعة أساسا ليس من ناحية كون وضع اللفظ اعتباريا ادعائيا و وضعها حقيقيا خارجيا، بل بينهما فرق جوهري في نوع العلاقة المتولدة فيهما فان العلاقة بين اللفظ و المعنى علاقة تصورية لا تقتضي أكثر من التلازم و التداعي بين تصور اللفظ و تصور المعنى، بينهما هي في العلامات الخارجية علاقة تصديقية بين وجود العلامة و وجود ذيها خارجا فلا يصح التوحيد بينهما في المناشئ و الآثار و اعتبارهما من واد واحد.
3. فرقي كه محقق اصفهاني به آن قائل است، بين علقهي وضعيه (وضع لفظ در قبال معنا) و ساير علامات وضعي وجود ندارد. ايشان فرمود ما يك لفظ داريم و يك معنايي، و هيچ رابطهاي هم بين اين دو وجود ندارد و بدون جعل ما هيچ سببيتي بين اين دو برقرار نميشود و ما بايد جعل كنيم تا اين سببيت به وجود بيايد. اين قضيه با آن جعل ديگر كه هرچند مابازاي خارجي ندارد اما منشأ انتزاع دارد، فرق ميكند. همچنين اين مسئله با تابلويي كه در خيابان نصب ميشود فرق ميكند. در آنجا گويي عناصر سهگانهي «موضوعٌله»، «موضوعٌعليه» و «موضوعٌبه» وجود دارد. درخصوص «وضع اعتباري» اين سه وجه وجود ندارد.
اشكال سوم نيز از شهيد صدر است. شهيد صدر ميگويد فرق در اين نيست كه بگوييد وضع لفظ، اعتباريِ ادعايي است و تنها جعل محض است و پشت آن چيزي نيست، اما آن ديگري وضعِ حقيقيِ خارجي است و اين دو با هم فرق دارند و فرق آنها از اين حيث نيست، بلكه فرق اساسي ديگري بين اين دو مقوله وجود دارد. در رابطهي بين لفظ و معنا، در شكل اعتباري آن، علاقه، تصوري است، يعني كلمه كه به زبان ميآيد و يا در ذهن خلق ميشود، معنا هم به ذهن خطور ميكند و خلق ميشود، اما در نوع خارجي، مسئله از اين فراتر است و يك رابطهي تصديقي وجود دارد. شما يك چيز را ميبينيد كه از پشتوانه و پشت پردهاي حكايت ميكند و در آنجا تصديقي رخ ميدهد، درحاليكه در لفظ اينگونه نبود. لفظ تصور ميشود، معنا نيز تصور ميشود و به اين صورت ما از لفظ به معنا منتقل ميشويم و از معنا هم به خارج منتقل ميشويم.
اما در علامات خارجيه، «علاقه» تصديقيه است، بنابراين، اين دو را نبايد با هم مقايسه كرد. در آنجا تلازمي وجود دارد كه باعث تداعي ميشود و سبب ميشود كه صورتِ معنا حاضر شود كه در آن هيچ تصديقي نيست. اما در علامات خارجيه، «علاقه» تصديقيه است، يعني علامت با ذيالعلامه (معنايي كه قصد اشاره به آن با اين علامت را داريم) يك رابطهي خارجي وجود دارد، يعني در خارج چيزي هست، و معنايي كه از اين علامت به ذهن فرد خطور ميكند، در خارج مابازا دارد و پشتوانه و پسينهي اين دلالت را تصديق ميكند.
البته برخي گفتهاند ما ميتوانيم همين وضعيت ثلاثي را كه در علامات خارجيه قائل هستيم (موضوعٌله، موضوعٌعليه و موضوعٌبه) درخصوص الفاظ نيز ميتوان تصوير كرد، زيرا در اينجا يك لفظ داريم، يك صورت ذهني داريم و يك چيز خارجي داريم كه صورت ذهني از آن حكايت ميكند.
در مجموع تا اينجا ده نظريه را درخصوص «وضع» در بين اصوليون يافتهايم
[4]
، همچنين يك نظريه را از فلاسفه مطرح كردهايم. اين نظريهها عبارتند از:
1. نظريّة الإختصاص للمحقق الخراسانی،
2. نظريّة إلهام الإلهی للمحقق النائينی،
3. نظريّة التعهد للميرزا الرشتی،
4. نظريّة الرمز للمحقق الإصفهانی،
5. نظرية الوجودي.
[5]
همچنين نظرات زير را نيز در ادامه جلسات بحث و بررسي خواهيم كرد:
6. نظريّة الإعتبار للمحقق العراقی،
7. نظريّة الجعل للميرزا المشکينی،
8. نظريّة التنزيل للميرزا البجنوردی،
8. نظريّة الإقتران الشرطی للشهيد الصدر،
9.نظريّة إنتقال الذهنی التکوينی للدکتور عبدالهادی الفضلی،
10. مقترحتنا وهی نظريّة التلفيقيّة بنحو مانعة الخلوّی. والسلام
[1] . البته اين تقسيم را محقق اصفهاني نفرمودهاند بلكه من به اين صورت تقسيم ميكنم.
[2] . البته بايد توجه داشت كه اين نظريه با نظريهاي در علم «زبانشناسي» كه زبان و يا دستكم زبان دين را سمبليك و رمزي ميداند، متفاوت است.
[3] . حضرت امام(ره) نيز چنين نظري دارند.
[4] . البته فلاسفه و لغويون نيز نظرات مختلفي دارند كه امكان بحث از آنها نيست.
[5] . كه به فلاسفه نسبت داده ميشود.