« فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

0/00/00

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 مجموعه‌ي نظراتي را كه در باب وضع مطرح شده بود، بررسي و نقد و ارزيابي كرديم. براي اينكه گفته و نگره‌اي از دايره‌ي بحث ما بيرون نمانده باشد، يك ارزيابي اجمالي از مجموع نظراتي كه تا به حال مطرح كرده‌ايم، ارائه مي‌كنيم.
 تتميماً للدراسة حول النظريّات فی الوضع نعود إلی تبيين نظريّة المشهور فی حقيقة الوضع و تنقيدها، وهی أنّ الوضع عبارة عن «تخصيص اللفظ بالمعنی»، و يرد عليها:
 أوّلاً: أنّها مبهمة لاتفيد من تعريف حقيقة الوضع فی شيئ، لأنّه لم يوضَح عن العبارة المزبورة ما هی هی؟
 ثانياً: أنّها لاتشمل التعيّنی منه، مع أنّه قديحصل الوضع من دون تخصيص و تبان، ولهذا عدل عنه المحقق الخراسانی وإتخذ عبارة «نحو إختصاص اللفظ بالمعنی» مکان «تخصيص المعنی» و تبعه جمع کثير وجم قفير من الفحول.
 در تعبير اقدم و مشهور گفته شده است كه وضع اعتباري است و عبارت است از تخصيص لفظ به معنا. اين نظريه در بدو ورود مسئله‌ي وضع به اصول عنوان شده و تا زماني كه مرحوم آخوند از آن اعراض كرده و تعبير «تخصيص لفظ» را به «اختصاص اللفظ» و يا «نحو اختصاص» تغيير داده، اين تعبير پذيرفته بوده است. جهت اعراض هم اشكالي بوده كه بر آن تعبير وارد بوده است، كه ما علاوه بر آن اشكال، اشكال ديگري را هم پيرامون آن طرح مي‌كنيم.
 به نظر مي‌رسد كه اين تعبير دست‌كم دو اشكال دارد:
 اول: اينكه گفته شود وضع عبارت است از تخصيص لفظ به معنا، داراي ابهام است و اطلاعات عمده‌اي از حقيقت وضع را به ما ارائه نمي‌كند. در اين عبارت از ماهيت وضع سخني به ميان نيامده است. اگر بناست حقيقت و ماهيت وضع مشخص شود نياز به تبيين دارد ولي در اين تعبير، تبييني وجود ندارد.
 دوم: وضع به تعييني و تعيني تقسيم مي‌شود، و قطعاً داريم وضع تعيني داريم و اگر استقراء كنيم بسا به اين نتيجه برسيم كه وضع تعيني در عمل فرايند رايج‌تري براي جعل لغات است. ولي اين تعبير شامل وضع تعيني نمي‌شود زيرا گفته‌اند كه «تخصيص اللفظ بالمعني»، و «تخصيص» به معناي «تعيين» است. اما اگر كسي تخصيص نداد، بلكه بر اثر كثرت استعمال، وضع اتفاق افتاد و يك لفظ، معنادار شد و آن لفظ، در آن معناي مشخص شايع شد و خودبه‌خود علقه‌اي به وجود آمد، آيا اين فرايند وضع نيست؟
 بنابراين هنگامي كه محقق خراساني از اين تعبير عدول مي‌كند و به جاي آن تعبير «نحو اختصاص بالمعني» را پيشنهاد مي‌كند، ديگران نيز اين پيشنهاد را مي‌پذيرند.
 البته رأي مختار ما چيز ديگري است، اما در اينجا ايرادي ندارد كه از اين تعبير دفاع كنيم. اگر كسي بگويد اين تعبير مبهم نيست و قائل به اين نظريه اصولاً «وضع» را عبارت از «تخصيص» مي‌دانسته است و وضع عبارت است از مختص‌كردن يك لفظ براي معنايي خاص و قائل به اين تعريف، بيش از اين را وضع نمي‌دانسته و به اين نظر اعتقاد نداشته كه «تعيني» نيز «وضع» است. ممكن است كسي بگويد من اصلاً قبول ندارم «تعين» وضع است، وضع تعيني نيز درواقع يك نوع تعيين است. فردي يك لفظ را براي معنايي به كار مي‌برد و ديگران نيز تكرار مي‌كنند و آن لفظ معني‌دار مي‌شود و علقه‌ي دلالي پديد مي‌آيد كه اين نيز يك نوع «تعيين» است و «تعيني» در خارج وجود ندارد. به هر حال در پس اين عمل نيز اراده‌اي وجود دارد و نمي‌توان گفت كه تعيين خودبه‌خود صورت مي‌گيرد. يك نفر نام فرزند خود را «حسين» مي‌گذارد و اعلام هم نمي‌كند كه من نام اين بچه را حسين گذاشته‌ام و تنها لفظ را در معنا استعمال مي‌كند.
 به اين ترتيب ممكن است گفته شود كه ما در عمل اصلاً دو نوع وضع نداريم و همه‌ي وضع‌ها تعييني هستند. شما در اينجا فرض كرده‌ايد كه دو نوع وضع تعييني و تعيني داريم، سپس مي‌گوييد كه تعبير تخصيص شامل هر دوي اينها نمي‌شود.
 و يا ممكن است گفته شود به فرض اينكه قبول كنيم تعيين و تعين دو مطلب هستند، من اصلاً تعين را به عنوان وضع قبول ندارم، و تعين، وضع قلمداد نمي‌شود. به اين ترتيب با اين استدلال ممكن است گفته شود كه اشكالي بر اين تعبير وارد نيست.
 البته به اين دو نكته مي‌توان اضافه كرد كه نگاه «پيشيني» با نگاه «پسيني» تفاوت دارد. يك‌بار گفته مي‌شود كه وضع به نحو مطلوب تعريف شده، يك‌بار نيز گفته مي‌شود كه وضع، آنچنان كه واقع مي‌شود، تعريف شده است. اگر قصد بر اين باشد كه به مبحث «وضع» به صورت پيشيني نگاه شود، ممكن است موضوع فرق بكند و اصلاً ممكن است پرسش مسئله تفاوت كند و كلاً بحث را از وضع آغاز نكنيم و محور مبحث را وضع قرار ندهيم و «علقه‌ي دلاليه» محور مبحث قرار گيرد، با اين وصف شما حتي «اختصاص» را هم كافي نمي‌دانيد، چه برسد به «تخصيص». اما اگر نگاه ما پسيني باشد و بگوييم كه وضع چگونه اتفاق افتاده و اهل نظر و ارباب فضل وضع را چگونه مي‌بينند، ممكن است مسئله تفاوت كند و بايد در اين قضيه تأمل كرد.
 در مسئله‌ي وضع تا اينجا ده نظريه را بررسي كرديم و در حدي كه من استقراء كردم، نظريه ديگري در اين خصوص وجود ندارد. البته نظريات جديدي در ميان زبان‌شناسان مطرح است كه اين نظريات به نظريه‌ي شهيد صدر بسيار نزديك است و احتمالاً شهيد صدر نظريه‌ي خود را تحت تأثير زبان‌شناسان جديد ارائه كرده‌اند. زبان‌شناسان جديد نيز روي مسئله‌ي «قرن اكيد» و «اقتران شرطي» تأكيد مي‌كنند و به اين ترتيب نظريه‌ي شهيد صدر يك نظريه‌ي مدرن نيز به حساب مي‌آيد.
 
 مقدمه‌اي بر ارائه‌ي نظريه‌ي مختار
 ارائه‌ي نظريه‌ي مختار و يا مقترح و پيشنهادي ما احتياج به طرح مقدمه‌اي دارد. اصولاً بايد مشخص شود كه محور بحث ما چيست. اگر بخواهيم درخصوص نظريات طرح و نقد شده در مورد وضع يك نظر كلي بدهيم، به نظر مي‌رسد كه يك نوع تشويش و اضطرابي در طرح اين نظريه‌ها به چشم مي‌خورد، از جمله اينكه مشخص نبود كه مصب كلام كجاست. برخي «وضع» به معناي مصدري را تعريف مي‌كردند، بعضي «وضع» به معناي اسم مصدر را تعريف مي‌كردند. تعريف برخي ديگر مشوش بود و در يك بخش از كلام آنها راجع به معناي مصدري بحث مي‌كردند و در بخشي ديگر به معناي اسم مصدري بحث مي‌كردند. همچنين در جايي ديگر درخصوص علقه‌ي دلاليه بحث مي‌شد و به اين ترتيب تقريباً در تمامي تعابير، تشويش و اضطراب وجود داشت.
 با اين وصف در ابتدا بايد محل نزاع و محور بحث را تنقيح كنيم. به‌علاوه اگر در مقام تعريف هستيم بايد شرايط تعريف صحيح و برتر را نيز بايد رعايت كنيم كه از جمله‌ي آنها عبارت است از اينكه بايد در مقام تعريف، تعبير را به نحوي طرح كنيم كه شامل اطراف مسئله بشود و تنها حقيقت وضع را بيان نكنيم. مگر مي‌توان حقيقت وضع را بيان كرد، اما فرايند وقوع و حدوث علقه‌ي دلاليه را نگفت و به واضع اشاره نكرده و يا مثلاً به «غايت» اشاره نكرد؟ اگر اين شرايط فراهم شد، ممكن است پاره‌اي از اشكالات خودبه‌خود مندفع شود. براي مثال مسئله‌اي شبيه به خلط بين معناي مصدري و اسم مصدري از ميان برداشته شود.
 ما فكر مي‌كنيم كه بهتر است به جاي اينكه بر سر «وضع» بحث كنيم، سراغ «علاقه‌ي دلاليه» برويم و مشخص كنيم كه علاقه‌ي دلاليه چگونه حادث مي‌شود، كه اين روش شايد دقيق‌تر باشد و برخي از نزاع‌ها خودبه‌خود از بين برود.
 علاوه بر اين، به نظر مي‌رسد كه بايد روي شيوه‌ي بحث و تحقيق تأمل كرد و روش بحث را مشخص كرد. با چه شيوه‌اي مي‌خواهيم واقع را درخصوص حقيقت وضع و يا هر تعبير ديگر كشف كنيم؟ آيا بايد از شيوه‌ي علقي استفاده كنيم، آنچنان كه حكماي قديم مانند سقراط و ارسطو و يا زبان‌شناسان متأخر به كار گرفته‌اند؟ يا بايد از شيوه‌ي استقراء استفاده كنيم؟ شيوه‌ي كشف حقيقت وضع چيست؟ كيفيت استدلال بر مدعا بايد چگونه باشد؟
 به نظر مي‌رسد كه در حدوث علقه‌ي دلاليه نمي‌توان بر شيوه‌اي واحد اصرار كرد. سرّ اينكه اختلافات بين صاحبان انظار زياد است به نظر ما اين است كه هر كدام از صاحب‌نظران به يكي از شيوه‌هايي كه به نظر درست است توجه كرده و نظريه‌ي خود را بر آن شيوه مبتني كرده است. درحالي‌كه اصولاً شيوه‌هاي مختلفي در عمل اتفاق مي‌افتد و اسباب گوناگوني باعث مي‌شود و واضعين مختلف هستند و از برآيند اين شيوه‌ها و فرايندهاي گوناگون اين علاقه‌ي دلاليه حادث مي‌شود. به اين نكته بايد توجه كرد و سازماندهي بحث نيز به اين ترتيب كاملاً تغيير مي‌كند.
 الإستعمالُ وإفادة المعنی، وأيضاً البحث عن بعض الأمور الخاصة والمرتبطة بلغة الدّين. بما أن الإفادة و الإستفادة تدوران مدار العلاقة الدّلاليّة وکان ينبغی تنسيق المبحث حولها (وحينئذٍ تکون مسائلها بمثل مايأتی:
 ـ تعريف العلاقة الدّلاليّة،
 ـ أقسام العلاقات الدّلاليّة،
 ـ ماهو اللفظ والکلمة وماالفرق بينهما
 ـ ماهو المعنی
 ـ ماهو الفرق بينه و بين المفهوم و المراد و...؟
 وايضاً ماهی مميّزات العلاقة الدّلاليّة اللفظيّة، مَن المحدث لهذه العلاقة؟، ما هی منهجة حدوث هذه العلقة؟، أنواع إستعمالات اللفظ: الإشتراک، الترادف، التجوز، وبالأخرة ما هو ديدن الشارع فی المسئلة؟ هل له فيها إختصاصات؟ وماهی هذه؟ و...) ولکن مماشاتاً للقوم وتعایشا معهم ننسّق الدّراسات التمهيديّة للدّليل اللفظی، وَفق فروع وفصوص الآتية
 گفتيم كه مسئله حول محور افاده و استفاده مي‌چرخد ولي مسئله‌ي افاده و استفاده نيز يك مدار دارد كه آن مدار «علاقه‌ي دلاليه» است.
 به اين ترتيب به نظر مي‌رسد كه بايد سازماندهي بحث را تغيير دهيم تا بتوانيم به نظريه‌ي مطلوب دست پيدا كنيم و اصرار ورزيدن بر عنوان وضع و يا نحو خاصي از وضع مسئله را حل نمي‌كند و اشكالات قابل رفع نيست. والسلام.

logo