درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی
1400/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1- حدیث اخلاقی (ضرورت بهکارگیری عقل و اندیشه)1.1- هدف از بعثت انبیا، به کار گرفتن عقول مردم در مورد خداوند
1.2- ملاک در کمیت استجابت خداوند، به میزان معرفت و تعقل مردم است
1.3- عالمترین مردم به امر خدا، عاقلترین آنها است
1.4- کاملترین مردم از جهت عقل، صاحبان بالاترین درجه در دنیا و آخرت
1.5- انبیا و ائمه (علیهمالسلام)،حجت ظاهره و عقول، حجت باطنه
2- خلاصه جلسه گذشته
3- ملاک مسافت شرعی
4- معنای «میل، فرسخ و ذراع» در لغت
5- روایات مقدار مسافت شرعی
5.1- روایت اول
5.2- روایت دوم
5.3- روایت سوم
5.4- روایت چهارم
5.5- روایت پنجم
5.6- روایت ششم
5.7- روایت هفتم
5.8- روایت هشتم
5.9- روایت نهم
5.10- روایت دهم
5.11- روایت یازدهم
5.12- روایت دوازدهم
5.13- روایت سیزدهم
موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /مقدار مسافت شرعی در لغت و روایات
1- حدیث اخلاقی (ضرورت بهکارگیری عقل و اندیشه)
روزهای چهارشنبه بیشتر به مباحث اخلاقی میپرداختیم و در محضر روایات و سخنان ائمه (علیهمالسلام) در اصول کافی شریف بودیم. روایت جناب هشام و نصیحتهای به ایشان به عنوان شخصیت علمی و سیر و سلوکی را بیان میکردیم.
1.1- هدف از بعثت انبیا، به کار گرفتن عقول مردم در مورد خداوند
در ادامه این حدیث، حضرت فرمودند:
«يَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً».[1] جناب هشام! خداوند انبیا و رسولان را – رسول، دارای کتاب است، ولی نبی، فقط خبر از نبوت میدهد – نفرستاد، جز اینکه تعقل و تفکرشان و خبرشان از خدای متعال باشد. انبیا و رسل آمدند که بگویند ما رسول خدا و نبیالله هستیم. اضافه نبی و رسول، به حضرت حق میشود. مردم باید تفکر کنند که اینها، فرستاده چه کسی هستند.
1.2- ملاک در کمیت استجابت خداوند، به میزان معرفت و تعقل مردم است
«فأحسنهم استجابة أحسنهم معرفة». حضرت فرمودند: «کسانی بهترین استجابت را دارند که بهترین معرفت را دارند». «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ».[2] گفتیم ارزش انسان، به اندازهی همت اوست. ارزش همت، به قدر معرفت است. در نظام وجود، معرفت است که درجات انسان را مشخص میکند. درجات انسان، به درجات معرفتیشان است. این مردم در آنها رسم است که اگر بیوفایی از دوست، یا آشنای خود، یا از کسی که انتظار از او نداشتند میبینند، میگویند: خیلی بیمعرفتی! این را جاهای مخصوصی به کار میبرند. این، ناسزای سنگینی است. در نظام وجود، انبیای الهی بر اساس دعوت به اسمای الهی معرفت دارند. درجات انسانیت هم، به درجات معرفت است.
1.3- عالمترین مردم به امر خدا، عاقلترین آنها است
این به لحاظ احسن است. حسن علمی و عملی است. «وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا»؛[3] کسانی اعلم هستند که بهترین عقل را داشته باشند. عقل بر اساس روایات، «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[4] است؛ [یعنی عقل، عبودیت و بهشتیشدن را در پی دارد]. نظام وجود، بر اساس معرفت میچرخد، معرفت، بر اساس علم میچرخد و علم، بر اساس عقل میچرخد.
1.4- کاملترین مردم از جهت عقل، صاحبان بالاترین درجه در دنیا و آخرت
«وَ أَكْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛[5] کسانی که کاملترین عقل را دارند، بالاترین درجه را در دنیا و آخرت دارند. معرفت، تا علم؛ علم، تا عقل و عقل، تا درجات.
﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾.[6]
در رفیع الدرجات باید بکوشیم. نظام درجاتی وجود، مراتب خاصی دارد.
1.5- انبیا و ائمه (علیهمالسلام)،حجت ظاهره و عقول، حجت باطنه
«يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛[7] خدا حجت ظاهری و باطنی دارد. حجت ظاهری، انبیا و حجت باطنی، عقل ما است. این عقل را دریابیم. واقعا انسان اگر عقلش را دریافت، همیشه نفس لوامه، او را در مقابل گناه، سرزنش میکند. خوب هم هست که سرزنش کند. تا سرزنش نیست، بازخواست و بازداشت نیست. بازخواست و بازداشت، از عقل انسان است. اگر به این نتیجه برسیم که عالم، ملکوت خداست، خیلیها جلوی یک بچه، گناه نمیکنند. کسانی که گناه میکنند، در توحیدشان شک کنند. عالم، محضر خداست؛ در محضر خدا نباید معصیت کرد. عقل انسان را به کجا میرساند. اول خود به این حدیث، عمل کنیم و بعد راهگشا برای دیگران باشیم. باید با عقل، حرکت کنیم. عقل، چراغی است که ره را گم نکنیم. این چراغ را از دست ندهیم. انبیا و رسولان، راهنمایانی هستند که چراغبهدست، آمدند که ما را راهنمایی کنند. ﴿وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾؛[8] ما به شما علامات دادیم، ولی به نجم و ستاره اهتدا کنید. در روایات فرمودند: «این علامات، ائمه (علیهمالسلام) هستند و نجم، رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را شامل میشود که این نجم، مقام ولایت است که مقام بعدی است».[9] ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُر﴾ِ.[10] خدا ولایت انسان را به دست گرفته است. انشاءالله ضلالت و غوایت ندارد؛ گرچه انسان در کمالات خود، مأمور به نتیجه نیست.
کسی چند شب نماز شب خواند، دید روزش کفشهایش جفت شده، یا خیر.
ما مأمور به تکلیف هستیم. اهل تعقل و معرفت باشیم. مأمور به تکلیف هستیم، نه نتیجه. هیچ تکلیفی، بالاتر از اینکه به معارف برسیم و معرفت بیابیم، نیست. این حدیث، ادامهی حدیث 12 اصول کافی از کتاب العقل است.
از آروزهای ما این است که قرآن و حدیث، متن درسی در حوزه شود. قرآن، کتاب روی سر ما و روی قلب ما و عقل ما باشد. کتاب اصول کافی، کتاب دم دستیِ ما باشد. نکند شبانهروزی بیاید و گاهی تفکر در آیات نداشته باشیم. تفکر در آیات را نهادینه کنیم، تا انشاءالله اهل معرفت و عقل باشیم.
2- خلاصه جلسه گذشته
بحمدالله در صلات مسافر بحثمان به اینجا رسید که مسافت شرعیه چیست؟
3- ملاک مسافت شرعی
گفتیم مسافت شرعی بین این چند عنوان، متغیر است. ما عناوین را متعدد، ولی مصداق را یکی میدانیم. ثمانیة فراسخ، بریدان – مسافتی که نامهرسانها نامه را میرساندند، تا در توقفگاه بین مسیر - 24 میل، مسیرة یوم، یا بیاض یوم. عدهای زمان را در نظر گرفتند. مسیرة یوم، أو بیاض، به زمان قدیم، با یک ساعت و دو ساعت، پیموده میشود.
4- معنای «میل، فرسخ و ذراع» در لغت
در میل هم علامتهایی میگذاشتند. در لسانالعرب آمده است: «مَدَى البَصَر مِنَ المِيلِ إِلى المِيلِ، وكلُّ ثلاثةِ أَمْيال مِنْهَا فَرْسَخ».[11]
طریحی: «والميل أيضا مسافة مقدرة بمد البصر أو بأربعة آلاف ذراع، بناء على أن الفرسخ: اثنا عشر ألف ذراع».[12] ذرع از مرفق تا سر انگشتان است در زبان عرب.
«وحدّ السفر الذي يجب معه التقصير، بريدان، والبريد أربعة فراسخ، والفرسخ ثلاثة أميال، والميل أربعة آلاف ذراع، على ما ذكره المسعودي في كتاب مروج الذهب فإنّه قال: الميل أربعة آلاف ذراع بذراع الأسود، وهو الذراع الذي وضعه المأمون، لذرع الثياب، ومساحة البناء، وقسمة المنازل، والذراع أربعة وعشرون إصبعا».[13]
اینجا صحبت عرفی شد. ذراع، از مرفق تا اطراف انگشتان است.
«الذِّرَاعُ: الْيَدُ مِنْ كُلِّ حَيَوَانٍ لكِنَّهَا مِنَ الْإنْسَانِ مِنَ المرْفِقِ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِع».[14]
5- روایات مقدار مسافت شرعی
وسائل، ج8، ص50 به بعد، ابواب صلات مسافر
(باب وجوب القصر فی بریدَین ثمانیة فراسخ فصاعدا أو مسیرة یوم معتدل السیر):
مسیر کسی که معتدلالسیر باشد. مصادیق اینها، واحد است، ولی مفاهیمشان، متعدد است.
5.1- روایت اول
محمّد بن علي بن الحسين بإسناده عن الفضل بن شاذان، عن الرضا (عليهالسلام)، أنّه سمعه يقول: إنّما وجب التقصير في ثمانية فراسخ لا أقلّ من ذلك ولا أكثر، لأنّ ثمانية فراسخ مسيرة يوم للعامّة والقوافل والأثقال، فوجب التقصير في مسيرة يوم، ولو لم يجب في مسيرة يوم لما وجب في في مسيرة ألف سنة، وذلك لأنّ كلّ يوم يكون بعد هذا اليوم فإنّما هو نظير هذا اليوم، فلو لم يجب في هذا اليوم لما يجب في نظيره إذا كان نظيره مثله لا فرق بينهما».[15]
این 8 فرسخ، برای یک روز کاروانهایی است که حرکت میکنند. مفاهیم مختلف، برای مصداق واحد آمده است. مسافت هشت فرسخ، یا زمان حرکت یک روز کاروانها، همهی اینها برای تحقق عنوان واحد است.
هشت فرسخ و مسیر یوم. اگر قرار باشد مسیر یک روز را با زمان خود بسنجیم، کلی مسافت میشود. و در نتیجه خیلی از سفرها، باعث قصر نمیشود.
مسیر یک روز را امتحان کردند، همان 8 فرسخ میشود.
5.2- روایت دوم
ورواه في (العلل) و (عيون الأخبار) بإسناد يأتي، وزاد: «وقد يختلف المسير، فسير البقر إنّما هو أربعة فراسخ، وسير الفرس عشرون فرسخاً، وإنّما جعل مسير يوم ثمانية فراسخ لأنّ ثمانية فراسخ هو سير الجمال والقوافل، وهو الغالب على المسير، وهو أعظم السير الذي يسيره الجمّالون والمكاريّون».[16]
سیر شترها معمولا سیر شبانه است. مُکاری، یعنی کسی که کرایه میگرفت و کاروان داشت.
5.3- روایت سوم
وبإسناده عن عبدالله بن يحيى الكاهلي، أنّه سمع الصادق (عليهالسلام) يقول في التقصير في الصلاة: «بريد في بريد أربعة وعشرون ميلاً، ثمّ قال: كان أبي (عليهالسلام) يقول: إنّ التقصير لم يوضع على البغلة السفواء والدابّة الناجية، وإنّما وضع على سير القِطار».[17]
قطار را به کاروان شتر می گویند. نه حرکت اسب و نه حرکت گاو، بلکه معتدل است. شترها هم روزی 8 فرسخ، مسیر رفتنشان بود.
5.4- روایت چهارم
قال: «وقد سافر رسول الله (صلىاللهعليهوآله)، إلى ذي خشب وهو مسيرة يوم من المدينة يكون إليها بريدان: أربعة وعشرون ميلاً، فقصر وأفطر فصار سُنّة».[18]
ذیخشب، محلهای از مدینه بود. دور از شهر بود و پس از قصر رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) در این مکان، قصر صلاة با این مقدار از مسافت، سنت شد. سنتِ اهل سنت، مراد است؛ یعنی واجب شد.
5.5- روایت پنجم
وبإسناده عن زكريا بن آدم، أنّه سأل أبا الحسن الرضا (عليهالسلام) عن التقصير: في كم يقصّر الرجل إذا كان في ضياع أهل بيته وأمره جائز فيها، يسير في الضياع يومين وليلتين وثلاثة أيّام ولياليهنّ؟ فكتب: «التقصير في مسير يوم وليلة».[19]
زکریا بن آدم که راوی این حدیث است، در قم مدفون است. میگفتند: «شفاعت مردم قم، به دست میرزای قمی و زکریا بن آدم است و دست این دو بزرگوار در این زمینه، باز است.
5.6- روایت ششم
محمّد بن الحسن، بإسناده عن محمّد بن علي بن محبوب، عن يعقوب بن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن أبي أيّوب، عن أبي عبدالله (عليهالسلام)، قال: «سألته عن التقصير؟ قال: فقال: في بريدين أو بياض يوم».[20]
5.7- روایت هفتم
وعنه، عن أحمد، عن الحسين، عن الحسن، عن زرعة، عن سماعة قال: «سألته عن المسافر، في كم يقصّر الصلاة؟ فقال: في مسيرة يوم وذلك بريدان وهما ثمانية فراسخ».[21]
5.8- روایت هشتم
وعنه، عن أحمد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي جميلة، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليهالسلام) قال: «لا بأس للمسافر أن يتمّ ( الصلاة في سفره ) مسيرة يومين».[22]
5.9- روایت نهم
وبإسناده عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبي نصر، عن أبي الحسن الرضا (عليهالسلام)، قال: «سألته عن الرجل يريد السفر، في كم يقصر؟ فقال: في ثلاثة برد».[23]
5.10- روایت دهم
وبإسناده عن الحسين بن سعيد، عن النضر، عن عاصم بن حميد، عن أبي بصير قال: «قلت لأبي عبدالله (عليهالسلام): في كم يقصّر الرجل؟ قال: في بياض يوم أو بريدين».[24]
5.11- روایت یازدهم
وعنه، عن الحسن، عن زرعة، عن سماعة قال: «سألته عن المسافر، في كم يقصّر الصلاة؟ فقال: في مسيرة يوم وهي ثمانية فراسخ».[25]
5.12- روایت دوازدهم
وبإسناده عن (عليبنالحسن) بن فضّال، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن صفوان بن يحيى، عن عيص بن القاسم، عن أبي عبدالله (عليهالسلام) في التقصير: «حدّه أربعة وعشرون ميلاً».[26]
عرض ما این است که این روایات، مفاهیم متعدد برای مصداق واحد است. این روایات با هم تناقضی ندارد. مصداق همه، یکی است.
5.13- روایت سیزدهم
وعنه، عن محمّد بن عبدالله وهارون بن مسلم جميعاً، عن محمّد بن أبي عمير، عن عبد الرحمن بن الحجّاج، عن أبيعبدالله (عليهالسلام) في حديث قال: «قلت له: كم أدنى ما يقصر فيه الصلاة؟ قال: جرت السنة ببياض يوم، فقلت له: إنّ بياض يوم يختلف، يسير الرجل خمسة عشر فرسخاً في يوم ويسير الآخر أربعة فراسخ وخمسة فراسخ في يوم، قال: فقال: إنّه ليس إلى ذلك ينظر، أما رأيت سير هذه الاميال بين مكّة والمدينة، ثمّ أومأ بيده، أربعة وعشرين ميلاً يكون ثمانية فراسخ».[27]
وجه جمع ما در این روایت آمده است.
بحث بعدی در این است که این مسافت، رفت است، یا رفت و برگشت است؟